درس مهدویت استاد طبسی

94/11/24

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه بررسی سند روایت پنجم

این روایت چهار طریق دارد، در سند بصائر مالک بن عطیه، در سند اول الغیبه عبدالله بن بکیر، در سند دوم الغیبه محمد بن ابی حمزه و در سند کمال الدین ابان بن عثمان هست که همگی از ابان بن تغلب نقل می‌کنند. بعضی از این طرق مشکل سندی دارد و ما به بررسی سند کمال الدین که بدون اشکال می‌باشد، می‌پردازیم.

سند کمال الدین

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام

4. محمد بن الحسن بن احمد بن الولید

گاهی ایشان را محمد بن حسن بن الولید گویند.

نظر مرحوم نجاشی:[1]

أبو جعفر شيخ القميين و فقيههم و متقدمهم و وجههم. و يقال: إنه نزيل قم و ما كان أصله منها. ثقة ثقة عين مسكون إليه. له كتب منها: كتاب تفسير القرآن و كتاب الجامع. أخبرنا أبو الحسين علي بن أحمد بن محمد بن طاهر قال: حدثنا محمد بن الحسن و رأيت أجازته له بجميع كتبه و أحاديثه مات أبو جعفر محمد بن الحسن بن الوليد سنة ثلاث و أربعين و ثلاثمائة.

شیخ و فقیه وچهره و سرآمد قمی‌ها و از همه آن‌ها جلوتر است، ثقه است و به روایاتش اطمینان پیدا می‌کنیم.

نظر شیخ طوسی:[2]

القمي جليل القدر عارف بالرجال موثوق به. له كتب جماعة منها: كتاب الجامع و كتاب التفسير و غير ذلك. أخبرنا برواياته ابن أبي جيد عنه. و أخبرنا جماعة عن أحمد بن محمد بن الحسن عن أبيه. و أخبرنا جماعة عن محمد بن علي بن الحسين عن محمد بن الحسن.

نظر شیخ صدوق:[3]

شيخ الصدوق، يروي عنه كثيرا في كتبه و قد ذكره في المشيخة، ما يقرب من مائة و أربعين موردا و كان يعتمد عليه و يتبعه فيما يذهب إليه.

فقد ذكر في الفقيه: الجزء 2، باب صوم التطوع و ثوابه، ذيل حديث 241، و أما خبر صلاة يوم غدير خم و الثواب المذكور فيه لمن صامه، فإن شيخنا محمد بن الحسن رضي الله عنه كان لا يصححه و يقول إنه من طريق محمد بن موسى الهمداني و كان غير ثقة و كل ما لم يصححه ذلك الشيخ قدس الله روحه) و لم يحكم بصحته من الأخبار، فهو عندنا متروك غير صحيح.

مرحوم صدوق به ابن الولید خیلی اعتماد داشت، هر جائی ایشان روایتی یا افرادی را استثنا می‌کرد مرحوم صدوق هم چنین می‌کرد. در مورد نماز و روزه مستحبی روز عید غدیر می‌فرمودند: شیخ ما محمد بن حسن روایت آن‌را تصحیح نکرده و گفته روایت آن از طریق محمد بن موسی همدانی می‌باشد و ایشان ثقه نیست و هر آنچه را ایشان تصحیح نکند ما نیز حکم به عدم صحت آن می‌کنیم و نزد ما متروک و غیر صحیح است.

5. محمد بن حسن صفار

ایشان از بزرگان و ثقه می‌باشند و در 600 سند نام ایشان در کتب اربعه آمده که به نظر ما همین برای وثاقت ایشان کفایت می‌کند. مرحوم خوئی ایشان را توثیق کردند.[4]

6. یعقوب بن یزید

ایشان ثقه می‌باشند.

نظر مرحوم نجاشی[5]

أبو يوسف من كتاب المنتصر روى عن أبي جعفر الثاني عليه السلام و انتقل إلى بغداد و كان ثقة صدوقا. له كتاب البداء و كتاب المسائل و كتاب نوادر الحج كتاب الطعن على يونس. أخبرنا علي بن أحمد قال: حدثنا محمد بن الحسن عن محمد بن الحسن عن يعقوب بن يزيد بكتبه.

ایشان از امام جواد علیه‌السلام روایت نقل می‌کند و به بغداد منتقل شد و ایشان ثقه و صدوق می‌باشد.

نظر ابن شهر آشوب

من ثقات ابی الحسن علی بن محمد

جزء معتمدین امام هادی علیه‌السلام بود.

در تفسیر قمی هم از ایشان روایت نقل شده لذا مرحوم خوئی همین را دلیل بر وثاقت ایشان قرار می‌دهد.[6] ایشان قریب 3600 روایت در کتب اربعه دارد.

7. محمد بن ابی عمیر

ایشان هم ثقه بلکه فوق وثاقت می‌باشند.

8. ابان بن عثمان

ایشان هم ثقه می‌باشند.

