درس مهدویت استاد طبسی
94/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام جدید در دوران امام زمان #
د) دلالت روایت سیزدهم:
بحث ما بررسی روایاتی بود که گفته شده است مفاد آن صدور احکام جدید در زمان ظهور امام زمان علیهالسلام است، روایتی را از امام صادق علیهالسلام بیان کردیم که مفاد آن این بود که امام زمان علیهالسلام هنگام ظهور مسجد الحرام را به اساس و حدود اولیهاش برمیگرداند و همچنین مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله را به اساس اولیهاش برمیگرداند.
در ادامه به بررسی اساس اولیهی کعبه و مسجد الرسول میپردازیم.
اساس کعبه در روایات:
1. وَ قَالَ الصَّادِقُ علیهالسلام أَسَاسُ الْبَيْتِ مِنَ الْأَرْضِ السَّابِعَةِ السُّفْلَى إِلَى الْأَرْضِ السَّابِعَةِ الْعُلْيَا.[1]
و امام صادق علیهالسلام فرمود: اساس و پى خانه از هفتمين طبقه زمين است از آن سوى زيرين تا هفتمين طبقه آن از سوى بالا.
2. وَ رَوَى أَبُو هَمَّامٍ إِسْمَاعِيلُ بْنُ هَمَّامٍ عَنِ الرِّضَا علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ لِرَجُلٍ أَيُّ شَيْءٍ السَّكِينَةُ عِنْدَكُمْ فَلَمْ يَدْرِ الْقَوْمُ مَا هِيَ فَقَالُوا جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاكَ مَا هِيَ قَالَ رِيحٌ تَخْرُجُ مِنَ الْجَنَّةِ طَيِّبَةٌ لَهَا صُورَةٌ كَصُورَةِ الْإِنْسَانِ تَكُونُ مَعَ الْأَنْبِيَاءِ علیهمالسلام وَ هِيَ الَّتِي أُنْزِلَتْ عَلَى إِبْرَاهِيمَ علیهالسلام حِينَ بَنَى الْكَعْبَةَ فَأَخَذَتْ تَأْخُذُ كَذَا وَ كَذَا وَ بَنَى الْأَسَاسَ عَلَيْهَا.
و اسماعيل بن همّام از امام رضا علیهالسلام روايت كرده است كه از مردى پرسيد: سكينه نزد شما به چه معنى است،[2] پس كسانى كه در آنجا بودند ندانستند كه چه چيز است، همه گفتند: خدا ما را بقربانت كند آن چيست؟ امام علیهالسلام فرمود: سكينه نسيمى خوش است كه از بهشت به بيرون ميوزد، و صورتى به مانند صورت انسان دارد، و در مصاحبت پيامبران است، و اين همان نسیمی است كه چون ابراهيم علیهالسلام كعبه را بنياد نهاد، بر او نازل شد، و یک جا مستقر شد، و ابراهيم علیهالسلام اساس كعبه بر روى آن بنهاد.
3. وَ قَالَ الصَّادِقُ علیهالسلام كَانَ طُولُ الْكَعْبَةِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهَا سَقْفٌ فَسَقَّفَهَا قُرَيْشٌ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ ذِرَاعاً ثُمَّ كَسَرَهَا الْحَجَّاجُ عَلَى ابْنِ الزُّبَيْرِ فَبَنَاهَا وَ جَعَلَهَا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ ذِرَاعا
و امام صادق علیهالسلام فرمود: طول كعبه نه ذراع بود، و سقف نداشت، پس قريش آن را به اندازه هجده ذراع مسقّف ساختند. سپس حجّاج آن را بر ابن الزبير بشكست، و از نو بنا كرد، و آن را بيست و هفت ذراع قرار داد.
مرحوم مجلسی اول میفرماید:
الظاهر أن المراد ببناء عبد اللّه بن الزبير تسقيفها و هدم الحجاج الكعبة من قبل عبد الملك بن مروان لما خرج ابن الزبير و ادّعى الإمامة بعد زوال ملك بنى سفيان و استولى على العراقين عشر سنين و خطب باسمه على المنابر فبعث الحجّاج بجند عظيم إليه فتحصن ابن الزبير بالمسجد الحرام فوضع المنجنيق عليه حتّى هدم الكعبة و غلب الحجاج فأخذه و صلبه سنين حتّى شفعت له أمّه أسماء ذات النطاقين بنت أبى بكر فأنزله و دفنه و قتل جماعة كثيرة بسبب خروجه.
