درس مهدویت استاد طبسی
95/01/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی شخصیت افراد ذکر شده در روایت نهم
پنجم) اصحاب کهف
مرحوم طبرسی در ذیل آیهی شریفهی (إنّهم فتیه آمنوا بربّهم) میفرماید:[1]
آنها ایمان خود را از جهت خوفی که از ملکشان داشتند مخفی میکردند و پادشاه آنها بت پرست و متعصب بود و مردم را نیز به بت پرستی دعوت میکرد و هر کس را هم که مخالفت میکرد میکشت و گفته شده است که پادشاه آنها مجوسی بود و مردم را به دین مجوس دعوت میکرد امّا این جوانمردان بر دین حضرت مسیح علیهالسلام بودند و ایمان خود را مخفی میکردند و گفته شده آنها از خواص و مشاورین دربار بودند و هر یک از دیگری ایمانش را مخفی میکرد، بر حسب اتفاق در جمعی که با هم بودند ایمان خود را آشکار کردند. همچنین گفته شده است که آنها قبل از حضرت عیسی علیهالسلام بودند و مسیحی نبودند اما موحد و مومن بودند.
از ابن عباس و دیگر مفسرین نقل شده است:
آنها شبانه فرار کردند و در مسیر به چوپانی که همراه او سگ بود برخورد کردند و با او صحبت کردند و آن چوپان هم ایمان آورد و گفته شده آنها در مسیر به سگی برخورد کردند و آن را از خود دور کردند پس دوباره برگشت و چند بار چنین کردند و سگ برگشت و سگ به سخن آمد و گفت: چه کار به من دارید از من نترسید خیانت نخواهم کرد من اولیاء خدا را دوست دارم شما بخوابید و من از شما حراست میکنم.
اصحاب کهف دارای مقام بلندی بودند و ایمانی تزلزل ناپذیر داشتند که خداوند عز و جل ایمان آنها را تأیید کرده است و طبق بعضی نقلها جزء اصحاب امام زمان و طبق بعضی از نقلها جزء وزرای امام و طبق بعضی دیگر نقلها تحت امر حضرت عیسی علیهالسلام و همراه حضرت عیسی علیهالسلام در رکاب امام زمان هستند.
ششم) مؤمن آل فرعون
ایشان در کاخ فرعون بود و اخبار را به حضرت موسیعلیهالسلام میرساند، وقتی که خبر قتل آن شخص توسط حضرت موسیعلیهالسلام، به فرعون رسید، دستور داد که موسیعلیهالسلام را احضار کنند تا او را بکشند، پس مومن آل فرعون فورا به حضرت موسیعلیهالسلام خبر رساند که مواظب باشد چون احضار شده است که او را بکشند. پس حضرت موسیعلیهالسلام از آنجا در حالی که خائف بود خارج شد.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: ایشان تقیه میکرد و تقیه سپر خدا روی زمین است زیرا مؤمن آل فرعون اگر اسلام خود را اظهار میکرد کشته میشد.
ایشان ایمان خود را اظهار کرد و تمام شکنجهها را تحمل کرد اما در ایمانش تزلزلی ایجاد نشد.
َقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام: وَ اللَّهِ لَقَدْ قَطَعُوهُ إِرْباً إِرْباً وَ لَكِنْ وَقَاهُ اللَّهُ أَنْ يَفْتِنُوهُ فِي دِينه[2]
امام صادق علیهالسلام میفرماید: به خدا قسم او را قطعه قطعه کردند و لکن خداوند او را از اینکه در دینش فتنه کنند و منحرفش سازند، حفظ کرد.
