درس مهدویت استاد طبسی
94/10/06
بسم الله الرحمن الرحیم
ب) منابع روایت:
1. سعد سعود فی النفوس المنضود، ص34
2. بحار الانوار، مجلسی، ج52، ص385 از سعد سعود
3. معجم احادیث الامام المهدی علیهالسلام ، جمعی از مؤلفان، ج7، ص291
این روایت را مرحوم ابن طاووسرحمهالله در السعد السعود میآورد.
ج) بررسی سند روایت:
تنها منبع این روایت کتاب سعد سعود میباشد که این کتاب معلوم نیست، اول و آخر آن مشخص نیست. مرحوم ابن طاوس میفرماید: تاریخ این کتاب خیلی قدیمی (سده2 یا 200 سال قبل آن) است. به هر حال طریق به این کتاب، نیست.
مرحوم آقا بزرگرحمهالله راجع به این کتاب چنین مینویسد:
سعد السعود للنفوس منضود: فيما يتعلق بأحوال القرآن من كيفية جمعه و تأليفه و تفسير بعض مشكلاته نقلا عن بعض التفاسير، و هو للسيد رضي الدين علي بن موسى بن طاوس الحسيني المتوفى (م664 ) موجود في الخزانة (الرضوية) من وقف نادر شاه (م1145 ) و في مكتبة «راجه» فيضآبادي كما في فهرسها ، و عند المولى علي الخياباني كما في آخر وقائع الأيام في أوله من الكاتب.[1]
این کتاب راجع به چگونگی جمع آوری قرآن و گردآوری تفسیر برخی آیات مشکل آن به نقل از تفاسیر میباشد و مولف آن رضي الدين علي بن موسى بن طاوس متوفى (م664) است. این کتاب در کتابخانه آستان قدس موجود بوده و از موقوفات نادرشاه است.
مصنف میگوید:
في أن أصنف كتابا أسميه سعد السعود للنفوس منضود من كتب وقف علي بن موسى بن طاوس ، أذكر فيه من كل كتاب ملكته و وقفته بالله جل جلاله على ذكور أولادي شيئا لما يترتب على ذلك من الفوائد.[2]
این کتاب را سعدالسعود نامیدم و فوائد و نکاتی از کتابهایی که تملک کردم و وقف بر فرزندانم کردهام را آوردهام.
ایشان ده فائده نقل کرده است، یکی از آن فوائد راجع به صحائف است و ایشان این روایت را در یکی از آن صحائف (صحیفه ادریس) نقل میکند.
نتیجه:
این روایت را به دو دلیل نمیتوانیم کنار بگذاریم:
بند بند این روایت از روایات دیگر شاهد دارد.
این روایت به انضمام روایات دیگر استفاضه درست میکند؛ که در این صورت از بررسی سندی آن بینیاز میشویم.
روایت پنجم
الف) متن روایت[3] :
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَعْبَدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ مُوسَى الرِّضَا علیهالسلام لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَعْمَلُكُمْ بِالتَّقِيَّةِ فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا-
فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ فَإِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِهِ «1» وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِين
ترجمه روایت:
حسين بن خالد گويد امام هشتم فرمود: كسى كه ورع ندارد دين ندارد، كسى كه تقيه ندارد ايمان ندارد براستى گرامىترين شما نزد خدا آن كس باشد كه بيشتر تقيه كند، باو عرض شد تا كى؟ فرمود تا وقت معينى كه روز خروج قائم ما باشد، هر كس پيش از خروج قائم ما تقيه را واگذارد از ما نيست، عرض شد يا ابن رسول اللَّه قائم شما خانواده كيست؟ فرمود چهارمين فرزند من زاده سيده كنيزان، خداى بوى زمين را از هر خلافى پاك كند و از هر ستمى منزه دارد و اوست همان كسى كه مردم در ولادتش شك كنند و او است كه پيش از خروجش غيبت دارد و چون خروج كند زمين بنور او درخشان گردد و ترازوى عدالت ميان مردم بگذارد و هيچ كس به ديگرى ستم نكند و او است كسى كه زمين براى او بهم پيچيده و سايه ندارد و او است كسى كه جارچى از آسمان بنام وى فرياد كند كه همه اهل زمين دعوت بسوى او را بشنوند، گويند هان حجت خدا بحقيقت آشكار شد نزد خانه خدا، او را پيروى كنيد كه حق با او و در او است و اينست تفسير گفته خداى عز و جل (در سوره شعراء آيه 4) «اگر بخواهيم آيهاى از آسمان بر آنها فرود آوريم كه براى آن گردن نهند»
توضیح روایت:
فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا: روایات ائمه علیهمالسلام مانند آیات قرآن بعضی از آن بعض دیگر را تفسیر میکند. برای فهم این روایت باید آن را کنار روایات دیگر قرار داد که اینکه کسی که قبل از خروج امام علیهالسلام تقیه را ترک کند از ما نیست به چه معنا میباشد آیا به این معنا که اصلا شیعه نیست، یا اینکه اخلاق ائمه این نیست؟ مانند: «لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد» که در آن آیا نفی حقیقت نماز است، یا نفی کمال نماز؟ «لیس منا من انکر الرجعة» یعنی شیعه نیست، یا اینکه شیعه کامل نیست؟
از امام رضا علیهالسلام قریب چهل روایت راجع به امام زمان رسیده و جانب مختلف را بررسی کردهاند که مطالعه آن، عقیده به مهدویت را روشن میکند.
ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ: نظریه برخی که قائلند مادر امام زمان کنیز نبوده، را رد میکند.
هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ: از هنگام شهادت امام حسن عسگری علیهالسلام این بحث شروع شد و متأسفانه جعفر کذاب هم در آن نقش داشت. بعضی گفتند اصلا به دنیا نیامده و بعضی دیگر گفتند به دنیا آمد اما در زمان حیات پدر گرامیشان رحلت کردند.
إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ: بر این مطلب روایات دیگر هم دلالت میکند و حرف ناصبیها، کسانی که شیعه را متهم کرده به خرافی بودن که شیعه میگوید: امام علیهالسلام از سرداب ظهور میکند، را رد میکند.
نکته:
این روایت صراحتی در سرنوشت شیطان ندارد، حتی اسم شیطان هم برده نشده است، اما به قرینه آیه شریفه مورد اشاره در روایت و ضمیمه کردن این روایت به روایات دیگر میتوان استفاده کرد که این روایت هم جزء روایاتی است که به سرنوشت شیطان در زمان ظهور امام زمان اشاره دارند، میباشد.
ب) منابع روایت:
1. کمال الدین، صدوق، ج2، ص371، باب36، ح5
2. کفایة الاثر، خزاز قمی، ص270 متن همان کمال الدین است.
3. اعلام الوری، طبرسی، ص408 از کمال الدین
4. کشف الغمه، اربلی، ج3، ص314 از اعلام
5. نوادر الاخبار، فیض، ص267، ح11 همان متن کمال الدین
6. غایة المرام، بحرانی، ج7، ص90، باب 141 از فرائد السبطین حنوی
7. نور الثقلین، هویزی، ج4، ص47
8. منتخب الاثر، آیة الله صافی، ص220
از عامه دو نفر نقل میکنند:
9. جوینی استاد ذهبی، ج2، ص336، ح590
10. ینابیع المودة، قندوزی، ج3، ص387