درس مهدویت استاد طبسی
95/01/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی شخصیت مفضل بن عمر
مرحوم نجاشی تنها کسی هستند که ایشان را تضعیف کردند و فرمودند مذهب فاسدی دارد؛ و گر نه از کلام دیگر بزرگان و روایاتی که در مورد ایشان است، وثاقت و جلالت و عظمت شأن ایشان استفاده میشود، و خود امام علیهالسلام کرارا تأکید میکردند که به خاطر من ایشان را دوست داشته باشید، من ایشان را دوست دارم اما بعضی قبول نمیکردند. ایشان از خواص و مورد توجه امام صادقعلیهالسلام و پس از ایشان مورد توجه امام کاظم علیهالسلام بودند که در مورد او تعبیر عجیبی دارند« الوالد بعد الوالد» بعد از امام صادق علیهالسلام ایشان پدر ما است که همین تعبیر از امام صادق علیهالسلام هم در مورد ایشان بیان شده است که شخصی از حضرت در مورد مفضل سوال کرد امام علیهالسلام فرمودند: «الوالد بعد الوالد» لذا ایشان دارای جایگاه والائی هستند و روایاتی هم که در مذمت ایشان وارد شده همچنان که مرحوم خوئی میفرماید، ضعیف هستند مگر دو روایت که ضعیف نیستند اما توجیه میشوند.
ایشان مرجع در پاسخگوئی به مسائل شرعی و وکیل امام در گرفتن وجوهات شرعی از طرف امام بودند.
و قد عده الشيخ المفيد من خاصة أبي عبد الله علیهالسلام و بطانته، و ثقاته، الفقهاء الصالحين ممن روى النص بالإمامة من أبي عبد الله علیهالسلام على ابنه أبي الحسن موسى علیهالسلام، الإرشاد: باب ذكر الإمام القائم بعد أبي عبد الله جعفر بن محمد الصادق (فصل في النص عليه، بالإمامة من أبيه. و عدّه الشيخ من الممدوحين.
شیخ مفید رحمهالله ایشان را از اصحاب خاص و محرم اسرار امام صادق علیهالسلام و از ثقات و فقهای صالح و از کسانی نص بر امامت امام کاظم علیهالسلام بعد از امام صادق علیهالسلام را روایت میکرد، برمیشمارند و شیخ طوسی رحمهالله ایشان را از ممدوحین شمرده است.
و روى بإسناده عن هشام بن الأحمر قال: حملت إلى أبي إبراهيم علیهالسلام إلى المدينة أموالا فقال: ردها فادفعها إلى المفضل بن عمر.
هشام بن احمر گوید: اموالی را به مدینه نزد امام کاظم علیهالسلام بردم پس فرمودند: آن را برگردان و به مفضل بن عمر بده.
مرحوم خوئی نکته جالبی بیان میکنند: تنها از امام صادقعلیهالسلام روایات در مدح و ذم مفضل بن عمر داریم، اما از امام کاظم علیهالسلام و امام رضا علیهالسلام فقط روایات مدح رسیده است. (و این حاکی از تقیه و حفظ جان مفضل است)
و روى الشيخ رواية بسنده، عن محمد بن سنان، عن مفضل بن عمر، و قال في ذيلها: فأول ما في هذا الخبر أنه لم يروه غير محمد بن سنان، عن المفضل بن عمر، و محمد بن سنان مطعون عليه، ضعيف جدا.[1]
أقول: كلام الشيخ هذا كالصريح في اعتماده على المفضل بن عمر، و أنه غير مطعون عليه[2]
شیخ طوسی رحمهالله روایتی را در تهذیب نقل میکنند که در سند روایت محمد بن سنان و مفضل بن عمر است و ایشان به محمد بن سنان اشکال گرفته اما هیچ اشکالی به مفضل بن عمر نمیگیرند، مرحوم خوئی میفرماید: این کلام شیخ گوئی صراحت دارد در اعتماد شیخ بر مفضل بن عمر که هیچ مشکلی ندارد.
ابن شهر آشوب هم در مناقب ایشان را از خواص امام صادق علیهالسلام و از ثقاتی که نص بر امامت امام کاظم علیهالسلام روایت کرده، میشمارند.
سپس مرحوم خوئی روایات در مدح ایشان را بیان میکند:
روایات مرحوم خویی در مدح مفضل
روایت1
محمد بن مسعود قال: حدثني عبد الله بن خلف قال: حدثنا علي بن حسان الواسطي قال: حدثني موسى بن بكير قال: سمعت أبا الحسن علیهالسلام يقول لما أتاه موت المفضل بن عمر قال: رحمه الله كان الوالد بعد الوالد أما إنه قد استراح.