قصص الأنبياء عليهم السلام حِزْبِيلُ هُوَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ أَرْسَلَ فِرْعَوْنُ رَجُلَيْنِ فِي طَلَبِهِ فَانْطَلَقَا فِي طَلَبِهِ فَوَجَدَاهُ قَائِماً يُصَلِّي بَيْنَ الْجِبَالِ وَ الْوُحُوشُ خَلْفَهُ فَأَرَادَا أَنْ يُعَجِّلَاهُ عَنْ صَلَاتِهِ فَأَمَرَ اللَّهُ دَابَّةً مِنْ تِلْكَ الْوُحُوشِ كَأَنَّهَا بَعِيرٌ أَنْ تَحُولَ بَيْنَهُمَا وَ بَيْنَ الْمُؤْمِنِ فَطَرَدَتْهُمَا عَنْهُ حَتَّى قَضَى صَلَاتَهُ فَلَمَّا رَآهُمَا أَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً وَ قَالَ يَا رَبِّ أَجِرْنِي مِنْ فِرْعَوْنَ فَإِنَّكَ إِلَهِي عَلَيْكَ تَوَكَّلْتُ وَ بِكَ آمَنْتُ وَ إِلَيْكَ أَنَبْتُ أَسْأَلُكَ يَا إِلَهِي إِنْ كَانَ هَذَانِ الرَّجُلَانِ يُرِيدَانِ بِي سُوءاً فَسَلِّطْ عَلَيْهِمَا فِرْعَوْنَ وَ عَجِّلْ ذَلِكَ وَ إِنْ هُمَا أَرَادَانِي بِخَيْرٍ فَاهْدِهِمَا فَانْطَلَقَا حَتَّى دَخَلَا عَلَى فِرْعَوْنَ لِيُخْبِرَاهُ بِالَّذِي عَايَنَاهُ فَقَالَ أَحَدُهُمَا مَا الَّذِي نَفَعَكَ أَنْ يُقْتَلَ فَكَتَمَ عَلَيْهِ فَقَالَ الْآخَر
وَ عِزَّةِ فِرْعَوْنَ لَا أَكْتُمُ عَلَيْهِ وَ أَخْبَرَ فِرْعَوْنَ عَلَى رُءُوسِ النَّاسِ بِمَا رَأَى وَ كَتَمَ الْآخَرُ فَلَمَّا دَخَلَ حِزْبِيلُ قَالَ فِرْعَوْنُ لِلرَّجُلَيْنِ مَنْ رَبُّكُمَا قَالا أَنْتَ فَقَالَ لِحِزْبِيلَ وَ مَنْ رَبُّكَ قَالَ رَبِّي رَبُّهُمَا فَظَنَّ فِرْعَوْنُ أَنَّهُ يَعْنِيهِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ وَ سُرَّ فِرْعَوْنُ وَ أَمَرَ بِالْأَوَّلِ فَصُلِبَ فَنَجَا اللَّهُ الْمُؤْمِنَ وَ آمَنَ الْآخَرُ بِمُوسَى عَلَيْهِ السَّلَامُ حَتَّى قُتِلَ مَعَ السَّحَرَة[3]
حزبیل مؤمن آل فرعون بود که فرعون دو نفر را برای جلب او فرستاد پس در طلب او رفتند و او را یافتند در حال قیام که در بین کوهها نماز میخواند و وحوش هم پشت سر او بودند چون آن دو اراده کردند در همان نماز او را دستگیر کنند. خداوند دستور داد به یکی از آن وحوش که مانند یک شتر بود که بین آن دو و مؤمن آل فرعون فاصله بیاندازد و آن دو را از او طرد کرد.
چون نماز او تمام شد به آن دو نگاه کرد و ترسی در جان او افتاد و گفت: پروردگارا من را از فرعون نجات بده پس همانا تو خدای من هستی، بر تو توکل میکنم و به تو ایمان دارم و بازگشت من هم به تو است، درخواست میکنم ای خدای من اگر این دو قصد سوئی به من دارند، فرعون را بر آن دو مسلط کن و در آن تعجیل کن و اگر آن دو قصد خیر دارند، آن دو را هدایت کن.
آن دو مأمور نزد فرعون آمدند تا او را از آنچه دیدهاند با خبر کنند. یکی از آن دو گفت: چه نفعی از کشتن او به تو میرسد و کتمان کرد و دیگری گفت: به عزت فرعون قسم کتمان نمیکنم و فرعون را نزد مردم به آنچه دیده بود با خبر کرد اما دیگری کتمان کرد.
پس چون حزبیل وارد شد فرعون به آن دو گفت: پروردگار شما کیست؟ گفتند: تو! سپس به حزبیل گفت: پروردگار تو کیست؟ گفت: پروردگار من پروردگار آن دو است.
فرعون گمان کرد مقصود او خود فرعون است پس خداوند او را از عواقب آنچه در مورد او حیله و توطئه کرده بودند حفظ کرد و عذاب سوء دچار آن شخصی شد که کتمان نکرده بود و فرعون خوشحال شد و امر کرد که اولی را به دار بیاویزند و خداوند مؤمن را نجات داد و آن دیگری نیز به حضرت موسی علیهالسلام ایمان آورد تا اینکه به همراه سحره کشته شد.
المحاسن أَبِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ الْحُرِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي قَوْلِ اللَّهِ فَوَقاهُ اللَّهُ سَيِّئاتِ ما مَكَرُوا قَالَ أَمَا لَقَدْ سَطَوْا عَلَيْهِ وَ قَتَلُوهُ وَ لَكِنْ أَ تَدْرُونَ مَا وَقَاهُ وَقَاهُ أَنْ يَفْتِنُوهُ فِي دِينِه[4]
امام صادق علیهالسلام میفرماید: بر او مسلط شدند و او را کشتند و لکن آیا میدانی خداوند چه چیزی را حفظ کرد؟ خداوند او را از اینکه در دین او فتنه کنند، حفظ کرد.
