درس مهدویت استاد طبسی

94/12/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: اصحاب امام زمان در زمان ظهور/ ادامه بررسی شخصیت مالک اشتر

8. معرفی مالک اشتر در نامهعلیه‌السلام به اهل مصر[1]

فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِ اللَّهِ لَا يَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ وَ لَا يَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيمَا طَابَقَ الْحَقَّ فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ لَا كَلِيلُ الظُّبَةِ وَ لَا نَابِي الضَّرِيبَةِ فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأَقِيمُوا فَإِنَّهُ لَا يُقْدِمُ وَ لَا يُحْجِمُ وَ لَا يُؤَخِّرُ وَ لَا يُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُم‌

پس از ستايش پروردگار! من بنده‌اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم، كه در روزهاى وحشت، نمى‌خوابد، و در لحظه‌هاى ترس از دشمن روى نمى‌گرداند، بر بدكاران از شعله‌هاى آتش تندتر است، او مالك پسر حارث مذحجى‌ است .

آنجا كه با حق است، سخن او را بشنويد، و از او اطاعت كنيد، او شمشيرى از شمشيرهاى خداست، كه نه تيزى آن كند مى‌شود، و نه ضربت آن بى اثر است. اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد، و اگر گفت بايستيد، بايستيد، كه او در پيش روى و عقب نشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى‌كند.

مردم مصر! من شما را بر خود برگزيدم كه او را براى شما فرستادم، زيرا او را خير خواه شما ديدم، و سر سختى او را در برابر دشمنانتان پسنديدم‌.

9. توصیف مالک در نامه امام علیعلیه‌السلام به محمد بن ابو بکر:[2]

ً إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كَانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً فَرَحِمَهُ اللَّهُ فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ وَ لَاقَى‌ حِمَامَهُ وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ

همانا مردى را فرماندار مصر قرار دادم، كه نسبت به ما خيرخواه، و به دشمنان ما سخت‌گير و درهم كوبنده بود، خدا او را رحمت كند، كه ايّام زندگى خود را كامل، و مرگ خود را ملاقات كرد، در حالى كه ما از او خشنود بوديم، خداوند خشنودى خود را نصيب او گرداند، و پاداش او را چند برابر عطا كند.

10. دعای امیر المؤمنینعلیه‌السلام در حق مالک:

ابن ابی الحدید در مورد دعای امام علیه‌السلام به مالک اشتر می[3]

ثم دعا له بالرضوان و لست أشك بأن الأشتر بهذه الدعوة يغفر الله له و يكفر ذنوبه و يدخله الجنة و لا فرق عندي بينها و بين دعوة رسول الله ص و يا طوبى لمن حصل له من علي ع بعض هذا.

پس امام علی علیه‌السلام برای مالک اشتر به رضوان دعا کرد و شکی نیست که به این دعا خداوند مالک و تمام گناهان او را بخشید و نزد من فرقی بین دعای امیر المؤمنین علیه‌السلام و دعای رسول الله صلی‌الله علیه و آله نیست و بهشت گوارای کسی که بعض این دعا برای او باشد.

11. مالک اشتر، فرمانده بی نظیر امیر المؤمنین علیه‌السلام

ابن قتیبه گوید: شخصی مالک اشتر را مذمت کرد پس او گفت: ساکت شو کسی را مذمت می

در غارات ثقفی آمده است:[4]

مغيره ضبى گويد كه پيوسته پشت علىعلیه‌السلام محكم بود تا اشتر به شهادت رسید. و سرورى و رفعت منزلت اشتر در كوفه بيش از احنف بود.

