درس مهدویت استاد طبسی
95/01/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصحاب امام زمان در زمان ظهور
روایت دوازدهم
الف) متن روایت
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ النَّهَاوَنْدِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ، عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَبِي عِمْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: يَا مُفَضَّلُ، أَنْتَ وَ أَرْبَعَةٌ وَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا تُحْشَرُونَ مَعَ الْقَائِمِ، أَنْتَ عَلَى يَمِينِ الْقَائِمِ تَأْمُرُ وَ تَنْهَى، وَ النَّاسُ إِذْ ذَاكَ أَطْوَعُ لَكَ مِنْهُمْ الْيَوْم[1]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: ای مفضل، تو و چهل و چهار مرد همراه قائم علیهالسلام محشور میشوید، تو بر دست راست قائم علیهالسلام امر و نهی میکنی، و مردم در آن روز از تو بیش از امروز اطاعت و فرمانبرداری میکنند.
مفضل بن عمر
ایشان به تشریفات و عناوین توجهی نداشت و با همهی مردم مخصوصا جوانها حتی منحرفین آنها جلساتی داشت و به هدایت و راهنمائی آنها میپرداخت در صورتی که بعضی از بزرگان کوفه بر او خرده میگرفتند.
ب) منابع روایت
1. دلائل الامامه، مرحوم طبری، ص464
2. اثبات الهدات، مرحوم حر عاملی، ج3، ص573، ح709 از دلائل الامامه
3. معجم احادیث المهدی ، ج5، ص365 از دلائل الامامه
ج) بررسی سند روایت
وَ حَدَّثَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّهَاوَنْدِي
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ النَّهَاوَنْدِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بُنْدَارَ، عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ سَعِيدٍ، عَنْ أَبِي عِمْرَانَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام:
نکته: روایتی که مشتمل بر مدح راوی باشد، قبول آن مستلزم دور است، یا طبق بیان امام خمینی رحمهالله چنین روایتی موجب سوء ظن به راوی است، اما در مورد مفضل بن عمر چنین بیاناتی مورد تطبیق نمیباشد چون وثاقت مفضل بن عمر مفروغ عنه میباشد و روایات دیگری نیز در مدح ایشان وجود دارد.
1. ابو الحسین محمد بن هارون بن موسی
ایشان توثیقی ندارد و تنها از نجاشی در شرح حال احمد بن محمد بن ربیع ترحم دارد.
نظر مرحوم بهبهانی[2] :
یظهر منه حسن حاله
از ترحم مرحوم نجاشی حسن حال ایشان ظاهر میشود.
نظر مرحوم مامقانی:[3]
و ذلک مما یدرج الرجل فی الحسان لکشفه عن کونه امامیا مرضیا
ایشان حسن است زیرا ترحم نجاشی کشف از امامی بودن و اینکه مورد رضایت نجاشی بوده است، میکند.
2. هارون بن موسی تعلکبری[4]
نظر مرحوم نجاشی:[5]
من بني شيبان. كان وجها في أصحابنا ثقة معتمدا لا يطعن عليه. له كتب منها: كتاب الجوامع في علوم الدين. كنت أحضر في داره مع ابنه أبي جعفر و الناس يقرءون عليه.
ایشان در بین اصحاب ما شخصیت ممتازی بود و ثقه و مورد اعتماد بود و طعنی بر ایشان نیست. او کتابهائی دارد که از جملهی آنها کتاب الجوامع فی علوم الدین است. من و فرزند او ابو جعفر از شاگردان او بودیم و مردم (شاگردان او) بر او قرائت میکردند.
نظر شیخ طوسی:[6]
يكنى أبا محمد جليل القدر عظيم المنزلة واسع الرواية عديم النظير ثقة روى جميع الأصول و المصنفات مات سنة خمس و ثمانين و ثلاثمائة أخبرنا عنه جماعة من أصحابنا.
