درس مهدویت استاد طبسی
94/02/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شیوهی قضاوت امام زمان × در دوران ظهور
شیوهی قضاوت قضات امام زمان علیهالسلام:
بحث ما در مورد شیوهی قضاوت امام زمان در دوران ظهور بود، بیان کردیم که طبق روایت قضاوت حضرت طبق قضاوت حضرت داود علیهالسلام است. اکنون این بحث مطرح میشود که آیا امام خود به تنهائی همهی قضاوتها را به عهده دارند یا اینکه قضاتی از طرف ایشان مأمور به امر قضاء هستند و در صورت دوم آیا قضاتی که از طرف امام مأمور به امر قضاء هستند، نیز به همین شیوه عمل میکنند.
روایتی در این زمینه که قضات هم در زمان حضرت مهدی علیهالسلام به شیوهی قضاوت حضرت داود علیهالسلام عمل کنند، نمیباشد. البته روایاتی نقل شده که قضات هم در آن زمان نسبت به کار خود مهارت دارند و حل و قضاوت برای آنها آسان است، حال این مهارت و آسانی در امر قضاء برای قضات در اثر چه چیزی است، آیا از این جهت که امام برای آنها تبیین کرده است یا ارتباطات آنها با امام خیلی سریع و راحت است یا اینکه از لحاظ علمی در سطح بالائی هستند، در روایت چنین بیان شده که عهدنامه و دستور العمل و قانون در کف دست آنان است، و این کنایه است از اینکه مسلط هستند و خیلی برای آنان روشن است.
1. حَدَّثَنَا أَبُو سُلَيْمَانَ أَحْمَدُ بْنُ هَوْذَةَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ النَّهَاوَنْدِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع عَنْ أَبِيهِ علیهالسلام قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا يَقُولُ عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ فَإِذَا وَرَدَ عَلَيْكَ أَمْرٌ لَا تَفْهَمُهُ وَ لَا تَعْرِفُ الْقَضَاءَ فِيهِ فَانْظُرْ إِلَى كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا فِيهَا قَالَ وَ يَبْعَثُ جُنْداً إِلَى الْقُسْطَنْطِينِيَّةِ فَإِذَا بَلَغُوا الْخَلِيجَ كَتَبُوا عَلَى أَقْدَامِهِمْ شَيْئاً وَ مَشَوْا عَلَى الْمَاءِ فَإِذَا نَظَرَ إِلَيْهِمُ الرُّومُ يَمْشُونَ عَلَى الْمَاءِ قَالُوا هَؤُلَاءِ أَصْحَابُهُ يَمْشُونَ عَلَى الْمَاءِ فَكَيْفَ هُوَ فَعِنْدَ ذَلِك
يَفْتَحُونَ لَهُمْ أَبْوَابَ الْمَدِينَةِ فَيَدْخُلُونَهَا فَيَحْكُمُونَ فِيهَا مَا يَشَاءُون[1]
محمّد بن جعفر بن محمّد علیهماالسلام از پدر خود (امام صادق علیهالسلام) روايت كرده كه فرمود: «هنگامى كه قائم قيام كند در اقالیم روى زمين كسانى را بر مىانگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مىگويد: فرمان تو در كف دست تو است، هر گاه كارى براى تو پيش آمد كه آن را نفهميدى و ندانستى چگونه در آن حكم كنى، به كف خود بنگر و به آنچه در آن (مكتوب) است عمل كن، فرمود: و سپاهى به قسطنطنيّه گسيل مىدارد و چون آنان به كنار خليج برسند بر قدمهاى خويش چيزى نويسند و بر روى آب روان شوند پس چون روميان ايشان را بنگرند كه بر آب راه مىروند گويند: اينان كه اصحاب اويند اين چنين بر آب گام بر مىدارند پس او خود چگونه خواهد بود؟ در اين هنگام دروازههاى شهر را براى آنان مىگشايند و آنان داخل آن شهر مىشوند، و در آنجا آنچه بخواهند دستور مىدهند.
2. وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ النَّهَاوَنْدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّه الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ: إِذَا قَامَ قَائِمُنَا بَعَثَ فِي أَقَالِيمِ الْأَرْضِ، فِي كُلِّ إِقْلِيمٍ رَجُلًا، فَيَقُولُ لَهُ: عَهْدُكَ فِي كَفِّكَ وَ اعْمَلْ بِمَا تَرَى[2]
امام باقر علیهالسلام فرمودند: هنگامى كه قائم قيام كند در اقالیم روى زمين كسانى را بر مىانگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مىگويد: فرمان تو در كف دست تو است، عمل کن به آنچه در آن میبینی.
