درس مهدویت استاد طبسی
93/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: احکام جدید در دوران ظهور امام زمان #
مقدمه:
بحث پیرامون روایت مرحوم کشی بود که امام زمانعلیهالسلام هنگامی که ظهور میفرمایند از کسانی که تکذیب کننده شیعه هستند، شروع میکند و آنها را به قتل میرساند.
ادامه بررسی سند روایت چهارم
ظاهرا سند این روایت اشکالی ندارد مگر روایت محمد بن عیسی از یونس که محل اشکال است.
ادامه بررسی شخصیت مفضل بن عمر
نقل بعضی از فضلا این است که در سند مفضل بن عمر است، و او مورد اشکال است ولی ظاهرا مفضل بن عمر اگر چه روایات متعارضی راجع به ایشان وجود دارد ولی او بی اشکال و معتبر است.
نظر مرحوم خوئی:
و الذي يتحصل مما ذكرنا أن نسبة التفويض و الخطابية إلى المفضل بن عمر لم تثبت، فإن ذلك و إن تقدم عن ابن الغضائري إلا أن نسبة الكتاب إليه لم يثبت كما مرت الإشارة إليه غير مرة و ظاهر كلام الكشي و إن كان أن المفضل كان مستقيما ثم صار خطابيا إلا أن هذا لا شاهد عليه. و يؤكد ذلك كلام النجاشي حيث قال: و قيل إنه كان خطابيا فإنه يشعر بعدم ارتضائه. و أنه قول قاله قائل.
و أما ما تقدم من الروايات الواردة في ذمه فلا يتعد بما هو ضعيف السند منها، نعم إن ثلاث روايات، منها تامة السند، إلا أنه لا بد من رد علمها إلى أهلها فإنها لا تقاوم ما تقدم من الروايات الكثيرة المتضافرة التي لا يبعد دعوى العلم بصدورها من المعصومين إجمالا على أن فيها ما هو الصحيح سندا، فلا بد من حملها على ما حملنا عليه ما ورد من الروايات في ذم زرارة، و محمد بن مسلم و يزيد بن معاوية و أضرابهم. .[1]
نسبت تفویض و خطّابی بودن و انحراف عقیده به او داده شده است که این را ابن غضائری فرموده است و در انتساب این کتاب به ایشان محل بحث و تامل است. هر چند مرحوم کشی هم به این نکته اشاره کرده است: اعتقاد او درست بود بعد مشکل پیدا کرد امّا شاهدی بر فرمایش مرحوم کشی نداریم و مؤید ما برای اینکه فرمایش کشی بدون دلیل و بدون شاهد است، تعبیر مرحوم نجاشی است که فرمودهاند: «قیل انه کان خطّابیا». از اینکه فرمودند قیل فهمیده میشود که خود نجاشی این قول را نمیپذیرد و این قولی است که قائلی گفته و او نپذیرفته است.
امّا در مورد روایاتی که در ارتباط با مذمت ایشان وارد شده، روایات ذامه از نظر سند مشکل دارد، مگر سه روایت از روایات ذامه که مشکل سندی نداشته و دلالت بر مذمت او میکند، اما این سه روایت نمیتواند مقاومت کند با آن حجم کثیری از روایاتی که در مدح ایشان است و از تضافر این روایات علم پیدا میکنیم که اینها از امام صادر شده است البته علم اجمالی پیدا میشود که از امام صادر شده است و بعضی از این روایات صحیح هم است.
اما سه روایت صحیحی که بر مذمت ایشان وارد شده است، پس چارهای نیست جز اینکه آنها را حمل کنیم بر آنچه حمل کردیم روایات وارده در مذمت زراره و محمد بن مسلم و یزید بن معاویه و مانند آنها.
پس مفضل بن عمر ظاهرا مشکلی نداشته باشد.