بیان مرحوم خوئی[7]

و كيف كان فقد قال الكشي في تسمية الفقهاء من أصحاب أبي عبد الله ع: أجمعت العصابة على تصحيح ما يصح من هؤلاء و تصديقهم لما يقولون، و أقروا لهم بالفقه من دون أولئك الستة الذين عددناهم و سميناهم ستة نفر: جميل بن دراج و عبد الله بن مسكان و عبد الله بن بكير و حماد بن عثمان و حماد بن عيسى و أبان بن عثمان.

کشی گفته: بزرگان ما بر تصحیح آنچه از اینها نقل شده (البته در صورتی که سند قبل از آن‌ها صحیح باشد) اتفاق دارند و اقرار کرده‌اند که آن‌ها جزء فقها هستند.

همین مقدار در توثیق ایشان کفایت می‌کند و تعداد روایات ایشان در کتب اربعه بدون تقیید به احمر[8] 700 روایت می‌باشد.

9. ابان بن تغلب

هیچ جای تأملی در وثاقت ایشان نیست، حتی علمای اهل سنت هم ایشان را قبول دارند مگر بعضی از این ناصبی‌ها مانند ابراهیم بن یعقوب جورزجانی که گفته او گمراه است که البته دیگر علمای اهل سنت جواب داده‌اند که جوزجانی به کسانی که پیرو اموی‌ها و شامیان نباشد گمراه می‌گوید.

نظر مرحوم نجاشی[9]

أبو سعيد البكري الجريري مولى بني جرير بن عبادة بن ضبيعة بن قيس بن ثعلبة بن عكابة بن صعب بن علي بن بكر بن وائل عظيم المنزلة في أصحابنا لقي علي بن الحسين و أبا جعفر و أبا عبد الله عليهم السلام روى عنهم و كانت له عندهم منزلة و قدم. و ذكره البلاذري قال: روى أبان عن عطية العوفي. و قال له أبو جعفر عليه السلام: اجلس في مسجد المدينة و أفت الناس فإني أحب أن يرى في شيعتي مثلك و قال أبو عبد الله عليه السلام لما أتاه نعيه: أما و الله لقد أوجع قلبي موت أبان و كان قارئا من وجوه القراء فقيها لغويا سمع من العرب و حكى عنهم.

ایشان در بین اصحاب ما جایگاه بزرگی دارد و امام زین العابدین و امام باقر و امام صادق علیهم‌السلام را ملاقات کرده و از آن‌ها روایت نقل کرده است، جایگاهی نزد ائمه طاهرین داشتند. امام باقر علیه‌السلام به ایشان می‌فرمودند: در مدینه بنشین و فتوا بده، بدرستی که من دوست دارم مانند تو را در بین شیعیان ببینم. و زمانی که خبر رحلت ایشان را آوردند امام علیه‌السلام فرمودند: رحلت ایشان دل ما را به درد آورد. وایشان سرآمد قاریان، فقیه و لغت شناسی است که از خود اعراب بادیه نشین لغت را شنیده و نقل کرده است.

روایات هم در مدح ایشان بسیار است مثلا امام علیه‌السلام به شخصی که برای یادگیری مطالبی نزد حضرت آمده بودند فرمودند: ادامه مطالب را از ابان بن تغلب بپرس، حرف‌های ما نزد او است و هر آنچه برای تو نقل کرد، تو آن را از من نقل کن.

شیخ طوسیرحمه‌الله هم می‌فرماید ایشان بعد سخنرانی پاسخ به شبهات داشت.

عبدالرحمن بن حجاج می‌گوید: در جلسه ابان بودیم، جوانی از جا بلند شد و گفت: چند نفر از اصحاب پیامبرصلی‌الله علیه و آله در جنگ‌ها در رکاب امیر المومنین علیه‌السلام بودند (ملاک حقانیت را برای این جوان اصحاب معرفی کردند نه امام علی علیه‌السلام) ابان به او گفت: گویا تو می‌خواهی آن‌ها را میزان قرار بدی و فضیلت امیرالمومنین علیه‌السلام را از این طریق که اگر اصحاب دور حضرت باشند ایشان فضیلت دارد و بر حق است و در غیر این صورت فضیلتی ندارد. جوان گفت: بله همین طور عقیده‌ی من است. ابان جواب داد: به خدا قسم ما برای آن اصحابی فضیلت قائلیم که پیرو علی علیه‌السلام باشند، خود علی علیه‌السلام برای ما ملاک است. تو می‌دانی شیعه کیست؟ شیعه کسی است که زمانی که در امری از رسول الله اختلاف پیش آید به قول علی علیه‌السلام اخذ می‌کند و چنانچه در امری از علی علیه‌السلام اختلاف پیش آید به قول امام جعفر صادق علیه‌السلام اخذ می‌کند.

نتیجه

این روایت به طریقی که مرحوم صدوق نقل کردند هیچ اشکالی ندارد و چند طریق دیگر هم موید آن است لذا به نظر ما همین کفایت می‌کند.

