درس مهدویت استاد طبسی

95/01/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادامه بررسی شخصیت مفضل بن عمر

ادامه روایات مادحه نقل شده توسط مرحوم خویی:

روایت 13

و روى الشيخ المفيد بسنده الصحيح، عن عبد الله بن الفضل الهاشمي قال: كنت عند الصادق جعفر بن محمد علیهما‌السلام إذ دخل المفضل بن عمر فلما بصر به ضحك إليه ثم قال: إلي يا مفضل: فو ربي إني لأحبك و أحب من يحبك يا مفضل لو عرف جميع أصحابي ما تعرف ما اختلف اثنان،

شیخ مفید رحمه‌الله به سند صحیح از عبد الله بن فضل هاشمی نقل می‌کند که گفت: نزد امام صادق علیه‌السلام بودم که مفضل بن عمر وارد شد. چون نگاه امام به او افتاد تبسم کردند و فرمودند: نزد من بیا ای مفضل، به خدا قسم من تو را دوست دارم و کسانی هم که تو را دوست دارند، دوست دارم، ای مفضل اگر همه‌ی اصحاب من آن شناختی که تو داری را داشتند، دو نفر آن‌ها با هم اختلاف نمی‌کردند.

روایت 14

و تقدم في ترجمة زرارة رواية الكشي بسنده، عن المفضل بن عمر قول فيض بن المختار للصادق علیه‌السلام جعلني الله فداك إني لأجلس في حلقهم بالكوفة، فأكاد أن أشك في اختلافهم في حديثهم حتى أرجع إلى المفضل بن عمر فيوقفني من ذلك على ما تستريح إليه نفسي و يطمئن إليه قلبي فقال أبو عبد الله علیه‌السلام: أجل هو كما ذكرت يا فيض.

فیض بن مختار گوید به امام صادق علیه‌السلام گفتم: جانم فدای شما من گاهی در حلقه‌های درس مخالفین شرکت می‌کنم، شبهاتی را مطرح می‌کنند که سبب شک من می‌شود تا اینکه به مفضل بن عمر رجوع می‌کنم پس او آنچه موافق راحتی نفس و جان من و اطمینان قلب من است بیان می‌کند. پس ابو عبد الله علیه‌السلام فرمودند: همانطور که تو می‌گوئی هست ای فیض.

نتیجه گیری مرحوم خوئی درباره شخصیت مفضل بن عمر

ایشان پس از نقل روایات مدح مفضل بن عمر می‌فرماید:

و الذي يتحصل مما ذكرنا أن نسبة التفويض و الخطابية إلى المفضل بن عمر لم تثبت، فإن ذلك و إن تقدم عن ابن الغضائري إلا أن نسبة الكتاب إليه لم يثبت كما مرت الإشارة إليه غير مرة و ظاهر كلام الكشي و إن كان أن المفضل كان مستقيما ثم صار خطابيا إلا أن هذا لا شاهد عليه.

و يؤكد ذلك كلام النجاشي حيث قال: و قيل إنه كان خطابيا فإنه يشعر بعدم ارتضائه. و أنه قول قاله قائل.

و آنچه حاصل می‌شود از آنچه ذکر کردیم اینکه نسبت مفوضه و خطابی به مفضل بن عمر ثابت نیست، اگرچه چنین حرفی از ابن غضائری در مورد ایشان است الا اینکه نسبت این کتاب به ابن غضائری ثابت نیست همچنان که مکرر به آن اشاره کردیم و هر چند ظاهر کلام کشی این است که ابتدا مفضل بر حق بوده و سپس خطابی شده، ولی شاهدی بر آن نیست. و نظر ما را کلام نجاشی تأکید می‌کند آنجا که گوید: «قیل» گفته شده که او خطابی بود. ولی این کلام او اشعار دارد به عدم رضایت خود نجاشی به چنین نسبتی.

نظر مرحوم خوئی نسبت به روایات ذامه:

و أما ما تقدم من الروايات الواردة في ذمه فلا يتعد بما هو ضعيف السند منها، نعم إن ثلاث روايات، منها تامة السند، إلا أنه لا بد من رد علمها إلى أهلها فإنها لا تقاوم ما تقدم من الروايات الكثيرة المتضافرة التي لا يبعد دعوى العلم بصدورها من المعصومين إجمالا على أن فيها ما هو الصحيح سندا، فلا بد من حملها على ما حملنا عليه ما ورد من الروايات في ذم زرارة، و محمد بن مسلم و يزيد بن معاوية و أضرابهم.

