درس مهدویت استاد طبسی
95/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: اصحاب امام زمان در زمان ظهور
روایت یازدهم
الف) متن روایت
عن عبد اللّه بن محمّد عن الحسن بن على الوشاء عن أحمد بن عائذ عن أبى خديجة الجمال قال: سمعت أبا عبد اللّه علیهالسلام يقول:
انى سألت اللّه فى إسماعيل ان يبقيه بعدى فأبى و لكنّه قد اعطانى منه منزلة اخرى، انه اوّل منشور في عشرة من اصحابه، و منهم عبد اللّه بن شريك العامرى و هو صاحب لوائه[1]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: از خداوند درخواست کردم که اسماعیل بعد از من بماند پس خداوند نپذیرفت و لکن خداوند به من در مورد فرزندم مقام دیگری داد، اولین کسی است که همراه ده نفر از یارانش سر از قبر بیرون میآورد، واز آنها عبد الله بن شریک عامری است و او صاحب پرچم او است.
اسماعیل بن جعفر بن محمد
روایتی نداریم که تصریح داشته باشد به اینکه اسماعیل فرزند امام صادق علیهالسلام از اصحاب امام زمان در دوران ظهور است؛ مگر روایتی که کشی از ابی خدیجهی جمال نقل میکند که از آن هم به تنهائی استفادهی رجعت و پیوستن به امام زمان نمیشود. اما به قرینهی روایات دیگر معلوم میشود که مراد در این روایت رجعت است و جزء چند نفری است که عبد الله بن شریک یکی از آنان است و عبد الله بن شریک جزء رجعت کنندگان است.
کسی غیر از مرحوم حر عاملی این روایت را در بحث رجعت یا ظهور یا اصحاب امام علیهالسلام نیاورده است، اما به نطر ما به استناد این روایت و با در نظر گرفتن روایت عبد الله بن شریک، ایشان جزء رجعت کنندگان و اصحاب امام زمان میباشد.
ب) منابع روایت
1. رجال کشی،
2. الایقاظ
ج) بررسی سند روایت
عن عبد اللّه بن محمّد عن الحسن بن على الوشاء عن أحمد بن عائذ عن أبى خديجة الجمال قال: سمعت أبا عبد اللّه عليه السّلام
سند این روایت صحیح است و هیچ مشکلی ندارد، تنها مختصر کلامی در عبد الله بن محمد است که اشکال به ایشان را هم مرحوم خوئی حل کردند.
عبد الله بن محمد
ایشان مجهول است ولی مرحوم خوئی میفرماید مجهول نیست و او همان طیالوسی است که ثقه است به قرینه روایت ایشان از وشاء، روایات متعددی (12مورد) که ایشان از وشاء نقل میکند. مرحوم خوئی ایشان را به قرینه الراوی و المروی از مجهول بودن خارج میکنند.
این روایت را جزء روایات مدح اسماعیل آوردند. منظور از نشر هم در این روایت نشر قیامت نیست چون در نشر قیامت همهی مردم هستند. « و حشرناهم فلم نغادر منهم احدا»
ایشان بسیار مورد توجه و علاقه امام صادق علیهالسلام بودند و از فوت ایشان بسیار متأثر شدند. گاهی که امام میخواستند از کسی قصاص کند و به سزای عملش برساند او را میفرستاد.
وقتی داود بن علی، معلی بن خنیس را کشت امام شخصا به دادخواهی رفتند و فرمودند چرا معلی را کشتی؟ گفت: من نکشتم امام فرمودند: چه کسی کشت؟ گفت: مباشر من نبودم فلانی بود امام فرمودند: بگوئید بیاید میخواهم از او قصاص کنم دنبال او فرستاد و به اسماعیل فرمود گردن او را بزن و او در مجلس گردن او را زد.
اسماعیل جایگاه خاصی دارد و یکی از جهاتی که ما به بزرگی عبد الله بن شریک پی بردیم قرار دادن او در کنار اسماعیل است.
البته روایاتی هم در مذمت ایشان است که مرحوم خوئی همه را به اشکال سندی و بعض دیگر روایات را به اشکال دلالی رد میکنند.