از این روایات استفاده میشود که قضات در زمان امام طبق یک دستور العمل و عهدنامهای که در اختیار آنان است، قضاوت میکنند امّا اینکه آن دستور العمل همان شیوهی قضاوت حضرت داود است، از این دو روایت استفاده نمیشود.
قاضیان حضرت مهدی علیهالسلام چه کسانی هستند؟
بحث بعدی که در مورد وضعیت قضاء در دوران امام زمان مطرح است اینکه امام چه کسانی را به عنوان قضات تعیین میکند. از روایات استفاده میشود که قضاتی را که حضرت تعیین میکند، افراد شناخته شده و با سابقه هستند مانند: ابو دجانه، مالک اشتر، سلمان فارسی، مومن آل فرعون، یوشع وصی موسی، اصحاب کهف، بیست و هفت نفر که از کنار کعبه رجعت میکنند، پانزده نفر از قوم موسی.
الف) متن روایت
عن المفضل بن عمر عن أبي عبد الله علیهالسلام قال إذا قام قائم آل محمد علیهالسلام استخرج من ظهر الكعبة سبعة و عشرين رجلا- خمسة عشر من قوم موسى الذين يقضون بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ، و سبعة من أصحاب الكهف، و يوشع وصي موسى و مؤمن آل فرعون، و سلمان الفارسي، و أبا دجانة الأنصاري، و مالك الأشتر[3]
مفضل بن عمر از امام صادق علیهالسلام روايت كند كه فرمود: از پشت کعبه بيست و هفت مرد همراه حضرت قائم علیهالسلام بيرون آيند، پانزده تن آنان از قوم حضرت موسى علیهالسلام ميباشند كه «بحق هدايت كنند و بدان دادگرى نمايند» (اشاره به آيه 159 از سوره اعراف است) و هفت تن آنان از اصحاب كهف هستند و (ديگر) يوشع بن نون، مؤمن آل فرعون، سلمان فارسى، ابو دجانه انصارى، مالك اشتر، ميباشند. مقداد و عبارت « پس اينها ياران و حكمرانان او هستند.» در نقل دیگر این روایت میباشد.
محل رجعت این 27 نفر از مکه خواهد بود « ظهر الکعبه » یعنی هنگامی که رحلت کردند ملائکهی نقاله آنها را به مکه منتقل کردهاند. مرحوم شیخ طوسی میفرماید: خداوند هفتاد هزار ملک مأمور نقل اموات در جای مناسب با آنها دارد.
مؤمن آل فرعون، جزو انبیا است و در روایت از ایشان تعبیر به صدیق شده است:
پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله میفرماید: صدیقون سه نفر هستند: حبیب نجار و مؤمن آل فرعون و علی بن ابی طالب و علی افضل آنان است.
سبط بن جوزی در کتابش تذکرة الخواص، این روایت را نقل کرده و به آن به برتری امیر المومنین علیهالسلام بر تمام انبیاء استناد میکند.
ب) منابع روایت
1. تفسير العيّاشي، ج 2 ص 32 ح 90- عن المفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام قال:
2. دلائل الإمامة، ص 247 (463 ح 444)- با کمی اختلاف: «إذا ظهر القائم من ظهر هذا البيت بعث اللّه معه سبعة و عشرين ... أربعة عشر ... و ثمانية».
3.الإرشاد، ص 365- قال: و روى المفضّل بن عمر، عن أبي عبد اللّه عليه السّلام با کمی اختلاف: «يخرج مع القائم عليه السّلام من ظهر الكوفة سبعة و عشرون رجلا، خمسة عشر من قوم موسى عليه السّلام الّذين كانوا يهدون بالحقّ و به يعدلون، و سبعة من أهل الكهف، و يوشع بن نون، و سلمان، و أبو دجانة الأنصاري، و المقداد، و مالك الأشتر، فيكونون بين يديه أنصارا و حكّاما».
4. إعلام الورى، ص 433- همان متن ارشاد: «يخرج إلى القائم من ظهر الكوفة».
5. كشف الغمّة، ج 3 ص 256- از إرشاد: «يخرج القائم من ظهر الكوفة».
6. البرهان، ج 2 ص 41 ح 2- از تفسیر عيّاشي، با کمی تفاوت: «و سفرة أصحاب الكهف».
7. بحار الانوار، ج 52 ص 346 ب 27 ح 92- از تفسیر عيّاشي و إرشاد، با کمی تفاوت: «... خمسة و عشرين من قوم موسى».
8. ملحقات إحقاق الحقّ، ج 29 ص 458- 459- عن كتاب الملحمة ص 122 مخطوط
9. معجم الأحاديث الإمام المهدي علیهالسلام، ج7، ص183
ج) بررسی شخصیت قاضیان حضرت:
پس قضاتی که حضرت مهدی تعیین میکنند شخصیتهای شناخته شده و با سابقه هستند، ما در ادامه به بررسی شخصیت بعضی از آنان میپردازیم.
