درس مهدویت استاد طبسی
94/08/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادامه بررسی سند روایت پنجم:
1. قاسم بن محمد
با این عنوان در کتب اربعه بیش از دویست مورد از او نام برده شده است، و شخصیتهای بزرگی مانند ابن ابی عمیر، ابن فضال، ابراهیم بن هاشم، صفوان، حماد بن عیسی و .. از ایشان روایت نقل میکنند. لکن ایشان توثیق خاصی ندارند و همچنین این شخص بین قاسم بن محمد اصفهانی و قاسم بن محمد جوهری و چند نفر دیگر مشترک است.
قاسم بن محمد اصفهانی:
ایشان معروف به کاسولا بوده است. مرحوم نجاشی میفرمایند ”لم یکن بالمرضی" یعنی مورد رضایت و مقبول نیست و ابن غضائری هم میگوید "یعرف تاره و ینکر اخری" و ما مفصلا در جلسات قبل درباره این عبارت بحث کردیم، که این عبارت نه دلالت بر مدح دارد نه دلالت بر ذم و جرح دارد، فقط به معنای این است که روایات عجیب و غریب از او صادر شده است. لذا ایشان تضعیف یا توثیقی ندارد.
قاسم بن محمد جوهری :
مرحوم نجاشی در توثیق ایشان بیانی ندارد، لکن کشی گفته ایشان واقفی است. برخی از ابن داوود نقل کردهاند که ثقه است.
نتیجه:
قاسم بن محمد به خاطر اشتراک مورد تامل است. ولی ظاهرا متن روایت جای تأمل نیست و مشکلی ندارد.
د) دلالت روایت :
اگر بگوییم سند روایت خالی از اشکال نیست، معنایش این نیست که متن را قبول نکنیم، بلکه متن قابل قبول است.
مرحوم مجلسیرحمهالله ذیل این روایت بیانی دارند و با اینکه ربطی به بحث ندارد، ولی چون مفید فایده است، در ذیل میآوریم:
قوله عليه السلام:" شاهرة" تشهير السيف إخراجه من غمده و لعله مبني على جواز القتال للكفار في زمان الغيبة أو يخص بما إذا هجموا على قوم فإنه يجب القتال لدفعهم و إن لم يجز ابتداؤهم، أو بما إذا خيف على بيضة الإسلام، أو يقال: المراد بكونها شاهرة أنها تقع، و إن كانت مع فقد الشرائط غير جائزة، و على التقادير مقابلتها مع جهاد أهل البغي ظاهرة إذ ليس شيء منها يجري فيه مع غيبة الإمام أو عدم بسط يده عليه السلام كما لا يخفى و الله يعلم.[1]
در روایت داریم که سه شمشیر هست که از نیام کشیده شده است و همیشه باید با اینها جنگید ، تا زمان ظهور امام زمان. از این روایت استفاده میشود که جنگیدن در زمان غیبت جایز است و باید بر سر دشمن شمشیر را وارد کرد. در زمان غیبت چه کسی باید از این شمشیر استفاده کند؟ فقیه میتواند استفاده کند. پس این روایت مبنی بر این است که بگوییم در زمان غیبت جهاد ابتدایی هم جایز است، که این مبنای مرحوم خوییرحمهالله بوده است؛ یا مراد این است که اگر کفار حمله کردند، دفاع واجب است، که خلاف ظاهر است؛ یا اگرچه حمله هم نکنند ، روند کارهای کفار به گونهای است که اگر ادامه بدهند، چیزی برای اسلام و مسلمین باقی نمیگذارند؛ باز هم جهاد واجب است.
ما قبلا ادله مانعین جهاد ابتدایی را مفصلا نقل کردیم و همه را رد کردیم و ادله مجوزین را هم نقل کردیم. همین روایت را به عنوان یکی از ادله آنها بیان کردیم.
توجیه مرحوم فیض کاشانیرحمهالله:
لعل طلوع الشمس من مغربها كناية عن أشراط الساعة و قيام القيامة أو كسبت في إيمانها خيرا أي لا ينفع الإيمان يومئذ نفسا غير مقدمة إيمانها أو مقدمة إيمانها غير كاسبة في إيمانها خيرا. [2]
ایشان میفرمایند این روایت مربوط به دوران قیامت است.
