درس مهدویت استاد طبسی

94/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی مفاد روایاتی که دلالت بر عدم قبول توبه در زمان ظهور دارند

بحث در مورد روایاتی است که مفادش عدم قبول توبه در زمان ظهور است، که بیان شد دو یا سه روایت وجود دارد، و این تردید به علت احتمال یکی بودن دو روایت اولی است. روشن خواهد شد که هیچ کدام از روایات صحیح السند نیستند، وبر فرض قبول این روایت، روایات دیگری هست که مبین این روایات است . بیان ائمهعلیهم‌السلام نیز مانند قرآن کریم، مجمل و مبین دارد و بعضی از آن بعض دیگر را تفسیر می‌کند.

ادامه بررسی سند روایت سوم:

در جلسه گذشته معلوم شد که دو سه نفر در سند این روایت مورد اشکالند. یکی از آنها محمد بن حسان رازی و یکی محمد بن علی کوفی که مورد اشکال واضح است و یکی بکیر بن اعین که از قدما توثیق ندارد ولی از متأخرین قائل به اعتبارش هستند.

گفتیم که در مورد محمد بن حسان رازی گفته شده: «یعرف و ینکر» و این عبارت معانی متعدد دارد و نمی‌توان از آن ضعف را فهمید.

عبارت "يروي عن الضعفاء كثيرا":

آیا این عبارت دلالت بر ضعف راوی دارد یا روایت زیر سوال می‌رود؟ حق این است که ضعف راوی ثابت نمی‌شود. ابن غضائری هم که تصریح می‌کند، خودش ضعیف است و ما کرارا بیان کردیم که ما کتاب ابن غضائری را قبول نداریم؛ زیرا اسنادش به او معلوم نیست؛ پس تضعیف های آن را قبول نداریم.

نظر وحید بهبهانیرحمه‌الله:

ایشان گویا می‌خواهند او را توثیق کنند؛ لذا می‌فرماید:

وصفه الصدوق بخادم الرضاعلیه‌السلام و هو في طريقه إلى محمد بن مسلم، و يروي عنه محمد بن أحمد بن يحيى و لم يستثن روايته و هو دليل على عدالته و يؤيده رواية الأجلة عنه، مثل محمد بن يحيى العطار و أحمد بن إدريس و الصفار و غيره‌.

خادم الرضا یک دلیل برای اعتبار ایشان است و همچنین محمد بن أحمد بن يحيى از ایشان روایت نقل می‌کند و یک موید هم آورده است و آن روایت اجلا و بزرگان از ایشان است.

جواب مرحوم بهبهانیرحمه‌الله :

در اینجا یک اشتباه فاحش و سهو قلم از ایشان هست؛ چون مرحوم صدوقرحمه‌الله خادم الرضا را به ایشان نسبت نداده است؛ بلکه به محمد بن زید الرزامی نسبت داده است. بین رازی و رزامی اشتباه شده‌ است.

نکته دیگر مسئله روایت محمد بن احمد بن یحیی از ایشان است؛ ولی این مسئله کشف از عدالت ایشان نمی‌کند. اینکه ایشان استثنا نکرده، به دلیل آن است استادش ابن الولید استثنا نکرده است.

نظر مرحوم خویی:

و أما رواية محمد بن أحمد بن يحيى عنه، فهي و إن كانت صحيحة، إلا أنها لا تكشف عن العدالة، بل غاية الأمر، أنها تكشف عن اعتماد ابن الوليد عليه و هو لا يدل لا على التوثيق و لا على العدالة. هذا و قد ذكرنا غير مرة، أن رواية الأجلاء عن شخص، لا تدل على وثاقته و لا حسنه، فالرجل لم تثبت وثاقته و إن كان ضعفه لم يثبت أيضا، فإن عبارة النجاشي لا تدل على ضعفه في نفسه و تضعيف ابن الغضائري لا يعتمد عليه، لأن نسبة الكتاب إليه لم تثبت.

روایت محمد بن أحمد بن يحيى از ایشان درست است؛ ولی کشف از عدالت نمی‌کند و این که ایشان استثنا نکرده، به این دلیل است که استادش ابن الولید استثنا نکرده است. مبنای آقای خوییرحمه‌الله این است که عدم استثنای ابن الولید نه دلالت بر وثاقت دارد نه دلالت بر عدالت دارد. البته مبنای صدوقرحمه‌الله این است که عدم استثنای روایت شخصی توسط ابن ولید دلالت بر وثاقت او می‌کند. پس دلیل دوم هم فاسد است.

هذا و قد ذكرنا غير مرة، أن رواية الأجلاء عن شخص، لا تدل على وثاقته و لا حسنه، فالرجل لم تثبت وثاقته و إن كان ضعفه لم يثبت أيضا، فإن عبارة النجاشي لا تدل على ضعفه في نفسه و تضعيف ابن الغضائري لا يعتمد عليه، لأن نسبة الكتاب إليه لم تثبت.

