94/12/10
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:بررسی شخصیت زنان ذکر شده در روایت هفتم
ادامه بررسی شخصیت حبابهی والبیه
مرحوم خوئی هم بعد از اینکه از شیخ طوسی نقل میکنند که که حبابهی والبیه از اصحاب امام حسن علیهالسلام و امام باقر علیهالسلام است و از برقی نقل میکند که ایشان از امیر المؤمنین علیهالسلام و از امام باقر علیهالسلام نقل میکند، در مورد ایشان دو مطلب را نقل میکنند[1] :
عدها الشيخ في رجاله (تارة) في أصحاب الحسن ع و أخرى في أصحاب الباقر علیهالسلام
و عدها البرقي ممن روى عن أمير المؤمنين علیهالسلام و عن أبي جعفر علیهالسلام
و قال الكشي1- محمد بن مسعود قال: حدثني جعفر بن أحمد قال: حدثني العمركي، عن الحسن بن علي بن فضال، عن ثعلبة بن ميمون، عن عنبسة بن مصعب و علي بن المغيرة، عن عمران بن ميثم قال: دخلت أنا و عباية الأسدي على امرأة من بني أسد يقال لها حبابة الوالبية فقال لها عباية: تدرين من هذا الشاب الذي هو معي؟ قالت: لا قال: مه ابن أخيك ميثم، قالت إي و الله إي و الله ثم قالت: أ لا أحدثكم بحديث سمعته من أبي عبد الله الحسين بن علي علیهماالسلام قلنا: بلى قالت: سمعت الحسين بن علي علیهماالسلام يقول: نحن و شيعتنا على الفطرة التي بعث الله عليها محمدا صلیالله علیه و آله و سائر الناس منها برآء، و كانت قد أدركت أمير المؤمنين علیهالسلام و عاشت إلى زمن الرضا علیهالسلام على ما بلغني و الله أعلم.
2- حمدويه عن محمد بن عيسى، عن ابن أبي نجران، عن إسحاق بن سويد الفراء، عن إسحاق بن عمار، عن صالح بن ميثم قال: دخلت أنا و عباية الأسدي على حبابة الوالبية فقال لها: هذا ابن أخيك ميثم قالت: ابن أخي و الله حقا أ لا أحدثكم بحديث عن الحسين بن علي علیهماالسلام؟ فقلنا: بلى قالت: دخلت عليه و سلمت فرد السلام و رحب ثم قال: ما أبطأك عن زيارتنا و التسليم علينا يا حبابة؟ قلت: ما أبطأني عنك إلا علة عرضت قال و ما هي؟ قالت فكشفت خماري عن برص قالت فوضع يده على البرص و دعا فلم يزل يدعو حتى رفع يده و قد كشف الله ذلك البرص
ثم قال: يا حبابة إنه ليس أحد على ملة إبراهيم في هذه الأمة غيرنا و غير شيعتنا و من سواهم منها برآء. و قال الشيخ (قدس سره):و قصته (الرضا علیهالسلام) مع حبابة الوالبية صاحبة الحصاة التي طبع فيها أمير المؤمنين علیهالسلام و قال لها من طبع فيها فهو إمام و بقيت إلى أيام الرضا علیهالسلام فطبع فيها و قد شهدت من تقدم من آبائه و طبعوا فيه و هو آخر من لقيتهم و ماتت بعد لقائها إياه و كفنها في قميصه، الغيبة: في الكلام على الواقفة في ذيل الروايات الرادة عليهم، الحديث
1. عمران بن میثم گفت: من و عبایهی اسدی به ملاقات زنی از بنی اسد که به آن حبابهی والبیه گفته میشد رفتیم. عبایه گفت: آیا این جوانی که همراه من است میشناسی؟ حبابه گفت: نه نمیشناسم. عبایه گفت: او پسر برادر تو میثم است. حبابه گفت: ای والله ای والله نمیخواهید برای شما حدیثی که خودم از امام حسین علیهالسلام شنیدم نقل کنم. گفتیم: بله حبابه گفت: از امام حسین علیهالسلام شنیدم که فرمودند: ما و شیعیان ما بر همان فطرت توحید و خداشناسی هستیم که خداوند عز و جل پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله را برای همان فرستاد و سائر مردم از آن محروم هستند.
