مقدمه
موضوع سخن در حکم قیام های قبل از ظهور امام زمان بود.بعضی
به استناد روایاتی مثل روایت
«كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا
طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»، قائل به عدم جواز چنین قیامهایی شدهاند.ما علاوه
بر بررسی سندی و دلالی روایات، گفتیم که قیامهایی
وجود دارد که مورد تأیید ائمه طاهرین واقع شده است. این قیامها
نقض بر روایت
« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ...» میباشد.البته قیامهایی هم وجود دارد
که ائمه طاهرین از آنها خبر داده و تأیید نمودهاند و از مردم هم
خواستهاند که از آنها، پیروی کنند.از این قیامها و رایات،
رایت و قیام یمانی، سود، حسنی و خراسانی را
میتوان نام برد.
قیام یمانی
البته حقیر نسبت به این قیامها، مخصوصا قیام یمانی
نظر دیگری دارم. ما شکی در اصل یمانی - که از علائم
ظهور است- نداریم، بلکه در مثبت بودن این حرکت تأمل داریم. این
سخن به این معنا نیست که دیگران تابع نظر ما باشند، معروف این
است که پرچم یمانی مورد تایید است. روایتی را
از کتاب شریف غیبت نعمانی نقل میکنیم. روایت
مفصل است و ما از محل مورد بحث،آن را بیان میکنیم.
بیان روایت
«...ثُمَّ
قَالَ ع خُرُوجُ السُّفْيَانِيِ وَ الْيَمَانِيِ وَ الْخُرَاسَانِيِ فِي
سَنَةٍ وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ نِظَامٌ كَنِظَامِ
الْخَرَزيَتْبَعُ بَعْضُهُ بَعْضاً فَيَكُونُ الْبَأْسُ
مِنْ كُلِّ وَجْهٍ وَيْلٌ لِمَنْ نَاوَاهُمْ وَ لَيْسَ فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ
أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى
صَاحِبِكُمْ فَإِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ حَرَّمَ بَيْعَ السِّلَاحِ عَلَى
النَّاسِ وَ كُلِّ مُسْلِمٍ وَ إِذَا خَرَجَ الْيَمَانِيُّ فَانْهَضْ إِلَيْهِ فَإِنَّ
رَايَتَهُ رَايَةُ هُدًى وَ لَا يَحِلُّ لِمُسْلِمٍ أَنْ يَلْتَوِيَ عَلَيْهِ فَمَنْ فَعَلَ
ذَلِكَ فَهُوَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَقِّ وَ إِلى
طَرِيقٍ مُسْتَقِيم...»[1]خروج سفيانى و يمانى و خراسانى در يك سال و يك ماه و يك روز مىباشد مانند
گردن بندى كه دانههاى آن منظم و يكى از پى ديگرى است. در آن وقت منتظران از هر
جهت مأيوس ميگردند. وای بر كسانى كه با آنها مخالفت كنند، در ميان آنها
پرچم حقى، جز پرچم يمانى نيست. جمعيت او در طريق حق گام برميدارند زيرا او مردم
را به پيروى از صاحب شما دعوت ميكند.وقتى يمانى قيام كرد، فروش اسلحه بر هر
مسلمانى حرام است وقتى او خروج كرد بطرف وى برويد. زيرا لشكر او لشكر بر حق است، و
نمىبايد كه مسلمانى از وى سرپيچى كند. هر كس از دعوت وى سرپيچيد، از اهل دوزخ به
شمار ميرود، چه وى مردم را دعوت به حق و راه راست مىكند.
*پس همهی رایات قیام
کننده، باطل نیست. رایاتی باطل است که در عرض باشد. رایات
در طول که دعوت به حق نمایند، مشکلی ندارند. قیام یمانی
از قیام های قبل از ظهور است که مورد تأیید امام و تمجید
آن حضرت واقع شده است.
بیان چند نکته
نکته اول:
بنده بحث یمانی را دو سال قبل، مفصلاً مطرح کردم و تمام روایات
یمانی را بررسی نمودم و نظر نهایی خودم را گفتم که موجود
است. در این جلسه نمیخواهم دوباره تکرار کنم. نظر حقیر این است که این
روایات مشکل سندی دارد - خصوصا روایت اول- لذا برای مثبت بودن
قیام یمانی، دلیل محکمی نمیتوانید ارائه دهید.
روایت صحیح و حتی روایت حسن هم، در این زمینه
وجود ندارد. ما شکی در اصل علامت بودن یمانی نداریم. بیش
از 20 روایت داریم که کفایت میکند. منتهی علامت بودن امری
است و مثبت بودن چهره يماني مطلب دیگری است. قداست یمانی از
طریق علامت ظهور بودن استفاده نمیشود. چون علامیت شیء
مقدس، قداست به آن نمیدهد و نیاز به دلیل خاص دارد که اینجا مشکل
سندی دارد. مویداتی هم برای سخن ما موجود است.
احمد بن یوسف در سند روایت، هیچ توثیقی ندارد.
ما حاضریم جایزه برای تحقیق و تتبع پيرامون وثاقت او هم تعیین
کنیم. ما به کتب رجالی متعددی مراجعه کردیم و نتوانستیم
ایشان را حتی به رتبه حسن برسانیم. این روایت دربردارنده
سه حکم شرعی در دوران غیبت کبری است مثل حرمت بیع سلاح در
آن دوران و حرمت سرپیچی و تخلف از یمانی و همچنین وجوب
پیروی و تبعیت از او.
