درس مهدویت استاد طبسی
94/12/18
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی سند روایت نهم
5. اسحاق بن محمد صیرفی:
ایشان مهمل است امّا روایات او قوی است که اگر این را قرینه بر اعتبار ایشان بدانیم، او معتبر است و الا ایشان مهمل است و مرحوم مامقانی نیز همین بیان را دارند که ایشان مهمل است اما روایات او قوی است.[1]
6. محمد بن ابراهیم غزالی:
ایشان هم مهمل است و مرحوم نمازی به این مطلب تصریح میکند.[2]
7. عمران زعفرانی:
مرحوم خوئی از شیخ طوسی نقل میکند که فرموده است: مجهول میباشد.[3]
در طریق این روایت چند نفر مجهول هستند که البته چون متن روایت قوی است و تعارضی هم با ضروریات مذهب ما ندارد و علاوه بر این نقل علمای ما از قدما و متأخرین که نشان از قبول روایت نزد آنان میباشد، سبب پذیرش روایت ایشان است.
د) متن روایت
ما شخصیت افرادی که در این روایت به عنوان اصحاب امام زمان نام برده شد را مورد بررسی قرار میدهیم.
اول) مالک اشتر
ایشان در عالیترین مراتب ایمان قرار داشتند و ابوذر نقل میکند که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به ایمان و صلاحیت او شهادت دادند. ایشان ولایتمدار، بی نظیر در امر جهاد، بصیر و مواضع صریح در برابر دشمنان داشت.
1. جایگاه مالک نزد امیر المؤمنینعلیهالسلام
امیر المؤمنین علیهالسلام در مورد مالک اشتر میفرماید:
جایگاه مالک نسبت به من مانند جایگاه من نسبت به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله است.
2. مالک، بزرگ تابعین
مرحوم شوشتری میفرماید:[4]
شیخ طوسی ایشان را از اصحاب امیر المؤمنین علیهالسلام نقل کرده است و کشی از ابن شاذان نقل میکند که مالک از بزرگان و رؤسا و از زهاد تابعین است.
3. شهادت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به ایمان مالک[5]
حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ مُحَمَّدٍ النَّخَعِيُّ الشَّافِعِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ، عَنْ أَبِي أَحْمَدَ الطَّرْسُوسِيِّ، قَالَ حَدَّثَنِي خَالِدُ بْنُ طُفَيْلٍ الْغِفَارِيُّ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ حُلَامِ بْنِ أَبِي ذَرٍّ الْغِفَارِيِّ، وَ كَانَتْ لَهُ صُحْبَةٌ، قَالَ مَكَثَ أَبُو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ بِالرَّبَذَةِ حَتَّى مَاتَ فَلَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ قَالَ لِامْرَأَتِهِ اذْبَحِي شَاةً مِنْ غَنَمِكِ وَ اصْنَعِيهَا فَإِذَا نَضَجَتْ فَاقْعُدِي عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ، فَأَوَّلُ رَكْبٍ تَرَيْنَهُمْ قُولِي يَا عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْلِمِينَ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله قَدْ قَضَى نَحْبَهُ وَ لَقِيَ رَبَّهُ فَأَعِينُونِي عَلَيْهِ وَ أَجِيبُوهُ! فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلیالله علیه و آله أَخْبَرَنِي أَنِّي أَمُوتُ فِي أَرْضِ غُرْبَةٍ وَ أَنَّهُ يَلِي غُسْلِي وَ دَفْنِي وَ الصَّلَاةَ عَلَيَّ رِجَالٌ مِنْ أُمَّتِي صَالِحُونَ.
و روايت شده است كه ابوذر در ربذه چندان تبعيد بود كه همان جا درگذشت و چون مرگش فرا رسيد به همسرش گفت: گوسفندى از گوسفندانت را ذبح کن و آن را بپز و چون پخته شد، بر كنار راه بنشين. نخستين سواران (كاروانى) كه ديدى به ايشان بگو: اى بندگان صالح خداوند! اين پيكر ابوذر صحابى پيامبر خداست كه در گذشت و به ديدار خداى خود شتافت. به من براى تجهيز او كمك كنيد و دعوتش را بپذيريد، كه رسول خدا صلیالله علیه و آله به من خبر داده است من در زمين غربت مىميرم و گروهى از صالحان امت آن حضرت عهدهدار غسل و كفن و دفن من مىشوند.
