درس مهدویت استاد طبسی

مهدویت

93/02/07

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. سیما امام زماننا حجةالله فی الارضین.
بحث ما، راجع به مختار و قیام او بود.مرحوم خوئی، اشکالاتی را که راجع به مختار و جریان او بود، بیان نموده و سپس در مقام جواب بر می‌آیند.ما بخشی از کلام ایشان را در جلسات قبل بیان کردیم و اکنون ضمن مرور بر اشکالات قبلی، تتمه را بیان می‌کنیم.
اشکال جفاي مختار در حق امام حسن×
یکی از اشکالات به جناب مختار این است که وقتی امام حسن به ساباط مدائن رسيد يكى از لشکریان خود حضرت، خنجر مسمومى به ران مبارك امام حسن زد كه كارگر شد. سپس آن بزرگوار دستور داد تا وى را بسوى قبيله جريحى كه عموى مختار والى آن جا بود؛ بازگردانند. در این جا مختار به عمویش پیشنهاد کرد که امام حسن را به معاویه تحویل دهیم تا معاویه عراق را به ما واگذار كند. وقتى شيعيان از قول مختار كه به عموى خود گفته بود، آگاه شدند تصميم گرفتند مختار را به قتل برسانند. ولى عموى مختار به وى لطفى كرد و از شيعيان خواست تا او را عفو نمودند.
جواب اشکال
اولا: این روایت مرسل است.
ثانیا: بنا به فرض که روایت، صحیح هم باشد، می‌توان گفت که طلب مختار، جدی نبوده است بلکه می‌خواسته عمویش را امتحان کند که آیا او هم مانند دیگر فرمانداران بلاد، قصد همدستی و پناهندگی به معاویه را دارد یا نه؟ مرحوم خوئی می‌فرمایند: بعضی از افاضل گفته‌اند که به چنین معنایی روایتی از امام معصوم، صادر شده است هر چند آن روایت را نقل نکرده‌اند.
اشکال ديگر بر مختار
روایتی هست که هریک از ائمه، گرفتار یک کذاب هستند که بر آن‌ها دروغ می‌بندد و امام حسین×، هم مبتلا به مختار بود.[1] [2]
جواب اشکال
احتمال دارد که روایت، تحریف شده است چون مختار، در کوفه بود و امام حسین× در مدینه! چطور امام حسین مورد ابتلای مختار بودند؟ ضمن اینکه، ما هیچ روایتی ولو به سند ضعیف از دروغ بستن مختار به امام حسین×، نداریم و هیچ بعید نیست که آن مختار یک شخص دیگری باشد.مرحوم خوئی، سپس گلایه‌ی ابن نما را نقل می‌کنند که خیلی از علما توفیق دقت در معنای روایات را پیدا نکرده و ظاهر روایت را اخذ می‌نمایند.
اشکال ديگر
کتاب سرائر از سماعه روايت مي‌كند كه امام محمّد باقر× مي‌فرمود: مختار روز قيامت در آتش است و به شفاعت امام حسین نجات پیدا می‌کند.
جواب اشکال
چنین بیانی در دو روایت آمده است که هر دو روایت، ضعیف است. روایت اول را شیخ در تهذیب نقل کرده است که مرسل است و ثانیا: کسی که نقل کرده است، امیة بن علی قیسی است که او را نمی‌شناسیم.
اما روایت دوم که سرائر در مستطرفات، نقل کرده است در طریق آن، شخصی به نام جعفر بن ابراهیم حضرمی است که وثاقتش ثابت نیست. ضمن اینکه، ابان روایت را از جعفر حضرمی نقل می‌کند، در حالیکه در یک طبقه نیستند و یا زرعه از ایشان نقل کند که باز هم در یک طبقه نیستند. پس هر دو روایت، مشکل دارد. سپس مرحوم خوئی، حرفی را از ابن داوود و او از کشی نقل می‌کند [که در چاپهای فعلی نیست] که این روایاتی که در مذمت مختار است، عامه وضع کرده‌اند و از جعلیات است.[3] [4]
من در اینجا نکته‌ای عرض کنم که وقتی ابن داوود این مطلب را از کشی نقل می‌کند که عامه این روایات را وضع کردند چه بُعدی دارد، همان روایاتی که در مذمت مطلق قیامها هم وارد شده است، این چنین باشد؟ به عنوان احتمال می‌گویم. مرحوم خوئی می‌فرماید:
 «أقول: ما نسبه ابن داود إلى الكشي، لم نجده في إختيار الكشي، و لعل نسخة أصل الكشي كان عنده و كان هذا مذكورا فيه»
آنچه را که ابن داوود به کشی نسبت داده است ما در رجال کشی نیافتیم و شاید نسخه اصلی پیش ابن داوود بوده باشد که در آن چنین مطلبی ذکر شده است.