حسب تتبع ما، احدی از فقها از زمان شیخ صدوق تا امروز به مضمون
این روایت در کتب فقهی، نفیا یا اثباتا اشاره نکرده
است، با اینکه در کتب فقهی به یک سری احکام در دوران غیبت
مثل خود قیام اشاره شده است. اضافه بر آن میفرماید: «اهدی الرایة»
یعنی هر سه پرچم، هدایتگر هستند؟ چه کسی ملتزم به این
است که رایت سفیانی هدایتگر باشد؟ اضافه بر آن، این
روایت دو سه صفحه است که ممکن است تلفیقی باشد که در این صورت،
احتمال دارد سندی که در اول ذکر شده، مربوط به بقیه روایت، نباشد.
نکته دوم:
روایاتی که با این مضمون [پرچم هدایت] راجع به یمانی
نقل شده است، طبق مطالعات من دو روایت بیشتر نیست. یکی
همین روایت غیبت نعمانی است. (باب 14، ح13،ص264) و روایت
دوم، روایتی است که مرحوم مفید از امام صادق× در ارشاد نقل میکند:
«سَيْفُ
بْنُ عَمِيرَةَ عَنْ بَكْرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ خُرُوجُ
الثَّلَاثَةِ السُّفْيَانِيِ وَ الْخُرَاسَانِيِ وَ الْيَمَانِيِّ فِي سَنَةٍ
وَاحِدَةٍ فِي شَهْرٍ وَاحِدٍ فِي يَوْمٍ وَاحِدٍ وَ لَيْسَ فِيهَا رَايَةٌ
أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى الْحَق»[2]ولی سایر روایات فقط خبر از علامیت و حتمیت یمانی
دارد و ما هم در بحث روی این دو روایت، به عنوان نقض، تاکید
داریم
نکته سوم:
برخی، برداشت دیگری از بحث ما نداشته باشند. هرگز نمیخواهم جریانهای مرموزی
را که اخیرا به راه افتاده را تایید کنم. مدعیانی که
هرچه عناوین ممدوحه در روایات آمده است را بر خودشان، تطبیق میدهند. هم یمانی است
و هم حسنی است و هم سفیر پنجم و هم پسر آقاست! جانشین امام زمان
هم هست در حالیکه هنوز خود آقا نیامده اند! ما قبلا گفتیم که شاید
نوبت به جانشین بعدی نرسد! اصلا اینها ارزش بحث ندارد. دائم خودشان
را تطبیق میدهند.
[3]نکته چهارم:
سند روایت اینگونه است:
«أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ سَعِيدٍ ابْنُ عُقْدَةَ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ يُوسُفَ بْنِ
يَعْقُوبَ أَبُو الْحَسَنِ الْجُعْفِيُّ مِنْ كِتَابِهِ قَالَ حَدَّثَنَا
إِسْمَاعِيلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي
حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ وَ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي
جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع أَنَّهُ قَال»
احمد بن محمد بن سعید ابن عقده، زیدی و موثق است.
ابن عقده میگوید: احمد ابن یوسف ابن یعقوب ابوالحسن
جعفی از کتابش برای من خواند که قَالَ حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ بْنُ مِهْرَانَ قَالَ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ
بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ[ یک طریق ] و از طریق دیگر « وَ وُهَيْبِ بْنِ حَفْصٍ» که هر دو طریق از ابابصیر و او از امام باقر نقل میکند.
اگر از تمام افراد در سند چشمپوشی کنیم، از احمد ابن یوسف نمیتوانیم عبور کنیم.
آقای مامقانی میفرماید:
«لم اقف علی
ترجمة الرجل الا علی روایة احمد» من روایتی را از احمد
جز همین روایت، پیدا نکردم.
لذا اگر خواسته باشیم، اعتبارش را از همین طریق اخذ کنیم،
منجر به دور میشود. [ مثل روایت حرمت ازدواج موقت را که سبرة نقل کرده و او تنها
راوی این حدیث است.لذا اعتبار سبرة به جهت نقل همین روایت و
همچنین اعتبار روایت به خاطر نقل سبرة، دور میشود.به عبارتی دیگر
گفته میشود که سبرة کیست؟ میگویند راوی همین
حدیث! راوی این حدیث کیست؟ میگویند: سبرة! این که دور
شد!، ولی کسانی که گفتند ازدواج موقت حلال است، لااقل 20 تا از صحابی
و تابعین هستند.]
در اینجا هم اینگونه است، زیرا نمیدانیم احمد بن یوسف
کیست. مگر اینکه بیاییم و تابع مبانی اهل سنت
بشویم. طبق مبانی بعضی از آنها، ا گر یک ثقه از مجهول العین
و یا مجهول الصفة نقل کرد از جهالت عین و یا جهالت عین و وصف
بیرون میآید. ولی آیا ما این مبنا را قبول داریم؟
این مبنای ابن حبان است که حتی خود اهل سنت هم در این مبنا
تامل دارند، لذا عدهاي کتاب الثقاة او را زیر سوال میبرند.
ابن عقده ثقه است و او از احمد بن یوسف مجهول،نقل میکند. ولی آیا روایةالثقه
از شخص مجهول، به او وثاقت میدهد؟