ایشان جلیل القدر و دارای منزلتی عظیم و روایات زیادی دارد و ایشان بی نظیر و ثقه هستند و تمام اصول و مصنفات را روایت کرد و در سال 385 رحلت کرد.
3. ابو علی حسن بن محمد نهاوندی
ایشان حسن الحال است.[7]
4. محمد بن سعید
ایشان بین ضعیف، مجهول و ثقه مشترک هستند.
5. ابو عمران
ایشان بین موسی بن زنجویه که ابن غضائری او را تضعیف کرده (البته ما تضعیف ایشان را قبول نداریم اما توثیق هم ندارد لذا مهمل میشود) و موسی خراط و موسی بن عمران منشد مشترک است و هیچ کدام هم توثیق ندارند.[8]
6. محمد بن سنان
ایشان مورد اختلاف است و بعضی او را تضعیف کردهاند و بعضی هم اشکالات در مورد او را رفع و ایشان را توثیق کردند و به نظر ما هم ثقه میباشند.
7. مفضل بن عمر
ایشان هم راوی روایت است و هم روایت در شأن او است. از ایشان ششصد روایت در کتب اربعه نقل شده است و همین در وثاقت ایشان کفایت میکند.
نظر مرحوم نجاشی:[9]
و قيل أبو محمد الجعفي كوفي فاسد المذهب مضطرب الرواية لا يعبأ به. و قيل إنه كان خطابيا. و قد ذكرت له مصنفات لا يعول عليها. و إنما ذكرنا [ه] للشرط الذي قدمناه.
ایشان کوفی و دارای مذهبی فاسد و روایات او اضطراب دارد و به او اعتنائی نمیشود و گفته شده است که او خطابی[10] بوده است و برای او مصنفاتی ذکر کردم که اعتمادی بر آنها نیست. و آنها را ذکر کردیم به جهت شرطی که قبلا بیان کردیم. (که تألیفات شیعه یا کسانی که به نفع شیعه تألیف کردهاند را بیان کنیم.)
به نظر ما عمدهی اشکال به مفضل بن عمر این روایت باشد:[11]
قَالَ نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، رَفَعَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، أَنَّ عِدَّةً مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ كَتَبُوا إِلَى الصَّادِقِ علیهالسلام فَقَالُوا إِنَ الْمُفَضَّلَ يُجَالِسُ الشِّطَارَ وَ أَصْحَابَ الْحَمَّامِ وَ قَوْماً يَشْرَبُونَ الشَّرَابَ، فَيَنْبَغِي أَنْ تَكْتُبَ إِلَيْهِ وَ تَأْمُرَهُ أَلَّا يُجَالِسَهُمْ، فَكَتَبَ إِلَى الْمُفَضَّلِ كِتَاباً وَ خَتَمَ وَ دَفَعَ إِلَيْهِمْ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَدْفَعُوا الْكِتَابَ مِنْ أَيْدِيهِمْ إِلَى يَدِ الْمُفَضَّلِ، فَجَاءُوا بِالْكِتَابِ إِلَى الْمُفَضَّلِ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ، وَ دَفَعُوا الْكِتَابَ إِلَى الْمُفَضَّلِ فَفَكَّهُ وَ قَرَأَهُ،
فَإِذَا فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اشْتَرِ كَذَا وَ كَذَا وَ اشْتَرِ كَذَا، وَ لَمْ يَذْكُرُ قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً مِمَّا قَالُوا فِيهِ، فَلَمَّا قَرَأ الْكِتَابَ دَفَعَهُ إِلَى زُرَارَةَ وَ دَفَعَ زُرَارَةُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ حَتَّى دَارَ الْكِتَابُ إِلَى الْكُلِّ فَقَالَ الْمُفَضَّلُ مَا تَقُولُونَ قَالُوا هَذَا مَالٌ عَظِيمٌ حَتَّى نَنْظُرَ وَ نَجْمَعَ وَ نَحْمِلَ إِلَيْكَ لَمْ نُدْرِكْ إِلَّا نَرَاكَ بَعْدُ نَنْظُرُ فِي ذَلِكَ، وَ أَرَادُوا الِانْصِرَافَ، فَقَالَ الْمُفَضَّلُ حَتَّى تَغَدَّوْا عِنْدِي، فَحَبَسَهُمْ لِغَدَائِهِ
