درس مهدویت استاد طبسی
94/09/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بررسی سند روایت هشتم/ روایاتی که به عنوان مبین روایت قبل مطرح هستند/ روایاتی که دلالت بر عدم قبول توبه در زمان ظهور دارند.
ج) بررسی سند روایت:
حَدَّثَنَا الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِيُّ السَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ مَسْعُودٍ وَ حَيْدَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نُعَيْمٍ السَّمَرْقَنْدِيُّ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ [بْنِ] مَسْعُودٍ الْعَيَّاشِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شُجَاعٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَال
خود مرحوم صدوق این روایت را از سمرقندی شنیده است. بنا بر این آقای سمرقندی جزو مشایخ مرحوم صدوق میباشد و ظاهرا هم هیچ توثیقی ندارد.
مظفر بن جعفر بن المظفر
نظر مرحوم خوئی:
العلوي العمري من مشايخ الصدوق (قدس سره)، ترضى عليه، المشيخة: في طريقه إلى محمد بن موسى العياشي. و ذكره في العيون: مع توصيفه بالسمرقندی[1]
هیچ اشاره ای در کتب به توثیق ایشان نشده است. تنها چیزی که در کتب نسبت به ایشان نقل شده این است که: ترضّی علیه. یعنی وقتی که مرحوم صدوق اسم ایشان را می برد، میفرماید: رضی الله عنه، رضوان الله علیه. این بحث است که ترضی مرحوم صدوق نسبت به اشخاص، مخصوصا مشایخ ایشان، اماره وثاقت آن فرد میباشد. این را نمیپذیرند. مخصوصا مرحوم خوئی میفرماید: ترضی بر فاسق هم اشکالی ندارد. پس ترضی اعم است از اینکه آن شخص ثقه باشد یا نباشد. پس ترضی دلیل نمیشود؛ بلکه ممکن است مؤید باشد، آن هم به نظر مرحوم مامقانی.
بیان مبنائی دیگر در توثیق سمرقندی :
ممکن است گفته شود که طریق دیگر برای توثیق ایشان، شیخ بودن ایشان برای صدوق است. اما صرف شیخ بودن بر یک ثقه، دلیل بر وثاقت نیست؛ مگر اینکه خود شخص ثقه مبنائی داشته باشد یا تصریح کرده باشد که من از ثقات نقل میکنم؛ مثل مشایخ نجاشی، که همه ثقه هستند، چون خود ایشان فرمودند.
پس آقای سمرقندی توثیقی ندارد؛ فقط ترضی دارد؛ مگر اینکه کسی قائل به مبنای مرحوم مامقانی شود و ترضی ایشان را دلیل حسن ایشان بداند. این مشکل اول سند است.
محمد بن جعفر بن مسعود
مشکل دوم سند این است که با تتبعی که داشتیم، مطلبی راجع به ایشان پیدا نکردیم. البته این مشکل قابل حل است. آقای سمرقندی از دو نفر نقل میکند و دیگری حیدر بن محمد بن نعیم السمرقندی است. ایشان ثقه است. گر چه در او اختلاف است.
حیدر بن محمد بن نعیم
نظر شیخ طوسی:
حیدر بن محمد بن نعیم السمرقندي عالم جليل يكنى أبا أحمد يروي جميع مصنفات الشيعة و أصولهم عن محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد القمي و عن أبي عبد الله الحسين بن أحمد بن إدريس القمي و عن أبي القاسم جعفر بن محمد بن قولويه القمي و عن أبيه روى عن الكشي عن العياشي جميع مصنفاته روى عنه التلعكبري و سمع منه سنة أربعين و ثلاثمائة و له منه إجازة و له كتب ذكرناها في الفهرست.[2]
شیخ طوسی (م460) هزار سال قبل با دقت ایشان را معرفی میکند که: عالم، جلیل و از شاگرد های ابن ولید قمی و چند نفر دیگر است و تمام اصول شیعه، مصنفات شیعه را نقل کرده است و تلعکبری هم در سال340 از ایشان روایت شنیده است. آیا این عبارت کفایت میکند در توثیق ایشان؟ آیا حتما لفظ ثقه در مورد ایشان باید به کار برده می شد؟
به نظر ما همان لفظ عالم جلیل القدر در اعتبار او کفایت می کند.
