مقدمه
موضوع سخن در مورد حکم قیامهای قبل از ظهور
امام زمان# بود. عمده روایات در این زمینه، به همراه معارضات آنها
بررسی و جمع بندی شد. سپس کلمات بزرگان و فقها در این رابطه را
نقل کردیم. مطالبی از مرحوم خویی و شهید حاج آقا
مصطفی خمینی نقل شد. در جلسه قبل، مطالبی از جناب
سیدکاظم حائری - یکی از علمای معاصر و حاضر - که
بحث مفصلی در ولایت فقیه دارند، بیان کردیم [
زیرا این مسئلهی قیامهای قبل از ظهور، گویا
مخالفتی با عمومیت ولایت دارد، به همین جهت، چنین
بحثهایی را هم مطرح میکنند.]
ایشان در
بحث قیامها، سه طائفه
[1] از روایات را مطرح میکند.طائفه دوم، روایاتی
هستند که خبر از شکست
قیام های قبل از ظهور امام زمان بر علیه ظلم میدهند. [
روايات الطائفة الثانية: و هي الروايات التي
تخبر عن أنّ من يخرج ضد الطاغوت قبل قيام القائم# فسوف ينكسر]، روایات طائفه دوم، از نظر ایشان، به دو دسته
تقسیم میشود.دسته اول: روایاتی که فقط خبر از انکسار و
شکست میدهند [ نهی از قیام ندارد] و دسته دوم:
روایاتی که متضمن، نهی از خروج هستند. در جلسه گذشته،
روایات دسته اول را بیان کردیم و اکنون روایات دسته دوم
را بیان میکنیم.
ادامه کلام آقاي حائری در
المرجعیة و القیاده
و أمّا روايات القسم الثاني: و هي التي نهت عن
الخروج معللة ذلك بالانكسارو اما روایات قسم دوم: روایاتی که
نهی از خروج میکند و تعلیلش هم این است که نتیجه چنین
قیام هایی، شکست است.
فمنها: عن أبي الجارود بسند ضعيف جدا عن الباقر×:
« قَالَ قُلْتُ لَهُ ع أَوْصِنِي فَقَالَ أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ
تَلْزَمَ بَيْتَكَ وَ تَقْعُدَ فِي دَهْمِكَ [دَهْمَاءِ] هَؤُلَاءِ النَّاسِ وَ
إِيَّاكَ وَ الْخَوَارِجَ مِنَّا فَإِنَّهُمْ لَيْسُوا عَلَى شَيْءٍ وَ لَا إِلَى
شَيْءٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مُلْكاً لَا يَسْتَطِيعُ النَّاسُ
أَنْ تَرْدَعَهُ وَ أَنَّ لِأَهْلِ الْحَقِّ دَوْلَةً إِذَا جَاءَتْ وَلَّاهَا
اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنْكُمْ كَانَ
عِنْدَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ إِنْ قَبَضَهُ اللَّهُ قَبْلَ ذَلِكَ
خَارَ لَهُ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَا تَقُومُ عِصَابَةٌ تَدْفَعُ ضَيْماً أَوْ
تُعِزُّ دِيناً إِلَّا صَرَعَتْهُمُ الْبَلِيَّةُ حَتَّى تَقُومَ عِصَابَةٌ
شَهِدُوا بَدْراً مَعَ رَسُولِ اللَّهِ لَا يُوَارَى قَتِيلُهُمْ وَ لَا يُرْفَعُ
صَرِيعُهُمْ وَ لَا يُدَاوَى جَرِيحُهُمْ قُلْتُ مَنْ هُمْ قَالَ الْمَلَائِكَة»اولین روایت، روایت ابوالجارود از امام باقر×
است که میفرماید: سندش هم جداً ضعیف است. [ترجمه روایت، قبلا
بیان شده است ]
«فمن هذه الرواية قد يفهم النهي عن الخروج
بقرينة صدر الرواية من قوله×: «و إن تلزم بيتك» از این روایت به قرینه
« أَنْ تَلْزَمَ بَيْتَكَ »، نهی از خروج و قیام، استفاده میشود.
[این سنخ روایات در واقع تخدیر کردن و مایوس کردن
مخالفین است که ساکت باشند. این خواست حکومت اموی است که
روایاتی در مردم منتشر شود که وضعیت آنان، جبری است و
قابل عوض شدن نمیباشد. ]
روایت دیگری که ایشان، مطرح
میکند، روایت صحیفه است که ما مفصلا نقل کردیم. در
این روایت آمده است که:
«مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ
إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ
الْبَلِيَّةُ، وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا وَ شِيعَتِنَا»
(امام صادق× فرمود: احدی از خاندان ما قبل از قیام امام زمان - برای
دفع ظلم و احیای حق - خروج نمیکند
جز اینکه مورد ابتلای بلیات قرار گرفته و قیامش برای
ما و شیعیان ما مشکل ساز است.)