و يؤكد ذلك أن الاختلاف إنما هو في الروايات التي رويت عن الصادق ع و أما ما روي عن الكاظم و الرضا ع فكلها مادحة على ما تقدم و هذا يكشف عن أن القدح الصادر عن الصادق س إنما كان لعلة.

و يكفي في جلالة المفضل تخصيص الإمام الصادق ع إياه بكتابه المعروف بتوحيد المفضل: و هو الذي سماه النجاشي بكتاب فكر و في ذلك دلالة واضحة على أن المفضل كان من خواص أصحابه و مورد عنايته.

و النتيجة أن المفضل بن عمر جليل، ثقة - و الله العالم‌

روایات ذامه به آن روایاتی که سند آن ضعیف است که اعتنائی نمی‌شود، بله سه روایت در مذمت ایشان هست که از نظر سند تام است، الا اینکه چاره‌ای جز رد علم این روایات به اهل آن (ائمه) نیست زیرا در برابر روایات کثیر متواتری (تواتر اجمالی)[1] که ادعای علم به صدور آن‌ها از معصومین بعید نیست، مقاومت نمی‌کند که در بین روایات مادحه صحیح السند است، پس چاره‌ای جز حمل این سه روایت ذامه بر آنچه روایات ذامه در مورد زراره و محمد بن مسلم و یزید بن معاویه و امثال آنان حمل کردیم.

و آنچه نظر ما را تاکید می‌کند اینکه اختلاف در روایات ذم و مدح فقط در روایات از امام صادق علیه‌السلام است اما آنچه از امام کاظمعلیه‌السلام و امام رضا علیه‌السلام روایت شده، همه در مدح او می‌باشد و این کشف می‌کند که ذم صادر از امام صادق علیه‌السلام به سبب علتی بوده است. (چون تقیه)

به نظر ما استفاده دیگری که می‌توان کرد اینکه گفته شده اول بر حق بود و بعد منحرف شد، این نیز صحیح نمی‌باشد زیرا ایشان از امام کاظم و امام رضا علیهما‌السلام فقط مدح دارد.

و در جلالت مفضل همین کفایت می‌کند که امام صادق علیه‌السلام ایشان را به کتاب معروف به توحید مفضل اختصاص دادند و آن کتابی است که نجاشی آن را کتاب فکر نامیده است و در این دلالت آشکاری است که مفضل از خواص و مورد عنایت امام بوده است.

و در پایان مرحوم خوئی چنین نتیجه گیری می‌کنند: مفضل بن عمر جلیل و ثقه است.

نظر مرحوم شوشتری

مرحوم شوشتری هم از ایشان دفاع می‌کند و می‌فرماید:

و فیه الجواب عن کل ما نقل فیه من القدح و لو من الأجلة وصح ما ورد فیه المدح.[2]

یعنی فرمایش امام صادقعلیه‌السلام به مفضل بن عمر پاسخی است بر روایات ذامه و کلمات بزرگان در رد مفضل و صحیح بودن آنچه در مدح او رسیده است.

ببینید در آخر کتاب توحید مفضل امام علیه‌السلام به ایشان چه می‌فرماید:

ُ فَقَالَ يَا مُفَضَّلُ فَرِّغْ قَلْبَكَ وَ اجْمَعْ إِلَيْكَ ذِهْنَكَ وَ عَقْلَكَ وَ طُمَأْنِينَتَكَ فَسَأُلْقِي إِلَيْكَ مِنْ عِلْمِ مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ بَيْنَهُمَا وَ فِيهِمَا مِنْ عَجَائِبِ خَلْقِهِ وَ أَصْنَافِ الْمَلَائِكَةِ وَ صُفُوفِهِمْ وَ مَقَامَاتِهِمْ وَ مَرَاتِبِهِمْ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى وَ سَائِرِ الْخَلْقِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى وَ مَا تَحْتَ الثَّرَى حَتَّى يَكُونَ مَا وَعَيْتَهُ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءٍ انْصَرِفْ إِذَا شِئْتَ مُصَاحِباً مَكْلُوءاً فَأَنْتَ مِنَّا بِالْمَكَانِ الرَّفِيعِ وَ مَوْضِعُكَ مِنْ قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ مَوْضِعُ الْمَاءِ مِنَ الصَّدَى وَ لَا تَسْأَلَنَّ عَمَّا وَعَدْتُكَ‌ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً قَالَ الْمُفَضَّلُ فَانْصَرَفْتُ مِنْ عِنْدِ مَوْلَايَ بِمَا لَمْ يَنْصَرِفْ أَحَدٌ بِمِثْلِه‌[3]