روایت ششم :
این روایت را مرحوم فرات بن ابراهیم در تفسیرشان نقل کردهاند. ما راجع به فرات بحث کردیم که تا زمان مرحوم مجلسی نه از ایشان خبری بود نه از کتابشان. مرحوم مجلسیرحمهالله میفرماید: روایات این کتاب، دلالت بر جلالت مؤلف آن دارد . ولی انصافا تفسیر ارزشمندی است و مطالب دست اول زیادی دارد، ارزش وقت گذاشتن دارد.
متن روایت را از بحار میآوریم نه از تفسیر فرات؛ چون متن روایت در فرات کمی مبهم است.
الف) متن روایت :
تفسير فرات[3] بن إبراهيم جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ بِإِسْنَادِهِ عَنْ خَيْثَمَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍعلیهالسلام فِي قَوْلِهِ تَعَالَى يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ يَعْنِي مَوَدَّتَنَا[4] وَ نُصْرَتَنَا قُلْتُ أيما [إِنَّمَا] قَدَّرَ اللَّهُ مِنْهُ بِاللِّسَانِ وَ الْيَدَيْنِ وَ الْقَلْبِ. قَالَ يَا خَيْثَمَةُ نُصْرَتُنَا بِاللِّسَانِ كَنُصْرَتِنَا بِالسَّيْفِ وَ نُصْرَتُنَا بِالْيَدَيْنِ أَفْضَلُ. يَا خَيْثَمَةُ إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَتْ أَثْلَاثاً فَثُلُثٌ فِينَا وَ ثُلُثٌ فِي عَدُوِّنَا وَ ثُلُثٌ فَرَائِضُ وَ أَحْكَامٌ وَ لَوْ أَنَّ آيَةً نَزَلَتْ فِي قَوْمٍ ثُمَّ مَاتُوا أُولَئِكَ مَاتَتِ الْآيَةُ إِذاً مَا بَقِيَ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْءٌ إِنَّ الْقُرْآنَ يَجْرِي مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ مَا قَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ فَلِكُلِّ قَوْمٍ آيَةٌ يَتْلُونَهَا يَا خَيْثَمَةُ إِنَّ الْإِسْلَامَ بَدَأَ غَرِيباً[5] وَ سَيَعُودُ غَرِيباً فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ يَا خَيْثَمَةُ سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَعْرِفُونَ اللَّهَ مَا هُوَ وَ التَّوْحِيدَ حَتَّى يَكُونَ خُرُوجُ الدَّجَّالِ وَ حَتَّى يَنْزِلَ عِيسَى بْنُ مَرْيَمَ عَلَيْهِمَا الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ مِنَ السَّمَاءِ وَ يَقْتُلَ اللَّهُ الدَّجَّالَ عَلَى يَدَيْهِ وَ يُصَلِّيَ بِهِمْ رَجُلٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ أَ لَا تَرَى أَنَّ عِيسَى يُصَلِّي خَلْفَنَا وَ هُوَ نَبِيٌّ أَلَا وَ نَحْنُ أَفْضَلُ مِنْهُ.[6]
ترجمه روایت :
تفسير فرات: خثيمه گفت از حضرت باقرعلیهالسلام در باره آيه «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها...» پرسيدم. فرمود: منظور دوستی و يارى ما خانواده است. گفتم: به مقدارى كه خداوند مرا توفيق دهد، با زبان، دست و قلب در راه شما كوشش ميكنم.
فرمود: خثيمه! يارى با زبان، مانند يارى با شمشير است و يارى با دو دست، بهتر است. قرآن به سه قسمت تقسيم شده: يك سوم آن درباره ما خانواده است و يك سوم درباره دشمنان ما و يك سوم دستور و احكام است. اگر آيهاى در باره گروهى نازل شده باشد كه آنها از دنيا رفتهاند، در صورتى كه منظور و مفاد آيه نيز از بين برود، ديگر از قرآن چيزى باقى نمىماند. تمام قرآن قابل انطباق است. تا وقتى آسمان و زمين پايدار باشد، هر گروهى آيهاى دارند كه آن را ميخوانند.
يا خثيمه! اسلام ابتدايش غريب بود و در آينده نيز غريب خواهد شد؛ پس خوشا به حال غريبان!
