درس مهدویت استاد طبسی

94/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی شخصیت زنان ذکر شده در روایت هفتم

دوم) صبانه‌ی ماشطه

ایشان در زمان فرعون زندگی می‌کرد و پیرو حضرت موسی علیه‌السلام بوده است و جریان ایشان را شیعه و سنی به این مضمون نقل کردند که او را به همراه فرزندانش در تنور انداختند اما بعضی از منابع عامه به تفصیل و با مقدماتی آن را نقل کردند.

جریان ایشان در سنن ابن ماجه[1] چنین آمده است[2] :

وقتی که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله را به اسراء بردند، در مسیر به بوی خوشی برخورد کردند از حضرت جبرئیل علیه‌السلام سوال کردند: این بوی خوش از کجا و از کیست؟ ایشان گفت: این بوی خوش از قبر آن زن ماشطه و دو فرزند و شوهر او است و سپس شروع به تبیین قضیه آن زن برای پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله کرد و گفت: حضرت خضر جزء بزرگان بنی اسرائیل بود و معمولا نزد یک راهبی در صومعه‌ی او می‌رفت و از او چیزهائی یاد می‌گرفت پس او هم اسلام را به ایشان تعلیم داد.

زمانی که حضرت خضر به سن بلوغ رسید، پدر او برای او همسری اختیار کرد و ایشان به همسر خود اسراری را آموخت و بر او شرط کرد که کسی را بر این اسرار مطلع نکند و او مقاربتی نداشت پس این زن را طلاق داد پس پدر او همسری دیگر برای او اختیار کرد، ایشان به این همسر خویش نیز اسراری را به شرط بازگو نکردن برای دیگران آموخت و او را نیز طلاق داد. پس یکی از آن دو زن رازداری کرد اما دیگری افشاگری کرد.

برای اینکه شناخته نشود، فرار کرد و به جزیره‌ای در دریا آمد و در آنجا دید که دو نفر آمده‌اند و هیزم جمع می‌کنند، پس او را دیدند و شناختند. یکی از آن دو کتمان کرد امّا دیگری رازداری نکرد و به مردم گفت: من خضر را دیدم. به او گفته شد: آیا با تو کسی بود که شاهدت باشد؟ گفت: بله فلانی هم با من بود. از او پرسیدند: تو خضر را دیدی؟ او کتمان کرد. و در دین آن‌ها چنین بود که هر کس دروغ بگوید، کشته شود.

آن کسی که رازداری کرد با همان زنی که قبلا همسر خضر بود و رازداری کرده بود ازدواج کرد. این زن کارگر خانه‌ی فرعون و آرایشگر دخترهای فرعون شد. روزی همینطور که در حال آرایش کردن دختر فرعون بود شانه از دستش افتاد و گفت: پست باد فرعون.

دختر پدر را با خبر کرد و برای این زن دو فرزند و همسر بود پس فرعون آن‌ها را احضار و با آن‌ها صحبت کرد که چنین حرف‌هائی را نزنید من خدای شما هستم و اینکه آن‌ها از دین خود برگردند و تابع دین فرعون شوند. اما قبول نکردند پس فرعون گفت: اگر دست برندارید شما را می‌کشم گفت: اگر می‌خواهی ما را بکشی پس احسان تو به ما این باشد که همه‌ی ما را در یک چاله دفن کنی فرعون قبول کرد وهمه را کشت و در یک قبر آن‌ها را دفن کرد.[3]

جزری می‌گوید[4] : حزبیل مؤمن آل فرعون بود که ایمان خود را کتمان می‌کرد و بعد همسر آن زنی شد که ایمان خود را کتمان می‌کرد. بعضی می‌گویند او از بنی اسرائیل بود و بعضی دیگر می‌گویند او از قبطیان بود و گفته شده است که او همان نجاری است که تابوت حضرت موسی علیه‌السلام را ساخت و وقتی که شکست فرعون و جادوگران را دید ایمان خود را اظهار کرد. بعضی هم گفته‌اند که ایمان خود را قبلا اظهار کرده بود و ایشان را به همراه ساحران که متحمل شکست شده بودند، اعدام کردند.

جریان این زن با کمی اختلاف در منابع شیعه چنین آمده است[5] :

وَ رُوِيَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی‌الله علیه و آله قَالَ: لَمَّا أُسْرِيَ بِي مَرَّتْ بِي رَائِحَةٌ طَيِّبَةٌ فَقُلْتُ لِجَبْرَئِيلَ مَا هَذِهِ الرَّائِحَةُ قَالَ هَذِهِ مَاشِطَةُ آلِ فِرْعَوْنَ‌ وَ أَوْلَادُهَا كَانَتْ تَمْشُطُهَا فَوَقَعَتِ الْمُشْطَةُ مِنْ يَدِهَا فَقَالَتْ بِسْمِ اللَّهِ فَقَالَتْ بِنْتُ فِرْعَوْنَ أَبِي فَقَالَتْ لَا بَلْ رَبِّي وَ رَبُّكِ وَ رَبُّ أَبِيكِ فَقَالَتْ لَأُخْبِرَنَّ بِذَلِكِ أَبِي فَقَالَتْ نَعَمْ فَأَخْبَرَتْهُ فَدَعَا بِهَا وَ بِوُلْدِهَا وَ قَالَ مَنْ رَبُّكِ فَقَالَتْ إِنَّ رَبِّي وَ رَبُّكَ اللَّهُ فَأَمَرَ بِتَنُّورٍ مِنْ نُحَاسٍ فَأُحْمِيَ فَدَعَا بِهَا وَ بِوُلْدِهَا فَقَالَتْ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً قَالَ وَ مَا هِيَ قَالَتْ تَجْمَعُ عِظَامِي وَ عِظَامَ وُلْدِي فَتَدْفَنُهَا قَالَ ذَاكِ لَكِ لِمَا لَكِ عَلَيْنَا مِنْ حَقٍّ فَأَمَرَ بِأَوْلَادِهَا فَأُلْقُوا وَاحِداً وَاحِداً فِي التَّنُّورِ حَتَّى كَانَ آخِرُ وُلْدِهَا وَ كَانَ صَبِيّاً مُرْضَعاً فَقَالَ اصْبِرِي يَا أُمَّاهْ إِنَّكِ عَلَى الْحَقِّ فَأُلْقِيَتْ فِي التَّنُّورِ مَعَ وُلْدِهَا.

