درس مهدویت استاد طبسی
95/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی شخصیت مقداد
6. نظر مرحوم خوئی:[1]
إن جلالة الرجل و اختصاصه بأمير المؤمنين ع أظهر من الشمس.
جلالت و جزء خواص امیر المومنین علیهالسلام بودن ایشان از خورشید روشنتر است.
قَالَ: وَ حَدَّثَنِي مَسْعَدَةُ بْنُ صَدَقَةَ قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرٌ، عَنْ آبَائِهِ: أَنَّهُ لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى قَامَ رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ:«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ فَرَضَ لِي عَلَيْكُمْ فَرْضاً، فَهَلْ أَنْتُمْ مُؤَدُّوهُ؟
قَالَ: فَلَمْ يُجِبْهُ أَحَدٌ مِنْهُمْ، فَانْصَرَفَ فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ قَامَ فِيهِمْ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ قَامَ فِيهِمْ فَقَالَ مِثْلَ ذَلِكَ فِي الْيَوْمِ الثَّالِثِ، فَلَمْ يَتَكَلَّمْ أَحَدٌ. قَالَ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَا فِضَّةٍ وَ لَا مَطْعَمٍ وَ لَا مَشْرَبٍ. قَالُوا: فَأَلْقِهِ إِذاً. قَالَ: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ عَلَيَ قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى. فَقَالُوا: أَمَّا هَذِهِ فَنَعَمْ.
فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: فَوَ اللَّهِ مَا وَفَى بِهَا إِلَّا سَبْعَةُ نَفَرٍ: سَلْمَانُ، وَ أَبُو ذَرٍّ، وَ عَمَّارٌ، وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ الْكِنْدِيُّ، وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ، وَ مَوْلًى لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُقَالُ لَهُ الثُّبَيْتُ، وَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ»[2]
امام صادق علیهالسلام از پدران خویش نقل فرمودند: هنگامی که خداوند آيه «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» را نازل فرمود و پيغمبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله در بين اصحاب خود برخاست و حمد و ثناى الهى گفته، فرمود: اى مردم! خداوند براى من چيزى را بر شما واجب كرده است، آيا آن را انجام مىدهيد؟ كسى جواب ایشان را نداد، پس منصرف شدند. چون فردای آن روز شد برخاستند و مثل آن را فرمودند ودر روز سوم نیز برخاستند و همان را فرمودند، ولی احدی تکلم نکرد. حضرت فرمود: اى مردم! (آن) درخواست طلا و نقره و خوردنى و نوشيدنى نيست، گفتند: خوب، حالا بگویید آن چيست؟
حضرت هم آيه را بر ايشان تلاوت فرمود، آنان گفتند: اين مطلب را مىپذيريم،
امام صادق علیهالسلام فرمودند: وفا نکردند به آن مگر هفت نفر: سلمان، و ابو ذر، و عمار، و مقداد بن اسود کندی، و جابر بن عبد الله انصاری، و مولی که برای رسول الله بود که به او ثبیت گفته میشد و زید بن ارقم
7. نقل تاریخ طبری از ثبات مقداد:[3]
در جریان شورا (به نظر ما شورا یک بازی بود که امیر المومنین علیهالسلام را از صحنه خارج کنند) عبد الرحمن بن عوف رای را به عثمان داد ؛ چون به هر کس که او رای میداد، خلیفه میشد. به امیر المومنین گفت: به تو رای میدهم به شرط آنکه بر طبق کتاب خدا و سنت رسول و سیرهی شیخین عمل کنی. امام علیهالسلام عمل بر طبق کتاب خدا و سنت رسول را پذیرفتند اما سیرهی شیخین را قبول نکردند ( بعضی اشکال میکنند که امام باید قبول میکرد اما در عمل به آن عمل نمیکرد. در پاسخ میگوییم: قبول لفظی هم به منزلهی امضا و تایید کارهای آن دو بود و امام نمیخواست آنان را تأیید کند.)