12. تأسف بسیار امیر المؤمنین علیه‌السلام بر مرگ مالک اشتر

از مشايخ نخع روايت شده كه گفته‌اند:

. چون خبر مرگ مالك اشتر به على علیه‌السلام رسيد، در نزد او بوديم. بسى بر او افسوس خورد و مى‌گفت: خداوند چه نيكي

آرى، به خدا سوگند اى مالك، مرگ تو بسيارى را لرزانيد و بسيارى را خوشدل كرد. گريه

علقمة بن قيس نخعى گويد: پيوسته على علیه‌السلام افسوس مى‌خورد و دريغ مى‌گفت تا آنجا كه پنداشتيم كه اين مصيبت به او رسيده نه به ما و او صاحب عزا است. تا چند روز نشان اين غم بر چهره‌اش آشكار بود.

13. بصیرت مالک اشتر

مالک اشتر در ساقط کردن حکومت عثمان نقش داشت و از انقلابیون بود و وقتی حکومت قبل ساقط شد، در کوفه سخنرانی کرد و مردم را به امیر المؤمنین علیه‌السلام دعوت میصلی‌الله علیه و آله بهشت و رضوان الهی را برای او شهادت داده است. در او فضائل کامل است و هیچ کس در سوابق و علم و فضیلت او شک نمی

ایشان شناخت و بصیرت و معرفت نسبت به امام دارد و در مقابل انسان بیعلیه‌السلام می

همچنین انسان بی خردی چون ابن تیمیه گوید: اگر ما بخاری را قبول نداشته باشیم ایمان علیعلیه‌السلام ثابت نمیعلیه‌السلام کفر ورزید که اسلام ایشان نیاز به کتاب بخاری داشته باشد.

14. منطق محکم و آگاهانه مالک اشتر در برابر منافقین

وقتی فریب معاویه در حَکَم قرار دادن قرآن و رها کردن جنگ آن هم در لحظات پیروزی را خوردند و مذاکره را بر امیرالمؤمنینعلیه‌السلام تحمیل کردند، گفتند: اشتر را بگوئید که برگردد و جنگ را رها کند پس اشتر به سوى آنان بازگشت و چون به ايشان رسيد بانگ بر آورد:

«اى سست عنصران و ذلیلان، آيا در اين وقت كه پیروزی شما بر دشمن ظاهر شده و آنان خود يقين دارند كه شما بر ايشان پيروز مى‌شويد و فقط به اين سبب است كه قرآنها را بر افراشتند و شما را به آن مى‌خوانند، گامتان سست مى‌شود؟!

به خدا سوگند كه آنان آنچه را خدا در قرآن امر فرموده است و نيز سنّت آن كسی را كه قرآن بر او نازل شده است وا نهاده‌اند، پس گوش به حرف آن

گفتند: نه.

گفت: پس اندكى، فقط، به اندازه خيز اسبى مهلتم دهيد كه من به پيروزى دل بسته‌ام.

گفتند: در آن صورت ما نيز در خطاى تو شريك مى‌شويم.

گفت: به من بگوييد- شما كه برجستگان و نامدارانتان كشته شده و فرومايگانتان بر جا مانده‌اند- بگوييد، كى شما بر حق بوده‌ايد؟ آيا آنگاه كه شاميان را مى‌كشتيد حق داشتيد؟ و آيا اكنون كه دست از پيكار برداشته‌ايد بر باطليد؟ يا اينك [در خوددارى از ادامه جنگ‌] بر حقّيد؟

اگر وقت جنگ محق بودید پس الآن حرف باطلی می

گفتند: اى اشتر، دست از ما بدار، ما در راه خدا با آنها جنگيديم و هم در راه خدا جنگ با ايشان را وا مى‌نهيم. ما از تو فرمان نمى‌بريم، پس از ما دور شو.

گفت: به شما نيرنگ زده‌اند، و به خدا سوگند كه شما نيز خوب به دام خدعه در افتاده‌ايد، شما را به ترك جنگ خواندند و شما (هم به آسانى) پذيرفتيد. اى سيه‌رويان، ما مى‌پنداشتيم كه نماز شما از سر بى‌ميلى به دنيا و كثرت زهد و شوق به ديدار خداست، ولى اينك به عيان مى‌بينيم كه فرار شما از مرگ جز به خاطر دنيا دوستى نيست. هان، زشتنامى بر شما، اى شترهای نجاست

پس او را دشنام دادند و او نيز به ایشان دشنام داد، و آنها با تازيانه بر چهره اسبش كوفتند و او نيز بر چهره اسبانشان تازيانه نواخت.

