درس مهدویت استاد طبسی

94/01/31

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: احکام جدید در دوران امام زمان #

ادامه بررسی دلالت روایت دوازهم:

بحث ما پیرامون مساجدی بود که امام زمان در زمان ظهور دستور تخریب آن‌ها را می‌دهند، قبل از بررسی مسجد پنجم، دو نکته را بیان کنیم.

نکته‌ی اول:

مساجد نامبارکه در کوفه متعدد بود مانند: مسجد تیم، مسجد بنی صید، مسجد بنی عبد الله، مسجد بنی رزام که در ضمن این‌ها همین مساجد اربعه است. مساجد نامبارکه اعم از مساجد ملعونه است، یعنی در بین این مساجد نامبارکه امام زمان علیه‌السلام این چهار مسجد را انتخاب کرده و دستور تخریب می‌فرمایند و خصوصیت این چهار مسجد یا این است که چون تجدید شده است به شکرانه شهادت امام حسین علیه‌السلام یا اینکه علت اصلی آن این است که بانیانش منافقین بودند یا اینکه هر دو جزء علت هستند. به هر حال بانیان این مساجد منافقین بودند و تخریب مساجد منافقین در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله سابقه داشته است.

نکته‌ی دوم:

محل این مساجد: مرحوم براقی (م1332) در تاریخ کوفه[1] ، بحثی در مورد این مساجد دارد، می‌فرماید: مسجد اشعث میان مسجد سهله و کوفه قرار داشته است و (دوران خود براقی) دیوار قبله و گلدسته‌ای از آن باقی مانده است و به آن مسجد جواشن می‌گویند. اشعث آن را به سبب کینه‌ای که از حضرت امیر المومنین علیه‌السلام در دل داشت بنا کرد.

مسجد سماک بن مخرمه نزدیک کارگاه آهنگران است که به این مسجد، مسجد حوافر هم می‌گویند.

مسجد شبث در بازار آخر درب الحجاج بوده است.

مسجد حمراء (یکی از مساجد غیر مبارکه امّا امام علیه‌السلام آن را تخریب نمی‌کند) مسجدی است که روی قبر یکی از فرعون‌ها در محل نجارین ساخته شده است.

 

ادامه بررسی شخصیت اشعث بن قیس:

نظر ابن هلال ثقفی در مورد اشعث:

ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال معروف به ابن هلال ثقفی (م283) نویسنده‌ی کتاب الغارات می‌باشد. ایشان نوه‌ی برادر مختار ثقفی است، شخصیت مهمی می‌باشد، وقتی از عراق خارج شد، اهل قم از او دعوت کردند که در قم درس بگوید، ظاهرا ایشان نپذیرفت و اصفهان را اختیار کرد.

ایشان در این کتاب مطالبی را در مورد اشعث و مسجد او نقل می‌کند:

عنِ الْأَعْمَشِ عَنْ عَطِيَّةَ قَالَ: قَالَ لَهُمْ عَلِيٌّ ع عَنْ خَالِد بْنِ عَرْعَرَةَ قَالَ: سَمِعْتُ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام يَقُولُ‌: «وَ اللَّهِ‌ لَتَفْعَلُنَ‌ مَا تُؤْمَرُونَ أَوْ لَتَرْكَبَنَّ أَعْنَاقَكُمُ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى إِنَّ بِالْكُوفَةِ مَسَاجِدَ مُبَارَكَةً وَ مَسَاجِدَ مَلْعُونَةً فَأَمَّا الْمُبَارَكَةُ فَإِنَّ مِنْهَا مَسْجِدَ غَنِيٍّ وَ هُوَ مَسْجِدٌ مُبَارَكٌ وَ اللَّهِ إِنَّ قِبْلَتَهُ لَقَاسِطَةٌ وَ لَقَدْ أَسَّسَهُ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ وَ إِنَّهُ لَفِي سُرَّةِ الْأَرْضِ وَ إِنَّ بُقْعَتَهُ لَطَيِّبَةٌ وَ لَا تَذْهَبُ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامُ حَتَّى تَنْفَجِرَ فِيهِ عَيْنٌ وَ حَتَّى تَكُونَ عَلَى جَنْبَيْهِ جَنَّتَانِ وَ أَهْلُهُ‌ مَلْعُونُونَ وَ هُوَ مَسْلُوبٌ مِنْهُمْ وَ مَسْجِدُ جُعْفِيٍّ مَسْجِدٌ مُبَارَكٌ وَ رُبَّمَا اجْتَمَعَ فِيهِ أُنَاسٌ مِنَ الْغَيْبِ يُصَلُّونَ فِيهِ وَ مَسْجِدُ ابْنِ ظَفَرٍ مَسْجِدٌ مُبَارَكٌ وَ اللَّهِ إِنَّ أَطْبَاقَهُ لَصَخْرَةٌ خَضْرَاءُ مَا بَعَثَ اللَّهُ مِنْ نَبِيٍّ إِلَّا فِيهَا تِمْثَالُ وَجْهِهِ وَ هُوَ مَسْجِدُ السَّهْلَةِ وَ مَسْجِدُ الْحَمْرَاءِ وَ هُوَ مَسْجِدُ يُونُسَ بْنِ مَتَّى علیه‌السلام‌ وَ لَتَنْفَجِرَنَّ فِيهِ عَيْنٌ تَظْهَرُ عَلَى السَّبَخَةِ وَ مَا حَوْلَهُ وَ أَمَّا الْمَسَاجِدُ الْمَلْعُونَةُ فَمَسْجِدُ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ وَ مَسْجِدُ جَرِيرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِيِّ وَ مَسْجِدُ ثَقِيفٍ وَ مَسْجِدُ سِمَاكٍ بُنِيَ عَلَى قَبْرِ فِرْعَوْنٍ مِنَ الْفَرَاعِنَةِ».[2]

عطيّه‌ گويد: حضرت علىعلیه‌السلام (به اهل کوفه) مى‌گفت: « یا گوش به فرمان رهبری دهید و تابع امام خود باشید یا منتظر سلطه‌ی یهود و نصارا باشید، در كوفه مسجدهايى است مبارك و مسجدهايى است لعنت شده. از مساجد مبارك، مسجد قبيله غنىّ است. به خدا سوگند كه در قبله‌اش كژى نيست، مردى مؤمن آن مسجد بنا كرده است. جاى آن در ناف زمين است. سرزمينش لطيف است، شبى و روزى نمى‌گذرد جز آنكه چشمه‌اى در آنجا گشوده مى‌شود. در دو جانبش دو باغ است. اهل مسجد ملعون‌اند[3] و از آن مسجد بى‌بهره.

ديگر مسجد جعفى، مسجدى است مبارك، بسا كه مردمى از غيب در آنجا گرد آيند، و نماز خوانند ديگر مسجد ابن ظفر، مسجدى است مبارك به خدا سوگند در زير آن صخره سبزى است كه هر پيامبرى كه خدا مبعوث كرده تصويرش در آن صخره نقش است. و آن مسجد سهله است.

ديگر مسجد حمراء كه مسجد يونس بن متى علیه‌السلام است( بعد از کوفه منطقه‌ای است که به آن جزم گویند کنار آب فرات، آنجا قبر حضرت یونس علیه‌السلام که الآن هم آن را بازسازی می کنند، آنجا را امام علیه‌السلام از آن تعبیر به مسجد حمراء می‌کند)، خداوند چشمه‌اى در آن پديد آورده كه بر نمكزار و حوالى آن جارى است.

اما مساجد لعنت شده، مسجد اشعث بن قيس است و مسجد جرير بن عبد اللّه بجلى و مسجد ثقيف و مسجد سماك كه بر روى قبر يكى از فرعونان بنا شده.»

عَنْ جُنْدَبِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَزْدِيِ‌ أَنَّ عَلِيّاً علیه‌السلام اسْتَنْفَرَهُمْ أَيَّاماً فَلَمْ يَنْفِرُوا فَقَامَ‌ فِي‌ النَّاسِ‌ فَقَالَ:...