مقداد در این جریان به عبدالرحمان اعتراض کرد و گفت: به خدا قسم ترک کردی علی را، کسی که به حق قضاوت میکرد و به عدالت رفتار میکرد. عبد الرحمن گفت: تلاش کردم برای صلاح مسلمین. مقداد گفت: ندیدم به خاندانی ظلم بشود به مقداری که به این خاندان بعد از پیامبرشان ظلم شد . من از قریش تعجب میکنم که از کسی روی گردانیدند که در بین آنها شخصی به او در حق و عدل و قضاوت نمیرسد، اما به خدا قسم اگر قدرت داشتم.. ولی نگذاشتند حرف او تمام شود و برخاستند و او را تهدید کردند.
همین موضع را در جریان سقیفه داشت و صریحا به حاکم مدینه اعتراض کرد.
8. نقل تاریخ یعقوبی از ثبات مقداد:
وارد مسجد شدم دیدم مردی را که دو زانو نشسته و طوری آه میکشد و بی تابی میکند گویا تمام دنیا از او بوده و از او گرفته شده است و میگفت: از قریشیها در شگفتم و دور کردن آنان حکومت را از اهل بیت پیامبرشان و حال آنکه در این خاندان کسی هست که اولین مومنین باشد و پسر عموی پیامبر باشد و اعلم مردم باشد و فقیهترین آنان در دین خدا باشد و بزرگترین رنجها در راه اسلام را کشیده باشد و بصیرترین آنان به راه بود و هادیترین آنان در صراط مستقیم ( بلکه حضرت خود صراط مستقیم بودند) به خدا قسم دور کردند خلافت را از رهبری که هدایتگر است و هدایت شده است و پاک و پاکیزه است و به خدا قسم آنها ارادهی اصلاح در امت نکردند و کار درستی را در نظر نگرفتند، لکن دنیا را بر آخرت ترجیح دادند.[4] ( در کفایة الاثر به همین بیان از حضرت زهرا علیهاالسلام نقل شده است) دور باشید از رحمت خدا و مرگ و نابودی بر قوم ظالمین ( فرمایش پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله که روز قیامت اصحاب را میآورند و چون میخواهند به آنها آب کوثر دهند ملکی میآید و آنها را میبرد به طرف جهنم پیامبر میفرمایند: آنها اصحاب من هستند جواب آید که نمیدانی بعد از تو چه کردند..)
راوی میگوید: رفتم نزد او و سوال کردم : شما که هستید و صاحب این اوصاف که بیان کردی چه کسی بود؟ پس گفت: من مقدادم و این مرد علیعلیهالسلام است پس گفتم: گفتار تو مرا متاثر کرد، دست به سلاح ببر. من هم تو را کمک میکنم پس گفت: ای پسر برادرم! برای این امر یک مرد و دو مرد کفایت نمیکند سپس خارج شدم پس ابوذر را ملاقات کردم. جریان را برای او ذکر کردم. او گفت: برادرم راست گفت. نزد ابن مسعود آمدم و آنچه بر من گذشت بازگو کردم گفت: این چیزی بود که اختیار کردیم و برگشتی از آن نیست ( بزرگان ما در مورد ابن مسعود فرمودند که به طرف آنها رفت و ولایت علی علیهالسلام را نپذیرفت).
9. نظر بلاذری درباره مقداد:
ایشان دو هجرت داشتند، یکی هجرت به حبشه ( اسماء شرایط مسلمانان، از عدم امنیت و معیشت سخت و... را بیان میکند ) و دیگری هجرت به مدینه بود و در بدر و تمام جبههها حضور داشت و در زمان خلیفهی سوم در بیرون از مدینه رحلت کرد و در جنگ بدر فقط مسلمانان دو اسب داشتند که یکی از آن دو مال مقداد بود (او اولین کسی بود که خانهی با گچ ساخت) و از تیر اندازان ماهر بود.