خثيمه! روزى بر مردم خواهد آمد كه خدا و توحيد را نشناسند، تا ظهور دجال و تا موقعى كه عيسى بن مريمعلیهماالسلام از آسمان فرود آيد و خداوند دجال را به دست او بكشد و يكى از ما خانواده بر آنها امامت كند و نماز بخواند. نمىبينى عيسىعلیهالسلام پشت سر ما نماز ميخواند. با اينكه پيامبر است، ما از او برتر و بالاتريم.
ب) توضیح روایت:
از صدر روایت استفاده میشود که منظور از «يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آياتِ رَبِّكَ لا يَنْفَعُ نَفْساً إِيمانُها» روزی است که امامعلیهالسلام ظهور میفرمایند و ربطی به قیامت ندارد. لذا اشکال قبل برمیگردد که آیا میتوان ملتزم به این شد که در دوران امام زمان ، توبه پذیرفته نمیشود؟
ظاهرا بعد از فرات احدی جز مرحوم مجلسیرحمهالله این روایت را نقل نکرده است، و ما نمیتوانیم اشکال کنیم؛ زیرا ممکن است کتاب در اختیار کسی نبوده. اما از زمان مرحوم مجلسیرحمهالله به بعد چرا کسی نقل نکرده است؟
برخی میخواهند بگویند مرحوم فرات زیدی است ، ولی این مسئله مشکلی ایجاد نمیکند؛ زیرا ما زیدی موثق هم داریم، مثل ابن عقده که عامه و خاصه از او تعریف میکنند و بسیار موثق است. اما نسبت به فرات چیزی در دست نداریم، مگر توثیق متأخر متأخرین، مثل مرحوم مجلسی. یا میتوانیم از خود متن به سلامت عقیده ایشان نسبت به اهل بیتعلیهمالسلام پی ببریم.
ج) بررسی سند :
1. جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْفَزَارِيُّ
نظر مرحوم نجاشی :
قال النجاشي: جعفر بن محمد بن مالك بن عيسى بن سابور، مولى أسماء بن خارجة بن حصين الفزاري، كوفي، أبو عبد الله، كان ضعيفا في الحديث.
میفرماید: ایشان کوفی بود و در حدیث ضعیف بود.
قال أحمد بن الحسين: كان يضع الحديث وضعا، و يروي عن المجاهيل.
احمد بن حسین میگوید: ایشان حدیث جعل میکرده است و از مجاهیل روایت نقل میکند.
و سمعت من قال: كان أيضا فاسد المذهب و الرواية. و لا أدري كيف روى عنه شيخنا النبيل الثقة أبو علي بن همام، و شيخنا الجليل الثقة أبو غالب الزراري رحمه الله؟ و ليس هذا موضع ذكره.
شنیدم که میگویند: ایشان هم عقیدهاش خراب است و هم روایاتش مشکل دارد و تعجب میکنم چگونه دو فرد ثقه از او روایات نقل میکنند.
به نظر ما ، همین نقل دو ثقه کاشف است مطلب آنگونه که میگویند نیست.
نظر ابن غضائری :
قال ابن الغضائري: كذاب، متروك الحديث جملة، و كان في مذهبه ارتفاع، و يروي عن الضعفاء و المجاهيل، و كل عيوب الضعفاء مجتمعة فيه.
ابن غضائری طبق عادتش میفرماید: کذاب است و تمام احادیثش را قلم بگیرید و همچنین مشکل عقیدتی داشته است و از ضعفا نقل میکرده و عیوب همه ضعفا در ایشان جمع است.
و ما کرارا گفتیم: اسناد این کتاب به ایشان معلوم نیست و به قول مرحوم آقابزرگ معلوم الوضع است؛ یعنی مشخص است که یکی از دشمنان شیعه این کتاب را نوشته است تا روات را جرح و قدح کند.
نظر شیخ طوسیرحمهالله :
شیخ طوسیرحمهالله در رجالشان میفرمایند: ایشان کوفی و ثقه است . ولی برخی ایشان را تضعیف کردهاند.
نظر علامه حلیرحمهالله :
مرحوم علامه حلیرحمهالله نام ایشان را در قسمت دوم آوردهاند؛ یعنی ضعیف است. انگار استناد کردهاند به حرفهای ابن غضائری. در آخر میفرمایند: "فعندی فی حدیثه توقف، و لا اعمل بروایته".
ابن داوود هم ایشان را در قسمت دوم نقل میکنند.