ابو دجانه:
عدّه ابن عبد البرّ، و ابن منده، و أبو نعيم من الصحابة، و قالوا: إنّه مشهور
بكنيته- يعني أبا دجانة- شهد بدرا و احدا و جميع المشاهد مع رسول اللّه صلیالله علیه و آله، و أعطاه رسول اللّه صلیالله علیه و آله سيفه يوم احد، و قال صلیالله علیه و آله: «من يأخذ هذا السيف بحقّه؟» فأحجم القوم، فقال أبو دجانة: أنا آخذه بحقّه، فدفعه رسول اللّه صلیالله علیه و آله إليه، ففلق به هامّ المشركين، و كان من الشجعان المشهورين بالشجاعة، و كانت له عصابة حمراء يعلم بها في الحرب.[4]
ابن عبد البر و ابن منده و ابو نعیم او را از صحابه شمرده و گفتند: او مشهور به کنیهاش ابو دجانه بود و بدر و احد و تمام جنگها همراه رسول الله بود و پیامبر شمشیر خود را در روز احد به او دادند و فرمودند: چه کسی است که حق این شمشیر را به جا بیاورد؟ پس کسی نتوانست حرف بزند پس ابو دجانه گفت: من حق آن را بجا میآورم، پس پیامبر شمشیر را به او دادند، پس سرهای مشرکین را فرود میآورد و دو نیم میکرد، و او از شجاعان و مشهور به شجاعت بود و برای او دستمال سرخ بود که به آن در جنگ شناخته میشد.
در مورد ایشان در علل الشرائع چنین آمده است:[5]
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ الْبَزَنْطِيِّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ جَمِيعاً عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ:
لَمَّا كَانَ يَوْمُ أُحُدٍ انْهَزَمَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام وَ أَبُو دُجَانَةَ سِمَاكُ بْنُ خَرَشَةَ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صلیالله علیه و آله يَا أَبَا دُجَانَةَ أَ مَا تَرَى قَوْمَكَ قَالَ بَلَى قَالَ الْحَقْ بِقَوْمِكَ قَالَ مَا عَلَى هَذَا بَايَعْتُ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ قَالَ أَنْتَ فِي حِلٍّ قَالَ وَ اللَّهِ لَا تَتَحَدَّثُ قُرَيْشٌ بِأَنِّي خَذَلْتُكَ وَ فَرَرْتُ حَتَّى أَذُوقَ مَا تَذُوقُ فَجَزَاهُ النَّبِيُّ خَيْراً ...
ابان بن عثمان، از حضرت ابى عبد اللَّه علیهالسلام نقل كرده كه آن حضرت فرمودند:
در روز جنگ احد اصحاب و ياران رسول خدا صلیالله علیه و آله از صحنه كارزار گريختند و با آن حضرت غير از على بن ابى طالب علیهالسلام و ابو دجانه سماك بن خرشه احدى باقى نماند، پيامبر اكرم صلیالله علیه و آله فرمودند: اى ابا دجانه، آيا قوم خود را نمىبينى؟
عرضه داشت: آرى. حضرت فرمودند: به قوم خود ملحق شو. عرض كرد: با خدا و رسولش اين طور بيعت نكردهام. حضرت فرمودند: بیعتم را از تو برداشتم و اجازهات دادم بروى.
عرض كرد: به خدا سوگند نمىگذارم كه قريش بگويند من تو را رها كرده و فرار نمودم بلكه مىايستم تا بچشم آنچه تو مىچشى، پيامبر او را دعا نمود و فرمود: خدا به تو جزاى خير دهد...
همچنین نقل شده است که شمشیر او در جنگ شکست، پیامبر شمشیر خویش را به او داد و در روایتی دیگر نقل شده که پیامبر شمشیر ندادند بلکه چوبی دادند که به معجزه تبدیل به شمشیر شد.
نظر مرحوم مامقانی:
و الأكثر على أنّه قتل يوم اليمامة بعد ما أبلى فيها بلاء عظيما و قيل: بل عاش حتى شهد صفين مع أمير المؤمنين علیهالسلام و على كلّ حال؛ فإني أعتبر الرجل حسن الحال، لثباته و عدم فراره حين فرّ غيره.
بیشتر روات نقل کردهاند که ایشان در جنگ یمامه کشته شد پس از آنکه گرفتاریهای بسیاری را متحمل شد البته بعضی هم گفتهاند ایشان در جنگ صفین به شهادت رسید. به هر حال ایشان را حسن میدانم چون ثبات داشت و فرار نکرد.