نظر مرحوم خوئی:[2]
ثم إنه قد يتوهم استفادة ذم إسماعيل، من عدة روايات: منها قوله علیهالسلام، في رواية صفوان المتقدمة عن الكشي، في إبراهيم بن أبي سمال (343 - 344)، ما كانوا مجتمعين عليه ( أبو الحسن علیهالسلام) كيف يكونون مجتمعين عليه، و كان مشيختكم، و كبراؤكم، يقولون في إسماعيل، و هم يرونه يشرب (كذا و كذا) فيقولون هو أجود، الحديث؟ أقول: هذه الرواية و إن كانت ظاهرة الدلالة على ذم إسماعيل، إلا أن في سندها محمد بن نصير و هو ضعيف، فإنه غير محمد بن نصير الثقة، الذي هو من مشايخ الكشي، كما هو ظاهر.
و منها: قوله علیهالسلام، في رواية عنبسة العابد الآتية، في ترجمة بسام بن عبد الله الصيرفي (121): أ فعلتها يا فاسق؟ أبشر بالنار، بتوهم أن الخطاب متوجه إلى إسماعيل بن جعفر علیهالسلام، و الجواب: أن الخطاب متوجه إلى جعفر (المنصور) بتنزيله منزلة الحاضر، كما يظهر بأدنى تأمل، على أن السند ضعيف و لا أقل من جهة محمد بن نصير و عنبسة العابد.
و منها: ما رواه الكشي، في ترجمة عبد الرحمن بن سيابة (253) عن أحمد بن منصور، عن أحمد بن الفضل الخزاعي، عن محمد بن زياد، عن علي بن عطية، صاحب الطعام، قال: كتب عبد الرحمن بن سيابة، إلى أبي عبد الله علیهالسلام: قد كنت أحذرك إسماعيل حانيك من يحني عليك و قد بعد الصحاح منازل الحرب فكتب إليه أبو عبد الله علیهالسلام قول الله أصدق: و لا تزر وازرة وزر أخرى و الله ما عملت و لا أمرت و لا رضيت.
أقول: لم يظهر أن إسماعيل المذكور في الرواية، هو إسماعيل بن جعفر علیهالسلام و على تقدير التسليم، فالرواية ضعيفة بأحمد بن منصور و بأحمد بن الفضل.
و منها ما يأتي، في ترجمة الفيض بن المختار، من روايته عن الصادق علیهالسلام: ما يدل على عدم لياقة إسماعيل للإمامة و أنه لم يكن يلتزم بما يأمره الإمام علیهالسلام و الجواب: أن الرواية ضعيفة، بأبي نجيح، فإنه مجهول.
و منها: ما رواه الصدوق في كمال الدين، عند تعرضه للجواب عن قول الزيدية: أن الرواية التي دلت على أن الأئمة اثنا عشر: قول أحدثه الإمامية.
عن محمد بن موسى بن المتوكل (رضي الله عنه) قال: حدثنا محمد بن يحيى العطار، عن محمد بن أحمد بن يحيى بن عمران الأشعري، عن يعقوب بن يزيد، عن محمد بن أبي عمير، عن الحسن بن راشد، قال سألت أبا عبد الله علیهالسلام، عن إسماعيل، فقال: عاص، عاص، لا يشبهني و لا يشبه أحدا من آبائي و الجواب أن الحسن بن راشد سأل الإمام علیهالسلام، عن إسماعيل، من جهة لياقته للإمامة، على ما هو المرتكز في أذهان العامة من الشيعة.
فأجابه الإمام علیهالسلام، بأنه لا يشبهه و لا يشبه آباءه في العصمة، فإنه تصدر منه المعصية غير مرة و هذا لا ينافي جلالته، فإن العادل التقي أيضا قد تصدر منه المعصية و لو كانت صغيرة، لكنه يتذكر فيتوب.
و من ذلك يظهر الجواب، عما رواه الصدوق أيضا، عن الحسن بن أحمد بن إدريس (رضي الله عنه) قال: حدثنا أبي، عن محمد بن أحمد، عن يعقوب بن يزيد البرقي، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن حماد
عن عبدة بن زرارة، قال: ذكرت إسماعيل عند أبي عبد الله علیهالسلام، فقال ع: و الله لا يشبهني و لا يشبه أحدا من آبائي على أنها ضعيفة بالحسن بن أحمد.
و المتحصل: أن إسماعيل بن جعفر، جليل و كان مورد عطف الإمام علیهالسلام، على ما نطقت به صحيحة أبي خديجة الجمال.
و يؤكد ذلك: ما ورد عن الصادق علیهالسلام، من تقبيله إسماعيل، بعد موته مرارا.