پس فرمود: اى مفضّل! فارغ گردان دل خود را و جمع كن به سوى خود ذهن و عقل و اطمينان خود را و به زودى القا خواهم كرد به سوى تو از علم ملكوت آسمانها و زمين و آنچه خدا خلق كرده است در آنها از عجايب مخلوقات و اصناف ملائكه و صفوف و مقامات و مراتب ايشان تا سدرة المنتهى و ساير خلق از جنيان و آدميان از زمين هفتم و آنچه در زير آسمان‌ها است تا آنچه اكنون فرا گرفته‌اى جز وى از اجزاى آن باشد. هر وقتى كه خواهى برو و بيا با ما مصاحبى و در حفظ و حمايت خدائى و تو را نزد ما مكان بلند هست و دلهاى مؤمنان تو را مى‌طلبند مانند آن تشنه كه آب طلب كند و آنچه را به تو وعده دادم از من سؤال مكن تا خود بگويم به تو اى مفضّل.

مفضّل گفت: پس برگشتم از نزد مولاى خود با نعمتى و كرامتى كه هيچ كس با چنين حالى بر نگشته بود.

سپس مرحوم شوشتری می‌فرماید:

لابد و أنّه القی الیه ما وعده من شرح السموات السبع و ما فیها و باق الارضین السبع من غیر ارضنا لکنه مع الاسف لم یصل الینا لضیاء اغلب کتب النفیسه و قد نقل فی الکتاب[4] الذی الّفه جمع من الاساتیذ دار علوم فی ما اخبر الصادق علیه‌السلام من المستکشفات العصریه بلاتینیه و قد ترجم الکتاب بالفارسیه بعنوان مغز المتفکر الجهان الشیعة جعفر الصادق علیه‌السلام فیه کلاما کثیرا مما قاله للمفضل ولم نقف علیها فی ما وصل الیه.[5]

امام علیه‌السلام علم غیر کره‌ی زمین از کرات و آسمان‌های دیگر را نیز به ایشان داده است، لکن متاسفانه به دست ما نرسیده است زیرا اغلب کتب نفیس ما از بین رفت و به تحقیق نقل شده در کتابی که عده‌ای از اساتید دار العلوم تالیف کرده‌اند در آنچه امام صادق از کشفیات عصر حاضر خبر داده است به زبان لاتینی و این کتاب به فارسی ترجمه شده به عنوان مغز متفکر جهان شیعه امام جعفر صادق و در آن کلام بسیاری از آنچه امام برای مفضل بیان کرده‌اند می‌باشد و این کتاب مصدر و منبع ندارد.

به هر حال ایشان در مقام دفاع از مفضل بر می‌آید و روایاتی که در ذم ایشان است را رد می‌کند و نتیجه می‌گیرند که ایشان جزء موثقین و افراد معتبر است.

.

روایت سیزدهم

الف) متن روایت

علي بن محمد، قال: حدثني أحمد بن محمد، عن أبي عبد الله البرقي، يرفعه قال: نظر أبو عبداللهعلیه‌السلام إلى داود الرقي - و قد ولى - فقال: من سره أن ينظر إلى رجل من أصحاب القائمعلیه‌السلام فلينظر إلى هذا. و قال في موضع آخر: أنزلوه فيكم بمنزلة المقداد رحمه الله.

امام صادق علیه‌السلام به داود رقی نظر کردند و فرمودند: کسی که دوست دارد به مردی از اصحاب قائم علیه‌السلام نظر کند پس به این (داود رقی) نظر کند. او در بین شما به منزله‌ی مقداد رحمه‌الله است.

داود رقی یکی از کسانی است که در این روایت به عنوان یکی از اصحاب امام زمان از او نام برده شده است. البته قبل از بررسی شخصیت ایشان ما به بررسی شخصیت مقداد که هم در این روایت از او نام برده شد و هم در روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه‌السلام (روایت نهم) از او به عنوان یکی از اصحاب امام زمان در زمان ظهور نام برده شد، می‌پردازیم.