ایشان می‌فرمایند روایت اجلا دلالتی بر وثاقت یا حسن نمی‌کند. نه وثاقت ایشان ثابت است و نه ضعف ایشان ، چون عبارت نجاشی دلالت بر ضعف خودش ندارد؛ زیرا نقل از ضعفا دلالتی بر ضعف ندارد. و تضعیف ابن غضائری هم اثری ندارد؛ چون اسناد کتاب به ایشان محل اشکال است.

اما روایت اجلا :

ایشان می‌فرماید: نه دلالت بر وثاقت شخصی است، نه دلالت بر حسن کسی است؛ پس مجهول می‌شود.

نظر نهایی:

اگر ما مسئله روایت اجلا را دلیل قرار ندهیم، مؤید هست. البته اگر اکثار در روایت ثابت شود، بدون تردید موجب وثاقت شخص می‌شود؛ مثل: سهل بن زیاد، هرچند امثال مرحوم خویی او را تضعیف کرده اند، منتها ما قبول نداریم. نمیشود کسی که دو هزار روایت از او در کتب اربعه نقل شده است، ضعیف باشد. پس اکثار روایت را دلیل بر وثاقت قرار می‌دهیم. اما گمان نمی‌کنم در اینجا اکثار روایت باشد؛ ولی می‌تواند به عنوان مؤید باشد.

پس این شخص توثیقش ثابت نشد. این یک اشکال در سند روایت.

اشکال دوم در سند روایت:

مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ

اگر به معجم رجال مرحوم خوییرحمه‌الله، جلد 15و16 مراجعه کنید؛ به دهها نفر با این عنوان برخورد می‌کنید که برخی ثقه، برخی ضعیف و برخی مجهولند. سؤال اینجا است که این شخص موجود در سند کدام‌یک از اینها است؟ آیا از ثقات است یا ضعفا یا مجاهیل؟

ظن قریب به علم این است که صیرفی باشد. ما راجع به این شخص سال گذشته مفصل بحث کردیم و اینجا دوباره بحث نمی‌کنیم.

قال النجاشي: محمد بن علي بن إبراهيم بن موسى أبو جعفر القرشي مولاهم صيرفي: ابن أخت خلاد المقري و هو خلاد بن عيسى و كان يلقب محمد بن علي أبا سمينة، ضعيف جدا، فاسد الاعتقاد، لا يعتمد في شي‌ء و كان ورد قم و قد اشتهر بالكذب بالكوفة و نزل على أحمد بن محمد بن عيسى مدة، ثم تشهر بالغلو فخفي[1] و أخرجه أحمد بن محمد بن عيسى عن قم و له قصة و له من الكتب كتاب الدلائل و كتاب الوصايا، و كتاب العتق.

پس طبق این نقل اباسمینه دارای چند مشکل است : ضعیف، فاسدالاعتقاد، لایعتمد، اشتهر بالکذب، تشتهر بالغلو و همان کسی که میزبان او بود یعنی احمد بن محمد بن عیسی ، او را از قم بیرون کرد.

و ذكر علي بن محمد بن قتيبة النيسابوري، عن الفضل بن شاذان أنه قال: كدت أن أقنت على أبي سمينة محمد بن علي الصيرفي قال: قلت له و لم أستوجب القنوت من بين أمثاله؟ قال: إني (لأني أعرف) لأعرف منه ما لا تعرفه. و ذكر الفضل في بعض كتبه: من الكذابين المشهورين أبو الخطاب و يونس بن ظبيان و يزيد الصائغ و محمد بن سنان و أبو سمينة أشهرهم.[2]

فضل بن شاذان می‌گوید نزدیک بود در قنوتم ایشان را نفرین کنم چون چیزهایی در مورد ایشان میدانم که شما نمی‌دانید. و ایشان در برخی از کتابهایش که اسم دروغ‌گویان مشهور را می‌آورد، یکی از آنها و مشهورترین آنها ابو سمینه است.

