درس مهدویت استاد طبسی
93/12/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام جدید در دوران ظهور امام زمان #
ادامهی بررسی سند روایت نهم:
بحث ما بررسی روایات احکام جدید در دوران حکومت امام زمانعلیهالسلام بود، به روایت ابوخدیجه به نقل از کافی شریف رسیدیم که امام زمانعلیهالسلام وقتی قیام کنند برنامهای غیر از برنامهای که بوده است ارائه میکند، مرحوم شیخ طوسی همین مضمون را به سند دیگر از ابوخدیجه نقل کرده است. در ارتباط با سند بیان کردیم که سند ظاهرا تا ابو خدیجه مشکلی ندارد، اما ابوخدیجه مورد اختلاف است، بعضی او را تضعیف و بعضی توقف و بعضی توثیق کردهاند.
ادامه بررسی وجاهت ابو خدیجه:
مرحوم مامقانی ایشان را توثیق کردند.
مرحوم شیخ طوسی در جائی توثیق میکند و در جائی دیگر به نقل علامه حلی تضعیف میکند.
مرحوم نجاشی هم توثیق میکند.
ابن فضال هم میگوید: صالح.
اینجا تعارض بین اقوال پیش میآید، مرحوم جزائری و مرحوم مامقانی از این طریق وارد شدند که تضعیف و توثیق شیخ طوسی با هم تعارض و تساقط میکند، و توثیق نجاشی بلامعارض میماند.
مرحوم خوئی هم ایشان را توثیق میکند امّا طریق مرحوم جزائری و مرحوم مامقانی را نمیپذیرند.
نظر مرحوم خوئی:[1]
الثالث: أن النجاشي وثق سالم بن مكرم، و كذلك ابن قولويه، و قال علي بن الحسن (بن فضال): صالح، و نسب العلامة إلى الشيخ توثيقه في موضع إلا أنك قد عرفت أنه قال في الفهرست ضعيف. و لأجل ذلك وقع فيه الكلام و الإشكال ذكر بعضهم أن تضعيف الشيخ يعارض بتوثيقه نفسه فيبقى توثيق النجاشي بلا معارض.
و هذا كلام غريب فإنه إذا ثبت أن الشيخ وثقه في موضع فلا يمكن شمول دليل حجية الخبر له و لإخباره بالضعف معا، و لا يمكن اختصاصه بأحدهما لعدم الترجيح و هذا كما يجري في خبري الشيخ يجري بين خبره بالضعف و خبر النجاشي بالوثاقة، فإنا نعلم إجمالا بكذب خبر الشيخ بضعف سالم أو بكذب خبر النجاشي و الشيخ بوثاقته فلا وجه لجعل المعارضة بين خبري الشيخ و الأخذ بخبر النجاشي بدعوى أنه بلا معارض، و نظير ذلك كثير في أبواب الفقه فإذا فرضنا رواية عن زرارة دلت على حرمة شيء و دلت رواية أخرى عنه و عن محمد بن مسلم مثلا على خلاف الأولى، فهل يمكن أن يقال إن روايتي زرارة تتعارضان فيؤخذ برواية محمد بن مسلم؟ لا يمكن ذلك أبدا و المقام من هذا القبيل. و الصحيح أن يقال: إن تضعيف الشيخ لا يمكن الأخذ به في نفسه في المقام فشهادة النجاشي و ابن قولويه، و علي بن الحسن بلا معارض.
بيان ذلك أن سالم بن أبي سلمة المتقدم قد عرفت قول النجاشي فيه أن حديثه ليس بالنقي و أن ابن الغضائري ضعفه، و قد ذكر النجاشي أن له كتابا أخبرنا بها عدة من أصحابنا بالسند المتقدم في ترجمته و مع ذلك لم يتعرض له الشيخ حتى في رجاله مع أن موضوعها أعم مما في الفهرست أ فهل يمكن أن العدة المخبرين للنجاشي.