مُحَمَّدُ بْنُ عَلْقَمَةَ بْنِ الْأَسْوَدِ النَّخَعِيُّ، قَالَ خَرَجْتُ فِي رَهْطٍ أُرِيدُ الْحَجَّ، مِنْهُمْ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْفَضْلِ التَّيْمِيُّ وَ رِفَاعَةُ بْنُ شَدَّادٍ الْبَجَلِيُّ حَتَّى قَدِمْنَا الرَّبَذَةَ، فَإِذَا امْرَأَةٌ عَلَى قَارِعَةِ الطَّرِيقِ، تَقُولُ: عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْلِمِينَ هَذَا أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله قَدْ هَلَكَ غَرِيباً لَيْسَ لِي أَحَدٌ يُعِينُنِي عَلَيْهِ، قَالَ فَنَظَرَ بَعْضُنَا إِلَى بَعْضٍ وَ حَمِدْنَا اللَّهَ عَلَى مَا سَاقَ إِلَيْنَا وَ اسْتَرْجَعْنَا عَلَى عَظِيمِ الْمُصِيبَةِ، ثُمَّ أَقْبَلْنَا مَعَهَا فَجَهَّزْنَاهُ وَ تَنَافَسْنَا فِي كَفَنِهِ حَتَّى خَرَجَ مِنْ بَيْنِنَا بِالسَّوَاءِ ثُمَّ تَعَاوَنَّا عَلَى غُسْلِهِ حَتَّى فَرَغْنَا مِنْهُ ثُمَّ قَدَّمْنَا مَالِكاً الْأَشْتَرَ فَصَلَّى بِنَا عَلَيْهِ ثُمَّ دَفَنَّاهُ، فَقَامَ الْأَشْتَرُ عَلَى قَبْرِهِ ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَذَا
أَبُو ذَرٍّ صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله عَبَدَكَ فِي الْعَابِدِينَ وَ جَاهَدَ فِيكَ الْمُشْرِكِينَ لَمْ يُغَيِّرْ وَ لَمْ يُبَدِّلْ لَكِنَّهُ رَأَى مُنْكَراً فَغَيَّرَهُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، حَتَّى جُفِيَ وَ نُفِيَ وَ حُرِمَ وَ احْتُقِرَ ثُمَّ مَاتَ وَحِيداً غَرِيباً اللَّهُمَّ فَاقْصِمْ مَنْ حَرَمَهُ وَ نَفَاهُ مِنْ مُهَاجَرِهِ وَ حَرَمِ رَسُولِكَ صلیالله علیه و آله قَالَ، فَرَفَعْنَا أَيْدِيَنَا جَمِيعاً وَ قُلْنَا آمِينَ! ثُمَّ قُدِّمَتْ الشَّاةُ الَّتِي صَنَعْتَ، فَقَالَتْ إِنَّهَا قَدْ أَقْسَمَ عَلَيْكُمْ أَلَّا تَبْرَحُوا حَتَّى تَتَغَدَّوْا فَتَغَدَّيْنَا وَ ارْتَحَلْنَا
محمد بن علقمه مىگويد: همراه گروهى كه از جمله ايشان مالك اشتر و عبد اللَّه بن فضل تميمى و رفاعة بن شداد بجلى بودند براى رفتن به حج بيرون آمديم.
چون به ربذه رسيديم، ناگاه زنى را ديديم كه كنار راه نشسته است و مىگويد: اى بندگان مسلمان خدا! اين ابو ذر صحابى رسول خداست كه در غربت درگذشت و اينجا هيچ كس نيست كه مرا بر تجهيز او يارى كند.
گويد به يك ديگر نگاه کردیم و نخست از اين سعادت كه بهره ما شد، سپاس خداوند كرديم و سپس از بزرگى مصيبت استرجاع (گفتن انا لله و انا اليه راجعون) كرديم و همراه آن زن جسدش را براى غسل آماده ساختيم و در باره اينكه كداميك كفن او را از مال خود بپردازيم بر يك ديگر پيشى گرفتيم و گفتگو درگرفت و سرانجام قرار شد همگى آن را برابر بپردازيم.