روایتی در مدح مفضل بن عمر
روایتی از امام صادقعلیهالسلام در مورد ایشان رسیده است که جزء روایات مادحه قرار داده شده است هر چند این روایت از نظر سند مرفوعه است ولی جزء روایات مادحه است و این روایت خیلی هم مقام مدح ایشان است:
قَالَ نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، رَفَعَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، أَنَّ عِدَّةً مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ كَتَبُوا إِلَى الصَّادِقِ علیهالسلام فَقَالُوا إِنَ الْمُفَضَّلَ يُجَالِسُ الشِّطَارَ وَ أَصْحَابَ الْحَمَّامِ وَ قَوْماً يَشْرَبُونَ الشَّرَابَ، فَيَنْبَغِي أَنْ تَكْتُبَ إِلَيْهِ وَ تَأْمُرَهُ أَلَّا يُجَالِسَهُمْ، فَكَتَبَ إِلَى الْمُفَضَّلِ كِتَاباً وَ خَتَمَ وَ دَفَعَ إِلَيْهِمْ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَدْفَعُوا الْكِتَابَ مِنْ أَيْدِيهِمْ إِلَى يَدِ الْمُفَضَّلِ، فَجَاءُوا بِالْكِتَابِ إِلَى الْمُفَضَّلِ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ، وَ دَفَعُوا الْكِتَابَ إِلَى الْمُفَضَّلِ فَفَكَّهُ وَ قَرَأَهُ، فَإِذَا فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اشْتَرِ كَذَا وَ كَذَا وَ اشْتَرِ كَذَا، وَ لَمْ يَذْكُرُ قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً مِمَّا قَالُوا فِيهِ، فَلَمَّا قَرَأ الْكِتَابَ دَفَعَهُ إِلَى زُرَارَةَ وَ دَفَعَ زُرَارَةُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ حَتَّى دَارَ الْكِتَابُ إِلَى الْكُلِّ فَقَالَ الْمُفَضَّلُ مَا تَقُولُونَ قَالُوا هَذَا مَالٌ عَظِيمٌ حَتَّى نَنْظُرَ وَ نَجْمَعَ وَ نَحْمِلَ إِلَيْكَ لَمْ نُدْرِكْ إِلَّا نَرَاكَ بَعْدُ نَنْظُرُ فِي ذَلِكَ، وَ أَرَادُوا الِانْصِرَافَ، فَقَالَ الْمُفَضَّلُ حَتَّى تَغَدَّوْا عِنْدِي، فَحَبَسَهُمْ لِغَدَائِهِ وَ وَجَّهَ الْمُفَضَّلَ إِلَى أَصْحَابِهِ الَّذِينَ سَعَوْا بِهِمْ، فَجَاءُوا فَقَرَأَ عَلَيْهِمْ كِتَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیهالسلام، فَرَجَعُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ حَبَسَ الْمُفَضَّلُ هَؤُلَاءِ لِيَتَغَدَّوْا، عِنْدَهُ فَرَجَعَ الِفْتَيان وَ حَمَلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ قُوَّتِهِ أَلْفاً وَ أَلْفَيْنِ وَ أَقَلَّ وَ أَكْثَرَ، فَحَضَرُوا أَوْ أَحْضَرُوا أَلْفَيْ دِينَارٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ هَؤُلَاءِ مِنَ الْغَدَاةِ، فَقَالَ لَهُمُ الْمُفَضَّلُ: تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْرُدَ هَؤُلَاءِ مِنْ عِنْدِي، تَظُنُّونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَحْتَاجُ إِلَى صَلَاتِكُمْ وَ صَوْمِكُمْ.[2]
از محمد بن سنان نقل شده است که عدهای از اهل کوفه به امام صادق علیهالسلام نامهای (شکایتی) نوشتند، و گفتند: مفضل با انسانهای لاابالی و منحرف و کبوتر بازها و قومی که شراب خوارند، مجالست دارد[3] ، پس شایسته است که نامهای به ایشان نوشته و امر کنید که با چنین کسانی مجالست نکند، پس امام علیهالسلام نامهای برای او نوشته و آن را مهر کرده و به آنها داده و امر کردند که نامه را از دستانتان به دست مفضل برسانید (به آن عمل کنید و به دست مفضل برسانید)، پس با نامه به نزد مفضل آمدند، و در بین آنها زراره، عبد الله بن بکیر، محمد بن مسلم، ابو بصیر و حجر بن زائده بودند، و نامه را به مفضل دادند. او نامه را باز کرد و خواند.
