درس مهدویت استاد طبسی
94/01/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام جدید در دوران ظهور امام زمان #
روایت دوازدهم:
الف) متن روایت
عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام فِي حَدِيثٍ لَهُ اخْتَصَرْنَاهُ قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ علیهالسلام دَخَلَ الْكُوفَةَ وَ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَسَاجِدِ الْأَرْبَعَةِ حَتَّى يَبْلُغَ أَسَاسَهَا وَ يُصَيِّرُهَا عَرِيشاً كَعَرِيشِ مُوسَى وَ تَكُونُ الْمَسَاجِدُ كُلُّهَا جَمَّاءَ لَا شُرَفَ لَهَا كَمَا كَانَتْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ يُوَسِّعُ الطَّرِيقَ الْأَعْظَمَ فَيُصَيِّرُ سِتِّينَ ذِرَاعاً وَ يَهْدِمُ كُلَّ مَسْجِدٍ عَلَى الطَّرِيقِ وَ يَسُدُّ كُلَّ كُوَّةٍ إِلَى الطَّرِيقِ وَ كُلَّ جَنَاحٍ وَ كَنِيفٍ وَ مِيزَابٍ إِلَى الطَّرِيقِ وَ يَأْمُرُ اللَّهُ الْفَلَكَ فِي زَمَانِهِ فَيُبْطِئُ فِي دَوْرِهِ حَتَّى يَكُونَ الْيَوْمُ فِي أَيَّامِهِ كَعَشَرَةٍ مِنْ أَيَّامِكُمْ وَ الشَّهْرُ كَعَشَرَةِ أَشْهُرٍ وَ السَّنَةُ كَعَشْرِ سِنِينَ مِنْ سِنِيكُمْ ثُمَّ لَا يَلْبَثُ إِلَّا قَلِيلًا حَتَّى يَخْرُجَ عَلَيْهِ مَارِقَةُ الْمَوَالِي بِرُمَيْلَةِ الدَّسْكَرَةِ عَشَرَةَ آلَافٍ شِعَارُهُمْ يَا عُثْمَانُ يَا عُثْمَانُ فَيَدْعُو رَجُلًا مِنَ الْمَوَالِي فَيُقَلِّدُهُ سَيْفَهُ فَيَخْرُجُ إِلَيْهِمْ فَيَقْتُلُهُمْ حَتَّى لَا يَبْقَى مِنْهُمْ أَحَدٌ ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى كَابُلَ شَاهٍ وَ هِيَ مَدِينَةٌ لَمْ يَفْتَحْهَا أَحَدٌ قَطُّ غَيْرُهُ فَيَفْتَحُهَا ثُمَّ يَتَوَجَّهُ إِلَى الْكُوفَةِ فَيَنْزِلُهَا وَ تَكُونُ دَارُهُ وَ يُبَهْرِجُ سَبْعِينَ قَبِيلَةً مِنْ قَبَائِلِ الْعَرَبِ تَمَامَ الْخَبَر[1]
ابو بصير ضمن حديثى كه آن را مختصر كرده گفته است: امام باقر علیهالسلام فرمودند: هرگاه قائم علیهالسلام قیام کند وارد كوفه شود، دستور مىدهد مساجد چهارگانه منهدم گردد[2] تا به اساس آنها برسد و آنها را مانند سايبان موسى علیهالسلام خواهد ساخت،[3] و تمام مساجد را وسعت داده و بلندىها را از بين مىبرد، به همان ترتيبى كه در زمان پيامبر صلیالله علیه و آله بوده، قرار مىدهد، و بزرگراهها را وسعت مىدهد كه شصت ذراع خواهد شد، و هرمسجدى كه بر سر راه باشد خراب مىكند، و هر منفذى كه به سمت راه عبور مردم، و هر بالكن و فاضلاب و ناودانى را كه به طرف راه عمومى است مىبندد، و خداوند در زمان او به فلك دستور مىدهد آهسته بچرخد، تا آنجا كه يك روز در زمان او همچون ده روز، و يك ماه مانند ده ماه و يك سال همچون ده سال از سالهاى شما مىشود.[4]
سپس چندى نمىگذرد كه سركشان خوارج در رميلة الدسكره خروج مىكنند، ده هزار نفر شعارشان يا عثمان يا عثمان است، پس آن حضرت يكى از موالى را فرا مىخواند و شمشيرش را به او مىدهد، آنگاه او به سويشان مىرود و آنها را مىكشد و احدى از آنان را باقى نمىگذارد.