آنگاه او را غسل دادیم و مالك اشتر را بر خويش مقدم داشتيم تا نماز بخواند و چون او را به خاك سپرديم، مالك اشتر كنار قبر او ايستاد و چنين گفت: «پروردگارا! اين قبر ابو ذر، صحابى پيامبر تو است كه همراه عبادتكنندگان تو را عبادت كرد و در راه تو با مشركان جهاد كرد.
هيچ چيز را تغيير و تبديل نكرد و چون كار منكرى ديد آن را زشت شمرد و سرزنش كرد و با دل و زبان آن را ناپسند دانست، تا آنجا كه بر او ستم کردند و او را تبعيد و محروم و تحقير کردند و تنها و غريب درگذشت.
پروردگارا! از كسانى كه او را محروم كردند و از جايگاه هجرتش و حرم رسول خدا صلیالله علیه و آله تبعيد كردند، انتقام بگير.»
ما همگى دست بر آسمان بلند كرديم و گفتيم: آمين، آمين. آنگاه همسرش گوسفندى را كه پخته بود آورد و گفت: اى مردم صالح! ابو ذر شما را سوگند داده است كه تا غذا نخوردهايد، پراكنده مشويد. ما غذا خورديم و به راه افتاديم.
4. تجلیل ابن ابی الحدید از مالک
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه در مورد مالک اشتر چنین نقل میکند:[6]
هو مالك بن الحارث بن عبد يغوث بن مسلمة بن ربيعة بن خزيمة بن سعد بن مالك بن النخع بن عمرو بن علة بن خالد بن مالك بن أدد و كان فارسا شجاعا رئيسا من أكابر الشيعة و عظمائها شديد التحقق بولاء أمير المؤمنين علیهالسلام و نصره
و قال فيه بعد موته رحم الله مالكا فلقد كان لي كما كنت لرسول الله صلیالله علیه و آله
. و لما قنت علي علیهالسلام على خمسة و لعنهم و هم معاوية و عمرو بن العاص و أبو الأعور السلمي و حبيب بن مسلمة و بسر بن أرطاة قنت معاوية على خمسة و هم علي و الحسن و الحسين علیهمالسلام و عبد الله بن العباس و الأشتر و لعنهم
. و قد روى المحدثون حديثا يدل على فضيلة عظيمة للأشتر رحمه الله و هي شهادة قاطعة من النبي صلیالله علیه و آله بأنه مؤمن
روى هذا الحديث أبو عمر بن عبد البر في كتاب الإستيعاب في حرف الجيم في باب جندب قال أبو عمر لما حضرت أبا ذر الوفاة و هو بالربذة بكت زوجته أم ذر فقال لها ما يبكيك فقالت ما لي لا أبكي و أنت تموت بفلاة من الأرض و ليس عندي ثوب يسعك كفنا و لا بد لي من القيام بجهازك فقال أبشري و لا تبكي فإني سمعت رسول الله صلیالله علیه و آله يقول لا يموت بين امرءين مسلمين ولدان أو ثلاثة فيصبران و يحتسبان فيريان النار أبدا و قد مات لنا ثلاثة من الولد و سمعت أيضا رسول الله صلیالله علیه و آله يقول لنفر أنا فيهم ليموتن أحدكم بفلاة من الأرض يشهده عصابة من المؤمنين و ليس من أولئك النفر أحد إلا و قد مات في قرية و جماعة فأنا لا أشك ذلك الرجل و الله ما كذبت و لا كذبت ...
قرئ كتاب الإستيعاب على شيخنا عبد الوهاب بن سكينة المحدث و أنا حاضر فلما انتهى القارئ إلى هذا الخبر قال أستاذي عمر بن عبد الله الدباس و كنت أحضر معه سماع الحديث لتقل الشيعة بعد هذا ما شاءت فما قال المرتضى و المفيد إلا بعض ما كان حجر و الأشتر يعتقدانه في عثمان و من تقدمه فأشار الشيخ إليه بالسكوت فسكت
ابن ابی الحدید نقل میکند:
مالک، فرماندهای شجاع و از بزرگان شیعه بود و در یاری و ولایت امیر المؤمنینعلیهالسلام جدی و کوشا بود.