فَقَامَ إِلَيْهِ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَهَلَّا فَعَلْتَ كَمَا فَعَلَ ابْنُ عَفَّانَ‌ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ علیه‌السلام: «يَا عُرْفَ النَّارِ وَيْلَكَ إِنَّ فِعْلَ ابْنِ عَفَّانَ لَمَخْزَاةٌ عَلَى مَنْ لَا دِينَ لَهُ وَ لَا حُجَّةَ مَعَهُ فَكَيْفَ وَ أَنَا عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ الْحَقُّ فِي يَدَيَّ وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَخْذَعُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ وَ يَفْرِي جِلْدَهُ‌ وَ يَسْفِكُ دَمَهُ لَضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ‌ أَنْتَ فَكُنْ كَذَلِكَ إِنْ أَحْبَبْتَ فَأَمَّا أَنَا فَدُونَ أَنْ أُعْطِيَ ذَلِكَ ضَرْباً بِالْمَشْرَفِيِ‌ يَطِيرُ مِنْهُ فِرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِيحُ مِنْهُ الْأَكُفُّ وَ الْمَعَاصِمُ‌ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ‌ بَعْدُ ما يَشاءُ ».[4]

جندب بن عبد اللّه ازدى گويد: على علیه‌السلام چند روز آنان را فراخواند كه براى رفتن به جنگ در حركت آيند ولى آنان از جاى نجنبيدند. پس بر خاست و براى مردم چنين سخن راند:... اشعث‌ بن قيس بر خاست و سخن آغاز كرد كه يا امير المؤمنين چرا چنان نكردى كه عثمان بن‌ عفان كرد ( یعنی الآن که مردم نمی‌آیند در خانه بنشین و بگذار که دشمن بیاید و همان کاری که با عثمان کردند با تو بکند). على علیه‌السلام پاسخش داد كه «اى سردسته‌ی دوزخيان ( این ضرب المثل یمنی‌ها است و آن را برای کسی گویند که اهل خیانت است) واى بر تو، آنچه عثمان بن عفان كرد، رسوايى بود و آن در حق كسى بود كه نه او را دين بود و نه حجتى در دست. من چگونه چنان توانم كرد، و حال آنكه به مقتضاى بينتى از سوى پروردگارم عمل مى‌كنم و حق در دست من است. به خدا سوگند كسى كه دشمن را واگذارد تا بر او چيره شود، همان دشمن گوشتش را تكه‌تكه كند و استخوانش را خرد نمايد و پوستش را بر درد و خونش را بريزد. چنين كسى را دلى است سست و ضعيف. تو اگر دوست دارى چنان باش، اما من نه چنانم. مرا شمشيرى است برّان كه از ضربت آن كاسه‌هاى سر به اطراف پرانده شوند و دستها و ساعدها بريزند و خدا هر چه خواهد چنان كند.»

مرحوم شوشتری نقل می‌کند:[5]

قال المسعودي: لمّا بلغ عليّا علیه‌السلام ما كان من أمر أبي موسى و عمرو، قال: إنّي كنت تقدّمت إليكم في هذه الحكومة و نهيتكم عنها فأبيتم إلّا عصياني، فكيف رأيتم عاقبة أمركم؟، و اللّه! إنّي لأعرف من يحملكم على خلافي و الترك لأمري، و لو أشاء أخذه لفعلت، و لكنّ اللّه من ورائه! يريد بذلك الأشعث‌. و عن الطبري كان المسلمون يلعنون الأشعث، و يلعنه الكافرون‌ إلّا أنّ الطبري روى أنّ محمّد بن الأشعث لمّا كان أعطى الأمان ل «مسلم» و لم يف به، فقتله ابن زياد، قال الحسين علیه‌السلام يوم الطفّ لأخيه «قيس بن الأشعث» لما قال له علیه‌السلام «أو لا تنزل على حكم بني عمّك؟ فانّهم لن يروك إلّا ما تحبّ و لن يصل إليك منهم مكروه»: «أنت أخو أخيك! أ تريد أن يطلبك بنو هاشم بأكثر من دم مسلم بن عقيل؟».

و في النهج: و من كلام له علیه‌السلام قاله للأشعث و هو على منبر الكوفة يخطب، فمضى في بعض كلامه شي‌ء اعترضه الأشعث؛ فقال: هذه عليك لا لك! فخفض علیه‌السلام إليه بصره، ثمّ قال: ما يدريك ما عليّ ممّا لي؟ عليك لعنة اللّه و لعنة اللاعنين! حائك بن حائك! منافق بن كافر! و اللّه! لقد أسرك الكفر مرّة و الاسلام اخرى! فما فداك من واحدة منهما مالك و لا حسبك؛ و إن امرأ دلّ على قومه السيف و ساق إليهم الحتف لحريّ أن يمقته الأقرب و لا يأمنه الأبعد. و روى الكافي عن الباقر علیه‌السلام قال لسدير: بلغني عن نساء أهل الكوفة جمال و حسن تبعّل فابتغ لي امرأة ذات جمال في موضع؛ فقال: قد أصبتها جعلت فداك! فلانة بنت فلان بن محمّد بن الأشعث بن قيس؛ فقال: يا سدير! إنّ النبيّ صلی‌الله علیه و آله لعن أقواما فجرت اللعنة في أعقابهم إلى يوم القيامة و أنا أكره أن يصيب جسدي جسد أحد من أهل النار.