پس در آن نامه چنین بود: بسم الله الرحمن الرحیم فلان چیز و فلان چیز را بخر و فلان چیز را بخر، و در آن از آنچه آنها گفته بودند، ذکری نکردند، پس چون نامه را خواند، آن را به زراره داد و زراره هم به محمد بن مسلم داد تا اینکه نامه بین همگی آنها دست به دست گشت پس مفضل گفت: چه میگوئید گفتند: این مبلغ سنگینی است؛ باید فکری کنیم و آن را جمع کنیم و به تو تحویل دهیم. الآن که نمیتوانیم تا بعد در آن نظر کنیم، و اراده کردند که برگردند، مفضل به آنان گفت: تا ظهر مهمان من باشید! پس آنها را نگه داشت.
و دنبال همان اصحابی فرستاد که او را از مجالست با آنها باز میداشتند. آنها آمدند و مفضل نامهی امام صادق علیهالسلام را برایشان خواند. آنها رفتند و مفضل شکایت کنندگان را نزد خود برای صرف غذا نگه داشت، دیری نپایید که آن جوانمردان برگشتند و هر کدام بر طبق توان خود، آنچه توانسته بود، آورد، پس قبل از اینکه غذای شکایت کنندگان تمام شود، دو هزار دینار و ده هزار درهم درخواستی جمع کردند و تحویل دادند. مفضل به شکایت کنندگان گفت: اینان کسانی هستند که شما مرا به طرد آنان امر کردید! گمان میکنید خداوند به نماز و روزهی شما نیاز دارد!
در اینجا مرحوم مامقانی تعلیقهای دارد:[4]
انظر يرحمك اللّه تعالی الى اعمال الصّادق علیهالسلام حكمة عمليّة و فهم المفضّل مراد المعصوم و اعماله ايضا حكمة عمليّة و ذلك انّهم لمّا عابوا على المفضّل مجالسة السّفلة و الانذال اراد الامام علیهالسلام ان يبيّن لهم سر تلك المجالسة فكتب الكتاب و ارسله مع الجماعة و كلّف المفضّل بشراء اشياء له علیهالسلام يتوقّف شرائها على مال خطير و النقد المفضّل الى انّ سرّ ارساله علیهالسلام الكتاب مع هؤلاء الجماعة مع كفاية واحد لحمل الكتاب ان يتبيّن لهم سرّ مجالسة الإنذال و الفسقة فكلّف الجماعة الحاملين للكتاب بتهيئة مال لشراء ما طلبه ابو عبد اللّه فاعتذروا بانّ المال خطير و استهملوا التّهيئة فحبسهم للغداء و ارسل خلف السّفلة و اراهم كتاب ابى عبد اللّه علیهالسلام فهيّؤا المال قبل فراغهم من الغداء فارى المفضّل الجماعة بفعله انّ مجالسة مع هؤلاء انّما هو من باب مصاحبة الصيّاد للكلب و انّه انّما تحمّل فضيحة مجالسة هؤلاء لأيصال الصّيد الى امامه و مراده بقوله تظنّون انّ اللّه يحتاج الى صلوتكم و صومكم انّ بصلوتكم و صومكم لا ترفع حاجة الإمام علیهالسلام و..[5]
نظر کن (خداوند تو را رحمت کند) به اعمال صادق علیهالسلام که یک حکمت عملیه است و مفضل هم فهمید که منظور امام چیست ( پول نمیخواستند بلکه میخواستند به آنها بفهمانند که این کار مفضل بن عمر و ارتباط او با جوانها صحیح است و آنها را هدایت میکند) و چون بر مفضل عیب جوئی کردند، امام اراده کردند که سرّ این مجالست را برای آنان آشکار کند پس نامه را دست آنان داد و دستور داد به مفضل که چیزی بخرد که خرید آن به مبلغ زیادی متوقف است، مفضل هم متوجه این