بررسی اجمالی سند روایت در دیگر منابع

در روایت بصائر دو نفر مشکل داشتند مخصوصا موسی بن سعدان که ضعیف بود.

در سند اول نعمانی ابراهیم بن اسحاق نهاوندی ضعیف می‌باشند که مرحوم خوئی[10] و مرحوم مامقانی[11] به آن اشاره کردند البته مرحوم وحید بهبهانی سعی بر حسن قرار دادن ایشان کردند، به هر حال ایشان مشکل دارد.

عبدالله بن حماد انصاری طبق مبنای مرحوم خوئی ثقه می‌باشد مگرنه ایشان هم مشکل دارد.

عبدالله بن بکیر دو نفر هستند که یکی از آن دو ثقه است و آن عبدالله بن بکیر سنوسی است که البته آن کسی که در روایت آمده معلوم نیست که همین باشد بلکه به نظر ما آن عبدالله بن بکیر فطحی معروف نمی‌باشد، طبق بررسی که ما انجام دادیم تمام کسانی را که عبدالله بن بکیر از آن‌ها نقل می‌کند در آن‌ها ابان بن تغلب نیست همچنین تمام کسانی که از ابان نقل می‌کنند بررسی کردیم در آن‌ها عبدالله بن بکیر نیست پس ایشان نمی‌تواند باشد، چند نفر دیگری هم هستند که بعضی ار آن‌ها امامی هستند اما توثیق ندارند.

عبدالله بن بکیر یا بکر که به او ارجانی هم می‌گویند. در مورد ایشان ابن غضائری می‌گوید: (مرتفع القول) غالی است و ما نیز در مورد ایشان توثیقی نیافتم مگر اینکه از رجال کامل الزیارات می‌باشد که بر مبنای مرحوم خوئی توثیق عام دارد. روایتی را هم مرحوم خوئی در مورد ایشان نقل می‌کند[12] که هیچ استفاده توثیقی از آن نمی‌شود.

وجدت في كتاب جبرئيل بن أحمد الفاريابي بخطه: حدثنا أبو جعفر محمد بن إسحاق عن أحمد بن عبد الله الكرخي عن يونس بن عبد الرحمن عن يونس بن يعقوب عن عبد الله الأرجاني، قال: دخلت على أبي جعفر ع و أنا غلام، فبكيت فقال: و ما يبكيك يا بني ما كل من طلب هذا الأمر أصابه، ثم دخلت على جعفر: بعد أبي جعفر ع فلما رآني و أنا مقبل، قال: (الله أعلم حيث يجعل رسالته)

و يأتي في ترجمة محمد بن مقلاص أبي الخطاب بكاء عبد الله بن بكير عند ذكر أبي الخطاب و مقتله و سؤال الصادق ع عن سبب البكاء و جوابه للإمام ع و قول الإمام ع: لا بأس.

و المتحصل أن الرجل إمامي ثقة و ما عن ابن الغضائري لم يثبت على أنه لا دلالة فيه على التضعيف.

ظاهرا ابن مقلاص ادعائی کرده بود و بعد هم کشته شده بود و ایشان برای او گریه می‌کرد، سوال کرد از امام علیه‌السلام از بکاء و جواب امام را شنید.

مرحوم خوئی می‌فرماید: حاصل اینکه ایشان امامی و ثقه است و آنچه ابن غضائری نقل کرده ثابت نیست و ثابت هم باشد دلالت بر تضعیف ندارد.

اشکال به مرحوم خوئی

شما ایشان را به استناد نقل کامل الزیارات توثیق می‌کنید در حالی که از این مبنا برگشتید پس دیگر توثیقی ندارد.

نتیجه اینکه ایشان اگر ارجانی باشد مشکل دارد اما اگر شیبانی باشداگر چه فطحی است و مشکل اعتقادی دارد اما جزء افرادی است که هر آنچه نقل کردند درست نقل کردندو هیچ مشکلی ندارد. اما در این روایت مشخص نیست که کدامیک می‌باشد بلکه طبق تتبعی که ما داشتیم یا ارجانی یا شخص ثالثی است اما شیبانی نیست.

سند دیگر نعمانی محمد بن حسان رازی ضعیف است، ابو سمینه را بسیاری تضعیف کردند.

پس از این چهار طریق تنها طریق صدوق به نظر ما بدون اشکال است.


[1] رجال نجاشی، ج1، ص384.
[2] فهرست، ج1، ص442.
[3] معجم الرجال، ج15، ص207.
[4] معجم الرخال، ج15، ص257.
[5] رجال نجاشی، ج1، ص450.
[6] معجم الرجال، ج20، ص147.
[7] معجم الرجال، ج1، ص162.
[8] ایشان چندین پسوند دارند: ابان الاحمری، ابان بن الاحمر، ابان الاحمر.
[9] رجال نجاشی، ج1، ص10.
[10] معجم الرجال، ج1، ص206.
[11] تنقیح المقال، ج3، ص288.
[12] معجم الرجال، 10ج، ص122.