السمرقندي جليل القدر فاضل من غلمان محمد بن مسعود العياشي و قد روى جميع مصنفاته و قرأها عليه و روى ألف كتاب من كتب الشيعة بقراءة و إجازة و هو يشارك محمد بن مسعود في روايات كثيرة يتساويان فيها. و روى عن أبي القاسم العلوي و أبي القاسم جعفر (بن محمد) بن قولويه و عن محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي و عن زيد بن محمد الحلقي. و له مصنفات منها: كتاب تنبيه عالم قتله علمه الذي هو معه و كتاب النور لمن تدبره. أخبرنا بهما جماعة من أصحابنا عن أبي محمد هارون بن موسى التلعكبري عن حيدر.[3]
در اینجا شیخ طوسی بیان میکند که ایشان هزار کتاب شیعه را در درس اساتیدش تلمذ کرده یا با اجازه دریافت کرده است. ایشان (حیدر بن محمد) غلام عیاشی در سمرقند بوده؛ ولی از آن آل هائی بود که خوب از استاد استفاده کرد؛ تا جائی که با استاد برابر شده است. سپس اسامی شاگردان و اساتیدش و یک سری از کتاب های او را نام می برد. به نظر ما این عبارت مرحوم شیخ طوسی صراحت یا ظهور در وثاقت ندارد ، ولی عبارت قبلی ایشان در رجال کفایت می کند.
نظر مرحوم علامه:
أن حيدر بن نعيم بن محمد السمرقندي، عالم، جليل القدر، ثقة، فاضل، من غلمان محمد بن مسعود العياشي، يكنى أبا أحمد يروي جميع مصنفات الشيعة و أصولهم و روى عنه التلعكبري و سمع منه سنة 340 و له منه إجازة.[4]
ایشان تعبیر عالم، جلیل القدر، ثقة و فاضل را میآورد. همچنین بیان میکند که از غلامان مرحوم عیاشی بوده و در سال340 تلعکبری از ایشان روایت شنیده است.
اشکال بر نظرعلامه و جواب آن:
برخی به علامه حلی اشکال کردهاند که شما توثیق را از کلام شیخ طوسی گرفتید؛ در حالی که ایشان کلمه ثقه ندارند؛ لذا شما نباید ثقة میگفتید.
ایشان میفرماید: این حرف درست نیست، چون نظرشان این بوده است. با توجه به اینکه هیچ بعید نیست که ایشان ثقه باشد؛ زیرا ما وثاقت را از تمجیدات شیخ طوسی که فرموده است: شیخ إجازة عالم فاضل جلیل القدر روی عنه الاجله روی عن الاجله (از بزرگان کتابها و مصنفات شیخ را نقل کرده است) استفاده میکنیم.
فرمایش ایشان فرمایش بعیدی نیست. به نظر ما ایشان ثقه است و مشکلی ندارد.
نظر فرزند مرحوم مامقانی:
إن القرائن المتکثرة تشیر الی وثاقته و جلالته وإن أبیت عن ذلک فأقل مایوصف به کونه حسنا کالصحیح.[5]
طبق این قرائنی که ما نقل کردیم، مصنفات شیخ را نقل میکند. شیخ از او نقل میکند: ثقه و جلیل است و اگر خیلی میخواهی دقت کنی و دنبال کلمه ثقه هستی؛ لااقل ایشان حسن است و روایتش مثل روایت صحیح است. ما نیز همین فرمایش را میپذیرم.
نظر مرحوم خوئی:
لا إشكال في حسن الرجل و جلالته، و يكفي في ذلك: قول الشيخ: إنه فاضل، جليل القدر، و قوله: عالم جليل، و أما توثيقه فلم نعثر عليه في من تقدم على العلامة و تبعه على ذلك ابن داود و لعلهما استفادا من ذلك من قول الشيخ جليل القدر، و هي غير بعيدة.[6]
در اینکه ایشان حسن و جلیل القدر است، بحثی نیست و در این رابطه همان حرف شیخ برای ما کافی است. ایشان در چارچوب کلمه ثقه است. بعد میفرماید: اما توثیق ایشان را ما در کلمات قدما و کسانی که قبل علامه بودند، نیافتیم؛ بله علامه این را فرمودند و به تبع او ابنداود فرموده است، شاید این دو، کلمه ثقه را از کلام شیخ طوسی استنباط کردند.
و هی غیر بعید: شاید منظور ایشان برداشت خودشان بوده و شاید هم اینکه: آنها طبق استنباط خود توثیق کردهاند.
به هر حال مرحوم خوئی ایشان را میپذیرند و در توثیق علامه تأمل دارند؛ زیرا علامه از متأخرین است و توثیقات ایشان حدسی است؛ در حالی که باید حسی باشد.
اشکال :آیا علما مبنائی دارند بر اینکه: هر کس را شیخ طوسی تجلیل کرد، ثقه باشد! و اصلا میشود شیخ طوسی کسی را که ثقه نباشد، این همه تجلیل کنند؟
جواب :این سؤال باقی است که شیخ طوسی چرا خودشان ثقه نفرمودند و بعضی هم میگویند که ایشان اصالة العدالهای میباشند. ولی این حرف برای ما ثابت نیست. اما نسبت به علامه ثابت است؛ زیرا خودشان به اصالة العدالهای بودن تصریح دارند؛ اما شیخ خودشان نفرمودهاند.