نظر مرحوم مامقانیرحمهالله :
مرحوم مامقانیرحمهالله گویا میخواهند ایشان را توثیق کنند، و این توثیق هم بعید نیست.
أقول:قد نبّهنا في فوائد المقدمة[7] على أنّ جملة ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم قد كان يعدّ في سالف الزمان غلوّا، و عليه فرّعوا تضعيف جمع من الثقات. و ظني أنّ ما صدر في المقام في حقه من الغمز و التضعيف، ناشئ من روايته جملة من معجزات الأئمة عليهم السلام، سيما معجزات ولادة القائم عليه السلام.و لعل قول الشيخ رحمه اللّه: روى في مولد القائم عليه السلام أعاجيب. بعد قوله: و يضعّفه قوم..إشارة إلى أنّ منشأ تضعيف القوم هو روايته الأعاجيب في مولد القائم عليه السلام،و إنّه في الحقيقة ليس منشأ للتضعيف، كما أشار إليه بتوثيقه إيّاه أولا، فكأنّه بعد التوثيق، أشار إلى تضعيف جمع و منشئه، و ضعف المنشأ بتلك العبارة المختصرة.[8]
ما در مقدمه فوائد رجالی اشاره کردیم که یک سری از اعتقاداتی که امروز جزو ضروریات مذهب ماست، در گذشته به آن غلو میگفتند و به این دلیل عدهای از ثقات را تضعیف کردند؛ که ایشان یکی از آنها است. تضعیفاتی که برای ایشان است، ناشی از نقل معجزات ائمهعلیهمالسلام، مخصوصا معجزاتی که در ولادت امام زمان بود، میباشد و شیخ طوسیرحمهالله هم که میفرماید اعاجیبی در میلاد امام زمان نقل کرده است، منظور همین معجزات است. لذا منشأ تضعیف قوم همین روایات است. لکن اینها تضعیف به حساب نمیآید؛ همان طور که خود شیخرحمهالله فرمودند ثقه است.
توضيح وجه عدم دلالة روايته على الضعف،أنّ أموره عليه السلام- كسائر الأئمة عليهم السلام-كلّها أعاجيب، بل معجزات الأنبياء كلّها أعاجيب،و لو لم تكن عجيبة لم تكن معجزة. و قد لوّح إلى ما ذكرنا من كون كلام الشيخ رحمه اللّه..إشارة إلى منشأ تضعيف القوم و ردّه الفاضل المجلسي الأول 1،حيث قال-فيما حكي عنه-:إنّه لاعجب من ابن الغضائري في أمثال هذه،بل العجب من الشيخ رحمه اللّه.لكن الظاهر أنّ الشيخ رحمه اللّه ذكر ذلك لبيان وجه تضعيف القوم لا للذم.انتهى.
وجه اینکه نقل این روایات موجب ضعف ایشان نمیشود، این است که امور امام زمان مثل بقیه ائمهعلیهمالسلام از عجائب است، بلکه تمام معجزات انبیاعلیهمالسلام، اعاجیب است. اگر عجیب نبود، معجزه نبود. تفصیل این حرف را مرحوم مجلسیرحمهالله اول اشاره میکنند که میفرمایند: ما از حرف ابن غضائری تعجب نمیکنیم؛ ولی این که شیخرحمهالله اعاجیب آورده است، شاید اشاره به وجه و منشأ تضعیف قوم باشد.
تحقيق المقال: أنّ الأقوى كون الرجل ثقة،اعتمادا على توثيق الشيخ رحمه اللّه المؤيّد بأمور فمنها:كشف رواية أبي علي بن همام،و أبي غالب الزراري عنه،عن توثيقهما إياه،كما لوّح إليه النجاشي-و هما المراد ب:الشيخين - في قول المجلسي الأول رحمه اللّه:إنّ الشيخين الأعظمين كانا أعرف بحاله من ابن الغضائري الذي لم يوثق-أيضا-.و روى الصدوق رحمه اللّه هذه الأعاجيب عنه-في كتبه-سيما إكمال الدين.
و زعم صاحب التكملة: إنّ غرضه ب:الشيخين؛النجاشي و الشيخ رحمهما اللّه فاعترض عليه بأنّ النجاشي لم يوثّقه،و إنما وثّقه الشيخ رحمه اللّه وحده،و ضعّفه النجاشي.بل نقل هو و الشيخ ضعفه عن قوم.انتهى. فإنّ فيه:إنّ غرضه من الشيخين هما اللذان أشار إليهما النجاشي بقوله: و لا أدري..إلى آخره.