جناب حائری بعد از نقل روایت، میفرماید:
«
و قرينة النهي في
هذه الرواية هي قوله× «زيادة في مكروهنا». فالخروج حرام و غير جائز لأنّه يزيد في مكروه و أذيّة أهل
البيت عليهم السّلام. و لكننا و بلحاظ ورود لفظة (منّا) في الرواية يمكن أن نفهم
منها أنّها خاصّة بأهل البيت عليهم السّلام بالمعنى الخاصّ، كما في روايات القسم
الأوّل.»عبارت
«وَ كَانَ قِيَامُهُ زِيَادَةً فِي مَكْرُوهِنَا»
قرینهی نهی از قیام در این روایت
است.ایشان، در مقام جواب میفرماید: به لحاظ ورود کلمهی
«منا»، روایت در مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین - مثل
روایات قسم اول - است.
روایت سومی که آقاي سیدکاظم حائری
- از قسم دوم – بیان
میکند، روایت امام رضا× میباشد. در این روایت،
باید تأمل بیشتری نمود زیرا روایات صادقین^
را اگرتوجیه به قیامهای بعد از آن بزرگواران
نماییم، ولی در زمان امام رضا و بعد از آن قیامی
نبوده است که مورد تایید باشد.
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ قَالَ
الرِّضَا ع لَا دِينَ لِمَنْ لَا وَرَعَ لَهُ وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا
تَقِيَّةَ لَهُ وَ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ فَقِيلَ لَهُ
يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِلَى مَتَى قَالَ إِلى يَوْمِ الْوَقْتِ
الْمَعْلُومِ وَ هُوَ يَوْمُ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَمَنْ تَرَكَ التَّقِيَّةَ
قَبْلَ خُرُوجِ قَائِمِنَا فَلَيْسَ مِنَّا فَقِيلَ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ
اللَّهِ مَنِ الْقَائِمُ مِنْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ قَالَ الرَّابِعُ مِنْ وُلْدِي
ابْنُ سَيِّدَةِ الْإِمَاءِ يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ
وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْمٍ وَ هُوَ الَّذِي يَشُكُّ النَّاسُ فِي وِلَادَتِهِ
وَ هُوَ صَاحِبُ الْغَيْبَةِ قَبْلَ خُرُوجِهِ وَ إِذَا خَرَجَ أَشْرَقَتِ
الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ وَضَعَ مِيزَانَ الْعَدْلِ بَيْنَ النَّاسِ فَلَا يَظْلِمُ
أَحَدٌ أَحَداً وَ هُوَ الَّذِي تُطْوَى لَهُ الْأَرْضُ وَ لَا يَكُونُ لَهُ ظِلٌّ
وَ هُوَ الَّذِي يُنَادِي مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَسْمَعُهُ جَمِيعُ أَهْلِ
الْأَرْضِ بِالدُّعَاءِ إِلَيْهِ يَقُولُ أَلَا إِنَّ حُجَّةَ اللَّهِ قَدْ ظَهَرَ
عِنْدَ بَيْتِ اللَّهِ فَاتَّبِعُوهُ فَإِنَّ الْحَقَّ مَعَهُ وَ فِيهِ وَ هُوَ
قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ
آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِينَ»حسين بن خالد گويد: امام رضا× فرمود: كسى
كه ورع نداشته باشد، دين ندارد و كسى كه تقيّه نداشته باشد، ايمان ندارد،
گرامىترين شما نزد پروردگار كسى است كه بيشتر به تقيّه عمل كند، گفتند: اى فرزند
رسول خدا! تا به كى؟ فرمود: تا روز وقت معلوم كه روز خروج قائم ما اهل البيت است،
