در جلسه قبل بیان شد که مرحوم
خوئی بحثی را با عنوان اینکه «آیا جهاد
ابتدایی جایز است یا خیر»؛ مطرح نموده و سپس بر
خلاف شهرت و اجماع فرمودند که جهاد ابتدایی با رعایت همه جهات و
مصالح، مشروع است. مرحوم خوئی مستند اجماع و روایات کسانی که
مشروعیت جهاد ابتدایی را بدون اذن امام جایز نمیدانند،
مورد مناقشه قرار میدهد.
ادامه بیان مرحوم خوئی در
جهاد ابتدايي
«و قد
تحصّل من ذلك أنّ الظاهر عدم سقوط وجوب الجهاد في عصر الغيبة»خلاصه کلام اینکه، ظاهرا در عصر
غیبت وجوب جهاد ساقط نمیشود.
مرحوم خوئی که از فقیهان
مسلم و چهرهی شیعه است، میفرماید در دوران غیبت
حق جهاد ابتدایی هم داریم. من در بین فقهای قبل
چنین نظری ندیدم.[البته! شنیدم که مقام معظم رهبری
هم، چنین نظری دارند هر چند خودم، نظر و استدلال ایشان را
ندیدم]
«و ثبوته
في كافّة الأعصار لدى توفّر شرائطه، و هو في زمن الغيبة منوط بتشخيص المسلمين من
ذوي الخبرة في الموضوع أنّ في الجهاد معهم مصلحة للإسلام على أساس أنّ لديهم قوّة
كافية من حيث العدد و العدّة لدحرهم بشكل لا يحتمل عادة أن يخسروا في المعركة،
فإذا توفّرت هذه الشرائط عندهم وجب عليهم الجهاد و المقاتلة معهم»[1]و وجوب جهاد در تمام زمانها به شرط
وجود شرایط،ثابت است. و جهاد در زمان غیبت، مربوط به تشخیص
کارشناسان نظامی و سیاسی میباشد به اینکه جهاد، به
مصلحت اسلام است و همچنین سپاه اسلام دارای عِده و عُده کافی
است تا به طور طبیعی، موجب شکست آنها نگردد.پس هرگاه جمیع
شرایط برای جنگیدن آماده بود، جهاد و مقاتله با آنها، واجب
است.
«و أمّا ما ورد في عدّة من الروايات من حرمة الخروج بالسيف على الحكّام
و خلفاء الجور قبل قيام قائمنا صلوات اللّه عليه فهو أجنبي عن مسألتنا هذه و هي
الجهاد مع الكفّار رأسا، و لا يرتبط بها نهائيا»در باب حرمت قیام قبل از
قیام قائم، بر علیه حکام و خلفاء ظالم وارد شده است، ربطی و
اما روایاتی که به بحث ما ندارد زیرا بحث در
جهاد با کفار است.
« المقام
الثاني: أنّا لو قلنا بمشروعيّة أصل الجهاد في عصر الغيبة فهل يعتبر فيها إذن
الفقيه[2] الجامع للشرائط أو لا؟ يظهر من صاحب
الجواهر (قدس سره) اعتباره بدعوى عموم ولايته بمثل ذلك في زمن الغيبة.مقام دوم: اگر ما قائل به
مشروعیت اصل جهاد در زمان غیبت شویم، آیا در آن، اجازه
فقیه جامع الشرائط، شرط است یا نه؟ ظاهر کلام صاحب جواهر این
است که اذن فقیه شرط است، زیرا ولایت فقیه در زمان
غیبت عام است و همه چیز را فرا میگیرد.
