درس مهدویت استاد طبسی
95/01/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی شخصیت عبد الله بن شریک
بعضی از علمای رجال در وثاقت ایشان تأمل داشتند که به نظر ما جای هیچ تردیدی در وثاقت ایشان نیست و ایشان فوق وثاقت هستند اگر چه روایات کمی از او نقل شده است و بیان شد که ایشان از حواریین امام باقر و امام صادق میباشد.
نظر مرحوم مامقانی:
إنما ذکر الکشی هذا الخبر فی ترجمته لدلالته علی جلالة الرجل المنکشفة عن سؤال ابان بن تغلب عنه و طلبه ان تعلم منه انّ العلامة الحلی لم یعتن بهذا الخبر...
کشی این خبر ( خبر عبد الله بن شریک از جمل و صفین) را در شرح حال عبد الله بن شریک آورد به جهت دلالت آن بر جلالت این مرد و این از سوال ابان بن تغلب از عبد الله بن شریک و طلب یادگیری از او کشف میشود. علامهی حلی به این خبر اعتنائی نکرده است چون علامه فرموده است که کشی دو حدیث روایت کرده است و نگفته سه حدیث و لکن در این دو حدیث هم از حیث سند مناقشه کرده است. ولی از نظر ما این مناقشه مورد اشکال است: اولا روایت دوم مشکل سندی ندارد بلکه از روایات صحیحه است در جای خودش گفتیم سالم موثق است ثانیا برای وثاقت یک فرد ظن کفایت میکند و از این سه روایت برای ما ظن به وثاقت حاصل میشود اگر چه سند آنان ضعیف باشد لکن ظن آن کمتر از ظنی نیست که از کلام علما برای ما در توثیق شخصی حاصل میشود پس حق این است که ایشان از ثقات است و خبر او از اخبار صحیح است و اینکه مرحوم مجلسی او را در وجیزه ممدوح شمرده است وجهی برای آن نیست.
ابان کسی بود که زمانی که رحلت کرد امام صادق علیهالسلام دست بر روی قلب خود گذاشته فرمودند مرگ او قلب مرا به درد آورد، یک چنین شخصی سوالات حدیثی و اعتقادی خود را از عبد الله بن شریک میپرسد.
3. افشاگری علیه قاتل سید الشهداء
كشف، كشف الغمة شا، الإرشاد رَوَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِيكٍ الْعَامِرِيُّ قَالَ: كُنْتُ أَسْمَعُ أَصْحَابَ عَلِيٍ علیهالسلام إِذَا دَخَلَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ مِنْ بَابِ الْمَسْجِدِ يَقُولُونَ هَذَا قَاتِلُ الْحُسَيْنِ علیهالسلام وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يُقْتَلَ بِزَمَانٍ طَوِيل[1]
عبد اللَّه بن شريك گفت: از أصحاب امام علی علیهالسلام شنیدم: زمانی که عمر سعد لعين از در مسجد وارد میشد، ميگفتند: اين قاتل حسين بن علىعلیهالسلام خواهد بود و آن پيش از قتل او بزمان طولانی بود.
سید صدر الدین پس از نقل این روایت میفرماید:
از این روایت فهمیده میشود که ایشان شش امام را درک کرده است: علی و حسن و حسین و سجاد و باقر و صادق علیهمالسلام چون تا زمان امام صادق علیهالسلام بودند.
مرحوم مامقانی اشکال میکنند:
من در این برداشت شما تأمل دارم چون ایشان نگفت من از پیامبر و علی علیهماالسلام شنیدم بلکه گفت از اصحاب محمد و علی علیهماالسلام و معلوم است که جملهای از اصحاب پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و امام علی علیهالسلام در زمان امام حسن علیهالسلام بودند پس شنیدن او از اصحاب آن دو ملازم با درک امیر المومنین علیهالسلام نمیباشد، بله اینکه امام حسن علیهالسلام را درک کرده از کلام او استفاده میشود چون میگوید «قبل از قتل حسین علیهالسلام به زمان طویل» که دلالت دارد ایشان پنج امام را درک کرده باشد اما دلالتی بر ادراک علی علیهالسلام در کلام او نیست.