و قال ابن الغضائري: محمد بن علي بن إبراهيم الصيرفي، ابن خلاد المقري أبو جعفر الملقب بأبي سمينة، كوفي، كذاب، غال، دخل قم و اشتهر أمره بها و نفاه أحمد بن محمد بن عيسى الأشعري رحمه الله عنها، و كان شهيرا في الارتفاع[3] لا يلتفت إليه و لا يكتب حديثه.[4]

البته این نقل را جزو تضعیفات نمی‌آوریم؛ زیرا قبلا گفتیم کتاب ابن غضائری را قبول نداریم. بقي هنا أمران الأول: أن محمد بن علي بن إبراهيم الملقب بأبي سمينة لا ينبغي الشك في ضعفه لما عرفت و قد استثنى ابن الوليد من روايات محمد بن أحمد بن يحيى ما يرويه عن أبي سمينة. و لكنه مع ذلك فقد وقع في أسناد كامل الزيارات و قد التزم مؤلفه جعفر بن محمد بن قولويه، أن لا يذكر فيه إلا ما يرويه عن الثقات و المذكور فيه محمد بن علي القرشي، فقد روى عن عبيد بن يحيى الثوري و روى عنه محمد بن أبي القاسم ماجيلويه.

مرحوم خویی ابوسمینه را با این که در اسناد کامل الزیارات آمده است، تضعیف می‌کنند و این تضعیف با مبنای ایشان که اسناد کامل الزیارات را ثقه می‌دانند، تعارضی ندارد؛ زیرا در کامل الزیارات کلمه ابوسمینه نیامده است تا با مبنای ایشان تعارض داشته باشد .

نتیجه :

این شخص مشکل دارد و ضعیف است. و ما نیز نتوانستیم ایشان را توثیق کنیم .

بکیر بن اعین

روایت را پسر بکیر از وی نقل می‌کند. البته ایشان توثیق بشود یا نشود، تأثیری در نتیجه ندارد؛ زیرا نتیجه تابع اخص مقدمات است: ابوسمینه و رازی مشکل دارند.

ایشان در زمان امام صادقعلیه‌السلام فوت شده است و روایتی نقل می‌کنند که می‌خواهند از این روایت استفاده مدح کنند.

حدثنا حمدويه قال: حدثنا يعقوب بن يزيد، عن ابن أبي عمير عن الفضل و إبراهيم ابني محمد الأشعريين، قالا إن أبا عبد الله ع لما بلغه وفاة بكير بن أعين، قال: أما و الله لقد أنزله الله بين رسول اللهصلی‌الله علیه و آله و أمير المؤمنين علیه‌السلام.[5]

وقتی خبر فوت ابن بکیر به امام صادقعلیه‌السلام رسید، امام فرمودند: او الان پیش پیامبر و امیرالمؤمنینعلیهما‌السلام است. در این روایت امام فوق وثاقت را برای ایشان بیان می‌کنند، ولی مشکل اینجا است که سند این روایت مشکل دارد؛ این روایت را فضل و ابراهیم دو فرزند محمد اشعری از امام صادقعلیه‌السلام نقل می‌کنند؛ در حالی که اینها از اصحاب امام رضاعلیه‌السلام هستند و هم عصر با امام صادقعلیه‌السلام نیستند . پس این روایت یا مرسل است ، یا مرسل نبوده ولی نساخ قسمتی از سند را حذف کرده اند. پس نمی‌توان به این روایت اعتماد کرد.

از قدما چیزی راجع به ایشان نداریم. فقط مرحوم کشی صحبت از یک کلام امام علیه‌السلام "علیک و علیه السلام" دارند.

نظر مرحوم شیخ بهاییرحمه‌الله:

ما می‌گوییم ایشان مستقیم العقیده فوت کرده است و مواضع ایشان مورد تشکر است و کسی را بر خلاف ندیدیم و روایتی نیز در مدح ایشان نقل شده است.

اما مرحوم علامه ایشان را در قسمت اول آورده است و می‌فرماید " مشكور مات على الاستقامة."

ما هم حرف مرحوم علامه را قبول می‌کنیم، چون توثیقات علامه مورد اعتنای بزرگان است.

نظر مرحوم مامقانیرحمه‌الله:

بعد از این همه مطالب راجع به ایشان ، اگر بگویید حسن است، بی انصافی است؛ بلکه ایشان فوق حسن است و باید ثقه باشد. بعد می‌فرماید: مرحوم مجلسی اولرحمه‌الله در روضه المتقین مطلب بسیار خوبی دارد که اخبار ایشان را حسن به شمار آورده و مانند اخبار صحیح است، و از این بهتر حرف "حاوی الأقوال" است که گفته ایشان جزو ثقات است و خبری هم از امام صادقعلیه‌السلام نقل شده است. بعد مرحوم مامقانی می‌فرماید : " عندی من الثقات " اگر چه از قدما توثیقی ندارد.

هرچند بکیر را قبول داریم؛ ولی روایت سوم از نظر سند مشکل دارد و نمی‌توانیم قبول کنیم.

 


[1] ظاهرا فجفی بوده است ولی اینجا اشتباه شده است.
[2] . معجم رجال الحدیث، ج16، ص298.
[3] ارتفاع، به معنای غلو است.
[4] . معجم رجال الحدیث، ج16، ص299.
[5] . همان، ج3، ص359.