وَ وَجَّهَ الْمُفَضَّلَ إِلَى أَصْحَابِهِ الَّذِينَ سَعَوْا بِهِمْ، فَجَاءُوا فَقَرَأَ عَلَيْهِمْ كِتَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام، فَرَجَعُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ حَبَسَ الْمُفَضَّلُ هَؤُلَاءِ لِيَتَغَدَّوْا، عِنْدَهُ فَرَجَعَ الِفْتَيان وَ حَمَلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ قُوَّتِهِ أَلْفاً وَ أَلْفَيْنِ وَ أَقَلَّ وَ أَكْثَرَ، فَحَضَرُوا أَوْ أَحْضَرُوا أَلْفَيْ دِينَارٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ هَؤُلَاءِ مِنَ الْغَدَاةِ، فَقَالَ لَهُمُ الْمُفَضَّلُ: تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْرُدَ هَؤُلَاءِ مِنْ عِنْدِي، تَظُنُّونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَحْتَاجُ إِلَى صَلَاتِكُمْ وَ صَوْمِكُمْ.
از محمد بن سنان نقل شده است که عدهای از اهل کوفه به امام صادق علیهالسلام نامهای (شکایتی) نوشتند، و گفتند: مفضل با انسانهای لاابالی و منحرف و کبوتر باز و قومی که شراب مینوشند، همنشینی دارد، پس شایسته است که نامهای به ایشان نوشته و امر کنید که با چنین کسانی مجالست نکند، پس امام علیهالسلام نامهای برای او نوشته و آن را مهر کرده و به آنها داده و امر کردند که نامه را از دستانتان به دست مفضل برسانید (به آن عمل کنید و به دست مفضل برسانید)، پس با نامه به نزد مفضل آمدند، و در بین آنها زراره، عبد الله بن بکیر، محمد بن مسلم، ابو بصیر و حجر بن زائده بودند[12] ، و نامه را به مفضل دادند پس باز کرد و نامه را قرائت کرد،
پس در آن نامه بود: بسم الله الرحمن الرحیم فلان چیز و فلان چیز را بخر و فلان چیز را بخر، و در آن از آنچه آنها گفته بودند، ذکری نکردند، پس چون نامه را خواند، آن را به زراره داد و زراره هم به محمد بن مسلم داد تا اینکه نامه بین همگی آنها دست به دست گشت پس مفضل گفت: چه میگوئید گفتند: این مال بسیاری است تا نظر کنیم و جمع کنیم و به نزد تو حمل کنیم الآن که نمیتوانیم تا بعد در آن نظر کنیم، و اراده کردند که برگردند.
پس مفضل گفت: تا نهار نزد من باشید. پس آنها را نگه داشت و بعد به دنبال همان اصحابی فرستاد که آنها سعی در عدم مجالست او با آنها کرده بودند. چون آمدند و مفضل نامهی امام صادق علیهالسلام را برای آنها خواند، پس آنها از نزد مفضل برگشتند و مفضل شکایت کنندگان را نزد خود برای صرف غذا نگه داشت، پس آن جوانمردان برگشتند و هر کدام بر طبق توان خود، آنچه توانسته بود آورد، پس دو هزار دینار و ده هزار درهم قبل از اینکه شکایت کنندگان از غذا خوردن دست بکشند، حاضر کردند. پس مفضل به شکایت کنندگان گفت: اینان کسانی هستند که شما مرا به طرد آنان امر کردید، گمان میکنید خداوند به نماز و روزهی شما نیاز دارد.