اشکال: آیا ایشان در کربلا حضور داشتند؟ و آیا عدم حضور ایشان اشکال بر ایشان نیست؟
جواب: ایشان در کربلا حضور نداشتند همچنان که بسیاری نبودند. مرحوم مامقانی میفرماید: حضور در کربلا و عدم نصرت هم فسق نیست. بلکه چنانچه امام از کسی دعوت کند یا صدای نصرت خواهی امام را بشنود و یاری نکند، فاسق است.
کلام ایشان عجیب است!! که شخصی در کربلا باشد و حضرت را یاری نکند، ولی فاسق نباشد!!
4. دفاع از امیر المومنین علیهالسلام
الأمالي للشيخ الطوسي أَبُو عَمْرٍو عَنِ ابْنِ عُقْدَةَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَلِيِّ بْنِ قَادِمٍ عَنْ إِسْرَائِيلَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شَرِيكٍ عَنْ سَهْمِ بْنِ حُصَيْنٍ الْأَسَدِيِّ قَالَ:
قَدِمْتُ إِلَى مَكَّةَ أَنَا وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ وَ كَانَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ سَبَّابَةً لِعَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ دَهْراً قَال قُلْتُ لَهُ هَلْ لَكَ فِي هَذَا يَعْنِي أَبَا سَعِيدٍ الْخُدْرِيَّ تُحْدِثُ بِهِ عَهْداً قَالَ نَعَمْ فَأَتَيْنَاهُ فَقَالَ هَلْ سَمِعْتَ لِعَلِيٍّ مَنْقَبَةً قَالَ نَعَمْ إِذاً حَدَّثْتُكَ تَسْأَلُ عَنْهَا الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ وَ قُرَيْشاً إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله علیه و آله قَالَ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ فَأَبْلَغَ ثُمَّ قَالَ أَيُّهَا النَّاسُ أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا بَلَى قَالَهَا ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ ادْنُ يَا عَلِيُّ فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله يَدَيْهِ حَتَّى نَظَرْتُ إِلَى بَيَاضِ آبَاطِهِمَا قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ قَالَ فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ أَنْتَ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله قَالَ أَبُو سَعِيدٍ نَعَمْ وَ أَشَارَ إِلَى أُذُنَيْهِ وَ صَدْرِهِ قَالَ سَمِعَتْهُ أُذُنَايَ وَ وَعَاهُ قَلْبِي قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِيكٍ فَقَدِمَ عَلَيْنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ وَ سَهْمُ بْنُ حُصَيْنٍ فَلَمَّا صَلَّيْنَا الْهَجِيرَ قَامَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَلْقَمَةَ فَقَالَ إِنِّي أَتُوبُ إِلَى اللَّهِ وَ أَسْتَغْفِرُهُ مِنْ سَبِّ عَلِيٍّ علیهالسلام ثَلَاثَ مَرَّات[2]
عبد الله بن شریک از سهم بن حصین اسدی نقل میکند که گفت: من و عبد الله بن علقمه وارد مکه شدیم و عبد الله بن علقمه کثیر السب به علی صلوات الله علیه بود و دائما ناسزا میگفت. گفت: به او گفتم: آیا نمیخواهی به دیدن ابو سعید خدری برویم حدیثی بشنویم گفت: بله پس نزد او آمدیم پس به ابو سعید گفت: آیا برای علی منقبتی شنیدهای؟
گفت: بله وقتی برای تو گفتم از آن از مهاجرین و انصار و قریش سوال کن. بدرستی که رسول خدا صلیالله علیه و آله روز غدیر خم سخنرانی کردند پس فرمودند: ای مردم آیا من به مومنین نسبت به جانشان سزاوارتر نیستم گفتند: بله این را سه مرتبه تکرار کردند پس فرمودند: ای علی نزدیک بیا پس رسول الله صلیالله علیه و آله دست او را بلند کردند تا اینکه من سفیدی زیر بغل آن دو را دیدم و فرمودند: هر کس من مولای او هستم پس این علی مولای او است سه مرتبه تکرار کردند پس عبد الله بن علقمه به او گفت: خود تو این را از رسول الله شنیدی؟
ابو سعید گفت: بله و به گوش و قلب خود اشاره کرد و گفت: آن را دو گوشم شنید و قلبم آن را درک کرد. عبد الله بن شریک گوید: پس عبد الله بن علقمه و سهم بن حصین بر ما وارد شدند پس چون نماز ظهر را خواندیم عبد الله بن علقمه ایستاد و گفت: من به سوی خدا توبه میکنم و از سب علی علیهالسلام استغفار میکنم سه مرتبه تکرار کرد.