موسی بن بکیر گوید: زمانی که خبر رحلت مفضل بن عمر را برای امام کاظم علیهالسلام آوردند، فرمودند: خدا او را رحمت کند که بعد از پدرم برای ما پدر بود اما راحت شد..
روایت 2
محمد بن مسعود، عن إسحاق بن محمد البصري قال: أخبرنا محمد بن الحسين عن محمد بن سنان عن بشير الدهان قال: قال أبو عبد الله علیهالسلام لمحمد بن كثير الثقفي: ما تقول في المفضل بن عمر؟ قال ما عسيت أن أقول فيه لو رأيت في عنقه صليبا، و في وسطه (كسطحا) لعلمت أنه على الحق.
بعد ما سمعتك تقول فيه ما تقول.
قال: رحمه الله لكن حجر بن زائدة و عامر بن جذاعة أتياني فشتماه عندي فقلت لهما: لا تفعلا فإني أهواه، فلم يقبلا فسألتهما و أخبرتهما أن الكف عنه حاجتي فلم يفعلا، فلا غفر الله لهما، أما إني لو كرمت عليهما لكرم عليهما من يكرم علي، و لقد كان كثير عزة في مودته لها أصدق منهما في مودتهما لي حيث يقول:
لقد علمت بالغيب أني أحبها إذا هو لم يكرم على كريمها أما إني لو كرمت عليهما لكرم من يكرم عليا؟
بشیر دهان گوید: ابو عبد الله علیهالسلام به محمد بن کثیر ثقفی فرمودند: در مورد مفضل بن عمر چه میگوئی؟ گفت: چه بگویم در مورد او که اگر صلیب در گردن او ببینم باز یقین به حق بودن او دارم بعد آنچه از شما در مورد او شنیدم.
امام علیهالسلام فرمودند: خدا او را رحمت کند، لکن حجر بن زائده و عامر بن جذاعه نزد من آمدند و به او ناسزا گفتند، پس به آن دو گفتم: چنین نکنید، من او را دوست دارم، ولی قبول نکردند من از آن دو خواهش کردم و به آن دو خبر دادم که درخواست من این است که از او دست بردارید پس چنین نکردند. خداوند آن دو را نیامرزد، زیرا اگر من نزد این دو جایگاهی داشتم باید آن کسی را که من اکرام میکنم، اکرام کنند، به تحقیق که مودت کثیر (شاعر کیسانیه بود) به معشوقهاش صادقتر است از مودت این دو نسبت به من در آنجائی که میگوید:
علم غیب داشته که من به او خیانت کردم چون دید کسی را که او دوست دارد من دوست ندارم.
روایت 3
حدثني إبراهيم بن محمد قال: حدثني سعد بن عبد الله القمي قال: حدثنا أحمد بن محمد بن عيسى عن ابن أبي عمير عن الحسين بن أحمد عن أسد بن أبي العلاء عن هشام بن أحمد قال: دخلت على أبي عبد الله علیهالسلام و أنا أريد أن أسأله عن المفضل بن عمر، و هو في ضيعة له في يوم شديد الحر، و العرق يسيل على صدره، فابتدأني فقال: نعم و الله الذي لا إله إلا هو المفضل بن عمر الجعفي، حتى أحصيت نيفا و ثلاثين مرة يقولها و يكررها قال: إنما هو والد بعد الوالد.
هشام بن احمد گوید: بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم و اراده کرده بودم که راجع به مفضل بن عمر از ایشان سوال کنم، ایشان در روز بسیار گرمی در روستای کوچکی بودند، و عرق بر سینهی ایشان جاری بود، پس امام علیهالسلام بدون مقدمه فرمودند: بله سوگند به خدائی که جز او خدائی نیست، مفضل بن عمر برای ما بعد از پدر، پدر بود، قریب چهل مرتبه این را تکرار فرمودند.
روایت 4
و حكى نصر بن الصباح، عن ابن أبي عمير بإسناده، أن الشيعة حين أحدث أبو الخطاب ما أحدث خرجوا إلى أبي عبد الله علیهالسلام فقالوا: أقم لنا رجلا نفزع إليه في أمر ديننا و ما نحتاج إليه من الأحكام.
قال: لا تحتاجون إلىَّ ذلك، متى ما احتاج أحدكم عرج إلي و سمع مني و ينصرف. فقالوا: لا بد.
فقال: قد أقمت عليكم المفضل اسمعوا منه و اقبلوا عنه، فإنه لا يقول على الله و علي إلا الحق، فلم يأت عليه كثير شيء حتى شنعوا عليه و على أصحابه، و قالوا أصحابه لا يصلون، و يشربون النبيذ، و هم أصحاب الحمام، و يقطعون الطريق و المفضل يقربهم و يدنيهم.