ظاهرا منظور از بناء عبد الله بن زبیر، اشاره به سقف گذاشتن برای آن است و حجّاج بن يوسف كعبه را به فرمان عبد الملك بن مروان ويران كرد، و اين به هنگامى بود كه عبد اللَّه بن زبير پس از زوال ملك بنى سفيان خروج كرد، و مدّعى مقام خلافت و امامت شد و مدت ده سال بر عراقين تسلط يافت، و بر فراز منابر به نام او خطبه خواندند،[3] پس حجاج سپاهى عظيم بسوى او اعزام كرد، و ابن الزبير در مسجد الحرام متحصن شد، و حجاج منجنيق را بر ضد او به كار گرفت، تا كعبه را ويران كرد، و بر ابن الزبير غالب شد، و او را دستگير كرد، و بدار آويخت، و پيكر او سالها همچنان بردار بماند، تا مادرش اسماء ذات النطاقين، دختر ابو بكر نزد حجاج شفاعت كرد، تا او را پایین آورد، و دفن كرد. و جمع كثيرى به سبب خروج ابن زبير در اين ميان كشته شدند.
پس در روایات بیان شده است که کعبه اساسی داشته است و حضرت ابراهیم علیهالسلام کعبه را روی همان اساس ساخته است، لذا هنگامی که امام زمان علیهالسلام ظهور کنند، آن را به همان اساس اولیهاش بر میگردانند.
حدود مسجد پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله:
محمد بن حسن بن زباله در مورد اساس مسجد پیامبر صلیالله علیه و آله میگوید:
وردت أربع روايات في ذرع المسجد: الأولى: سبعون ذراعا في ستين أو يزيد، و الثانية: مائة ذراع في مائة، و أنه مربع، و الثالثة: أنه أقل من مائة ذراع، و هذا صادق بالأولى فليحمل عليها، الرابعة: أنه بناه أولا أقل من مائة في مائة، ثم بناه و زاد عليه مثله في الدور[4] و قد ذكر ابن زبالة و يحيى من طريقه نقلا عن غير واحد من أهل العلم تحديد المسجد الشريف من هذه الجهة فقالا: و علامته في القبلة حروف المرمر الذي المنبر وسطه، و علامته من الشام أربعة طيقان من ناحية المشرق و المغرب، و علامة الطيفان الأربع أنهن مخضرات الأجواف بالفسيفساء كلهن.[5] و قد روى ابن زبالة و يحيى من طريقه أشياء في تحديد المسجد و ذرعه يقتضي أن جدار المسجد الشريف في زمنه صلّى اللّه عليه و سلّم من جهة المشرق لم ينته إلى حائز عمر بن عبد العزيز، بل الحائز و بعض ما يليه من المغرب في موضع حجرة عائشة[6]
چهار روایت در ذرع مسجد وارد شده است:
1. سی و پنج متر در سی متر یا کمی بیشتر
2. پنجاه متر در پنجاه متر
3. کمتر از صد ذراع
4. پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله اول در کمتر از صد ذراع در صد ذراع بنا کرد سپس آن را توسعه دادند، خانههای اطراف را خریدند و به همان اندازه اضافه کردند.
ابن زباله و یحیی از غیر واحد از اهل علم حدود مسجد شریف از جهت قبله را ذکر کردند، گفتند: و علامت آن از جهت قبله حروف مرمری است که منبر وسط آن است، و علامت آن از جهت شام چهار طاق از جهت مشرق و مغرب، علامت آن طاقها این است که به رنگ سبز است. و ابن زباله و یحیی چیزهائی را در تحدید مسجد و ذرع آن روایت کردند که اقتضا دارد که دیوار مسجد شریف در زمان پیامبر از جهت مشرق به دیوار عمر بن عبد العزیز منتهی نمیشده است، بلکه دیوار و بعض آنچه کنار ان است در حجرهی عائشه بوده است.
ایشان بحث مفصلی نسبت به حدود مسجد دارد و اقوال را نقل میکند و گویا خودشان هم نتوانستند حدود مسجد پیامبر اکرم را تبیین کنند. پس اینکه امام زمان علیهالسلام مسجد نبوی را ویران میکند، به این معنا است که مسجد را به اساس اولیهی آن بر میگرداند و حدود اولیه همان چیزی است که اهل سنت هم به دنبال آن هستند و در کتبشان به آن اشاره کردهاند امّا نتوانستند که آن را تشخیص بدهند.