و هذا
الكلام غير بعيد بالتقريب الآتي، و هو أنّ على الفقيه أن يشاور في هذا الأمر المهم
أهل الخبرة و البصيرة من المسلمين حتى يطمئن بأنّ لدى المسلمين من العدّة و العدد
ما يكفي للغلبة على الكفّار الحربيّين، و بما أنّ عملية هذا الأمر المهم في الخارج
بحاجة إلى قائد و آمر يرى المسلمين نفوذ أمره عليهم، فلا محالة يتعيّن ذلك في
الفقيه الجامع للشرائط، فإنّه يتصدّى لتنفيذ هذا الأمر المهم من باب الحسبة على
أساس أنّ تصدّى غيره لذلك يوجب الهرج و المرج و يؤدّي إلى عدم تنفيذه بشكلمطلوب و
كامل»[3] و این کلام –
اجازه فقیه –
به بیانی که در آینده میآید، بعید
نیست. بر فقیه لازم است که در این امر مهم با کارشناسان و
کاردانان از مسلمین، مشورت نماید تا اینکه از تعداد و
تسلیحات مسلمانان برای غلبه بر کفار حربی، مطمئن شود.این
امر مهم، نیاز به رهبری دارد که سخن و اوامرش در مردم، نفوذ داشته
باشد و به همین جهت نیاز به فقیه جامع الشرائط، حتمی
میگردد. چنین فقیهی، متصدی اجرای چنین
امر مهمی –
از باب حسبه –
میشود، زیرا اگر غیر فقیه متصدی چنین
امری شود، کار به هرج و مرج میانجامد.
بیان سید مصطفی
خمینی درباره حكم قيام قبل از ظهور
حاج آقا مصطفی
خمینی& در کتاب ولایت فقیه خود میفرماید:
«أنّ الفقيه الجامع، له الرئاسة الكلّية على جميع الشؤون السياسية
في مملكة الإسلام، و يكون له إفناء المصالح الشخصية حذاء المصالح العالية النوعية،
فله التصرّفات في أموال الناس، و له السلطنة على أنفسهم عند اقتضاء الحاجة
النوعية ذلك؛ حفظاً للنظام و دفاعاً عن الحوزة المقدّسة الإسلامية، فلا يقصر
الإسلام عن سائر الحكومات العصريّة في إدارة المملكة من نواحٍ شتّى؛ حتّى قد
ذكرنا في بعض المقامات: أنّ الحاكم في الإسلام يتمكّن من إحداث الشوارع في البلد؛
بتخريب دور المسلمين من غير لزوم التقويم. نعم عليه الإسكان لا بعنوان البدلية و
المعاوضة، بل لجهة أنّه قيِّم الأُمّة و رئيس الرعيّة»فقیه جامع الشرائط، دارای
ریاست کلی بر همه امور سیاسی در مملکت اسلامی
میباشد. او میتواند که مصالح شخصیه را فدای مصالح
نوعیه نماید. برای چنین فقیهی، تصرف در اموال
مردم و تسلط بر جان های مردم هنگام ضرورت، جهت حفظ نظام اسلامی
جایز است و اینکه اسلام برای فقیه جامع الشرائط جهت ادراه
مملکت، ریاست بر سائر امور مملکتی را قائل است...
ایشان در ادامه بحث، نکتهی
دیگری میفرمایند که مورد بحث ماست:
« الجهة الخامسة: حول بعض
الروايات التي ربّما تدلّ على اختصاص الحكومة و البيعة بالأئمة المعصومين و لا
يجوز للآخرين ذلك، بل هي للإمام القائم و لا يكون لغيره#»جهت پنجم: حول بعضی از
روایات که چه بسا دلالت دارد بر اینکه حکومت و بیعت، مختص ائمه
معصومین است و برای دیگران جایز نیست، بلکه حکومت
مخصوص امام زمان است و دیگران را در این مورد حقی نمیباشد.