آنگاه به سوى كابلشاه مىرود و آن شهرى است كه هيچ كس پيش از او آن را فتح نكرده، پس آن را فتح مىنمايد، سپس به كوفه روان مىشود و در آن فرود مىآيد كه منزلش در آن خواهد بود و هفتاد قبيله از قبائل عرب را از بین میبرد.[5]
ب) منابع روایت:
1. الغیبة شیخ طوسی، ص 475 ح 498، و ص 486 ح 499.
2. نوادر الاخبار، فیض کاشانی، ص 272 مرسلا از غیبت طوسی
3. منتخب الانوار المضیئه، ص194همان متن طوسی با اندکی تفاوت که بجای یا عثمان «یا 51457» آورده شده است که شاید اشاره به دوران تقیه بوده و به حساب ابجد نقل کرده است.
4. اثبات الهداة، ج 3 ص 517 ب 32 ح 374 بعض این روایت را از الغیبه آورده است.
5. بحارالانوار، ج 52 ص 333 از الغیبة، و ج 83 ص 353 از الغیبة.
6. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 368.
7. معجم الاحادیث الامام المهدی علیهالسلام، ج 4 ص 488 نص غیبت طوسی را با نص فقیه ادغام نمودیم.
ج) بررسی سند روایت
مرحوم شیخ طوسی این روایت را از فضل بن شاذان نقل میفرماید. شیخ طوسی متوفای 460 و فضل بن شاذان متوفای 262 است، حدود 200 سال فاصله است پس باید شیخ طوسی به کتاب فضل بن شاذان طریق داشته باشد. پس بحث در چند محور است:
1. خود فضل بن شاذان که چقدر اعتبار دارد
2. طریق شیخ طوسی به کتاب فضل بن شاذان معتبر است یا نه
3. فضل بن شاذان از چه کسی نقل میکند. فضل بن شاذان روایت امام باقر علیهالسلام را نقل میکند و حال آنکه او دوران امام باقرعلیهالسلام را درک نکرده است، دوران امام هادیعلیهالسلام بوده است پس باید واسطه باشد.
فضل بن شاذان
نظر مرحوم نجاشی:
مرحوم نجاشی از ایشان تمجید کرده است و میفرماید:[6]
روى عن أبي جعفر الثاني و قيل [عن] الرضا أيضا علیهماالسلام و كان ثقة أحد أصحابنا الفقهاء و المتكلمين. و له جلالة في هذه الطائفة و هو في قدره أشهر من أن نصفه. و ذكر الكنجي أنه صنف مائة و ثمانين كتابا وقع إلينا
از امام جواد علیهالسلام روایت نقل کرده است و گفته شده است: از امام رضا علیهالسلام هم روایت کرده است و ثقه و یکی از اصحاب فقیه و متکلم شیعه بود و در بین شیعه جایگاه دارد. مقامش بالاتر از این است که بخواهیم از او تعریف کنیم. این شخص اهل قلم بوده است و به قول کشی 180 کتاب تالیف کرده است.
نظر شیخ طوسی:
فقیه، متکلم، جلیل القدر، له مصنفات و در کتاب رجالشان ایشان را از اصحاب امام هادی و امام عسگری علیهماالسلام نقل فرمودند.
روایت متعارضی در مورد ایشان نقل شده است، روایاتی از ایشان مدح کرده و ترحم کرده است. و روایاتی داریم که ایشان را زیر سوال کرده است.