بكتاب سالم بن أبي سلمة لم يخبروا الشيخ فلم يعلم الشيخ لا بنفسه ليذكره في رجاله و لا بكتابه ليذكره في فهرسته؟ فينحصر سر عدم تعرضه له في تخيله أنه هو سالم بن مكرم، فإنه اعتقد أن مكرما كنيته أبو سلمة، و قد تعرض له في الفهرست و الرجال و عليه فيكون تضعيفه لسالم بن مكرم مبنيا على أنه متحد مع سالم بن أبي سلمة الذي مر كلام النجاشي و ابن الغضائري فيه و حيث إنه - قدس سره - أخطأ في ذلك - فإن سالم بن أبي سلمة رجل آخر غير سالم بن مكرم - فالتضعيف لا يكون راجعا إلى سالم بن مكرم الذي ليس بابن أبي سلمة بل هو نفسه مكنى بأبي سلمة، فتوثيق النجاشي و ابن قولويه و مدح ابن فضال يبقى بلا معارض.
و كيف كان فطريق الصدوق إليه: محمد بن علي ماجيلويه رحمهالله عن عمه محمد بن أبي القاسم، عن محمد بن علي الكوفي، عن عبد الرحمن بن أبي هاشم، عن أبي خديجة سالم بن مكرم الجمال و الطريق ضعيف و لا أقل من جهة محمد بن علي الكوفي. و أما طريق الشيخ إليه فصحيح.
نجاشی و ابن قولویه و ابن فضال ایشان را توثیق کردهاند، و علامه هم به شیخ نسبت توثیق داده است اما در فهرست تضعیف کرده است و این سبب اشکال شده است، بعضی ذکر کردهاند که تضعیف شیخ با حرف خودش تعارض دارد، پس توثیق نجاشی بلامعارض میماند، و این کلام غریب است، زیرا اگر گفتید که خبر ثقه حجت است، شیخ طوسی هم ثقه است و او هم میگوید ثقه است و هم می گوید ضعیف است، و باید هر دو قول او را قبول کرد و امکان اختصاص او به یکی از دو قول نیز نمیباشد چون ترجیحی نیست. همانطور که ادلهی حجیت خبر عدل نمیتواند دو خبر شیخ را بگیرد، نمیتواند خبر شیخ و نجاشی را بگیرد به عبارت دیگر ادله حجیت خبر ثقه، موارد تعارض را شامل نمیشود.
نمیتوان از این طریق وارد شد، چون نظائر زیادی در فقه دارد، فرض کنید که خبری را زراره نقل میکند، که فلان چیز حرام است. و باز زراره خبر دیگری را نقل میکند که حلال است، و کسی دیگر مانند ابو بصیر نقل میکند که همان چیز حلال است. آیا میتوانید بگویید که دو خبر زراره با هم تعارض میکند و خبر ابوبصیر بدون تعارض میماند!؟
مثلا اگر زراره بگوید که لحم ارنب حرام است و همان زراره در نقل دیگر میگوید که لحم ارنب حلال است، ابو بصیر هم نقل میکند که لحم ارنب حلال است. طبق مبنای مرحوم جزائری و مامقانی دو قول زراره که یک جا گفته حلال و یک جا گفته حرام تعارض و تساقط میکند، لذا قول ابو بصیر بدون معارض میماند. قطعا در تعارض این سخن را نمیگوییم، تعارض بین دو طائفه روایات است. پس بر طبق مبنای مرحوم خویی این نحوه جمع درست نیست. ایشان میفرماید: در اینجا اصلا نمیتوانیم به تضعیف شیخ عمل کنیم، چون اصلا مصداق تضعیف شیخ غیر از سالم بن مکرم است، دو تا «سالم» داریم یکی سالم بن ابی سلمه است، و یک سالم بن مکرم است، شخصی که مورد اشکال است که نجاشی گفته است: «حدیثه لیس بالنقی» حدیث او پاک نیست و کتابی دارد، و ابن الغضائری گفته است: ضعیف است.