فقد روى الصدوق، أيضا عن أبيه (رضي الله عنه) قال، حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن الحسن بن سعيد، عن فضالة بن أيوب و الحسن بن علي بن فضال، عن يونس بن يعقوب، عن سعيد بن عبد الله الأعرج، قال: قال أبو عبد الله علیهالسلام: لما مات إسماعيل، أمرت به و هو مسجى،: أن يكشف عن وجهه، فقبلت جبهته و ذقنه و نحره، ثم أمرت به، فغطي ثم قلت: اكشفوا عنه، فقبلت أيضا جبهته و ذقنه و نحره، ثم أمرتهم، فغطوه، ثم أمرت به، فغسل، ثم دخلت عليه و قد كفن، فقلت: اكشفوا عن وجهه، فقبلت جبهته و ذقنه و نحره، و عوذته، ثم قلت: أدرجوه، فقلت بأي شيء عوذته؟ قال: بالقرآن.
از بعضی روایات توهم میشود که اسماعیل مذموم است، اسماعیل بن جعفر جلیل و مورد عنایت خاص امام بود بنا بر آنچه در صحیحهی ابی خدیجهی جمال نقل شده است.
روایات در مذمت ایشان:
روایت1
امام علیهالسلام فرمودند: نه در مورد موسى بن جعفر عليه السّلام نيز اتفاق نداشتند و چطور بر او اتفاق داشتند در حالی که پيرمردها و بزرگان شما سخن از امامت اسماعيل ميگفتند با اينكه معتقد بودند او شراب ميخورده پس ميگفتند چون او سخاوتمندتر است.
مرحوم خوئی میفرماید: اگر چه ظهور این روایت در مذمت اسماعیل است اما در سند آن محمد بن نصیر است که ضعیف است و این غیر از محمد بن نصیر ثقه است.
روایت2
امام صادق علیهالسلام فرمودند: آیا آن عمل را انجام دادی ای فاسق؟ بر تو باد آتش.
توهم چنین شده که مورد خطاب اسماعیل است در حالی که مورد خطاب ابو جعفر (منصور) است و امام او را به منزلهی حاضر فرض کرده و چنین بیان کردند و این با کمترین تأمل فهمیده میشود و در سند آن هم محمد بن نصیر و عنبسه عابد ضعیف هستند.
تفصیل آن این است: امام به عراق احضار شده بود و منصور دو نفر دیگر را احضار کرد که یکی از آن دو اسماعیل بود و هر دو را به داخل زندان بردند و همراه اسماعیل را کشتند و اسماعیل را آزاد کردند بعد امام علیهالسلام فرمودند: آخر کار خودت را کردی ای فاسق؟ خطاب به ابو جعفر منصور است که قاتل بود.
روایت3
علی بن عطیه میگوید: ابن سیابه نامهای به امام صادق علیهالسلام نوشت: من به شما مکرر مینوشتم که نسبت به اسماعیل بر حذر باشید امام علیهالسلام فرمودند: قول خداوند صادقترین است «و لا تزر وازرة وزر أخرى» به خدا قسم نه انجام دادم و نه به آن امر کردم و نه به آن رضایت دارم.
اصلا معلوم نیست اسماعیل در این روایت فرزند خود امام صادق علیهالسلام باشد ممکن است اسماعیل فرزند امام کاظم علیهالسلام باشد و احمد بن منصور و احمد بن فضل هم در طریق این روایت ضعیف میباشند.
روایت4
این روایت از امام صادق به این مضمون است که اسماعیل لیاقت امامت ندارد چون التزامی نسبت به امر امام ندارد.
این روایت هم ضعیف است چون در سند آن ابی تجیح است، که مجهول است.
روایت5
روایتی که اسماعیل در جواب زیدیه میگوید: روایاتی که دلالت دارد بر اینکه ائمه اثنی عشر هستند چیزی است که امامیه به وجود آوردهاند.
روایت6
امام صادق علیهالسلام فرمود: گناهکار است گناهکار است، شباهتی به من ندارد و شبیه هیچ یک از پدران من نیست.
حسن بن راشد از امام راجع به لیاقت ایشان برای امامت و رهبری سوال میکند بنا بر آنچه مرتکز در ذهن شیعه بود که فرزند بزرگتر امام شود، امام فرمودند: شباهت به من ندارد، شباهت به پدران من هم ندارد در عصمت پس گناه از او به تکرار سر میزند و این منافاتی با جلالت ایشان ندارد، چون شخص عادل با تقوا هم گاهی از او گناه اگر چه صغیره سر میزند اما متذکر شده و توبه میکند.