و كسى كه تقيّه را پيش از خروج قائم ما ترك كند از ما نيست، گفتند: اى فرزند رسول
خدا! قائم شما اهل بيت كيست؟ فرمود: چهارمين از فرزندان من، فرزند سرور كنيزان،
خداوند به واسطه وى زمين را از هر ستمى پاك گرداند و از هر ظلمى منزّه سازد و او
كسى است كه مردم در ولادتش شكّ كنند و او كسى است كه پيش از خروجش غيبت كند و
آنگاه كه خروج كند زمين به نورش روشن گردد و در ميان مردم ميزان عدالت وضع كند و
هيچ كس به ديگرى ستم نكند و او كسى است كه زمين براى او در پيچيده شود و سايهاى
براى او نباشد و او كسى است كه از آسمان نداكنندهاى او را به نام ندا كند و به وى
دعوت نمايد به گونهاى كه همه اهل زمين آن ندا را بشنوند، مىگويد: هان؛ حجت خدا
به حقيقت، نزد خانه خدا آشكار شد؛ او را پيروى كنيد كه حق با او و در او است و اين
است تفسير گفته خداى عز و جل «اگر بخواهيم آيهاى از آسمان بر آنها فرود آوريم كه
براى آن گردن نهند»(سوره شعراء، آيه 4)
«إنّ هذه الروايات التي تمنع عن الخروج و مقاتلة
الظالمين بحجة العجز عن الانتصار لا بحجة عدم وجود المعصوم×، نعلّق عليها بتعليق
واحد الى حين ذكر الروايات الاخرى. إنّ مفاد هذه الروايات هو النهي عن الخروج
بعلّة الانكسار، و لنا أن نقول هنا بأنّ هذا ليس ممكنا و على نحو القضية العامّة
الواسعة و الى مدى بعيد من الزمن.و ذلك لأنّ الإخبار عن حالة الانكسار المفترضة
هنا لها أحد معنيين هما:-إمّا الإخبار الغيبي عن
الانكسار.-أو الإخبار الغيبي عن الظروف و الملابسات التي
لا تؤدّي الى الانتصار قبل الظهور.ففي الفرض الأوّل، لو حظت مسألة الانكسار فقط، و
لم تلحظ المؤشرات الظاهرية و أنّها هل تؤكّد الانتصار أو الهزيمة و الانكسار. فالروايات
تقول: متى ثرتم فسوف تنكسرون. و في الفرض الثاني: فإنّ الإمام× لا يتكلّم إلاّ عن
المؤشّرات الظاهرية، فيقول: إنّ الظروف غير مواتية للانتصار و لم تجتمع العوامل
لذلك؛ و لذلك يكون الخروج محرّما»آقاي سید کاظم حائری میفرماید:
این سه روایت - امام باقر و امام صادق و امام رضا ^ - از خروج و
درگیری با ظالمین منع میکند،
زیرا نتیجه چنین قیامهایی را شکست میدانند
و نباید گفته شود که علت منع از قیام، به جهت عدم حضور امام معصوم
است. اگر این دسته از روایات را منحصر در زمان خاص بدانیم،
چنین برداشتی، قابل قبول است. ولی اگر زمان روایات را تا
زمان ظهور امام زمان#،گسترش بدهیم ممکن نیست که چنین حرفی
را ارائه داد. زیرا إخبار از شکست دو احتمال دارد.
اول: إخبار غیبی از واقعه است. ائمه معصومین^
روی علمی که خداوند به آنها افاضه کرده، واقع را دانسته و از آن خبر
میدهند که این قیامها شکست میخورد.
دوم: این که ائمه معصومین^، از روی علم
غیب، إخبار نمیدهند، بلکه ظاهر موقعیتها و جریاناتی که
پیش میآید، نشان میدهد
که این جریان منتهی به پیروزی نیست.
«أقول: إنّ كلا هذين المعنيين مقطوع الفساد.»ایشان میفرماید:
احتمال اول [ یعنی هروقت قیام کردی شکست میخوری]
و احتمال دوم [ یعنی، امام به همان قرائن ظاهری نظر میکند
و به عنوان کارشناس متوجه میشود که هیچ وقت، عوامل پیروزی برای
مومنین پیش نمیآید پس قیام حرام است]، هر دو، مقطوع الفساد
است.