وَ رُوِيَ أَنَّهُ دَخَلَ جَمَاعَةٌ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع وَ فِيهِمْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ شَرِيكٍ قَالَ فَقَعَدْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِمْ شَيْخٌ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ فَتَنَاوَلَ يَدَهُ لِيُقَبِّلَهَا فَمَنَعَهُ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتَ قَالَ أَنَا أَبُو الْحَكَمِ بْنُ الْمُخْتَارِ بْنِ أَبِي عُبَيْدٍ الثَّقَفِيُّ وَ كَانَ مُتَبَاعِداً مِنْهُ ع فَمَدَّ يَدَهُ فَأَدْنَاهُ حَتَّى كَادَ يُقْعِدُهُ فِي حَجْرِهِ بَعْدَ مَنْعِهِ يَدَهُ فَقَالَ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ أَكْثَرُوا فِي أَبِي وَ الْقَوْلُ وَ اللَّهِ قَوْلُكَ قَالَ وَ أَيَّ شَيْءٍ يَقُولُونَ قَالَ يَقُولُونَ كَذَّابٌ وَ لَا تَأْمُرُنِي بِشَيْءٍ إِلَّا قَبِلْتُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ أَخْبَرَنِي أَبِي أَنَّ مَهْرَ أُمِّي مِمَّا بَعَثَ بِهِ الْمُخْتَارُ إِلَيْهِ أَ وَ لَمْ يَبْنِ دُورَنَا وَ قَتَلَ قَاتِلَنَا وَ طَلَبَ بِثَأْرِنَا فَرَحِمَ اللَّهُ أَبَاكَ وَ كَرَّرَهَا ثَلَاثاً مَا تَرَكَ لَنَا حَقّاً عِنْدَ أَحَدٍ إِلَّا طَلَبَه[3]
روایت شده که جماعتی بر امام باقر علیهالسلام وارد شدند که در بین آنها عبد اللَّه بن شريك بود كه گفت:
من در مقابل آن بزرگوار نشسته بودم كه ديدم مردى از اهل كوفه بحضور آن حضرت آمد و دست امام باقر را گرفت كه ببوسد ولى امام اجازه نداد. سپس حضرت باقر به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من ابو حكم ابن مختار بن ابو عبيده ثقفى هستم.
امام باقر علیهالسلام دست خود را دراز کرد و او را كه با آن حضرت فاصله داشت آورد و نزديك خود جاى داد. وى به حضرت باقر علیهالسلام گفت: خدا امور تو را اصلاح نمايد مردم در باره پدرم قيل و قالهائى دارند. ولى به خدا قسم آنچه كه تو بفرمائى حق همان است. امام باقر علیهالسلام فرمود: چه ميگويند؟ گفت: ميگويند: مختار كذاب بود. ولى من هر چه شما بفرمائيد قبول دارم.
امام محمّد باقر علیهالسلام فرمود: سبحان اللَّه! به خدا قسم پدرم بمن خبر داد كه مهر مادرم از آن چيزهائى بود كه مختار فرستاد. آيا نه چنين است كه مختار خانههاى ما را بنا كرد؟ و دشمنان ما را كشت؟ خونهاى ما را مطالبه نمود؟ خدا او را رحمت كند. خدا پدرت را رحمت كند! خدا پدرت را بيامرزد كه حق ما را نزد احدى نگذاشت.