مسعودی گوید: چون به حضرت علیعلیه‌السلام خبر ابو موسی و عمرو رسید، فرمودند: اول به شما هشدار دادم و از آن نهیتان کردم پس به سرپیچی و مخالفت و نافرمانی مرا کردید، پس چطور ببینم عاقبت امرتان را؟، به خدا قسم! من می‌دانم چه کسی شما را بر علیه من و ترک دستورم تحریک می‌کند، و اگر می‌خواستم او را بگیرم انجام می‌دادم، و لکن او را من به خدا سپردم! امام علیه‌السلام به این کلام، اشعث را اراده کرده بود.

طبری گوید: مسلمانان اشعث را لعن می‌کردند و کافرون هم او را لعن می‌کردند. طبری گوید: محمد بن اشعث به حضرت مسلم امان نامه داد ولی وفا نکرد، پس ابن زیاد او را به شهادت رساند، امام حسین علیه‌السلام روز عاشورا به برادرش قیس بن اشعث هنگامی که به امام علیه‌السلام گفت: آیا بر حکم پسر عمت نمی‌آیی؟ پس آن‌ها به جر آنچه دوست داری بر تو نکنند و از آن‌ها بدی به تو نرسد. امام علیه‌السلام فرمودند: تو برادر برادرت هستی! آیا اراده کردی بیش از خون مسلم بن عقیل را از بنی هاشم بریزی؟

. امام بر منبر كوفه سخنرانى مى‌فرمود، در ضمن گفتارش مطلبى را عنوان كرد، كه اشعث بر آن حضرت اعتراض نموده، گفت: يا امير المؤمنين اين مطلب به زيان توست نه به سودت. امام نگاهش را به او دوخت و فرمود: تو را به سود و زيان من چه كسى خبر داد؟ لعنت خدا و لعنت كنندگان بر تو باد، اى بافنده پسر بافنده، منافق كافر زاده! به خدا سوگند يك بار در زمان كفر اسير شدى و بار ديگر در اسلام، و در هر مرتبه نه ثروتت تو را سودى داد و نه تبارت به دادت رسيد. مردى كه عشيره خود را به دم شمشير بسپارد، و مرگ را به سوى آنان كشاند حق اوست كه نزديكانش با او دشمنى ورزند، و بيگانگان از او ايمن نباشند.

امام باقر علیه‌السلام به سدیر فرمودند: شنیدم زن‌های اهل کوفه هم از زیبائی برخوردارند و هم خوب شوهر داری می‌کنند، پس برای من زنی اختیار کنی، پس گفت: فدایت شوم همینطور است! فلانة دختر فلان پسر محمد بن اشعث بن قیس، پس فرمودند: ای سدیر! پیامبر صلی‌الله علیه و آله اقوامی را لعن کردند پس لعن در نسل آنان تا قیامت جاری است و من نمی‌خواهم بدنم با بدن کسی که اهل آتش است برخورد کند.

پس مسجد اشعث که امام زمان دستور تخریب آن را می‌دهند بر نفاق تاسیس و بنا شده و خود اشعث هم به فرمایش امیر المومنین علیه‌السلام منافق فرزند کافر است و لعنت خداوند و لعنت لاعنین شامل او می‌شود البته الآن اثری از آن نیست و ممکن است که در آینده کسانی آن را تجدید بنا کنند.


[1] .تاریخ کوفه ص93، چاپ دوم.
[2] الغارات، ج‌2، ص333.
[3] قبیله‌ی غنا نامبارک بودند، امیر المومنین علیه‌السلام. به آن‌ها اجازه نداد که در کوفه باشند، فرمود: می‌دانید که نه شما مرا دوست دارید و نه من شما را، از شهر بیرون روید
[4] الغارات، ج‌2، ص338.
[5] قاموس الرجال، ج‌2، ص156.