أمّا الأوّل: فإنّ كون الإمام× نظر الى الواقع و
أخبر إخبارا غيبيا عنه، بأنّه من خرج من شيعته سوف ينكسر، و إن أشّرت المؤشّرات
الى غير ذلك، فهذا أمر خلاف طبيعة الشرائع السماوية بما فيها شريعة الإسلام. لأنّ
التكاليف و الوظائف التي يكلّف بها الناس الجري الاجتماعي لا تدور مدار الواقع و
إنّما تدور مدار المؤشّرات الظاهرية إلاّ ما شذّ و ندر. فأنبياء الشريعة-و بغض
النظر عن موارد الإعجاز-كموسى و عيسى عليهما السّلام و محمد صلى اللّه عليه و سلم،
و الأئمة الأطهار عليهم السّلام على طول خط البشرية كلهم امروا بالتحرّك على وفق
المؤشّرات الظاهرية لا على وفق بواطن الامور و واقعها. فهذا موسى× لم يجز قتل ذاك
الطفل المعصوم على وفق ظاهر الحال و أجازه الخضر×، الذي كان نبيا من غير أنبياء
الشريعة، لأنّه تحرّك على وفق الواقع. و هذا نبينا محمد صلى اللّه عليه و سلم، كان
يحارب عند ما يرى أنّ المؤشّرات تشير الى احتمال الانتصار. و قد اتّفق أحيانا أن
كانت النتائج ليست كما كان يتوقعها صلى اللّه عليه و سلم-ظاهرا لا بعلم
النبوّة-فخسر بعض المعارك.و هذا علي×، كان يرى و بعين الواقع أنّ ابن ملجم (لعنه
اللّه) قاتله، و لكنّه كان يتحرّك على وفق الظاهر و لم يقم× بأي إجراء ضده قبل أن
يرتكب جنايته و حارب الحسن× عند ما كان هناك أمل ظاهري بالنصر و صالح عند ما أشارت
الظروف الى ضرورة الصلح، و هكذا...فالشرائع قائمة على أساس المقاييس الظاهرية و لو
أراد اللّه تعالى للناس أن يسيروا على وفق الملاكات الواقعية لكان حقا عليه إرسال
الممثلين عنه لإخبار الناس بامور الغيب. و لمّا لم يحصل مثل هذا، فإنّ المقياس
يبقى هو المقياس الظاهري. و على هذا، فإنّ القول، بأننا لا يجوز لنا العمل و
الثورة لاستلام الحكم إلاّ بعد أن نضمن الفوز و الانتصار قول مخالف لطبيعة الشريعة
الإسلامية» اما احتمال اول: چون، إخبار امام از واقع، خلاف
طبیعت شرع اسلام است، چون معمولا تکالیف و وظایف - به جز موارد
معدود - در مدار ظاهر نه واقع است. پیامبر| میفرمایند:
«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ وَ
الْأَيْمَان»، انبیا قطعا معجزاتی هم داشته اند ولی در
طول زندگی شان دستور به حرکت بر وفق ظواهر میدادند.
حضرت موسی، کشتن طفل معصوم را تجویز نکرد، اما حضرت خضر جائز دانست.
همچنین پیامبر اکرم|، هنگامی که میخواست
با دشمن بجنگد طبق ظواهر حرکت میکرد و گاهی
نتایج با واقع مطابق نبود و در بعضی از جنگها هم شکست خوردند. در جنگ
احد و اویل حنین مثلا. همچنین مولای متقیان
میدانستند که ابن ملجم قاتل اوست. اما برخورد با او طبق ظاهر
بود. شما میگویید که ائمه، قیام را به واسطه علم
غیب و دانستن اینکه تمام قیامها شکست میخورند،
حرام کردند. امام حسن× - با اینکه همهی شرایط بعدی را
میدانستند - طبق ظاهر با معاویه جنگیدند، اما به
ظاهر عمل کردند. همه ائمه طاهرین، تا زمانی که شاخصهها
و علامات پیروزی بود حرکت میکردند.
بنابراین، شرع بر مقیاسهای ظاهری حاکم است. پس، اگر
بگوییم، قیام برای به دست گرفتن زمام امور جایز
نیست، مگر اینکه پیروزی را تضمین کنیم مخالف
شریعت اسلام است. چرا؟ چون ظواهر کفایت میکند.
[فرض کنید مردم مطلع بشوند که فقیهی میخواهد در
فیضیه،سخنرانی کند، لذا از در منزل ایشان تا
فیضیه جمعیت، موج زند.پیدا است که اقبال و توجه وجود دارد
و ظواهر حاکی است که اگر این فقیه برای رفع ظلم، علم در
دست گرفت به حسب ظاهر پیروزی با اوست و همین برای
قیام او، کفایت میکند.]
[بنده، در قضیه آقا امام
حسین×، نظر دیگری دارم که نمیدانم
درست است یا خیر. اینها حکم قتل امام حسین× را صادر کرده
بودند و قضیه تمام بود. امروز سوم شعبان، روز ورود ایشان به مکه است و
یکی از جهاتی که امام× اصرار داشتند از مکه خارج شوند،
همین بود که حرمت مکه شکسته نشود. آنها که حرمت شناس نبودند. الان هم،
این وهابیت را نگاه کنید. تاریخ اینها را نگاه
کنید که هرچه جنگ داشتند معمولا در ماه های حرام بوده است. حمله به
کربلا و نجف و عراق و مکه و مدینه و طائف! معمولا ماههای حرام بوده
است. تعمد داشتند که نشان دهند ما پایبند به هیچ دینی جز
دین محمد ابن عبدالوهاب نیستیم.]