و از این جواب، جواب روایتی هم که مرحوم صدوق نقل کرده است بدست میآید که امام علیهالسلام فرمودند: به خدا قسم شباهتی به من ندارد و شبیه هیچ یک از پدران من هم نیست. علاوه بر اینکه در طریق این روایت حسن بن احمد ضعیف است.
نتیجه اینکه اسماعیل جلیل است و مورد علاقه امام صادق علیهالسلام بوده است بنا بر آنچه نقل شده از صحیحهی ابی خدیجهی جمال و تأیید میکند این را آنچه وارد شده از اینکه امام صادقعلیهالسلام پس از مرگ اسماعیل بارها بدن ایشان را بوسید.
امام صادق علیهالسلام فرمود: هنگامى كه اسماعیل وفات يافت در حالى كه ميان چادر شبى پيچيده شده بود، دستور دادم كه رويش كنار زده شود بعد پيشانى و چانه و گلوى او را بوسيدم و امر كردم رويش را بپوشانند، باز گفتم رويش را باز كنيد و دوباره همان مواضع را بوسيدم و دستور دادم رويش را بپوشانند و غسلش دهند، بعد در حالى كه كفن شده بود بر او وارد شدم پس گفتم:
رويش را باز كنيد و بعد پيشانى و چانه و گلوى او را بوسيدم و او را در پناه خدا قرار دادم سپس گفتم او را در قبر بگذاريد، بآن حضرت عرض كردند: با چه چيز او را تعويذ كرديد؟ فرمود: با قرآن.
مرحوم شوشتری مطلبی را از ابن ابی الحدید نقل میکند:[3]
كان القاسم بن محمد بن يحيى بن طلحة بن عبيد الله التيمي يلقب أبا بعرة ولي شرطة الكوفة لعيسى بن موسى بن محمد بن علي بن عبد الله بن العباس كلم إسماعيل بن جعفر بن محمد الصادق ع بكلام خرجا فيه إلى المنافرة
فقال القاسم بن محمد لم يزل فضلنا و إحساننا سابغا عليكم يا بني هاشم و على بني عبد مناف كافة
فقال إسماعيل أي فضل و إحسان أسديتموه إلى بني عبد مناف أغضب أبوك جدي بقوله ليموتن محمد و لنجولن بين خلاخيل نسائه كما جال بين خلاخيل نسائنا فأنزل الله تعالى مراغمة لأبيك وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً و منع ابن عمك أمي حقها من فدك و غيرها من ميراث أبيها و أجلب أبوك على عثمان و حصره حتى قتل و نكث بيعة علي و شام السيف في وجهه و أفسد قلوب المسلمين عليه فإن كان لبني عبد مناف قوم غير هؤلاء أسديتم إليهم إحسانا فعرفني من هم جعلت فداك[4]
در یک روز رئیس پلیس کوفه قاسم بن محمد بن یحیی بن طلحه بن عبید الله تیمی (نوهی طلحه) ملقب به ابا بعره (پدر پشکل) با اسماعیل بن جعفر بحث کرد که به منافره (فخر در حسب و نسب) کشید.
پس قاسم گفت: فضل و احسان ما بر شما بنی هاشم فراوان و وسیع است بلکه بر کل بنی عبد مناف!
اسماعیل گفت: چه فضل و احسانی به بنی عبد مناف کردید؟! جد تو طلحه جد مرا (پیامبر اکرم) عصبانی کرد به گفتهاش: چنانچه پیامبر از دنیا رفت با زنان او چنان و چنان میکنیم همچنان که او چنین کرد پس خداوند پدر تو را به خاک کوبید با نزول آیه: (شما را نرسد كه رسول خدا را آزار كنيد، و نه اينكه زنان وى را از پس وى بنكاح آريد، اين نزد خدا گناهى بزرگ است.) پسر عمهی تو (ابوبکر) حق مادر مرا از فدک و غیر آن از میراث پدر او را گرفتند و پدر تو هم که بر علیه عثمان نیرو بسیج کرد و او را حصر کردند تا کشته شد و بیعت خود را با علی شکست و شمشیر بر علیه او کشید و قلوب مسلمین را علیه او تحریک کرد پس اگر خدمات شما به عبد مناف غیر از این بود پس به من بیان کن.
از این جریان معلوم شد که ایشان آگاهی و بصیرت لازم و کافی را داشته است.