روایت چهاردهم:
الف) متن روایت
عن أبي هاشم الجعفري، قال: كنت عند أبي محمد علیهالسلام فقال: إذا قام القائم أمر بهدم المنارة و المقاصير التي في المساجد. فقلت في نفسي: لأيّ معنى هذا؟ فأقبل عليّ، فقال: معنى هذا أنّها محدثة مبتدعة، لم يبنها نبيّ و لا حجّة.
ابو هاشم جعفرى مىگويد: خدمت امام حسن عسكرى علیهالسلام بودم كه ايشان فرمود:
هنگامىكه حضرت قائم قيام كند، دستور مىدهد، منارهها و مقصورههايى[7] كه در مساجد است، ويران شود. با خود گفتم: چرا حضرت چنين مىكند؟ امام عسكرى علیهالسلام رو به من كرد و فرمود: چون اينها بدعت و نوآورىهايى است كه پيامبر و امامى آنرا نساخته است.
أمر بهدم المنارة: در نقل اثبات الوصیة المنابر آمده است، بعضی میگویند همان المنابر بوده و ال آن ال عهد است، و اشاره به بدعتی است که بنی امیه بنا نهادند که بر منابر امیر المومنین علیهالسلام را سب کنند.
ب) منابع روایت
1. إثبات الوصية، ص 215
2.غيبة الطوسي، ص 206 ح 175
3. إعلام الورى، ص 355
4. الخرائج و الجرائح، ج 1 ص 453 مرسلا، به همان نص غيبة طوسي
5. مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 437
6. كشف الغمّة، ج 3 ص 208- همان متن غیبة طوسی
7. نوادر الأخبار، ص 272 ح 7- از غيبة طوسي.
8. إثبات الهداة، ج 3 ص 412 از غيبة طوسي و إعلام الورى، و الخرائج، و كشف الغمّة، و كتاب ورّام بن أبي فراس، ولی ما این مطلب را در کتاب ورّام نیافتیم.
و ص 506 از غيبة طوسي.
و ص 526 از إعلام الورى.
9. بحار الانوار، ج 50 ص 250 از غيبة طوسي، و كشف الغمّة، و مناقب ابن شهر آشوب، و إعلام الورى.
و ج 52 ص 323 از غيبة طوسى.
و ج 83 ص 376 از كشف الغمّة
10. مستدرك الوسائل، ج 3 ص 379 از كشف الغمّة
و ص 384 از الغيبة، و إثبات الوصية.
11. جامع أحاديث الشيعة، ج 4 ص 459 از كشف الغمّة
و ص 460 از مستدرك الوسائل
12. معجم الأحاديث الإمام المهدي علیهالسلام، ج6، ص95
ج) سند روایت
روی سعد بن عبد الله عن داود بن قاسم الجعفری قال
سعد بن عبد الله اشعری
در جلالت و بزرگی ایشان بحثی نیست، او بیش از هزار و دویست روایت در کتب اربعه دارد.
طریق شیخ طوسی (م460) به سعد بن عبد الله اشعری:
سعد بن عبد الله اشعری معاصر امام حسن عسگری علیهالسلام میباشد، لذا شیخ طوسی نمیتواند از سعد اشعری نقل کند پس باید به کتاب او طریق داشته باشد و طریق شیخ به ایشان صحیح است.
داود بن قاسم جعفری:
نظر مرحوم نجاشی:[8]
عظیم المنزلة عند الائمة علیهمالسلام و شریف القدر، ثقة، روی ابوه عن ابی عبد الله علیهالسلام
او منزلتی عظیم نزد ائمه علیهالسلام داشت و مورد عنایت ائمه علیهمالسلام بود، ثقه است، پدر او از امام صادق علیهالسلام روایت کرده است.
نظر شیخ طوسی:[9]
داود بن القاسم الجعفري، يكنى أبا هاشم، من أهل بغداد، جليل القدر، عظيم المنزلة عند الأئمّة علیهمالسلام و قد شاهد جماعة منهم، منهم: (الرضا و الجواد و الهادي و العسكري و صاحب الأمر علیهمالسلام، و قد روى عنهم كلّهم علیهمالسلام، و له أخبار و مسائل. و له شعر جيّد فيهم) ، و كان مقدّما عند السلطان.