«و قد ذكرنا أنه مضافا إلى ضعف أسناد الروايات الذامة، يمكن حملها على صدورها عن المعصوم تقية، و يكفي في حسن حال المختار إدخاله السرور في قلوب أهل البيت س بقتله قتلة الحسين ع، و هذه خدمة عظيمة لأهل البيت ع يستحق بها الجزاء من قبلهم أ فهل يحتمل أن رسول الله| و أهل البيت× يغضون النظر عن ذلك، و هم معدن الكرم و الإحسان»
و ما قبلا گفتیم که تمام روایات ذامه در حق مختار، ضعیف است و اگر ضعیف هم نباشد باید حمل بر تقیه گردد. در حُسن حال مختار همین بس که او با کشتن قاتلان حسین، اهل بیت را خوشحال کرد و این خدمت بزرگی است که مستحق پاداش بزرگی از طرف اهل بیت است. آیا ممکن است که اهل بیت عصمت و طهارت که معدن کرامت و احسان هستند، از چنین کار بزرگیف تقدیر ننمایند؟
اشکال ديگر
قیام مختار به اذن امام نبوده است و مختار از پیش خودش، دست به چنین قیامی زده است؟
جواب اشکال
«أن خروج المختار و طلبه بثأر الحسين ع و قتله لقتلة الحسين ع لا شك في أنه كان مرضيا عند الله و عند رسوله و الأئمة الطاهرين ع و قد أخبره ميثم و هما كانا في حبس عبيد الله بن زياد بأنه يفلت و يخرج ثائرا بدم الحسين ع... و يظهر من بعض الروايات أن هذا كان بإذن خاص من السجاد ع‏..[5]
شکی در این نمی‌باشد که خروج مختار و خونخواهی امام حسین و کشتن قاتلین او مورد رضایت خداوند و پیامبر و ائمه اطهار می‌باشد. میثم تمار هم قبل از قیام مختار به این قضیه اشاره کرده و به مختار خبر می‌دهد که ما کشته می‌شویم، ولی تو از زندان، نجات پیدا می‌کنی و قیام خواهی کرد ضمن اینکه، ما روایت داریم که قیام مختار با اذن خاص، از امام سجاد بوده است [منظورروایت ابن نما است. امام که نباید سخنرانی کند و بیانیه بدهد. همین که اشاره‌ای کند بس است. هم امام، اجازه داد و هم اختیار را به محمد حنفیه داد. مرحوم خوئی سپس، جریانی را نقل می‌کنند که ما نقل کردیم. برخی نیایند تشکیک کنند که مختار مثله کرد، به فرض هم که چنین کاری کرده باشد، مگر آنها مثله نکردند؟ دلتان برای قاتلین می‌سوزد؟ مگر همین‌ها نبودند که نسبت به حضرت علی اکبر «قطعوه إرباً إرباً» ! مگر نسبت به قمر بنی هاشم...! مگر نسبت به امام حسین کاری نکردند که امام را در بوریا گذاشتند؟ بعد هم ده اسب آماده کردند و نعلها را عوض کردند و بر بدنها دواندند. دلتان برای این طرف بسوزد. اگر این کار را هم کرده باشد مگر اخبارش به امام سجاد و امام باقر و امام صادق نرسیده؟ با این فرض، آن‌ها طلب مغفرت برای مختار کرده‌اند. ملاک رضایت ائمه است و ائمه از او راضی بودند.]
اشکال ديگر
«أنه نسب بعض العامة المختار إلى الكيسانية، و قد استشهد لذلك بما في الكشي من قوله: و المختار هو الذي دعا الناس إلى محمد بن علي بن أبي طالب بن الحنفية، و سموا الكيسانية و هم المختارية، و كان بقية كيسان إلى آخر ما تقدم»
این اشکال را در اصل، بعضی از عامه وارد کرده‌اند و استناد به حرف مرحوم کشی می‌کنند که گفته است: مختار کسی است که مردم را بسوی محمد حنفیه دعوت کرد که اینان کیسانیه نامیده شدند.