15. مالک اشتر، تابع محض امیرالمؤمنینعلیه‌السلام

نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ قَالَ أَبُو جَنَابٍ‌ عَنْ عُمَارَةَ بْنِ رَبِيعَةَ الْجَرْمِيِّ قَالَ:[5] لَمَّا كُتِبَتِ الصَّحِيفَةُ دُعِيَ لَهَا الْأَشْتَرُ فَقَالَ لَا صَحِبَتْنِي يَمِينِي وَ لَا نَفَعَتْنِي بَعْدَهَا الشِّمَالُ إِنْ كُتِبَ لِي فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ اسْمٌ عَلَى صُلْحٍ وَ لَا مُوَادَعَةٍ. أَوَ لَسْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ يَقِينٍ مِنْ ضَلَالَةِ عَدُوِّي أَ وَ لَسْتُمْ قَدْ رَأَيْتُم‌

الظَّفَرَ إِنْ لَمْ تَجْمَعُوا عَلَى الْخَوَرِ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ النَّاسِ إِنَّكَ وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتَ ظَفَراً وَ لَا خَوَراً هَلُمَّ فَاشْهَدْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَقْرِرْ بِمَا كُتِبَ فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ فَإِنَّهُ لَا رَغْبَةَ بِكَ عَنِ النَّاسِ قَالَ بَلَى وَ اللَّهِ إِنَّ بِي لَرَغْبَةً عَنْكَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا وَ فِي الْآخِرَةِ لِلْآخِرَةِ وَ لَقَدْ سَفَكَ اللَّهُ بِسَيْفِي هَذَا دِمَاءَ رِجَالٍ مَا أَنْتَ بِخَيْرٍ مِنْهُمْ عِنْدِي وَ لَا أَحْرَمَ دَماً فَقَالَ عَمَّارُ بْنُ رَبِيعَةَ فَنَظَرْتُ إِلَى ذَلِكَ الرَّجُلِ وَ كَأَنَّمَا قُصِعَ عَلَى أَنْفِهِ الْحُمَمُ‌ وَ هُوَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ ثُمَّ قَالَ وَ لَكِنْ قَدْ رَضِيتُ بِمَا صَنَعَ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ دَخَلْتُ فِيمَا دَخَلَ فِيهِ وَ خَرَجْتُ مِمَّا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنَّهُ لَا يَدْخُلُ إِلَّا فِي هُدًى وَ صَوَابٍ.

نصر، از عمر بن سعد كه گفت: ابو جناب از عمّارة بن ربيعه جرمى نقل كرد كه:

چون پيمان‌نامه نوشته شد به اشتر گفتند: بیا امضا کن

گفت: اصلا دستم نمی

يكى از ميان مردم به او گفت: به خدا سوگند، حقيقت اين است كه تو نيز خود نه پيروزى را ديدى و نه شكست را (و جنگ تو نتيجه‌اى نداشت)؟ پس بيا گواهى ده و به آنچه در اين پيمان‌نامه نگاشته شده است اقرار كن و تو نمی

گفت: به خدا سوگند، من اگر دوری دنیا را خواسته باشم، با تو نمی

عمّار بن ربيعه گفت:

من به آن مرد نگاه کردم، وى اشعث ابن قيس بود. سپس اشتر افزود و گفت: با اين همه من بدانچه على، امير مؤمنان علیه‌السلام امر كند، رضايت دارم. به هر جا درون شود، درون شوم و از هر جا برون آيد، برون آيم زيرا وى جز به راه درستى و هدايت نرود.