پس از نقل روایت محمد بن مسعود میگوید: ایشان امیر المؤمنین علیهالسلام را درک کرده و بنا بر آنچه که برای من نقل شده تا زمان امام رضا علیهالسلام زندگی کرد.
2. صالح بن میثم گفت: من و عبایه به ملاقات حبابهی والبیه رفتیم. گفتم: این پسر برادر تو میثم است. حبابه گفت: نمیخواهید برای شما حدیثی از حسین بن علی علیهماالسلام نقل کنم؟ گفتیم: بله
حبابه گفت: روزی خدمت امام حسین علیهالسلام رفتم و بر ایشان سلام دادم. ایشان از من استقبال کرده و به من خوش آمد گفتند و بعد فرمودند: چه چیز تو را از زیارت و سلام بر ما منع کرده است؟ گفتم: بیماری بر من عارض شد که نتوانستم خدمت شما بیایم. ایشان فرمودند: آن چیست؟ پوشهی صورت را برداشتم که آثار برص در چهره و صورتم نمایان شد. امام علیهالسلام دست بر روی برص گذاشته و دعا کردند و سپس دستشان را برداشتند و خداوند آن برص را از من برطرف کردند.
بعد فرمودند: کسی غیر از ما و شیعیان ما بر ملت و دین ابراهیم علیهالسلام نیست و غیر ما از آن محروماند.
مرحوم شیخ طوسی میفرماید:
قصهی امام رضا علیهالسلام با این زن که صاحب سنگریزهها بود که امیر المؤمنین علیهالسلام با خاتم خود بر آن نقش بست و به او فرمودند که هر که چنین توانست انجام دهد او امام است، قصهای معروف است و امام رضا علیهالسلام آخرین امامی بود که این زن با او ملاقات کرد و پس از ملاقات با امام رحلت کرد و امام پیراهن خود را به عنوان کفن به ایشان دادند.
نتیجهاز آنچه ذکر شد معلوم شد که ایشان شخصیتی مجهول و عادی نیست و موفق به ملاقات هشت امام معصوم علیهمالسلام شده و مورد توجه ائمه علیهمالسلام بوده است لذا شایستگی این را دارد که جزء رجعت کنندگان و در رکاب امام زمان در حیطه وظایف محوله به آنها باشد.
چهارم) ام ایمن (نام او برکۀ)
ام ایمن یکی از کسانی است که در روایت جزء اصحاب امام زمان ذکر شده است. ایشان شخصیتی مقبول الطرفین (شیعه و سنی) است. ایشان اهل حبشه میباشد که مدتها کنیز حضرت عبدالمطلب علیهالسلامو پس از او حضرت عبدالله علیهالسلام بود و پس از ایشان به پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله به ارث رسید و تا زمانی که پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله با حضرت خدیجه علیهاالسلام ازدواج نکرده بودند کنیز ایشان بودند و پس از آن پیامبر ایشان را آزاد کردند. سرپرستی دوران کودکی پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و امام حسین علیهالسلام را به عهده داشت و جزء اولین زنان مهاجر و همسر شهید و مادر شهید میباشد، فرزند ایشان ایمن در جنگ ثقیف که خیلیها فرار کردند ایستادگی کرد و به شهادت رسید و همسر دوم ایشان هم جناب زید ( پدر اسامه ) در جنگ موته به شهادت رسید.[2]
1. ام ایمن، مورد عنایت حق، به محبت حضرت فاطمه علیهاالسلام
روایت زیر را که هم شیعه و هم اهل سنت نقل کردهاند (اگرچه آنان بعض آن را از جهت سیاسی بیان نکردهاند ) بیانگر شخصیت و موقعیت این زن میباشد:
الخرائج و الجرائح رُوِيَ أَنَّ أُمَّ أَيْمَنَ لَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام حَلَفَتْ أَنْ لَا تَكُونَ بِالْمَدِينَةِ إِذْ لَا تُطِيقُ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَوَاضِعَ كَانَتْ بِهَا فَخَرَجَتْ إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا كَانَتْ فِي بَعْضِ الطَّرِيقِ عَطِشَتْ عَطَشاً شَدِيداً فَرَفَعَتْ يَدَيْهَا قَالَتْ يَا رَبِّ أَنَا خَادِمَةُ فَاطِمَةَ علیهاالسلام تَقْتُلُنِي عَطَشاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَيْهَا دَلْواً مِنَ السَّمَاءِ فَشَرِبَتْ فَلَمْ تَحْتَجْ إِلَى الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ سَبْعَ سِنِينَ وَ كَانَ النَّاسُ يَبْعَثُونَهَا فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْحَرِّ فَمَا يُصِيبُهَا عَطَش
قطب الدين راوندى گويد روايت شده[3] :
وقتى فاطمه علیهاالسلام از دنيا رحلت نمود امّ ايمن سوگند خورد كه در مدينه نماند، زيرا طاقت ديدن آن مواضع و محلهايى كه فاطمه علیهاالسلام را در آنجا ديده بود نداشت، لذا از مدينه خارج شد و به سوى مكّه حركت كرد، در بين راه آب او تمام و تشنگى بر او غلبه كرد پس دستان خود را به سوى آسمان بلند كرده و گفت:
پروردگارا! من خدمتكار حضرت فاطمه علیهاالسلام هستم، آيا مىخواهى مرا به واسطه عطش و در حال تشنگى بميرانى؟ در اين حال خداوند متعالى دلوى آب از آسمان براى او فرستاد و او از آن آب نوشيد و هفت سال از آب و غذا بىنياز گرديد، و مردم او را در روز بسيار گرم به دنبال كارهايى مىفرستادند ولى او هرگز تشنه نمىشد
المناقب لابن شهرآشوب عَلِيُّ بْنُ مَعْمَرٍ قَالَ: خَرَجَتْ أُمُّ أَيْمَنَ إِلَى مَكَّةَ لَمَّا تُوُفِّيَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام وَ قَالَتْ لَا أَرَى الْمَدِينَةَ بَعْدَهَا فَأَصَابَهَا عَطَشٌ شَدِيدٌ فِي الْجُحْفَةِ حَتَّى خَافَتْ عَلَى نَفْسِهَا قَالَ فَكَسَرَتْ عَيْنَيْهَا نَحْوَ السَّمَاءِ ثُمَّ قَالَتْ يَا رَبِّ أَ تُعْطِشُنِي وَ أَنَا خَادِمَةُ بِنْتِ نَبِيِّكَ صلیالله علیه و آله قَالَ فَنَزَلَ إِلَيْهَا دَلْوٌ مِنْ مَاءِ الْجَنَّةِ فَشَرِبَتْ وَ لَمْ تَجُعْ وَ لَمْ تَطْعَمْ سَبْعَ سِنِين
على بن معمر روايت كرده:امّ ايمن پس از رحلت حضرت فاطمه علیهاالسلام گفت: نمىتوانم جاى فاطمه علیهاالسلام را در مدينه خالى ببينم. و لذا از مدينه خارج و به سوى مكّه حركت كرد، در بين راه، در محلّى به نام «جحفه» عطش و تشنگى شديدى بر او غلبه كرد به طورى كه ترسيد كه مبادا در اثر تشنگى از دنيا برود، پس چشمان خود را به آسمان دوخته عرضه داشت: خداوندا! آيا مرا تشنه مىگذارى در حالى كه من خادم دختر پيامبرت بودهام؟! على بن معمر گويد: در اين حال دلوى آب از آبهاى بهشتى براى او فرود آمد، پس بعد از نوشيدن از آن آب، تا هفت سال گرسنه نشد و چيزى نخورد.