جواب اشکال
«و هذا القول باطل جزما، فإن محمد ابن الحنفية لم يدع الإمامة لنفسه حتى يدعو المختار الناس إليه و قد قتل المختار و محمد ابن الحنفية حي، و إنما حدثت الكيسانية بعد وفاة محمد ابن الحنفية و أما أن لقب مختار، هو كيسان فإن صح ذلك فمنشؤه ما تقدم في رواية الكشي من قول أمير المؤمنين ع له مرتين يا كيس، يا كيس فثني كلمة كيس، و قيل كيسان»[6]
این حرف باطل است. چون اصلا محمد ابن حنفیه برای خودش ادعای امامت نکرد تا مختار هم در پی دعوت او باشد. کیسانی و اعتقاد به مهدویت محمد حنفیه بعد از رحلت او اتفاق افتاد و حال آنکه مختار قبل از رحلت محمد حنفیه، شهید شده بود. پس این تهمت اساسا باطل است. و منشأء کلمه «کیسان به عنوان لقب مختار» اگر صحیح باشد، روایتی که کشی از امیرالمومنین نقل می‌کند که به مختار دو بار فرمود: «یا کیس»
بیان مرحوم تستری در مورد مختار
مرحوم تستری در قاموس الرجال خود، بحث مشروحی راجع به مختار دارند. ایشان روایاتی را که در مدح و ذم جناب مختار وارد شده است را، بیان می‌کنند. در ابتدا روایات مادحه را نقل می‌کنند [5 روایت است که ما آن‌ها را در جلسات قبل، بیان کرده ایم، لذا فقط اشاره‌ای می‌نماییم.]
روایات مادحه
اول: «...عن أبي جعفر× قال: لا تسبّوا المختار، فإنّه قتل قتلتنا...»
دوم: «...عن عبد اللّه بن شريك قال: دخلنا على أبي جعفر× يوم النحر... فقال: سبحان اللّه! أخبرني أبي: و اللّه إنّ مهر أمّي كان ممّا بعث به المختار...»
سوم: «...عن الأصبغ قال: رأيت المختار على فخذ أمير المؤمنين× و هو يمسح على رأسه و يقول: يا كيّس! يا كيّس!»
چهارم: «...عن الصادق× قال: ما امتشطت فينا هاشميّة و لا اختضبت حتّى بعث إلينا المختار برؤوس الذين قتلوا الحسين×»
پنجم: «...عن عمر بن عليّ بن الحسين: أنّ عليّ بن الحسين× قال: لمّا أتي برأس عبيد اللّه بن زياد و رأس عمر ابن سعد قال: فخرّ ساجدا و قال: الحمد للّه الذي أدرك لي ثأري من أعدائي، و جزى المختار خيرا»
روایات ذامه
مرحوم تستری پس از نقل روایات مادحه، روایات ذامه را نقل می‌کنند.اما روایات ذامه:
اول:
«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عُثْمَانُ بْنُ حَامِدٍ، قَالا حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَزْدَادَ الرَّازِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ الْمُزَخْرَفِ،عَنْ حَبِيبٍ الْخَثْعَمِيِّ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ× قَالَ‏ كَانَ‏ الْمُخْتَارُ يَكْذِبُ‏ عَلَى‏ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ»
خثعمی از حضرت صادق× روايت مي‌كند كه فرمود: مختار به حضرت على بن الحسين× دروغ مى‏بست‏.