نظر مرحوم مامقانی:[5]
.قد عدّه الشيخ رحمه اللّه في رجاله من أصحاب الصادق عليه السلام.
و حكى في التكملة عن الصالح أنّ: إسماعيل هذا كان رجلا صالحا، فظنّ أبو بصير و غيره من الشيعة أنّه وصّى لابیه من بعده، فلذلك قال الصادق عليه السلام بعد موته:«ما بدا للّه في شيء كما بدا له في إسماعيل ابني».انتهى.
و عن إعلام الورى 1أنّ:إسماعيل كان أكبر إخوته،و كان أبوه الصادق عليه السلام شديد المحبة له،و البرّ به.
و قد كان يظنّ قوم من الشيعة في حياة الصادق عليه السلام أنّه القائم بعده، و الخليفة له من بعده، إذ كان أكبر إخوته سنا، و لميل أبيه إليه، و إكرامه له، فمات في حياة أبيه الصادق عليه السلام بالعريض، و حمل على رقاب الرجال إلى أبيه بالمدينة، حتى دفن بالبقيع. و روي أنّ أبا عبد اللّه عليه السلام جزع جزعا شديدا، و حزن عليه حزنا عظيما،و تقدّم سريره بغير حذاء و لا رداء،
ثم أقول تحقيقا للحال:الظاهر أنّ كلّ ما ورد في ذمّ إسماعيل-بعد ما تحقق من شدّة محبته عليه السلام له، و برّه به، و تنويهه عليه السلام في جملة من الأخبار بشأنه-قد صدر لبيان عدم استحقاقه الإمامة المظنون أو المقطوع لدى الكثير من الناس يومئذ استحقاقه لها،ككونه لا يشبهه، و أنّه عاص.
مرحوم مامقانی نسبت به ایشان بحث مفصلی داشته و در پایان نسبت به ایشان نظر کاملا مثبتی دارند و ایشان را جزء شخصیتهای بزرگ میدانند.
مرحوم مامقانی روایاتی را در مورد ایشان نقل میکند و میفرماید: ایشان آنقدر جلالت داشت که شخصیتی مثل ابوبصیر گمان میکردند که او امام بعد از امام صادق باشد و به همین جهت است که امام صادق فرمودند: ما بدا[6] لله فی شیء کما بدا له فی اسماعیل ابنی همانطور که برای خداوند عز و جل چیزی آشکار است، برای مردم چنین روشن بود که امام ایشان است و خداوند عز و جل چیز دیگری را اظهار کرد.
ایشان از اعلام الوری نقل میکند:
اسماعیل از برادران خود بزرگتر بود و پدر او امام صادق بود و بعضی از شیعیان گمان میکردند که ایشان پس از پدرشان امام است به جهت بزرگتر بودن و علاقه بسیار امام به ایشان و اکرام او اما در زمان حیات پدر در منطقه به نام عریض رحلت کرد و از آنجا بدن ایشان را نزد پدر بزرگوارشان در مدینه آوردند روایت شده که امام صادق خیلی اظهار ناراحتی کردند و پا برهنه و بدون ردا در تشییع جنازه ایشان آمدند.[7]
ظاهر آن است که آنچه در مذمت اسماعیل وارد شده با توجه به محبت و احسان امام به ایشان، برای بیان عدم استحقاق او مقام امامت را که مورد گمان و اعتقاد بسیاری از مردم بوده است، میباشد.
نظر فرزند مرحوم مامقانی:[8]
إنّ التأمّل في الأحاديث التي نقلها المؤلّف قدّس سرّه، و تضعيف الرواية الذامة، و شدة حبّ الإمام عليه السلام للمترجم له، و عدم ادّعائه لمقام الإمامة، و شدّة تورعه، و كثرة عبادته، يلزمنا الحكم عليه بالوثاقة، و مع التنزل فلا أقل من الحكم عليه بأعلى مراتب الحسن، و عدّ رواياته حسانا كالصحيح، و اللّه العالم.
تامل در احادیثی که مولف در مورد ایشان نقل کرد و تضعیف روایات ذامه و محبت شدید امام نسبت به ایشان و اینکه ادعای مقام امامت نداشته و شدت ورع و کثرت عبادت ایشان بر ما لازم میکند که حکم به وثاقت ایشان بدهیم و در صورت تنزل لااقل حکم به این دهیم که ایشان اعلی مراتب حسن است و روایات او حسن و مانند صحیح است.