سَعْدُ بْنُ جَنَاحٍ الْكَشِّيُّ، قَالَ سَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِيمَ الْوَرَّاقَ السَّمَرْقَنْدِيَّ، يَقُولُ، خَرَجْتُ إِلَى الْحَجِّ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَمُرَّ عَلَى رَجُلٍ كَانَ مِنْ أَصْحَابِنَا مَعْرُوفٌ بِالصِّدْقِ وَ الصَّلَاحِ وَ الْوَرَعِ وَ الْخَيْرِ، يُقَالُ لَهُ بُورَقٌ الْبُوسَنْجَانِيُ، قَرْيَةٌ مِنْ قُرَى هَرَاةَ، وَ أَزُورَهُ وَ أُحْدِثَ عَهْدِي، بِهِ قَالَ، فَأَتَيْتُهُ، فَجَرَى ذِكْرُ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ رَحِمَهُ اللَّهُ، فَقَالَ بُورَقٌ: كَانَ الْفَضْلُ بِهِ بَطَنٌ شَدِيدُ الْعِلَّةِ، وَ يَخْتَلِفُ فِي اللَّيْلَةِ مِائَةَ مَرَّةٍ إِلَى مِائَةٍ وَ خَمْسِينَ مَرَّةً، فَقَالَ لَهُ بُورَقٌ خَرَجْتُ حَاجّاً فَأَتَيْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عِيسَى الْعُبَيْدِيَّ، وَ رَأَيْتُهُ شَيْخاً فَاضِلًا فِي أَنْفِهِ عِوَجٌ وَ هُوَ الْقَنَا، وَ مَعَهُ عِدَّةٌ رَأَيْتُهُمْ مُغْتَمِّينَ مَحْزُونِينَ، فَقُلْتُ لَهُمْ مَا لَكُمْ قَالُوا إِنَّ أَبَا مُحَمَّدٍ علیهالسلام قَدْ حُبِسَ، قَالَ بُورَقٌ: فَحَجَجْتُ وَ رَجَعْتُ ثُمَّ أَتَيْتُ مُحَمَّدَ بْنَ عِيسَى، وَ وَجَدْتُهُ قَدِ انْجَلَى عَنْهُ مَا كُنْتُ رَأَيْتُ بِهِ، فَقُلْتُ مَا الْخَبَرُ قَالَ قَدْ خُلِّيَ عَنْهُ، قَالَ بُورَقٌ: فَخَرَجْتُ إِلَى سُرَّ مَنْ رَأَى وَ مَعِي كِتَابُ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ، فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ علیهالسلام وَ أَرَيْتُهُ ذَلِكَ الْكِتَابَ، فَقُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنْ رَأَيْتَ أَنْ تَنْظُرَ فِيهِ! فَلَمَّا نَظَرَ فِيهِ وَ تَصَفَّحَهُ وَرَقَةً وَرَقَةً: وَ قَالَ: هَذَا صَحِيحٌ يَنْبَغِي أَنْ يُعْمَلَ بِهِ، فَقُلْتُ لَهُ: الْفَضْلُ بْنُ شَاذَانَ شَدِيدُ الْعِلَّةِ، وَ يَقُولُونَ إِنَّهَا مِنْ دَعْوَتِكَ بِمَوْجِدَتِكَ عَلَيْهِ، لِمَا ذَكَرُوا عَنْهُ: أَنَّهُ قَالَ إِنَّ وَصِيَّ إِبْرَاهِيمَ خَيْرٌ مِنْ وَصِيِّ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ لَمْ يَقُلْ، جُعِلْتُ فِدَاكَ هَكَذَا كَذَبُوا عَلَيْهِ، فَقَالَ: نَعَمْ رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ، قَالَ بُورَقٌ: فَرَجَعْتُ فَوَجَدْتُ الْفَضْلَ قَدْ تُوُفِّيَ فِي الْأَيَّامِ الَّتِي، قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ علیهالسلام رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ.[7]
محمد بن ابراهیم سمرقندی میگوید: حج رفتم. در مسیر گفتم که به دیدار یکی از علما بروم که معروف به صدق و صفا و خیر است که به او بورق البوشنجانی میگفتند، آنجا صحبت فضل بن شاذان شد. بورق گفت: فضل دل درد داشت گاهی شبی صد تا صد و پنجاه مرتبه بیرون میرفت، بورق به او گفت: در مسیرم دیدار آقای عبیدی رفتم که شیخ فاضلی بود که دیدم ناراحتاند، گفتم: چه شده؟ گفتند: ابومحمد امام عسگریعلیهالسلام را زندان کردهاند، بورق گفت: از حج که برگشتم دیدم مثل قبل نیستند، پرسیدم گفتند: ایشان را آزاد کردند. بورق میگوید: به سامرا آمدم، کتابی دستم بود خدمت امام عسکری رسیدم و کتابی که دستم بود نشان امام دادم، گفتم: فدایت شوم به این کتاب نگاه کنید، امام نگاه کردند و ورق زدند و فرمودند: این کتاب خوبی است، شایسته است که به آن عمل شود. گفتم: فضل بن شاذان بیماری سختی دارد، مردم اینطور میگویند که شما او را نفرین کردید و از او عصبانی هستید، به جهت آنچه از او نقل کردند: وصی حضرت ابراهیم بهتر از وصی حضرت محمد است و فدایت شوم چنین نگفته است، بر او دروغ بستهاند پس فرمودند: بله بر او دروغ بستهاند خداوند فضل رارحمت کند خداوند فضل را رحمت کند برگشتم دیدم فضل بن شاذان فوت شده است در ایامی که امام فرمودند: خداوند فضل را رحمت کند.