کسانی که میگویند ایشان ثقه نیست و به حسن کفایت میکنند، به این علت است که بگوییم چرا شیخ عوض این همه عبارت کلمه ثقه به کار نبردند. ولی نظر ما این است که باید از این چهارچوب خارج شد ثقه یک تعبیر برای اعتبار و وثاقت است. عالم، جلیل القدر، روی اصول الشیعه، این هم یک طریق دیگر است. لذا حرف مرحوم مامقانی را میپذیرم و ایشان را ثقه میدانم.
اقای علوی از دو نفر نقل کرد و این دو نفر از محمد بن مسعود عیاشی ( صاحب التفسیر) که هیچ بحثی در ایشان نیست و عیاشی هم از علی بن محمد بن شجاع نقل میکند.
نظر مرحوم ابن داود:
حيدر بن محمد بن نعيم السمرقندي لم (رجال و الفهرست للشیخ الطوسی) جليل القدر، ثقة، روى ألف كتاب من كتب الشيعة روى عنه التلعكبري و سمع منه سنة 304.[7]
ابن داود هم همین عبارت ثقه جلیل القدر را بیان میکند.
متأخرین هم ایشان را توثیق کرده اند.
نتیجه:
به هر حال به نظر ما حیدر بن محمد ثقه است.
پس آقای علوی سمرقندی از دو نفر نقل میکند که یکی مجهول است که مشکلی ایجاد نمیکند چون یک شخص دیگر در کنارش میباشد، که مشکل ندارد.
علی بن محمد بن شجاع نیشابوری
نظر مرحوم خوئی:
علي بن محمد بن الشجاع النيسابوري، روى عن أبي الحسن الثالثعلیهالسلام و روى عنه علي بن مهزيار كذا عن بعض نسخ الإستبصار و كذلك في التهذيب، و روى عنه بعنوان علي بن شجاع في ترجمة ريان بن الصلت و روى عنه في مواضع كثيرة بعنوان الشجاعي، منها ما رواه بعد هذا الحديث، بلا فصل و تقدم عن الشيخ أيضا بعنوان علي بن شجاع و على كل فالرجل مجهول الحال.[8]
علی بن محمد بن شجاع نیشابوری از امام ابوالحسن ثالث (امام هادیعلیهالسلام) نقل میکند و ابن مهزیار روایت از او نقل میکند و در تهذیب چند روایت دارد، اما هیچ اشاره ای به توثیق ایشان نشده است.
آقای خوئی میفرماید : ما هیچ چیزی راجع به ایشان نیافتیم.
نتیجه:
در سند این روایت سه نفر: بطائنی، ابن شجاع و آقای علوی، مجهول هستند. اگر ما نتوانیم مشکل دلالت را حل کنیم و به ناچار همان ظهور را اخذ کردیم، که به استناد این روایت در دوران امام زمان اصلا توبه قبول نمیشود، میگوییم این روایت ضعیف است؛ ولی آیا به این راحتی میتوان از کنار این روایت گذشت، در حالی که روایات دیگری هم هست.
د) دلالت روایت:
ظاهر این روایت این است که امام آن روز را (يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمانِها خَيْراً) بر روز ظهور امام زمان تطبیق دادند و مراد آنهایی هستند که امامت امام را قبول ندارند، حتی اگر بقیهی ائمهعلیهمالسلام را قبول داشته باشند.
این مفاد و این دلالت ظاهرا منحصر به این روایت است که آن هم از نظر سند مشکل داشت؛ اما روایات دیگر این دلالت را نداشت؛ ولی ظاهر این است که توبه کسی که امامت امام زمان را قبول نداشته باشد، قبول نمیشود .
روایت نهم
الف) متن روایت:
عن علی بن حکم عَنِ الرَّبِيعِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ الْعَامِرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: مَا زَالَتِ الْأَرْضُ إِلَّا وَ لِلَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهَا حُجَّةٌ يَعْرِفُ الْحَلَالَ وَ الْحَرَامَ وَ يَدْعُو إِلَى سَبِيلِ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ وَ لَا يَنْقَطِعُ الْحُجَّةُ مِنَ الْأَرْضِ إِلَّا أَرْبَعِينَ يَوْماً قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَإِذَا رُفِعَتِ الْحُجَّةُ أُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ وَ لَنْ يَنْفَعَ نَفْساً إِيمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُرْفَعَ الْحُجَّةُ أُولَئِكَ شِرَارُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ وَ هُمُ الَّذِينَ تَقُومُ عَلَيْهِمُ الْقِيَامَةُ.[9]
امام صادق علیهالسلام فرمودند: تا زمانی که این زمین است؛ یعنی تا زمانی که قیامت بر پا نشده، خداوند عز وجل حجت روی کرهی زمین دارد. این حجت خودش آشنا و عارف حلال و حرام است و مأموریت این حجت این است که مردم را به سوی راه خدا دعوت کند. حجت ادامه دارد تا چهل روز قبل از قیامت. چهل روز مانده به قیامت این حجت برداشته میشود؛ چون دیگر مقدمات قیامت است. و حجت برداشته نمیشود تا چهل روز مانده به قیامت. حضرت که رحلت کردند، تازه درب توبه بسته میشود.