ابن عباس نقل می‌کند که رسول الله صلی‌الله علیه و آله فرمودند:

وقتی که مرا را به اسراء بردند، در مسیر به بوی خوشی برخورد کردم از حضرت جبرئیل علیه‌السلام سوال کردم: این بوی خوش از کجا و از کیست؟ ایشان گفت: این بوی خوش از قبر آن زن ماشته و فرزندان او است.

ایشان در حال شانه زدن سر دختر فرعون بود که شانه از دست او افتاد، گفت: بسم الله دختر فرعون از او پرسید: اسم پدرم را بردی؟ گفت: نه، بلکه این کسی که نام بردم خدای من و خدای تو و خدای پدر تو می‌باشد. دختر فرعون پدرش را با خبر کرد. فرعون هم او و فرزندانش را احضار کرد و سؤال کرد که پروردگار تو کیست؟ گفت: خدای من و تو یکی است و آن الله است.

پس فرعون دستور داد در تنوری از مس شکنجه و زجر کششان کنند. زن گفت: من از تو درخواستی دارم فرعون گفت: درخواست تو چیست؟ زن گفت: استخوان‌های من و فرزندانم را جمع کنید ودفن کنید. فرعون گفت: آن برای تو است پس دستور داد که اولاد او را یک یک در تنور بیاندازند و یک یک آن‌ها را در تنور انداختند تا نوبت به آخرین فرزند آن زن که بچه‌ای کوچک بود رسید پس کودک به مادر گفت: صبر کن ای مادرم که تو بر حق هستی پس هر دو را در تنور انداختند.

مرحوم مجلسی در بحار الانوار مطلبی را از ثعلبی[6] تحت عنوان بیان نقل می‌کند:

بيان: سطا عليه أي قهر و بطش به قال الثعلبي قالت الرواة كان‌ حزبيل من أصحاب فرعون نجارا و هو الذي نجر التابوت لأم موسى حين قذفته في البحر و قيل إنه كان خازنا لفرعون مائة سنة و كان مؤمنا مخلصا يكتم إيمانه إلى أن ظهر موسى علیه‌السلام على السحرة فأظهر حزبيل إيمانه فأخذ يومئذ و قتل مع السحرة صلبا و أما امرأة حزبيل فإنها كانت ماشطة بنات فرعون و كانت مؤمنة.

ثعلبی گوید که روات گفته‌اند: حزبیل از اصحاب فرعون نجار بود و او همان نجاری است که تابوت حضرت موسی علیه‌السلام را ساخت و گفته شده است که او به مدت 100 سال خزانه دار فرعون بود و در عین حال مؤمن با اخلاصی بود که ایمان خود را مخفی می‌کرد تا حضرت موسی علیه‌السلام بر ساحران پیروز شد پس حزبیل ایمان خود را ظاهر کرد. پس فرعون او را همراه ساحران اعدام کرد. و اما همسر حزبیل پس او آرایشگر دختران فرعون و زن مؤمنی بود.

طبق نقل بحار الانوار صبانه‌ی ماشطه همسر حزبیل می‌باشد و هر دو به همراه فرزندان‌شان به شهادت رسیده‌اند و از امتحان سربلند بیرون آمدند.


[1] سنن ابن ماجه، ج2، ص13، ح38- منابع دیگر ناقل روایت: میزان الاعتدال در ترجمه هشام بن عمار، ج2، ص128-کامل فی الضعفا ابن عدی در ترجمه سعید بن بشیر، ج3، ص369- کامل فی التاریخ در تاریخ حضرت موسی علیه‌السلام.، ج2، ص134
[2] کتاب ابن ماجه یکی از صحاح است و از لحاظ رتبه آخرین آن می‌باشد. ابن ماجه این روایت را از ابن عباس نقل می‌کند و او از ابی بن کعب که مقبول الطرفین است، نقل می‌کند. (ابی بن کعب غیر از کعب الاحباری است که از طرفین توثیق ندارد.).
[3] تاریخ فرعون پر از ظلم و ستم به مردم است، او چرخ‌های حامل سنگ را به زنان باردار می‌بست و آنان را مجبور به جابجا کردن سنگ‌ها می‌کرد که در این حین یکی از زنان رو به سوی آسمان کرد و گفت: خدایا خوابی یا بیدار(البته که خداوند خوابی ندارد)، این جمله را که گفت اوضاع دگرگون شد.
[4] ج1، ص134.
[5] بحار الانوار، ج13، ص163.
[6] صاحب الکشف و البیان م427.