روایات در مدح ایشان متعدد است و بعضی از روایات است که ایشان را از نظر فکری تابع خلفاء می داند.
ذَكَرَ أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ الْبُنْدُقِيُّ النَّيْسَابُورِيُ: أَن لْفَضْلَ بْنَ شَاذَانَ بْنِ الْخَلِيلِ نَفَاهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ طَاهِرٍ عَنْ نَيْسَابُورَ، بَعْدَ أَنْ دُعِيَ بِهِ وَ اسْتَعْلَمَ كُتُبَهُ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْتُبَهَا، قَالَ، فَكَتَبَ تَحْتَهُ: الْإِسْلَامُ الشَّهَادَتَانِ وَ مَا يَتْلُوهُمَا، فَذَكَرَ: أَنَّهُ يُحِبُّ أَنْ يَقِفَ عَلَى قَوْلِهِ فِي السَّلَفِ فَقَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ: أَتَوَلَّى أَبَا بَكْرٍ وَ أَتَبَرَّأُ مِنْ عُمَرَ، فَقَالَ لَهُ: وَ لِمَ تَتَبَرَّأُ مِنْ عُمَرَ فَقَالَ: لِإِخْرَاجِهِ الْعَبَّاسَ مِنَ الشُّورَى، فَتَخَلَّصَ مِنْهُ بِذَلِكَ.[8]
میگوید: عبدالله بن طاهر فضل بن شاذان را تبعید کرد. بعد از اینکه او را فرا خواندند و کتابهای او را زیر و رو کردند، و از او خواستند: اعتقاداتش را بنویسد، گفت، پس زیر آن نوشت: اسلام شهادتان است، پس ذکر کرد که او دوست دارد نظرش در مورد خلفا بداند؟ گفت: از ابوبکر پیروی میکنم و از عمر پیروی نمیکنم، پس به او گفت: چرا از عمر پیروی نمیکنی؟ گفت: چون عباس را (جد شما را) از شورا خارج کرد پس از او بواسطهی این حرف رهائی یافت.
مرحوم خویی میفرماید:[9]
أقول إن أمارة التقية في قول الفضل ظاهرة و يؤكد ذلك أنه لا يوجد في المسلمين من يتولى أبا بكر و يتبرأ من عمر.
امارهی تقیه در قول فضل ظاهر است و آن را تاکید میکند اینکه در بین مسلمین کسی یافت نمیشود که پیرو ابوبکر و بیزار از عمر باشد.
مرحوم خوئی روایات دیگری را نقل میکند، روایتی دیگری است که بیانگر مشکل عقیدتی او نسبت به مقامات پیامبر اکرم و ائمه است که مرحوم خوئی میفرماید: علی بن محمد بن قتیبه، در سند این روایت است که اصلا توثیق ندارد پس این روایت بر آن اعتماد نمیشود.
روایت دیگری که در سال 260 از امام زمان در مذمت ایشان توقیع رسیده است. مرحوم خویی این توقیع را هم رد میکند و می فرماید: قطعا این توقیع را به امام زمان نسبت دادند چون مگر میشود دو ماه بعد از فوتش، توقیعی نسبت به ایشان صادر بشود.
نتیجه:
به نظر ما فضل بن شاذان مشکلی ندارد و در وثاقت ایشان بحثی نیست. چگونه در وثاقت کسی بحث کنیم که قریب 800 روایت در کتب اربعه دارد.