2. ام ایمن، پرستار سید الشهداء علیهالسلام
مرحوم مجلسی در بحار الانوار نقل میکند[4] :
لي، الأمالي للصدوق أَبِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى وَ أَبِي إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيِّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: أَقْبَلَ جِيرَانُ أُمِّ أَيْمَنَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ لَمْ تَنَمِ الْبَارِحَةَ مِنَ الْبُكَاءِ لَمْ تَزَلْ تَبْكِي حَتَّى أَصْبَحَتْ قَالَ فَبَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله إِلَى أُمِّ أَيْمَنَ فَجَاءَتْهُ فَقَالَ لَهَا يَا أُمَّ أَيْمَنَ لَا أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَكِ إِنَّ جِيرَانَكِ أَتَوْنِي وَ أَخْبَرُونِي أَنَّكِ لَمْ تَزَلِ اللَّيْلَ تَبْكِينَ أَجْمَعَ فَلَا أَبْكَى اللَّهُ عَيْنَكِ مَا الَّذِي أَبْكَاكِ قَالَتْ يَا رَسُولَ اللَّهِ رَأَيْتُ رُؤْيَا عَظِيمَةً شَدِيدَةً فَلَمْ أَزَلْ أَبْكِي اللَّيْلَ أَجْمَعَ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله فَقُصِّيهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أَعْلَمُ فَقَالَتْ تَعْظُمُ عَلَيَّ أَنْ أَتَكَلَّمَ بِهَا فَقَالَ لَهَا إِنَّ الرُّؤْيَا لَيْسَتْ عَلَى مَا تَرَى فَقُصِّيهَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ قَالَتْ رَأَيْتُ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ كَأَنَّ بَعْضَ أَعْضَائِكَ مُلْقًى فِي بَيْتِي فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص نَامَتْ عَيْنُكِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ تَلِدُ فَاطِمَةُ علیهاالسلام الْحُسَيْنَ علیهالسلام فَتُرَبِّينَهُ وَ تَلْبَيْنَهُ فَيَكُونُ بَعْضُ أَعْضَائِي فِي بَيْتِكِ
فَلَمَّا وَلَدَتْ فَاطِمَةُ علیهاالسلام الْحُسَيْنَ علیهالسلام فَكَانَ يَوْمُ السَّابِعِ أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله فَحُلِقَ رَأْسُهُ وَ تُصُدِّقَ بِوَزْنِ شَعْرِهِ فِضَّةٌ وَ عُقَّ عَنْهُ ثُمَّ هَيَّأَتْهُ أُمُّ أَيْمَنَ وَ لَفَّتْهُ فِي بُرْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله ثُمَّ أَقْبَلَتْ بِهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله فَقَالَ مَرْحَباً بِالْحَامِلِ وَ الْمَحْمُولِ يَا أُمَّ أَيْمَنَ هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَاكِ.
در كتاب: امالى از حضرت امام جعفر صادق علیهالسلام روايت ميكند كه فرمود: همسايگان ام ايمن بحضور پيامبر اسلام صلیالله علیه و آله آمدند و گفتند:
يا رسول اللَّه! ام ايمن شب گذشته از شدت گريه خواب نرفت، وى همچنان گريه ميكرد تا اينكه شب را صبح نمود!! پيغمبر اعظم صلیالله علیه و آله بسراغ ام ايمن فرستاد، هنگامى كه وى بحضور پيامبر اكرم مشرف شد آن حضرت به او فرمود: خدا چشم تو را گريان نكند، براى چه گريستى!؟
گفت: يا رسول اللَّه ديشب خواب بسيار بزرگ و خطرناكى ديدم و بدين جهت تا صبح اشك ريختم، فرمود: خواب خود را براى رسول خدا شرح بده، چون كه خدا و رسول داناترند، گفت: يا رسول اللَّه براى من ناگوار است كه خواب خود را بگويم، فرمود: تعبير خواب تو اين طور كه گمان ميكنى نيست، آن را براى رسول خدا شرح بده.گفت: در شب گذشته ديدم گويا: بعضى از اعضاى تو در ميان خانه من افتاده است!! فرمود: اى ام ايمن چشم تو بخواب برود، فاطمه حسين را خواهد زائيد و تو حسين را پرورش و شير خواهى داد. بدين تعبير بعضى از اعضاى من در خانه تو خواهد بود.موقعى كه حضرت زهراء علیهاالسلام امام حسين علیهالسلام را زائيد و روز هفتم آن حضرت فرا رسيد پيغمبر اكرم صلیالله علیه و آله دستور داد تا سر مبارك امام حسين علیهالسلام را تراشيدند و به وزن موى سرش نقره صدقه دادند و براى آن بزرگوار عقيقه يعنى گوسفند قربانى كردند.
سپس ام ايمن امام حسين علیهالسلام را مهيا كرد و در ميان بُرد (بضم باء و سكون راء) رسول خدا پيچيد و به حضور پيغمبر اكرم صلیالله علیه و آله آورد. پيامبر خدا صلیالله علیه و آله به ام ايمن فرمود:
مرحبا به حامل و محمول! يعنى مرحبا به حمل کننده (تو) و حمل شونده (امام حسينعلیهالسلام) اى امايمن! اين تعبير همان خوابى است كه ديدى!! و ...