نکته بود لذا به آنها گفت که نامه را بخوانند و از آنان مضمون نامه را بخواهد و آنها عذر خواهی کنند که ما یک چنین پولی نداریم. پس مفضل آنها را برای نهار دعوت کند و در این حین آن جوانها را خبر کند که بیایند و آن جوانها را در جریان مضمون نامه امام قرار دهد و آنها قبل از اینکه منتقدین از نهار فارغ شوند، آن مال را تهیه کنند، پس مفضل با این کار خواست به آنان بفهماند که مجالست او با آنها از باب مجالست صیاد با کلب است و او فضیحت مجالست با آنان را تحمل کرد برای رساندن صید به امام خود و مراد به قول او «گمان میکنید خداوند به نماز و روزههای شما نیازمند است» این بود که نماز و روزههای شما حاجت امام علیهالسلام را رفع نمیکند و..
علی رغم اینکه مطالبی از کشی و ابن غضائری در مورد مفضل است ولی با توجه به حجم روایات مادحه در مورد ایشان و علم اجمالی به صدور این روایات، نمیتوان به این اقوال اعتماد کرد، لذا طبق این روایات او را موثق و معتبر میدانیم. و روایات ذامه در مقابل این روایات قابلیت مقاومت را ندارد، لذا روایات ذامه را توجیه میکنیم.
پس روایتی که فرمود: هنگامی که امام زمانعلیهالسلام ظهور میکند از تکذیب کنندگان شیعه شروع میکند، اگر از نظر سند اشکالی داشته باشد، اشکال آن در مورد مفضل نیست بلکه اشکال آن روایت محمد بن عیسی از یونس است.
د) دلالت روایت چهارم :
ظاهر روایت این است که امام زمانعلیهالسلام درغگویان از شیعه را به قتل میرساند ولی احتمال دیگری هم هست که بگوئیم عبارت «کذابی الشیعة» اضافه اسم فاعل به مفعول میباشد. در شرح ابن عقیل در بحث اسم فاعل، در ذیل این بیت چنین آمده است:[6]
و قد يضاف ذا إلى اسم مرتفع معني كمحمود المقاصد الورع
در مورد اضافه اسم فاعل به معمول و مفعول سه وجه متصوراست :
1. گاهی قاصر است و فعلش لازم است
2. گاهی معتدی به واحد است
3. گاهی متعدی به دوتا است.
آنجا که متعدی به واحد است میفرماید:
یجوز اضافته لمرفوعه ان لم یلتبس فاعله بمفعوله. اگر بین فاعل و مفعول اشتباه نشود، اضافه ایرادی ندارد.
در این روایت هم محتمل است که اضافه اسم فاعل به مفعول باشد، که در این صورت معنا چنین میشود: امام علیهالسلام از کسانی که عقاید شیعه را تکذیب میکنند، شروع میکند. و حال آنکه عقاید شیعه برگرفته شده از اسلام ناب و از شخص پیامبرصلیالله علیه و آله و از ائمه علیهمالسلام است وکسانی که با این عقاید مشکل دارند نواصب هستند. البته ما در روایات داریم که برخورد امام علیهالسلام با نواصب چگونه است که یا باید به اسلام برگردند و یا از شهر بیرون رفته و یا جزیه بدهند. مرحوم مجلسی همین جا میفرماید: شاید قضیه جزیه در اول قیام باشد و الا از نواصب جزیه گرفته نمیشود، یا اینکه اسلام واقعی را قبول کنند یا حکمشان قتل است. و در روایت حکم کسی که با امام علیعلیهالسلام دشمنی کند، آمده و مسئله جدیدی نیست که بگوییم امام علیهالسلام اجرا میکند.