مرحوم شیخ طوسی اصلا متعرض این شخص(سالم بن ابی سلمه) نشده است نه در رجال و نه در فهرست. و سِرّ اینکه متعرض او نشدهاند اشتباهشان بوده است، توهم فرمودهاند که «سالم بن مکرم» همان «سالم بن ابی سلمه» است، لذا یک جا تضعیف کرده است. آنجائی که تقویت کرده است، همان ابن مکرم است و آنجا که تضعیف کردهاند ابن ابی سلمه است. و از آنجائی که در آن اشتباه کردند (چون سالم بن ابی سلمه غیر از سالم بن مکرم است)، پس تضعیف ایشان راجع به ابن مکرم نمیباشد و توثیق نجاشی و ابن قولویه و مدح ابن فضال بدون معارض باقی میماند.
نتیجه:
پس این روایت از جهت سند مشکلی ندارد. بر فرض که ما نتوانستیم این مبنای مرحوم خویی که شیخ الطائفه سهو فرمودند را بپذیریم و قائل شدیم که شیخ طوسی دو رای دارد، در این صورت اصلا ادله حجیت خبر واحد موارد تعارض را نمیگیرد، لذا قائل به توقف میشویم. به نظر ما ابو خدیجه مشکلی ندارد، چه از طریق مبنای مرحوم خویی وارد شویم و چه از طریق مبنای مرحوم جزائری وارد شویم.
مرحوم شیخ طوسی این روایت را به طریق دیگری نقل میکند که آن هم به ابو خدیجه منتهی میشود.
نقل این روایت از فضل بن شاذان(طریق شیخ طوسی)
مرحوم شیخ طوسی(م 460) این روایت را از فضل بن شاذان نقل میکند، فضل بن شاذان در دوران امام رضاعلیهالسلام بوده است. لذا باید طریق شیخ طوسی به ابن شاذان را ملاحظه کرد، مرحوم شیخ طوسی به ابن شاذان چند طریق دارد که بعضی از آن ضعیف است، ولی یک طریقی در مشیخه دارد که آن طریق صحیح است. پس مشکل طریق حل شد.[2]
فضل بن شاذان هم از عبدالرحمان بن ابی هاشم و حسن بن علی بن زیاد نقل میکند.
عبد الرحمان بن ابی هاشم
عبد الرحمان بن ابی هاشم در دو جا نام ایشان آمده است، در یک جا به عنوان عبدالرحمان بن ابی هاشم، و در جای دیگر به عنوان عبدالرحمان بن محمد بن ابی هاشم.
اگر «عبدالرحمان بن ابی هاشم» باشد ظاهرا توثیقی ندارد، امّا مشکلی هم ندارد چون در کتب اربعه حدود 50 روایت دارد، امّا مرحوم خویی میفرماید: ظاهرا ایشان با عبدالرحمان ابن محمد بن ابی هاشم یکی است، اگر این باشد، ایشان «ثقه ثقه له کتاب النوادر» دو بار توثیق شده است.
اگر متحد باشند که توثیق دارد و اگر دو نفر باشند که کثرت روایت دارد، و علاوه بر آن روایاتش هم از سلامت برخوردار است.
نمونه هایی از روایات عبدالرحمان بن هاشم:
1. حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام قَالَ: إِنَّ أَصْحَابَ طَالُوتَ ابْتُلُوا بِالنَّهَرِ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى- مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ وَ إِنَّ أَصْحَابَ الْقَائِمِ علیهالسلام يُبْتَلَوْنَ بِمِثْلِ ذَلِكَ.[3]
ابو بصير از امام صادق علیهالسلام روايت كرده كه فرمود: «همانا اصحاب طالوت به رودخانه اى كه خداى تعالى فرمود: مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ- الآية «به زودى شما را به رودى خواهيم آزمود» مورد آزمايش قرار گرفتند، و اصحاب قائم علیهالسلام نيز به همانند آن آزمايش مبتلا خواهند شد.
2. أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ الرَّازِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الصَّيْرَفِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِي الْمِقْدَامِ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ ظَبْيَانَ عَنْ أَبِي تحيى [تِحْيٍ] حُكَيْمِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيّاً علیهالسلام يَقُولُ إِنَّ أَصْحَابَ الْقَائِمِ شَبَابٌ لَا كُهُولَ فِيهِمْ إِلَّا كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ أَوْ كَالْمِلْحِ فِي الزَّادِ وَ أَقَلُّ الزَّادِ الْمِلْحُ.[4]
حكيم بن سعد گويد: شنيدم علىّ علیهالسلام مىفرمود: همانا ياران قائم همگى جوانند و پير در ميانشان نيست مگر به اندازه سرمه در چشم يا به قدر نمك در توشه راه و كمترين چيز در توشه راه نمك است.
3. أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ عَلِيّاً علیهالسلام قَالَ: كَانَ لِي أَنْ أَقْتُلَ الْمُوَلِّيَ وَ أُجْهِزَ عَلَى الْجَرِيحِ وَ لَكِنِّي تَرَكْتُ ذَلِكَ لِلْعَاقِبَةِ مِنْ أَصْحَابِي إِنْ جُرِحُوا لَمْ يُقْتَلُوا وَ الْقَائِمُ لَهُ أَنْ يَقْتُلَ الْمُوَلِّيَ وَ يُجْهِزَ عَلَى الْجَرِيحِ.[5]
ابو خديجه از امام صادق علیهالسلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: همانا علىّ علیهالسلام فرمود: مرا چنين حقی بود كه فراريها را تعقیب کنم و مجروحان را بکشم و لكن من به ملاحظه آينده نگرى براى ياران و شیعیانم اين كار را نكردم كه چون مجروح شدند كشته نشوند (ومیدانستم که فشار بر شیعه زیاد است واگر من امروز بکشم، فردا اینها با شیعیان من همین کار را میکردند و به کار من استناد میکردند) ، ولی قائم علیهالسلام می تواند فراریها ( کسانی که به هیچ صراطی مستقیم نیستند) را بکشد و کار مجروحین را یکسره سازد.
چون اگر معالجه شوند باز دست به سلاح میبرند و میجنگند و بعد از امام زمانعلیهالسلام دیگر حکومتی تا قبل از قیامت نیست و آن هم حکومت آل محمدصلیالله علیه و آله است لذا دیگر خوف بر آزار و اذیت شیعیان در کار نیست.
این روایت هم از نظر متن مشکلی ندارد، البته دقت شود که حضرت مهدی علیهالسلام حق و اختیار دارد، نه اینکه حتما این کار را میکند بلکه ممکن است که این کار را بکند که اگر چنین کرد از اختیارات خودش استفاده کرده است اگر این کار را نکرد هم لطف حضرت است.
پس اگر متحد است که توثیق دارد و اگر اتحاد را نپذیرفتیم از کثرت روایت و سلامت روایات او را توثیق میکنیم.
4. عَنْهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیهالسلام فِي حَدِيثٍ لَهُ اخْتَصَرْنَاهُ قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ علیهالسلام دَخَلَ الْكُوفَةَ وَ أَمَرَ بِهَدْمِ الْمَسَاجِدِ الْأَرْبَعَةِ حَتَّى يَبْلُغَ أَسَاسَهَا وَ يُصَيِّرُهَا عَرِيشاً كَعَرِيشِ مُوسَى وَ تَكُونُ الْمَسَاجِدُ كُلُّهَا جَمَّاءَ لَا شُرَفَ لَهَا كَمَا كَانَتْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله وَ يُوَسِّعُ الطَّرِيقَ الْأَعْظَمَ فَيُصَيِّرُ سِتِّينَ ذِرَاعاً وَ يَهْدِمُ كُلَّ مَسْجِدٍ عَلَى الطَّرِيقِ وَ يَسُدُّ كُلَّ كُوَّةٍ إِلَى الطَّرِيقِ وَ كُلَّ جَنَاحٍ وَ كَنِيفٍ وَ مِيزَابٍ إِلَى الطَّرِيقِ.[6]
از ابو بصير ضمن حديثى كه آن را مختصر كرده گفته است: هرگاه قائم بپاخيزد وارد كوفه شود، دستور مىدهد مساجد چهارگانه ویران گردد تا به اساس آنها برسد و آنها را مانند سايبان موسى علیهالسلام خواهد ساخت، و تمام مساجد را وسعت داده و بلندىها را از بين مىبرد (بدون سقف قرار میدهند)، به همان ترتيبى كه در زمان پيغمبر صلیالله علیه و آله بوده، قرار مىدهد، و راهها را وسعت مىدهد كه شصت ذراع خواهد شد، و هرمسجدى كه بر سر راه باشد خراب مىكند، و هر منفذى كه به سمت راه عبور مردم، و فاضلاب و ناودانى را كه به طرف راه عمومى است مىبندد،
تکفیریها قبل و بعد روایت را حذف میکنند و در ماهوارهها میگویند که امام زمانعلیهالسلام شیعه امر به هدم مساجد میکند.
پس طریق شیخ به ابن شاذان مشکلی ندارد و ابن شاذان هم مشکلی ندارد و .عبد الرحمان هم به نظر ما مشکلی ندارد.
حسن بن علی بن زیاد
بر فرض این که عبدالرحمان هم مشکل داشته باشد، راوی دیگر حدیث حسن بن علی بن زیاد است که او از شخصیتهای بزرگ است.
نظر علما در مورد حسن بن علی بن زیاد
مرحوم نجاشی:
قال النجاشي: خير، من أصحاب الرضا علیهالسلام و كان من وجوه هذه الطائفة. او خیر و از اصحاب امام رضا علیهالسلام و از چهرهای سرشناس مذهب بود.
مرحوم خوئی
مرحوم خویی میفرماید:[7] به عنوان «حسن بن علی بن زیاد وشاء» 218 روایت داریم.
به نظر ما ایشان با این کثرت روایت در کتب اربعه مشکلی نمی تواند داشته باشد.
دو قضیه در مورد ایشان نقل میکند:[8]
1. إنه روى عن جده إلياس قال: لما حضرته الوفاة قال لنا: اشهدوا عليَّ، و ليست ساعة الكذب هذه الساعة، سمعت أبا عبد الله علیهالسلام يقول: «و الله لا يموت عبد يحب الله و رسوله، و يتولى الأئمة فتمسه النار»، ثم أعاد الثانية، و الثالثة، من غير أن أسأله.
ایشان جریان جدش الیاس را نقل میکند: وقتی جدم در حال جان کندن بود در آن حال به ما گفت: شهادت بدهید بر من، و این لحظه، لحظه دروغ گفتن نیست، شنیدم از امام صادق علیهالسلام میفرماید: به خدا قسم کسی که خدا را دوست داشته باشد و رسول اللهصلیالله علیه و آله را دوست داشته باشد و پیرو اهل بیتعلیهمالسلام باشد هرگز آتش سراغ او نخواهد آمد. و بدون اینکه ما به ایشان بگوییم سه بار بیان کردند.