3. ام ایمن، مورد عنایت حضرت فاطمه علیهاالسلام
و همچنین در کتاب شریف کافی آمده است[5] :
كا، الكافي مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَةَ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله لِفَاطِمَةَ علیهاالسلام يَا فَاطِمَةُ قُومِي فَاخْرُجِي تِلْكِ الصَّحْفَةَ فَقَامَتْ فَأَخْرَجَتْ صَحْفَةً[6] فِيهَا تَرِيدٌ وَ عُرَاقٌ يَفُورُ فَأَكَلَ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله وَ عَلِيٌّ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ علیهمالسلام ثَلَاثَةَ عَشَرَ يَوْماً ثُمَّ إِنَّ أُمَ أَيْمَنَ رَأَتِ الْحُسَيْنَ مَعَهُ شَيْءٌ فَقَالَتْ لَهُ مِنْ أَيْنَ لَكَ هَذَا قَالَ إِنَّا لَنَأْكُلُهُ مُنْذُ أَيَّامٍ فَأَتَتْ أُمُ أَيْمَنَ فَاطِمَةَ علیهاالسلام فَقَالَتْ يَا فَاطِمَةُ إِذَا كَانَ عِنْدَ أُمِ أَيْمَنَ شَيْءٌ فَإِنَّمَا هُوَ لِفَاطِمَةَ وَ لِوُلْدِهَا وَ إِذَا كَانَ عِنْدَ فَاطِمَةَ شَيْءٌ فَلَيْسَ لِأُمِّ أَيْمَنَ مِنْهُ شَيْءٌ فَأَخْرَجَتْ لَهَا مِنْهُ فَأَكَلَتْ مِنْهُ أُمُ أَيْمَنَ وَ نَفِدَتِ الصَّحْفَةُ فَقَالَ لَهَا النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله أَمَا لَوْ لَا أَنَّكِ أَطْعَمْتِهَا لَأَكَلْتِ مِنْهَا أَنْتِ وَ ذُرِّيَّتُكِ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهالسلام وَ الصَّحْفَةُ عِنْدَنَا يَخْرُجُ بِهَا قَائِمُنَا علیهالسلام فِي زَمَانِهِ.
امام محمّد باقر علیهالسلام میفرمايد: پيامبر اکرم صلیالله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام گفت:
اى فاطمه! برخيز و آن ظرف غذا را بياور. فاطمه برخاست و ظرف غذايى كه در آن نان تريد شده- تكه تكه شده- همراه با گوشت بود آورد، و پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين به مدّت سيزده روز از آن ظرف غذا مىخوردند تا اينكه امّ ايمن تكّهاى از آن را در دست حسين ديده و پرسيد: اين طعام را از كجا آوردهاى؟ و آن حضرت در پاسخ فرمود:
چند روزى است كه از اين غذا مىخوريم. امّ ايمن نزد حضرت فاطمه علیهاالسلام آمد و گفت: هر چه در نزد من باشد از آن شما و فرزندان شماست اما اگر در نزد شما چيزى باشد آيا امّ ايمن نمىتواند قسمتى از آن را داشته باشد و سهمی ندارد؟! پس مقدارى از آن غذا را به امّ ايمن داد و چون وى از آن طعام خورد، ظرف غذا ناپديد گرديد و پيامبر صلیالله علیه و آله در اين باره به فاطمه علیهاالسلام فرمود: اگر از اين غذا به امّ ايمن نداده بودى، همانا شما تا روز قيامت مىتوانستيد از آن غذا مصرف نماييد.
امام باقر علیهالسلام گويد: آن ظرف هم اكنون نزد ماست و قائم آل محمّد در زمان خود آن را ظاهر نموده و از طعامش مصرف خواهد نمود.
مرحوم مجلسی این روایت را از نظر سند تضعیف میکند و به تقویت متن آن به آوردن نقلهائی به همین مضمون از زمخشری و راوندی و مرحوم عیاشی میپردازد، اما به نظر ما سند هم اشکالی ندارد.