شخصیت مقداد

1. جزو انصار و حکام امام زمان

قال الصادق عليه السلام: يخرج مع القائم عليه السلام من‌ ظهر الكعبة سبعة و عشرون رجلا، خمسة عشر من قوم موسى عليه السلام، الذين كانوا يهدون بالحق و به يعدلون، و سبعة من أهل الكهف، و يوشع بن نون و أبا دجانة الأنصاري، و مقداد و مالك الأشتر، فيكونون بين يديه أنصارا و حكاما.[6]

یکی از کسانی که نام او بنا بر نقل بعضی از منابع در روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه‌السلام به عنوان یکی از رجعت کنندگان و یاوران حضرت مهدی آمده است، مقداد می‌باشد.

2. نسب مقداد

در مورد نسب ایشان معروف این است که او فرزند اسود است ولی اینچنین نمی‌باشد، مرحوم خوئی می‌فرماید:[7]

و (أخرى) من أصحاب علي علیه‌السلام قائلا: المقداد بن الأسود الكندي و كان اسم أبيه عمرو البهراني و كان الأسود بن عبد يغوث قد تبناه فنسب إليه يكنى أبا معبد، ثاني الأركان الأربعة.

أقول: صريح هذه العبارة أن الأسود ليس هو والد المقداد و لا جده، و إنما هو رجل أجنبي قد تبنى المقداد بن عمرو، و عليه فما تقدم من عبارة الشيخ عند عدّ المقداد في أصحاب رسول الله صلی‌الله علیه و آله من سهو القلم، و يحتمل أن تكون العبارة هكذا المقداد بن عمرو و هو ابن الأسود، و الله العالم.

اسود پدر یا جد مقداد نبود، او مردی اجنبی بود.

ایشان یکی از ولایتمداران و دلاوران و شجاعان صدر اسلام بود و در جنگ‌ها در خط مقدم بود و وقتی که می‌خواستند توان نظامی او را بسنجند، او را برابر هزار نفر قرار می‌دادند و جزء کسانی بود که واقعا نسبت به امیر المؤمنین علیه‌السلام شناخت و بصیرت داشت، در بین اصحاب پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله چهار نفر می‌درخشیدند که ایشان یکی از آن‌ها بود و نسبت به سلمان یا مقام بالاتری داشت یا اینکه با او برابر بود.

3. عضویت شرطۀ الخمیس

و روى الشيخ المفيد (قدس سره) بإسناده عن أحمد بن أبي عبد الله قال: قال علي بن الحكم أصحاب أمير المؤمنين الذين قال لهم تشرطوا فأنا أشارطكم على الجنة، و لست أشارطكم على ذهب و لا فضة، إن نبينا صلی‌الله علیه و آله فيما مضى قال لأصحابه تشرطوا فإني لست أشارطكم إلا على الجنة، و هم: سلمان الفارسي و المقداد و أبو ذر الغفاري و عمار بن ياسر و أبو ساسان و أبو عمرو الأنصاريان و سهل بدري و عثمان ابنا حنيف الأنصاري و جابر بن عبد الله الأنصاري‌.

ظاهر عبارت شیخ مفید این است که هسته شرطۀ الخمیس را حضرت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام در مدینه و قبل از دوران خلافتشان تشکیل دادند. چون مقداد و ابوذر دوران خلافت آن حضرت را درک نکردند.

هنگامی که امیر المومنین علیه‌السلام وارد کوفه شدند، یک گروه ویژه از نیروهای نظامی تشکیل دادند که به آن‌ها شرطة الخمیس گفته می‌شد و به ایشان فرموده بودند: من با شما بر روی طلا و نقره شرطی ندارم (پولی که به شما بدهم ندارم) اما به من تعهد دهید که تا پای مرگ ایستادگی کنید و من هم در مقابل به شما تعهد می‌دهم که بدون شما به بهشت نروم و یکی از کسانی که خیلی سریع ثبت نام کرد، همین مقداد بود و از حواریون پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بود که نقض عهد نکرد.