ابن ابی عمیر میگوید: هنگامی که ابو الخطاب انجام داد آنچه انجام داد. شیعیان نزد امام صادق علیهالسلام آمدند و گفتند: برای ما نمایندهای تعیین کن که ما را در امور دینی کمک کند و در آنچه از احکام نیاز داریم به او مراجعه کنیم. امام علیهالسلام فرمودند: به آن نیاز ندارید، هر گاه کسی از شما احتیاج داشت به نزد من آید و از من بشنود و برگردد.
پس گفتند: چارهای به جز تعیین نماینده برای ما نیست.
امام علیهالسلام فرمودند: برای شما مفضل را تعیین کردم، از او بشنوید و از او قبول کنید، پس بدرستیکه او بر خداوند و برمن جز حق نمیگوید، پس زمانی نگذشت که بر علیه او و اصحاب او بدگوئی کردند و گفتند: اصحاب او نماز نمیخوانند، نبیذ میخورند، و آنها کبوتر باز هستند، و راهزن هستند و مفضل آنها را به خود نزدیک کرده است و با آنها رفت و آمد دارد.
روایت 5
حدثني حمدويه بن نصير قال: حدثني محمد بن عيسى، عن محمد بن عمر بن سعيد الزيات، عن محمد بن حريز قال: حدثني بعض أصحابنا من كان عند أبي الحسن الثاني علیهالسلام جالسا فلما نهضوا قال لهم: القوا أبا جعفر علیهالسلام فسلموا عليه و أحدثوا به عهدا، فلما نهض القوم التفت إلي و قال: يرحم الله المفضل إنه كان ليكتفي بدون هذا.
محمد بن حریز گوید: برای من نقل کردند بعضی از اصحاب ما که نزد امام رضا علیهالسلام نشسته بودیم پس چون خواستیم برخیزیم، امام علیهالسلام فرمودند: با ابا جعفر (امام جواد) علیهالسلام ملاقات کنید پس بر او سلام کنید و تجدید عهدی بکنید، چون آنها رفتند امام علیهالسلام توجه خود را به من کرد و فرمودند: خدا مفضل را رحمت کند. او چنان بود که بدون یک چنین امری از سوی من، او را کفایت میکرد.( و به امام بعد از من اعتقاد پیدا میکرد)
روایت 6
و حدثني محمد بن قولويه قال: حدثني سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن البرقي، عن عثمان بن عيسى، عن خالد بن نجيح الجوان قال: قال لي أبو الحسن علیهالسلام ما يقولون في المفضل بن عمر؟ فقلت: يقولون فيه هبه يهوديا أو نصرانيا و هو يقوم بأمر صاحبكم، قال: ويلهم ما أخبث ما أنزلوه ما عندي كذلك، و ما لي فيهم مثله.
خالد بن نجیح گوید: ابو الحسن علیهالسلام به من فرمودند: در مورد مفضل بن عمر چه میگویند؟ گفتم: دربارهی او میگویند: فرض کنید یهودی یا نصرانی باشد حال که در خدمت صاحب شما (امام) است، امام علیهالسلام فرمودند: وای بر آنها چه حرف خبیثی است، در بین آنها مثل و نمونه او را ندارم.
روایت 7
علي بن محمد قال: حدثني سلمة بن الخطاب، عن علي بن حسان، عن موسى بن بكر قال: كنت في خدمة أبي الحسن علیهالسلام و لم أكن أرى شيئا يصل إليه إلا من ناحية المفضل بن عمر، و لربما رأيت الرجل يجيء بالشيء فلا يقبله منه و يقول: أوصله إلى المفضل.
موسی بن بکر گوید: در خدمت امام کاظم علیهالسلام بودم و ندیدم اموالی به ایشان برسد مگر از ناحیهی مفضل بن عمر باشد، و چه بسا میدیدم مردی چیزی را میآورد پس امام علیهالسلام از او قبول نمیکرد و میفرمودند: آن را به مفضل بدهید.
روایت 8
علي بن محمد قال: حدثني محمد بن أحمد، عن أحمد بن كليب، عن محمد بن الحسين، عن صفوان قال: بلغ من شفقة المفضل أنه كان يشتري لأبي الحسن علیهالسلام الحيتان فيأخذ رءوسها و يبيعها، و يشتري بها حيتانا شفقة عليه.