«و أمّا الثاني: و هو أنّ كلام الإمام× كان
ناظرا الى الظروف و يخبر عن الظاهر لا عن الواقع. فهذا أمر خلاف سنن الكون لا خلاف
سنن الشريعة؛ لأننا قلنا سابقا بأنّ الظروف و القدرات و الإمكانات قد وزّعت من قبل
اللّه تبارك و تعالى على الناس بشكل سواء. لأنّه تعالى أراد أَنْ يَكُونَ اَلناسُ أُمَّةً واحِدَةً، و لم يشأ أن يكون النصر الى جانب الكفرة دائما بحيث ترجح
كفة الكفر على الإيمان في الدنيا دائما. قال تعالى
﴿ وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً
لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ
عَلَيْها يَظْهَرُونَ ﴾ فما
معنى فرضية أنّه متى ما قام الكفّار انتصروا و متى ما قام المؤمنون انكسروا؟
و اما احتمال دوم: امام بر طبق ظواهر و قرائن و شاخصهها،
حکم میکند و میفرمایند که قیام های تا زمان ظهور به
شکست، منجر میشود. آقاي سید کاظم حائری میفرماید:
هیچ وقت امام، بر خلاف سنت های الهی و اصول شریعت و
طبیعت حرف نمیزند.[ آیهی
شریفه را نگاه کنید که میفرماید:
﴿ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ ﴾ و یا اینکه
﴿
وَ الدَّهْرَ يَوْمان لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْك ﴾]، اینطور نیست که همیشه کفهی
کفار سنگین باشد. اصلا سنت الهی این نیست که همیشه
قدرت در اختیار ظالم باشد. لازم نیست حکومتی جهانی
تشکیل شود تا قدرت در اختیار مومنین قرار گیرد.[ در اوج
حکومت عباسیین، قیامهایی بوده که به نتیجه
رسیده است.قضیهی آل بویه را نگاه کنید، در بغداد
در دورانی شیعیان، آقایی میکردند
و عزاداری اباعبدالله الحسین به شکل یکپارچه و رسمی همراه
با تعطیلی مغازهها برگزار میشد.
اینها حرف 1100 سال قبل است. اینطوری نیست که مومنان
همیشه توسریخور باشند. خرقی از بغداد خارج میشود،
چون میگوید که رافضه قدرت گرفتهاند، [مغنی ابن قدامة
شرح حال او را دارد]. خود امویین را ببینید که چنان تحت
تعقیب قرار گرفتند که دنبال سوراخ موش میگشتند.
کسی را که میخواستند به نهایت ذلت تشبیه کنند میگفتند:
«اضل من اموی یوم عاشورا بالکوفة».] پس اگر بنا بود که هر وقت
مومنین قیام کنند، شکست بخورند و هر وقت کافران قیام کنند،
پیروز شوند، با آیه
﴿ وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً
واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ
فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ ﴾
سازگاری نداشت
«و الخلاصة: إنّ الروايات: و مع ضعف سندها لا
تقبل و على كلا المعنيين، و إذا قبلناها فلا بدّ أن نقول: -بأنّها ناظرة الى فترة معيّنة من الزمن لا الى
هذه الفترة الطويلة بين الغيبة و الظهور.-أو أنّها ناظرة الى الخارجين من أهل البيت
عليهم السّلام بالمعنى الخاصّ.-أو أنّها صادرة على نحو التقية، أو ما أشبه.خلاصه اینکه: روایاتی که مفادشان،
نهی از خروج است، اولا: ضعف سند دارند و ثانیا: قابل توجیه به
هیچ یک از دو احتمالی که گفتیم، نمیباشند. پس
باید یکی از این فروض را در مورد آنها پذیرفت:
1- روایات نهی از خروج، مربوط به زمان
خاصی بوده و شامل نهی از قیام، تا زمان ظهور نمیشود.
2- این روایات ناظر به خود اهل بیت و در
مقام بیان تکلیف خود ائمه طاهرین میباشد.
3- روایات نهی از خروج، به خاطر تقیه
صادر شدهاند.
[2]پس کسانی که این روایات را مثل پتک در
دست گرفته و بر سر انقلاب و نظام و فقهای پیشتاز،
وارد میکنند، برداشت صحیحی از این
دسته روایات ندارند.