نکات روایت:
1. این روایت با روایات قبل فرق دارد. طبق این روایت (بر خلاف روایات قبل) باب توبه زمانی بسته میشود که دوران تکلیف نیست؛ یعنی دورانی که امام رحلت کردند و مقدمات قیامت فراهم میشود. حجت که برداشته شد، عالم تکلیف برداشته میشود؛ و این مقدمات قیامت است و دیگر توبه قبول نیست. یعنی تا در عالم تکلیف هستید، فرصت توبه باقی است.
2. امام زمان شهید میشوند یا به مرگ طبیعی از دنیا میروند؟
به نظر ما امام زمان به مرگ طبیعی از دنیا میروند. رحلت ایشان هیچ منافاتی با مقام حضرت ندارد. البته مقام شهادت را دارند؛ چون کسی که بر ولایت ایشان بمیرد، شهید از دنیا رفته است؛ چه رسد به خود ایشان. کسی راجع به شهادت و نحوه ی شهادت امام بحث نمیکند؛ مگر در کتابهائی که از قرن دوازده به بعد نگارش یافته است:
یکی از آنها کتاب آقای احسائی است، که هم مشکل اعتقادی دارد و هم مدرک ارائه نمی دهد (که زنی حضرت را با هاون می کشد).
بعد از او صاحب الزام الناصب شهادت را نقل می کند و ایشان هم مدرک ارائه نمی دهد.
بعد هم مرحوم صدر در تاریخ ما بعد الظهور از همین منابع نقل میکند.
ما هم در کتاب نشانه هایی از دولت موعود از همین منابع نقل و رد کردیم.
مرحوم حر عاملی در کتابشان الایقاظ میفرماید: روایات زیادی داریم که امام شهید میشوند؛ در حالی که ما یک روایت هم پیدا نکردیم. بله در کتاب فتن ابن حماد نقل میکند که حضرت در درگیری با اروپائیها (روم) همراه با دو هزار نفر از فرماندهانشان شهید میشوند؛ ولی این مهدی، آن مهدیای که ما منتظر او هستیم، نیست. او کسی است که گیتی را پر از عدل و داد میکند و حاکمیت یک دین و یک مذهب (دین اسلام و مذهب آل محمدعلیهمالسلام) را بر پا میکند.
3. امام زمان را چه کسی غسل،کفن و دفن میکند؟
مبنای ما در بحث طهارت این بود که "الامام لایغسله الا الامام، الصدیق لایغسله الا الصدیق" و نظر اکثر فقها نیز همین است. طبق این نظر، امام را چه کسی غسل، کفن و دفن میکند. دو سه روایت بیان میکند که امام حسین علیهالسلام. اما باز هم مشکل حل نمیشود؛ چون باز هم سؤال پیش میآید: چه کسی امام حسین علیهالسلام را غسل میدهد؟ أئمهعلیهمالسلام که تا آخر نیستند؛ بالاخره باید از این دنیا بروند. این اشکال دفع نمیشود.
به نظر ما این روایت مشکل را حل میکند. چون نظر ما این است که امام زمان تا آخر دنیا هستند و این هیچ منافات با رجعت ائمهعلیهمالسلام ندارد. پیامبر صلیالله علیه و آله و أئمهعلیهمالسلام برمیگردند؛ ولی لازمه رجوع و بازگشت این نیست که تشکیل حکومت بدهند. چون حکومت برقرار است. برگشت آنان یا برای حکومت یا برای تشریفات یا امر دیگری است؛که حقیقت آن را ما نمیدانیم. مدت حکومت امام زمان تا چهل روز قبل از قیامت، که از دنیا میروند، میباشد.
بر فرض که بدن ایشان بماند و غسل،کفن و دفن نشوند؛ چه مشکلی هست؟ اشکالی نیست. چون امام تا زمان تکلیف هستند. زمان تکلیف که تمام شد، آقا رحلت میکنند. دوران رحلت ایشان دیگر دوران تکلیف نیست که سؤال شود چه کسی ایشان را غسل میدهد. الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق تا زمانی که هستند، زمان تکلیف هست. وقتی که رحلت کردند، دیگر تکلیف برداشته شده است.