صفوان گوید: مهربانی مفضل نسبت به امام به حدی بود که او برای امام کاظم علیهالسلام ماهی میخرید پس سر آنها را جدا کرده و میفروخت، و با پول آن ماهی دیگری برای امام میخرید و این را به جهت مهربانی به ایشان، انجام میداد.
روایت 9
حدثني نصر بن الصباح قال: حدثني إسحاق بن محمد البصري قال: حدثني الحسن بن علي بن يقطين، عن عيسى بن سليمان، عن أبي إبراهيم علیهالسلام قال: قلت جعلني الله فداك خلفت مولاك المفضل عليلا فلو دعوت الله له. قال: رحم الله المفضل قد استراح. قال: فخرجت إلى أصحابنا فقلت لهم قد و الله مات المفضل. قال: ثم دخلت الكوفة و إذا هو قد مات قبل ذلك بثلاثة أيام.
عیسی بن سلیمان گوید: خدمت امام کاظم علیهالسلام بودم گفتم: جانم فدای شما من از کوفه میآیم و مفضل بیمار بود پس برای او دعا کنید. امام علیهالسلام فرمودند: خدا مفضل را رحمت کند که راحت شد.
پس خارج شدم و به نزد اصحابمان رفتم و به آنها گفتم: به خدا قسم که مفضل رحلت کرد. سپس وارد کوفه شدم و او سه روز قبل از ورود من رحلت کرده بود.
روایت 10
رواه أبو حنيفة الجمال قال: مرّ بنا المفضل انا و ختني نتشاجر في ميراث لنا، فوقف علينا ساعة ثمّ قال: تعالا معي إلى المنزل، فاتيناه فأصلح بيننا باربعمائة درهم، و دفعها الينا من عنده حتّى إذا استوثق كل واحد منا من صاحبه قال:
أما انها ليست من مالي، و لكن الإمام الصّادق علیهالسلام أمرنى إذا تنازع رجلان من اصحابنا في شيء ان اصلح بينهما، و افتديها من ماله، فهذا من مال الامام أبي عبد اللّه علیهالسلام.
ابو حنیفهی جمال گوید: روزی من و دامادم دربارهی میراث مشاجره میکردیم، که مفضل از آنجا گذر کرد؛ قدری به مشاجره ما نظر کرد و بعدگفت: به منزل من بیائید، پس همراه او شدیم و او بین ما را به 400 درهم اصلاح کرد، و آن را از نزد خود به ما داد و از هر یک ما امضائی گرفت و گفت:
اما این از مال من نیست، لکن امام صادق علیهالسلام مرا امر کرد که هر گاه دو نفر از شیعیان ما در چیزی نزاع کردند بین آنها را اصلاح کنم، و آن را از مال ایشان به شما دادم، پس این از مال امام صادق علیهالسلام است.
روایت 11
عن عليّ بن الحكم، عن يونس بن يعقوب قال: أمرني أبو عبد اللّه علیهالسلام أن آتي المفضّل و اعزّيه باسماعيل و قال: اقرأ المفضّل السّلام و قل له: إنّا قد اصبنا باسماعيل فصبرنا، فاصبر كما صبرنا، إنّا أردنا أمرا و أراد اللّه عزّ و جلّ أمرا، فسلّمنا لأمر اللّه عزّ و جل
یونس بن یعقوب گوید: امام صادق علیهالسلام به من امر کرد که نزد مفضل برو و به او رحلت اسماعیل را تسلیت بگو و فرمودند: سلام مرا به مفضل برسان و به او بگو: بر ما مصیبت اسماعیل وارد شد پس صبر کردیم، پس تو هم همچنان که ما صبر کردیم صبر کن، بدرستیکه ما امری را اراده کردیم و خداوند عز و جل امری را اراده کرد، پس ما تسلیم امر خداوند عز و جل هستیم.
مرحوم خوئی میفرماید: این روایت دلالت بر شدت علاقهی امام صادق علیهالسلام به مفضل دارد و روایت هم صحیح است.
روایت 12
و روى عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد البرقي: عن بعض أصحابه، عن أبي سعيد الخيبري، عن المفضل بن عمر قال: قال لي أبو عبد الله علیهالسلام اكتب و بث علمك في إخوانك، فإن مت فأورث كتبك بنيك فإنه يأتي على الناس زمان هرج لا يأنسون فيه إلا بكتبهم.
مفضل بن عمر گوید: امام صادق علیهالسلام به من فرمودند: بنویس و دانش خود را در بین برادرانت فراگیر و منتشر کن. پس اگر مرگ تو فرا رسید، فرزندانت کتب تو را به ارث برند پس به درستی که زمانی بر مردم آید که انسی در آن جز نوشتههای آنها نباشد.