4. ثبات قدم بعد از پیامبر اکرمصلی‌الله علیه و آله

فقد روى الكشي في ترجمة سلمان عن حمدويه بن نصير، قال: حدثني محمد بن عيسى و محمد بن مسعود قالا: حدثنا جبرئيل بن أحمد قال: حدثنا محمد بن عيسى، عن النضر بن سويد، عن محمد بن بشير، عمن حدثه قال: ما بقي أحد إلا و قد جال جولة إلا المقداد بن الأسود، فإن قلبه كان مثل زبر الحديد.

همه تحت تاثیر شرایط بوجود آمده بعد از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله قرار گرفتند مگر مقداد بن اسود، که همچون پاره آهن محکم بود.

5. هم ردیف سلمان

روایت فوق دلالت بر برتری مقداد بر سلمان را دارد، و روایت زیر دلالت بر برابری مقداد با سلمان را دارد.

و رواية أبي بصير قال سمعت أبا عبد الله علیه‌السلام يقول: قال رسول الله صلی‌الله علیه و آله: يا سلمان لو عرض علمك على مقداد لكفر، يا مقداد لو عرض علمك على سلمان لكفر.

از امام صادق علیه‌السلام نقل شده که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله فرمودند: ای سلمان اگر علمی که تو داری بر مقداد عرضه شود هر آینه به آن کفر ورزد، ای مقداد اگر علمی که تو داری بر سلمان عرضه شود هر آینه به آن کفر ورزد.

عَلِيُّ بْنُ الْحَكَمِ، عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ، قَالَ‌: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه‌السلام: ارتد الناس الا ثلاثة نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد، قال الراوي فقلت: عمار؟ قال: كان جاض جيضة ثمّ رجع، ثمّ قال: ان أردت الذي لم يشك و لم يدخله شي‌ء فالمقداد فاما سلمان فانه عرض في قلبه أن عند أمير المؤمنين عليه السلام اسم اللّه الأعظم لو تكلم به لاخذتهم الأرض و هو هكذا فلبب‌ و وجئت عنقه‌ حتى تركت كالسلعة فمر به أمير المؤمنين عليه السلام فقال: يا با عبد الله هذا من ذاك بايع فبايع و أمّا أبو ذرّ فأمره أمير المؤمنين عليه السلام بالسكوت و لم يأخذه في اللّه لومة لائم فابى الا أن يتكلم‌[8]

امام باقر علیه‌السلام فرمودند: همه‌ی مردم مرتد شدند مگر سه نفر: سلمان ابو ذر و مقداد، راوی گوید گفتم: پس عمار؟ حضرت فرمودند: یک تکانی خورد سپس برگشت، پس فرمودند: اگر کسی را می‌خواهی که اصلا شک نکرد و هیچ شکی در او راه نیافت او مقداد بود، اما سلمان در قلب او عارضه‌ای ایجاد شد به اینکه نزد امیر المومنین اسم اعظم الهی است که اگر به آن تکلم کند، زمین آن‌ها را فرو خواهد گرفت و البته که همین طور است پس او را دستگیر کردند و به او توهین کرده و گردن او را فشار دادند تا اینکه او را همچون کالائی بی ارزش رها کردند پس گذار امیرالمومنینعلیه‌السلام به او افتاد و فرمود: ای ابا عبد الله این از آن است و اما ابو ذر، امیر المومنین علیه‌السلام او را امر به سکوت کرد و اینکه در راه خدا سرزنش ملامت گری او را نگیرد. ولی او از اینکه تکلم نکند خود داری کرد و اجابت ننمود.

 


[1] تواتر در کلمات معاصرین بر سه قسم است: تواتر لفظی، تواتر معنوی و تواتر اجمالی. تواتر اجمالی یعنی علم به صدور بعض از روایات وارد شده در یک موضوع یا مورد خاص.
[2] . قامموس الرجال، ج10، ص218.
[3] توحید مفضل، ص183.
[4] ایشان اشاره دارند به کتاب مغز متفکر جهان شیعه که مجمع علمی استراسپرک آلمان آن را تهیه کرده‌اند که اشکالاتی به این کتاب است که از جمله اینکه نه مولفین آن درکی از امام معصوم داشته‌اند و نه مترجم آن حق آن را ادا کرد و در این کتاب امام صادق علیه‌السلام را بالا می‌برد اما به قیمت تضعیف امام باقر علیه‌السلام.
[5] . قاموس الرجال، ج10، ص218.
[6] . الارشاد، ص365.
[7] معجم رجال الحدیث، ج18، ص315.
[8] رجال کشی، ص11.