امیر المؤمنین علیهالسلام بعد از شهادت مالک فرمودند: خدا مالک را رحمت کند، برای من چنان بود که من برای رسول الله صلیالله علیه و آله بودم. و میگوید: علی علیهالسلام در قنوت پنج نفر را نفرین و لعن میکردند: معاوية و عمرو بن العاص و أبو الأعور سلمي و حبيب بن مسلمة و بسر بن أرطاة و معاویه هم در قنوت پنج نفر را نفرین و لعن میکرد: علي و حسن و حسين علیهمالسلام و عبد الله بن عباس و أشتر
شهادت پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به ایمان مالک اشتر
و میگوید: محدثین حدیثی نقل میکنند که دلالت بر جلالت و عظمت اشتر دارد و آن شهادت قاطع پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به مؤمن بودن ایشان است:
ابن عبد البر نقل میکند: چون مرگ ابو ذر فرا رسید همسر او گریه کرد، ابو ذر گفت: چرا گریه میکنی؟ پس گفت: چرا گریه نکنم در حالی که تو در بیابانی از زمین میمیری در حالی که نه لباسی دارم که تو را کفن کنم و نه کسی هست که در تجهیز تو مرا یاری کند. ابو ذر گفت: بشارت به تو دهم و گریه نکن...
و از رسول الله صلیالله علیه و آله شنیدم که در جمعی که من هم در بین آنها بودم فرمودند: یکی از اصحاب من در بیابانی فوت میشود و جمعی از مؤمنین برای کفن و دفن او حضور به هم رسانند و از آن کسانی که با من بودند یا در قریه و یا در بین جماعتی از دنیا رفتند و تنها من ماندهام پس شکی ندارم که آن مرد من هستم.
و همچنین ابن ابی الحدید میگوید: این روایت برای استاد ما عبد الوهاب خوانده شد و من حاضر بودم، آن کسی که برای استاد میخواند وقتی به این عبارت رسید به هم بحث خود که استاد من هم بود گفت:
شیعه بعد از این تأیید از پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله در مورد مالک اشتر هر چه میخواهد بگوید پس شیخ مفید و سید مرتضی چیزی در مورد مالک و حجر نگفتهاند مگر آنچه مالک و حجر در مورد عثمان و مقدمین بر او معتقد بودند پس شیخ به او اشارهی به سکوت کرد پس ساکت شد.
5. مالک، از کوه عظیمتر و از سنگ سختتر
قال الكشي: ذكر أنه لما نعي الأشتر مالك بن الحارث النخعي إلى أمير المؤمنين علیهالسلام تأوه حزنا و قال: رحم الله مالكا و ما مالك عز علي به هالكا لو كان صخرا لكان صلدا و لو كان جبلا لكان فندا و كأنه قد مني قدا
کشی میگوید: هنگامی که خبر شهادت مالک به امیر المؤمنین علیهالسلام رسید، آه کشید و فرمودند: خدا مالک را رحمت کند و شهادت هیچ کس همچون مالک برای من سخت نبود اگر سنگ بود سنگ سخت بود و اگر کوه بود از آن کوههای عظیم بود.
6. نقشه معاویه برای قتل مالک اشتر
و قتی که خبر به معاویه رسید که امیر المؤمنین علیهالسلام ایشان را برای مصر فرستاده است پس به یکی از اهل خراج پیام داد که مالک را زهر بده من از تو مالیات نمیگیرم پس او هم به مالک زهر داد و مالک شهید شد، خبر که به معاویه رسید سخنرانی کرد: علی علیهالسلام دو بازو داشت که یکی از آن دو در روز صفین قطع شد و دومی آن امروز قطع شد.
7. تجلیل مالک در نامه امام علی علیهالسلام به او:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ وَ أَسُدُّ بِهِ الثَّغْرَ الْمَخُوف
اما بعد، تو از كسانى هستى كه در بر پاى داشتن دين پشتيبانيش را مىجويم و گناهكارانى را كه باد غرور در سر دارند به او فرو مىكوبم و رخنههاى مرزهاى ملك را كه از آنها بيم تجاوز دشمن است به او فرو مىبندم.