آیا قتل نواصب و کسانی که دشمنی میکنند و در دشمنی با امام علی علیهالسلام تجاهر میکنند، حکمی جدید است!؟
نظر عامه نسبت به منتقدین و مخالفین خلفا و صحابه:
در کتب اهل سنت نسبت به مخالفین خلفا و کسانی که به بعضی از صحابه خورده میگیرند چنین آمده است:
سرخسی درکتاب اصول خود میگوید:
من طعن فیهم فهو ملحد منابذ الاسلام دوائه السیف ان لم یتب.
کسی که برای صحابه نقطه ضعف بتراشد پس او ملحد بوده و از اسلام خارج است و اگر توبه نکند دوایش شمشیر است.
قرطبی میگوید:
فمن نقص واحدا منهم او طعن فیهم او طعن علیه فی روایته فقد ردّ علی الله ربّ العالمین و ابطل شرائع الاسلام.
کسی که یکی از اینها را تنقیص کند و طعنهای به آنها بزند و حرف اینها را رد کند ، حرف خدا را رد کرده است و دین خدا را باطل کرده است.
فاریابی طبق نقل ابن عابدین در رسائل گوید:
کسی که به اوّلی ناسزا بگوید، پس او کافر است و بر او نماز نمیخوانم، گفتم پس چه کار میکنید، این که لا اله الا الله میگوید، گفت: اگر مُرد دست هم به او نزنید، او را روی چوب بگذارید، تا به قبر وارد شود.
عامه چنین دیدگاهی درباره کسی که نسبت به بعضی از صحابه نظر منفی داشته باشد، دارند، حال اگر ما گفتیم کسی که امیر المومنین علیهالسلام را نعوذ بالله سبّ کند، حکم او قتل است، حکم جدیدی نیست و حکمی است که در کتب خود عامه نیز میباشد.
نظر علمای شیعه نسبت به نواصب:
مرحوم صدوق میفرماید:[7]
وَ مَنِ اسْتَحَلَّ لَعْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ علیهالسلام وَ الْخُرُوجَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ وَ قَتْلَهُمْ حُرِّمَتْ مُنَاكَحَتُهُ لِأَنَّ فِيهَا الْإِلْقَاءَ بِالْأَيْدِي إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ الْجُهَّالُ يَتَوَهَّمُونَ أَنَّ كُلَّ مُخَالِفٍ نَاصِبٌ وَ لَيْسَ كَذَلِكَ
صدوق می فرماید کسی که لعن امیر المومنین و خروج و قتل مسلمین را حلال بشمارد (همین کاری که امروز تکفیری ها انجام می دهند.) نکاح با آنها حرام است چون در آن خود را با دست خود به هلاکت انداختن است، و جهال گمان میکنند که هر مخالف و غیر شیعهای، ناصبی است. درحالیکه این اشتباه است. و اهل سنت ناصبی نیستند چون این اهل سنت امیر المومنین را لعن نمی کنندو خون مسلمین را حلال نمی دانند.
مرحوم محقق حلی میفرماید:[8]
لایصح نکاح الناصب المعلن بعداوة اهل البیت علیهمالسلام.
همچنین ایشان در باب صید و ذباحه میفرماید:[9]
«لا يصح ذباحة المعلن بالعداوة لأهل البيت علیهمالسلام كالخارجي و إن أظهر الإسلام» ذبح کسی که دشمنی علنی با اهل بیت علیهمالسلام دارد، باطل بوده مانند خوارج گر چه اظهار اسلام هم داشته باشند.