فزاری ثقه استـ؛ زیرا شیخ طوسیرحمهالله بلاتردید فرموده ثقه است؛ که این توثیق مؤید به اموری است: نقل روایت علی بن همام و ابوغالب زراری از ایشان، و این دو بزرگوار آشناتر به حال فزاری بودند تا ابن غضائری. همچنین این اعاجیب را شیخ صدوقرحمهالله هم روایت کرده است .
و منها: ما عن كتاب الاستغاثة في بدع الثلاثة ،من قوله:حدّثنا جماعة من مشايخنا الثقات منهم جعفر بن محمد بن مالك الكوفي.انتهى.
یکی دیگر از مؤیدات، کتاب استغاثه است (که از قدیمی ترین کتابهای ما است ، و نویسنده آن از فرزندان امام جوادعلیهالسلام است). در این کتاب روایتی را نقل میکند و جریان ازدواج امکلثوم[9] با خلیفه اول را نقل میکند و بحث مفصلی دارد، و در این جریان ایشان را توثیق میکند.
و منها:أنّ الصدوق رحمه اللّه روى في الخصال، عن الرجل بسنده إلى الصادق عليه السلام أنّه قال:«صنفان من أمتي لا نصيب لهما في الإسلام: الغلاة،و القدريّة».و من روى هذه الرواية،كيف ينسب إليه ابن الغضائري الارتفاع؟.و من لاحظ أخباره التي رواها في حقّ الأئمّة عليهم السلام ممّا هو من ضروريات مذهبنا اليوم،جزم بأنّ كلّ ما صدر منهم من الغمز في حقه بنسبة وضع الحديث إليه،و رميه بالارتفاع و الغلوّ.و روايته عن المجاهيل و الضعفاء،و جميع عيوب الضعفاء؛إنّما نشأ من روايته تلك الأخبار التي رواها الصدوق رحمه اللّه و غيره- أيضا-.
مؤید دیگر: مرحوم صدوقرحمهالله روایتی از ایشان نقل میکند که: از امت ما دوصنف هستند که بهرهای از اسلام نبردهاند: غلاۀ و قدریه. اگر ایشان از غلاۀ باشد، این روایت را نقل نمیکند، تا ریشه خودش را بزند.
و منها:رواية البزوفري، و ابن عقدة، عنه، و كونه كثير الرواية،و إكثار المشايخ الرواية عنه.
روایت بزوفری و ابن عقده که از بزرگانند. و همچنین کثرت روایت و اکثار روایت مؤید توثیق ایشان است.
و بالجملة؛ فلا شبهة لنا في لزوم الاعتماد على توثيق الشيخ رحمه اللّه المؤيد بما عرفت، و لا يضعضعنا عن ذلك إلاّ ما سمعته من النجاشي من قوله: كان ضعيفا في الحديث.
و لقد تعجّب المجلسي من النجاشي من أنّه مع معرفته هؤلاء الأجلاّء، و روايتهم عنه،كيف سمع قول جاهل مجهول فيه؟!ثم قال:و الظاهر أنّ الجميع نشأ من قول ابن الغضائري كما صرّح به النجاشي،حيث عقّب تضعيفه إيّاه في الحديث،بنقل كلام أحمد بن الحسين الغضائري.فانظر أنّه متى يجوز نسبة الوضع إلى أحد لرواية الأعاجيب،و الحال أنّه هو لم يروها فقط،بل رواه جماعة من الثّقات.انتهى.
ما شکی نداریم که باید به حرف شیخرحمهالله اعتماد کنیم و ما متزلزل نمیشویم؛ مگر از حرف نجاشی که فرمود در نقل حدیث ضیف است.
مرحوم مجلسیرحمهالله هم از نجاشی تعجب میکند که ایشان تخصصش در معرفت اجلا است و در حالی که اجلّا از ایشان روایت نقل میکنند، ایشان به حرف یک مجهول اعتماد میکنند و نقل اجلا را کنار میگذارند. به کسی که روایات اعاجیب نقل میکند، نسبت وضع میدهد، در حالی که این روایات را فقط ایشان نقل نکرده است؛ بلکه افراد موثق دیگر هم نقل کردهاند.