داود بن قاسم جعفری، کنیه او ابو هاشم بود، از اهل بغداد بود، جلیل القدر، او منزلتی عظیم نزد ائمه علیهالسلام داشت و چند امام معصوم را درک کرده است: رضا و جواد و هادي و عسكري و صاحب الأمر علیهمالسلام و از همهی آنان روایات نقل میکند، برای اخبار و مسائلی بود و مداح اهل بیت علیهمالسلام بود و اشعار قوی در شأن ائمه علیهمالسلام داشته است و نزد سلطان جایگاهی داشت[10]
و عن ربيع الشيعة أنه من السفراء و الأبواب المعروفين الذين لا يختلف الشيعة القائلون بإمامة الحسن بن علي علیهماالسلام فيهم.[11]
ابن طاووس در ربیع الشیعه فرموده است: او از سفیران و رابطین امام علیهالسلام و مردم بود و معروف بود و قائلین به امامت امام حسن عسگری علیهالسلام اختلافی در شخصیت ایشان نداشتند.
روى الكليني في الكافي: الجزء 1، كتاب الحجة 4، باب مولد أبي جعفر محمد بن علي الثاني علیهالسلام 122، الحديث 5، بسند فيه سهل بن زياد، عن داود بن القاسم الجعفري، قال: دخلت على أبي جعفر علیهالسلام، و معي ثلاث رقاع غير معنونة و اشتبهت علي فاغتممت، فتناول إحداها، و قال: هذه رقعة زياد بن شبيب، ثم تناول الثانية، فقال هذه رقعة فلان فبهت أنا، فنظر إلي فتبسم. فقلت: جعلت فداك إني لمولع بأكل الطين فادع الله لي فسكت، ثم قال (لي) بعد ثلاثة أيام ابتداء منه: يا أبا هاشم قد أذهب الله عنك أكل الطين، قال أبو هاشم: فما شيء أبغض إلي منه اليوم.[12]
داود بن قاسم جعفرى گويد: خدمت امام جواد علیهالسلام رسيدم و سه نامه بىآدرس همراه من بود كه بر من مشتبه شده بود، و اندوهگين بودم، حضرت يكى از آنها را برداشت و فرمود: اين نامه زياد بن شبيب است، دومى را برداشت و فرمود: اين نامه فلانى است، من مات و مبهوت شدم حضرت لبخندى زد.
عرض كردم: قربانت گردم، من به خوردن گِل آزمند و حريصم، در باره من دعا كن و از خدا بخواه، حضرت سكوت كرد و بعد از سه روز ديگر فرمود:
اى ابا هاشم! خدا گل خوردن را از تو دور كرد، ابو هاشم گويد: از آن روز چيزى نزد من مبغوضتر از گل نبود.
نظر مرحوم کشی:
أبو هاشم داود بن القاسم الجعفري: قال أبو عمرو: له منزلة عالية عند أبي جعفر علیهالسلام، و أبي الحسن علیهالسلام، و أبي محمد علیهالسلام، و موقع جليل على ما يستدل بما روى عنهم في نفسه و روايته، و تدل روايته على ارتفاع في القول
او منزلت عالیای نزد امام جواد علیهالسلام، امام رضا علیهالسلام و امام هادی علیهالسلام و امام عسگری علیهالسلام داشت، و موقعیتی جلیل بنابر آنچه روایت کرده در مورد خودش و روایاتش از ائمه علیهمالسلام و روایت او دلالت بر ارتفاع در قول او دارد.
مرحوم خوئی میفرماید:[13]
أقول: عبارة الكشي: من أن روايته تدل على ارتفاع في القول، لا بد من أن يكون فيها تحريف أو أنه أريد بها معنى غير ما هي ظاهرة فيه، و ذلك لأنه ذكر أن له موقعا جليلا في نفسه و روايته على ما يستدل بما روى عنهم علیهمالسلام، فكيف يمكن أن يقال: إن روايته تدل على ارتفاع في القول. و كيف كان فلا إشكال في وثاقة الرجل و جلالته.
عبارت کشی: که روایت او دلالت بر ارتفاع در قول دارد، چارهای نیست از اینکه یا بگوئیم این عبارت تحریف شده است یا بگوئیم غیر از معنای ظاهر را اراده کرده است، چون ایشان ذکر میکند که او موقعیتی جلیل نزد ائمه علیهمالسلام دارد پس چطور ممکن است غالی باشد. به هر حال اشکالی در وثاقت و جلالت او نیست. و طریق شیخ به او ضعیف است.
امّا ما این روایت را از شیخ از ایشان نقل نمیکنیم، از سعد بن عبد الله اشعری نقل میکنیم و طریق شیخ به سعد ضعیف نیست.