16. مالک اشتر، مورد اطمینان امیرالمؤمنینعلیه‌السلام

نَصْرٌ عَنْ عُمَرَ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ خَدِيجٍ قَالَ::[6] قِيلَ لِعَلِيٍّ لَمَّا كُتِبَتِ الصَّحِيفَةُ: إِنَّ الْأَشْتَرَ لَمْ يَرْضَ بِمَا فِي هَذِهِ الصَّحِيفَةِ وَ لَا يَرَى إِلَّا قِتَالَ الْقَوْمِ فَقَالَ عَلِيٌّ: بَلَى إِنَّ الْأَشْتَرَ لَيَرْضَى إِذَا رَضِيتُ وَ قَدْ رَضِيتُ وَ رَضِيتُمْ وَ لَا يَصْلُحُ الرُّجُوعُ بَعْدَ الرِّضَا وَ لَا التَّبْدِيلُ بَعْدَ الْإِقْرَارِ إِلَّا أَنْ يُعْصَى اللَّهُ وَ يُتَعَدَّى مَا فِي كِتَابِهِ وَ أَمَّا الَّذِي ذَكَرْتُمْ مِنْ تَرْكِهِ أَمْرِي وَ مَا أَنَا عَلَيْهِ فَلَيْسَ مِنْ أُولَئِكَ وَ لَيْسَ أَتَخَوَّفُهُ عَلَى ذَلِكَ‌ وَ لَيْتَ فِيكُمْ مِثْلَهُ اثْنَيْنِ بَلْ لَيْتَ فِيكُمْ مِثْلَهُ وَاحِداً يَرَى فِي عَدُوِّهِ مِثْلَ رَأْيِهِ إِذَنْ لَخَفَّتْ عَلَيَّ مَئُونَتُكُمْ وَ رَجَوْتُ أَنْ يَسْتَقِيمَ لِي بَعْضُ أَوَدِكُمْ وَ أَمَّا الْقَضِيَّةُ فَقَدِ اسْتَوْثَقْنَا لَكُمْ فِيهَا فَقَدْ طَمِعْتُ أَلَّا تَضِلُّوا إِنْ شَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ» وَ كَانَ الْكِتَابُ فِي صَفَرٍ وَ الْأَجَلُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ لِثَمَانِيَةِ أَشْهُرٍ يَلْتَقِي الْحَكَمَانِ.

هنگامى كه پيمان‌نامه نگاشته شد به علىعلیه‌السلام گفتند: اشتر به آنچه در اين پيمان‌نامه آمده راضى نیست و امضا نمیعلیه‌السلام فرمودند:

این طور نیست که می

اما اين كه گفتید او فرمان مرا وانهاده است، من بر اين عقيده نيستم و او نيز از چنان كسانى نيست (كه از فرمان من سر بتابد) و از اين رو، من در اين باب، از او نگران نيستم .

اى كاش در ميان شما، دو تن چون او مى‌بودند، بلكه كاش در ميان شما، يك تن مى‌بود كه نظرش نسبت به دشمن چون نظر او مى‌بود، در آن صورت بار گران (فرماندهى) شما بر من سبك مى‌شد و به اصلاح پاره‌اى كژرفتاريهاى شما اميدوار مى‌شدم.

امام علیعلیه‌السلام در مورد عمرو بن حمق می‌

عمرو بن حمق شخصیت با نفوذ و رئیس قبیله و قدرتمند و ثروتمند بود که همه را رها کرده و نزد امیر المؤمنین علیه‌السلام آمد و گفت: من برای مقام و پول و امثال آن نزد شما نیامده‌علیها‌السلام و پدر حسنین علیهما‌السلام هستی و سهم تو در اسلام از همه‌[7]


[1] تاریخ طبری، ج5، ص96.
[2] تاریخ طبری، ج5، ص95.
[3] شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج16، ص144.
[4] الغارات، ج1، ص265.
[5] وقعه صفین، ص512.
[6] وقعه‌.
[7] . وقعه صفین، ص103.