مومن آل فرعون، جزو صدیقین
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید: صدیقون سه نفر هستند: علی بن ابی طالب و حبیب نجار و مومن آل فرعون.
- فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ [قَالَ حَدَّثَنَا عَبَّادٌ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ فُرَاتٍ] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَى] ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ قَالَ ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ حَبِيبٌ النَّجَّارُ صَاحِبُ يس وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ [أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ] عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب[5]
راوی میگوید از امام صادق علیهالسلام از قول خداوند ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ قَلِيلٌ مِنَ الْآخِرِينَ سوال کردم امام فرمودند: ثلة من الاولین هابیل مقتول، فرزند حضرت آدم و مومن آل فرعون و حبیب نجار و مومن آل یس و قلیل من الآخرین علی بن ابی طالب علیهالسلام است.
أَرْبَعِينُ الْخَطِيبِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُجَاهِدٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَ فَضَائِلُ أَحْمَدَ وَ كَشْفُ الثَّعْلَبِيِّ بِإِسْنَادِهِمْ إِلَى عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي لَيْلَى عَنْ أَبِيهِ قَالا قَالَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله إِنَّ سُبَّاقَ الْأُمَّةِ ثَلَاثَةٌ لَمْ يَكْفُرُوا طَرْفَةَ عَيْنٍ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ صَاحِبُ يَاسِينَ وَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ فَهُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ عَلِيٌّ أَفْضَلُهُمْ.[6]
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند: سباق پیشتاز امم سه نفر هستند که لحظهای به خداوند کفر نورزیدند: علی بن ابی طالب و صاحب یس و مومن آل فرعون پس آنها صدیقون هستند و علی افضل آنها است.
در این روایت میفرماید (و علی افضلهم) به همین مناسبت نقل میکنیم کلام سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص در بحث رد الشمس که در دفاع از آن در مقابل جدّ خود چنین میگوید:
سند و دلالت این روایت بدون اشکال است، مگر خورشید برای یوشع برنگشت، اگر برگشتن خورشید معجزهای برای حضرت موسی علیهالسلام بود پیامبر ما صلیالله علیه و آله افضل است و اگر کرامت برای یوشع بود پس علی علیهالسلام اکرم و افضل است. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله فرمودند: صدیقون سه نفر هستند: یوشع بن نون و حبیب نجار و علی افضل آنها است. یوشع و حبیب از انبیاء بودند و چون پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید علی علیهالسلام از آنها افضل است یعنی علی علیهالسلام از انبیاء علیهمالسلام افضل است.
قال رسول الله ص : سباق الامم اربعه: يُوشَعُ سَبَقَ إِلَى مُوسَى وَ صاحب يس سَبَقَ إِلَى عِيسَى وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام سَبَقَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله
وَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام قَالَ: السَّابِقُونَ أَرْبَعَةٌ ابْنُ آدَمَ الْمَقْتُولُ وَ السَّابِقُ فِي أُمَّةِ مُوسَى وَ هُوَ مُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ وَ السَّابِقُ فِي أُمَّةِ عِيسَى وَ هُوَ حَبِيبٌ النَّجَّارُ وَ السَّابِقُ فِي أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام[7]
در تفسیر مرحوم قمی چنین آمده است:
ثم ذكر موسى و قد كتبنا خبره- قوله وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمانَهُ قال كتم إيمانه ستمائة سنة، و كان مجذوما مقفعا و هو الذي وقعت أصابعه- و كان يشير إلى قومه بيده المقفوعة، و يقول يا قَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكُمْ سَبِيلَ الرَّشادِ و قوله الَّذِينَ يُجادِلُونَ فِي آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ يعني بغير حجة يخاصمون إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ إلى قوله السَّمِيعُ الْبَصِير[8]
مومن آل فرعون ایمان خود را ششصد سال کتمان کرده بود و بیمار بود و انگشتان او هم افتاده بود و با اشاره دست به قوم خود میگفت: ای قوم راه هدایت و رشد را تبعیت کنید.
چون ایشان جزء انبیا میباشد و انبیا باید از سلامت جسمانی برخوردار باشند، آنچه که مرحوم قمی در تفسیر بیان کرده که فلج بود و انگشتانش قطع شده بود مورد پذیرش نیست همچنان که بعض آنچه که در مورد حضرت ایوبعلیهالسلام گفته شده و تنفر زا است صحیح نمیباشد و جزء اسرائیلیات است.