علامه حلی در کتاب تذکرة الفقهاء میفرماید:[10]
الناصب- و هو من يتظاهر ببغضة أحد من الأئمة علیهمالسلام- نجس. ناصبی کسی است که بغض خود را نسبت به یکی از ائمه آشار میکند، او نجس است.
همچنین در قواعد میفرماید:
لایحل لو ذبح الناصب و هو الملعن للعداوة لاهل البیت علیهمالسلام کالخوارج.
ذبیحه ناصبی حلال نیست و او کسی است که دشمنی خود با اهل بیتعلیهمالسلام را آشکار میکند؛ مانند خوارج.
مرحوم شهید میفرماید:[11]
النواصب هم الملعنون بالعداوة لاهل البیت علیهمالسلام. آشکارا عداوت کنند و یا چیزی بگویند که لازمه آن همین باشد.
ابن تیمیه ناصبی میباشد و نقل حرفهای او برای ما سخت است، و او کسی است که (نعوذ بالله) امیر المومنین علیهالسلام را با فرعون مقایسه میکند.
مرحوم شهید میفرماید:[12]
بل متى عرف منه البغض لأهل البيت عليهم السلام فهو ناصبيّ و إن لم يعلن به، كما نبّه عليه في خبر عبد اللّه بن سنان. و على التقديرين فهذا أمر عزيز في المسلمين الآن لا يكاد يتّفق إلّا نادرا، فلا تغترّ بمن يتوهّم غير ذلك.
کسی که بدانیم مبغض اهل بیت است پس او ناصبی است و اگر چه آشکار نکند، همچنان که در خبر عبد الله بن سنان به آن و بر هر دو فرض الآن ناصبی در بین مسلمانان کم است پس فریب کسانی که غیر این توهم دارند را نخور.
مرحوم اردبیلی میفرماید:[13]
و أمّا الناصب بمعنى المبغض و العدو لأهل البيت علیهمالسلام فهو كافر
امّا ناصبی به معنای کسی است که بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت دارد پس او کافر است.
علامه حلی می فرماید:[14]
و الدليل إنّما ينهض في الناصب؛ لأنّه كافر، و نعني به: من يظهر العداوة و الشنآن لأمير المؤمنين عليه السلام و الأئمّة عليهم السلام من بعده، و ينسبهم إلى ما يقدح في العدالة، كالخوارج و من ضارعهم.
ناصب کافر است و او کسی است که نسبت به امیر المومنین و ائمه اظهار دشمنی میکند، و چیزهائی که به عدالت ضرر میزند را به آنها نسبت میدهد مانند خوارج.
مرحوم صدوق میفرماید:[15]
أن المراد بالناصب من يعتقد جواز حرب الأئمة علیهمالسلام، و هم الخوارج و كذا غيرهم ممن لا يعتقد برأيهم، لكنهم يعادون الأئمة الذين أوجب الله طاعتهم و ولايتهم و مودتهم و مطلق العامة ليسوا كذلك،
مراد از ناصبی کسی است که اعتقاد به جواز حرب با ائمه دارد،[16] و آنها خوارج هستند و همچنین غیر آنها از کسانی معتقد به نظر آنها نیستند لکن با ائمه دشمنی میکنند. و مطلق عامه چنین نیستند.
نتیجه:
برفرض قبول این روایت، اولا باید آن را به قرینه روایات دیگر بر نواصب حمل کنیم. و از اضافه فاعل به مفعول است، یعنی «الذین یکذبون الشیعه». و ثانیا حمل بر نواصب میکنیم، کسانی که بغض و دشمنی نسبت به اهل بیت دارند و خون آنها را مباح میدانند و این حکم ممکن است که اجرا نشده باشد، در دوران امام زمانعلیهالسلام حکم آنها اجرا میشود. ولی عامه این حکم را اجرا کردند و فتوی دادند که کسی که با صحابه مشکل داشته باشد خونش هدر است.