2. حدثنا أحمد بن محمد بن يحيى، عن سعد، عن أحمد بن محمد بن عيسى قال: خرجت إلى الكوفة في طلب، الحديث فلقيت بها الحسن بن علي الوشاء، فسألته أن يُخرِج لي [إليّ] كتاب العلاء بن رزين القلاء، و أبان بن عثمان الأحمر فأخرجهما إلي فقلت له: أحب أن تجيزهما لي، فقال لي: يا رحمك الله و ما عجلتك؟ اذهب فاكتبهما و اسمع من بعد، فقلت: لا آمن الحدثان فقال: لو علمت أن هذا، الحديث يكون له هذا الطلب لاستكثرت منه فإني أدركت في هذا المسجد، تسعمائة شيخ كل يقول حدثني جعفر بن محمد علیهالسلام [9]
احمد بن محمد بن عیسی میگوید: که از شهر خود به طرف کوفه برای طلب کردن حدیث حرکت کردم، در کوفه به حسن بن علی وشاء رسیدم، گفتم: کتاب علا و ابان را برای نسخه برداری میخواهم. او به من داد.گفتم: اجازه روایت هم میخواهم که از این دو نفر روایت کنم. گفت: خدا تو را رحمت کند چرا این قدر عجله داری، برو آن دو را بنویس بعد از اینکه نسخه برداری کردی به تو اجازه می دهم. گفتم: من از حوادث در امان نیستم، گفت: اگر میدانستم که این حدیث اینقدر طالب دارد، تکثیر میکردم، در همین مسجد من نهصد نفر را دیدم که همه میگویند: حدثنی جعفر بن محمدعلیهالسلام، محور بحثهایشان احادیث امام صادقعلیهالسلام بوده است.
پس این بزرگوار هم مشکلی ندارد. پس طریق شیخ طوسی هم مشکلی ندارد، به نظر ما این روایت به سه طریقش که دو طریق شیخ داشت و کلینی یک طریق داشت، هیچ کدام مشکلی نداشت.
د) دلالت روایت
مرحوم مجلسی ابتدا روایت را تضعیف میکنند، میفرماید: « ضعيف على المشهور» سپس در مورد دلالت روایت میفرماید:
." غير الذي كان" من الخروج بالسيف و الحكم بعلمه، و قتل مانع الزكاة و قطع أيدي بني شيبة، و المنع عن الميازيب، و سائر ما يضر بالطريق، و هدم المنارات و المقاصير و سائر ما ورد أنه عليه السلام يفعله عند ظهوره.[10]
«غیر الذی کان» از خروج با شمشیر (ائمه علیهمالسلام بعد از امام حسینعلیهالسلام خروج به سیف نداشتند، پس «کان» عدم خروج به سیف بوده است، امّا امام علیهالسلام که میآیند به «غیر الذی کان» یعنی به خروج با شمشیر قیام میکنند) و حکم به علم ( پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و ائمهی معصوم علیهمالسلام بین مردم توسط شاهد و قسم حکم میکردند «انما اقضی بینکم بالبینات و الایمان» امّا امام زمان علیهالسلام طبق علم خودشان عمل میکنند) و کشتن مانع زکات (قبلا اشاره کردیم که اشاره به ارتداد است)، و قطع دستان بنی شیبه ( اینها اولاد شیبة بن عثمان حجبی هستند که در جاهلیت و در اسلام تا روز فتح مکه کلید کعبه در دست آنها بود، کلید دست عثمان بن طلحه بود، پیامبرصلیالله علیه و آله کلید را از ایشان خواستند و او کلید را به پیامبر صلیالله علیه و آله داد و ایشان وارد کعبه شدندو بت را شکستند و بیرون انداختند سپس دم درب ایستادند و این دعا را خواندند «لا اله الا الله وحده..» پس او را خواندند و فرمودند: این کلید تو ای عثمان، امروز روز نیکی و وفا است. ( اینها خائنین حرم هستندکه امروز نیز مصداقش همین مجرمین حاکم بر حرمین شریفین هستند.)
و منع از ناودانها و سائر آنچه به راهها ضرر میزند و هدم منارات و سائر آنچه که وارد شده که امام علیهالسلام هنگام ظهور آنها را انجام میدهد.
گویا ایشان یک سیاست جدیدی دارند ولی از این بیان مرحوم مجلسی استفاده نمیشود که امام زمانعلیهالسلام احکام جدیدی میآورند.