دوم:
 «جِبْرِيلُ بْنُ أَحْمَدَ، حَدَّثَنِي الْعُبَيْدِيُ‏، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرٍو، عَنْ يُونُسَ بْنِ يَعْقُوبَ، عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ× قَالَ‏ كَتَبَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ× وَ بَعَثَ‏ إِلَيْهِ‏ بِهَدَايَا مِنَ الْعِرَاقِ، فَلَمَّا وَقَفُوا عَلَى بَابِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ دَخَلَ الْآذِنُ يَسْتَأْذِنُ لَهُمْ، فَخَرَجَ إِلَيْهِمْ رَسُولُهُ فَقَالَ أَمِيطُواعَنْ بَابِي فَإِنِّي لَا أَقْبَلُ هَدَايَا الْكَذَّابِينَ وَ لَا أَقْرَأُ كُتُبَهُمْ، فَمَحَوُا الْعُنْوَانَ وَ كَتَبُوا الْمَهْدِيَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: وَ اللَّهِ لَقَدْ كَتَبَ إِلَيْهِ‏بِكِتَابٍ مَا أَعْطَاهُ فِيهِ شَيْئاً إِنَّمَا كَتَبَ إِلَيْهِ يَا ابْنَ خَيْرِ مَنْ طَشَى وَ مَشَى، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ فَقُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ× أَمَّا الْمَشْيُ فَأَنَا أَعْرِفُهُ فَأَيُّ شَيْ‏ءٍ الطَّشْيُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ× الْحَيَاةُ»
یونس بن یعقوب از امام محمّد باقر× روايت مي‌كند كه فرمود: مختار نامه‏اى براى على بن الحسين نوشت و از عراق هدايائى تقديم نمود. هنگامى كه فرستادگان مختار بر در خانه حضرت زين العابدين آمدند و شخصى رفت تا براى آنان اجازه ورود بگيرد، شخصى از طرف حضرت سجاد خارج شد و به آنان گفت: امام سجاد مي‌فرمايد: از در خانه من دور شويد، زيرا من هديه‏هاى دروغ‏گويان را نمي‌پذيرم و نامه‏هاى آنان را نمى‏خوانم. آنان نام حضرت سجاد را محو كردند و در عوض نام محمّد بن حنفيه را نوشتند. امام محمّد باقر× مي‌فرمايد: مختار در آن نامه چيزى براى امام سجاد ننوشته بود غير از اينكه نوشته بود: يا ابن خير من طشى و مشى. ابو بصير مي‌گويد: به حضرت باقر گفتم: من معناى كلمه مشى را ميدانم. معناى كلمه طشى چيست؟ فرمود: حيات و زندگى كردن. [روایت مشوش است]
سوم:
«عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَلِيٍ‏ أَنَّ الْمُخْتَارَ أَرْسَلَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِعِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فَقَبِلَهَا وَ بَنَى‏ بِهَا دَارَ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ دَارَهُمُ الَّتِي هُدِمَتْ قَالَ ثُمَّ إِنَّهُ بَعَثَ إِلَيْهِ بِأَرْبَعِينَ أَلْفَ دِينَارٍ بَعْدَ مَا أَظْهَرَ الْكَلَامَ الَّذِي أَظْهَرَهُ فَرَدَّهَا وَ لَمْ يَقْبَلْهَا»
عمربن علی روایت می‌کند که: مختار مبلغ بيست هزار دينار براى امام زين العابدين فرستاد. آن بزرگوار آن پولها را قبول كرد و خانه عقيل بن ابى طالب را كه خراب شده بود ساخت. بعدا كه مختار آن كلام خود را ظاهر كرد نيز مبلغ چهل هزار دينار براى امام سجاد فرستاد. ولى حضرت سجاد آن مبلغ را نپذيرفت.
چهارم:
شاید روایت نباشد و حرف کشی باشد.
« وَالْمُخْتَارُ هُوَ الَّذِي دَعَا النَّاسَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ وَ سُمُّوا الْكَيْسَانِيَّةَ وَ هُمُ الْمُخْتَارِيَّةُ وَ كَانَ لَقَبُهُ كَيْسَانَ وَ لُقِّبَ بِكَيْسَانَ لِصَاحِبِ شُرَطِهِ الْمُكَنَّى أَبَا عَمْرَةَ وَ كَانَ اسْمُهُ كَيْسَانَ وَ قِيلَ إِنَّهُ سُمِّيَ كَيْسَانُ بِكَيْسَانَ مَوْلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ هُوَ الَّذِي حَمَلَهُ عَلَى الطَّلَبِ بِدَمِ الْحُسَيْنِ ع وَ دَلَّهُ عَلَى قَتَلَتِهِ وَ كَانَ صَاحِبَ سِرِّهِ وَ الْغَالِبَ عَلَى أَمْرِهِ وَ كَانَ لَا يَبْلُغُهُ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَعْدَاءِ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ فِي دَارٍ أَوْ فِي مَوْضِعٍ إِلَّا قَصَدَهُ وَ هَدَمَ الدَّارَ بِأَسْرِهَا وَ قَتَلَ كُلَّ مَنْ فِيهَا مِنْ ذِي رُوحٍ وَ كُلُّ دَارٍ بِالْكُوفَةِ خَرَابٌ فَهِيَ مِمَّا هَدَمَهَا وَ أَهْلُ الْكُوفَةِ يَضْرِبُونَ بِهَا الْمَثَلَ..