روایتی را شیخ مفید در ارشاد نقل میکند که بیانگر فرار ایشان در جنگ احد است:[6]
قَالَ الرَّاوِي لِلْحَدِيثِ وَ هُوَ زَيْدُ بْنُ وَهْبٍ قُلْتُ لِابْنِ مَسْعُودٍ انْهَزَمَ النَّاسُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله حَتَّى لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ. قَالَ انْهَزَمَ النَّاسُ إِلَّا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیهالسلام وَحْدَهُ وَ ثَابَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله نَفَرٌ وَ كَانَ أَوَّلَهُمْ عَاصِمُ بْنُ ثَابِتٍ وَ أَبُو دُجَانَةَ وَ سَهْل بْنُ حُنَيْفٍ وَ لَحِقَهُمْ طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ. فَقُلْتُ لَهُ فَأَيْنَ كَانَ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ. قَالَ كَانَا مِمَّنْ تَنَحَّى. قَالَ قُلْتُ فَأَيْنَ كَانَ عُثْمَانُ. قَالَ جَاءَ بَعْدَ ثَلَاثَةٍ مِنَ الْوَقْعَةِ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلیالله علیه و آله لَقَدْ ذَهَبْتَ فِيهَا عَرِيضَةً . قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَأَيْنَ كُنْتَ أَنْتَ. قَالَ كُنْتُ مِمَّنْ تَنَحَّى. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ حَدَّثَكَ بِهَذَا. قَالَ عَاصِمٌ وَ سَهْلُ بْنُ حُنَيْفٍ. قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ ثُبُوتَ عَلِيٍّ علیهالسلام فِي ذَلِكَ الْمَقَامِ لَعَجَبٌ. فَقَالَ إِنْ تَعَجَّبْتَ مِنْ ذَلِكَ لَقَدْ تَعَجَّبَتْ مِنْهُ الْمَلَائِكَةُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ جَبْرَئِيلَ قَالَ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ هُوَ يَعْرُجُ إِلَى السَّمَاءِ لَا سَيْفَ إِلَّا ذُو الْفَقَارِ وَ لَا فَتَى إِلَّا عَلِيٌّ. فَقُلْتُ لَهُ فَمِنْ أَيْنَ عُلِمَ ذَلِكَ مِنْ جَبْرَئِيلَ. فَقَالَ سَمِعَ النَّاسُ صَائِحاً يَصِيحُ فِي السَّمَاءِ بِذَلِكَ فَسَأَلُوا النَّبِي صلیالله علیه و آله عَنْهُ فَقَالَ ذَاكَ جَبْرَئِيل
زيد بن وهب است گويد: به عبد اللَّه بن مسعود گفتم: همه مردم از گرد رسول خدا صلیالله علیه و آله گريختند و كسى جز على بن ابى طالب علیهالسلام و ابو دجانه و سهل بن حنيف بجاى نماند؟
گفت: همه مردم فرار کردند جز على بن ابى طالب علیهالسلام (كه او به تنهائى بجاى ماند) سپس برخى از ياران آن حضرت بازگشتند كه پيشاپيش آنان عاصم بن ثابت و ابو دجانه و سهل بن حنيف بودند و طلحه نيز به آنان پيوست.
به او گفتم: پس ابو بكر و عمر كجا بودند؟ گفت: از آنها بودند كه فرار كردند، گفتم: عثمان كجا بود؟ گفت: پس از سه روز آمد (و معلوم نبود كجا گريخته بود كه تا سه روز باز نگشت) و هنگامى كه آمد رسول خدا صلیالله علیه و آله به او فرمود: (اى عثمان) مسافت و زمان دورى رفتى!
راوى حديث گويد: به عبد اللَّه بن مسعود گفتم: تو خودت كجا بودى؟ گفت: من از كسانى بودم كه گريختند، به او گفتم: پس اينها را كه گفتى از كه شنيدى؟ گفت: از عاصم بن ثابت و سهل بن حنيف، به او گفتم: راستى ثبات و استقامت على علیهالسلام به تنهائى در آن هنگامه بسيار شگفت انگيز است؟!
گفت: اگر تو از اين جريان شگفت كنى، فرشتگان نيز به شگفت شدند، آيا نمیدانى كه جبرئيل در آن روز به آسمان بالا ميرفت و فرياد ميزد: «لا سيف الا ذو الفقار و لا فتى الا على»؟ (يعنى نيست شمشيرى جز ذو الفقار، و نيست جوانمردی جز على)
گفتم: از كجا دانسته شد كه اين گفتار جبرئيل علیهالسلام بود؟ گفت: مردم شنيدند كه كسى در آسمان چنين فريادى ميزند، از پيغمبر صلیالله علیه و آله پرسيدند گوينده آن كه بود؟ فرمود: او جبرئيل علیهالسلام بود.