[ ایشان تعدادی از روایات را بیان میکند]
«فمنها: ما رواه الحلبي في «البحار» عن
بعض مؤلّفات أصحابنا، عن الحسين بن حمران، عن محمّد بن إسماعيل و عليّ بن عبد
اللَّه الحسين، عن أبي شعيب محمد بن نصر، عن عمر بن الفرات، عن محمد بن الفضل، عن
مفضّل بن عمر، قال: قال أبو عبد اللَّه (عليه السّلام)»
«
يا مفضّل كلّ بيعة قبل ظهور القائم فبيعة كفر و نفاق و خديعة، لعن اللَّه المبايِع
لها و المبايَع »مرحوم آقا مصطفی بعد از نقل
روایت مذکور میفرمایند:
و لا أظنّ رواية في رواياتنا أضعف سنداً منها، فراجع آحاده
(از نظر سندی ضعیف تر از این روایت سراغ ندارم)، سپس
روایت بعدی را نقل میکنند:
و منها: ما رواه النعماني
في «الغيبة» و «الكافي» و في «الوسائل» عن ابن يعقوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسين
بن سعيد، عن حمّاد بن عيسى، عن الحسين بن المختار، عن أبي بصير، عن أبي عبد اللَّه
(عليه السّلام)، قال:«كلّ راية تُرفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يُعبد من دون اللَّه
عزّ و جلّ »و السند
غير نقيّ بالحسين الذي قيل في حقّه: ضعيف جدّاً لا يلتفت إليه، كذّاب وضّاع
للحديث، فاسد المذهب (حسین بن
مختار در سند روایت است که در حق او گفته شده است: جداً ضعیف است و به
کلام او توجه نمیشود، ضمنا کذاب و اهل جعل حدیث و از نظر مذهب هم
مشکل دارد.)
مرحوم حاج آقا مصطفی؛ سپس
روایتی را از نهج البلاغه ذکر میکنند [عجیب است!
امیرالمومنین که خودشان در جنگها رهبری و فرماندهی و
تشویق به جنگ میکردند این جملات را نسبت میدهند]
«و منها:
عن «نهج البلاغة: الزموا الأرض، و اصبروا على البلاء، و لا تحرّكوا بأيديكم و
سيوفكم في هوى ألسنتكم، و لا تستعجلوا بما لم يعجل اللَّه لكم، فإنّه من مات منكم
على فراشه، و هو على معرفة حقّ ربّه و حقّ رسوله و حقّ أهل بيته، مات شهيداً، و
وقع أجره على اللَّه، و استوجب ثواب ما نوى من صالح عمله، و قد مات البيّنة مقام
إسلامه، فإنّ لكلّ شيء مدّة و أجلًا» (اميرالمؤمنين× فرمود: ملازم زمين
باشيد (بر زمين بنشينيد) و بر بلاء صبر کنيد و در هوا و خواهش زبان خود با دست و
شمشير خود به حرکت نیائید و به آن چه، خدا از شما شتاب نخواسته، شتاب
مکنيد پس اگر کسي از شما در بستر خود بميرد در حالي که حق پروردگار و حق رسول|
و حق اهل بيت رسول|
را بشناسد شهيد مرده و اجرش بر خدا خواهد بود و استحقاق ثواب و پاداش نيت کار
شايسته خود را دارد و نيت او مقام کشيدن شمشير در راه خدا را دارد و همانا براي هر
چيزي مدت و زماني معين است.
مرحوم حاج آقا مصطفی پس از
بیان این روایت میفرماید:
«و غير خفيّ أنّ من يعرف بلاغته و فصاحته، يطمئنّ بأنّه من
الأكاذيب المنسوبة إليه؛ لخُلُوّها عن خصوصيّات الخطب اللازمة رعايتها على
الخطيب، و سيظهر وجه تصدّي الخائنين لجعل هذه المآثير، بل ربّما يجعلون و ينسبون
إلى غيره كأبي بكر ما يشبه ذلك، أو إلى رسول اللَّه فراجع الآثار و الأخبار»[4] کسی که با بلاغت و فصاحت
امیرالمومنین آشنا باشد، میداند که این جملات از دروغهایی
است که به آن حضرت منسوب داده شده است، زیرا چنین جملاتی با روح
خطبه های حضرت سازگاری ندارد. و از این جاست که دست
خائنین در جعل چنین جملاتی، روشن میشود.