مختار مردم را بسوى محمّد بن حنفيه دعوت ميكرد. آنان كه مختاريه بودند به كيسانيه ناميده شدند. لقب مختار: كيسان بود. مختار بدين جهت به كيسان لقب يافت كه نام امير لشكرش يعنى ابو عمره، كيسان بود. گفته شده: بدين لحاظ لقب كيسان را يافت كه كيسان نام يكى از غلامان حضرت امير بود. وى همان كسى بود كه مختار را براى طلب خون امام حسين وادار مي‌كرد و او را به مكان قاتلين امام حسين× راهنمائى مي‌نمود. او محرم اسرار مختار و بر امر او غالب بود. هيچ خبرى از دشمنان امام حسين به او نمي‌رسيد كه در فلان خانه يا فلان‏ موضع است مگر اينكه وى متوجه آن شخص مي‌شد و همه آن خانه را خراب مي‌كرد و هر ذى روحى را كه در آن خانه بود را مي‌كشت. هر خانه‏اى كه در كوفه خراب شده بود وى، آن را خراب كرده بود. اهل كوفه اين ابو عمره را ضرب المثل قرار داده بودند.
[ قبلا گفتیم که مرحوم خوئی می‌فرمودند، روایات ذامه کاملا ضعیف و بر فرض صحت قابل توجیه هستند. اکنون روایتی را نقل می‌کنیم که حمل بر تقیه است و گویای این مسئله است.]
پنجم:
«وَ قَالَ الشَّيْخُ حَسَنُ بْنُ سُلَيْمَانَ فِي كِتَابِ الْمُحْتَضَرِ قِيلَ‏ بَعَثَ الْمُخْتَارُ بْنُ أَبِي عُبَيْدٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ فَكَرِهَ‏ أَنْ‏ يَقْبَلَهَا مِنْهُ‏ وَ خَافَ أَنْ يَرُدَّهَا فَتَرَكَهَا فِي بَيْتٍ فَلَمَّا قُتِلَ الْمُخْتَارُ كَتَبَ إِلَى عَبْدِ الْمَلِكِ يُخْبِرُهُ بِهَا فَكَتَبَ إِلَيْهِ خُذْهَا طَيِّبَةً هَنِيئَةً فَكَانَ عَلِيٌّ يَلْعَنُ الْمُخْتَارَ وَ يَقُولُ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَيْنَا لِأَنَّ الْمُخْتَارَ كَانَ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُوحَى إِلَيْهِ»
شيخ حسن بن سليمان در كتاب: مختصر مي‌گويد: گفته شده: مختار ابن ابو عبيد مبلغ صد هزار درهم براى حضرت امام زين العابدين فرستاد. چون امام× دوست نداشت كه آن پول را قبول كند و خائف بود كه آن را برگرداند، لذا آن را در يك خانه‏اى نهاد. وقتى مختار كشته شد امام سجاد جريان آن پول را براى عبد الملك مروان نوشت. عبد الملك در جواب آن بزرگوار نوشت: آن پول را تصاحب كن، گوارا باشد.[از این استفاده می‌شود که تقیه‌ای در کار بوده است] آن حضرت مختار را لعنت مى‏كرد و مي‌فرمود: اين مختار بر خدا و ما دروغ مى‏بست و گمان مي‌كرد: وحى بر او نازل مى‏شود. [بدترین تهمت‌ها را می‌زنند تا او را از رده خارج کنند و از اعتبار بيندازند. این تهمت را عامه وارد کردند که ایشان ادعای نزول وحی و جبرئیل داشته است.گفتند: وقتی نزد مختار رفتیم، او گفت: الان جبرئیل را جایی فرستادم. غلامی به نام جبرئیل داشته است. همین را به عنوان نقطه‌ی ضعف بزرگ می‌کنند][7]
ششم:
و عن التهذيب، عن الصادق×: إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ بِشَفِيرِ النَّارِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ فَيَصِيحُ صَائِحٌ مِنَ النَّارِ يَا رَسُولَ اللَّهُ أَغِثْنِي يَا رَسُولَ اللَّهِ ثَلَاثاً قَالَ فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ثَلَاثاً أَغِثْنِي فَلَا يُجِيبُهُ قَالَ فَيُنَادِي يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ يَا حُسَيْنُ أَغِثْنِي أَنَا قَاتِلُ أَعْدَائِكِ قَالَ فَيَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ قَدِ احْتَجَّ عَلَيْكَ قَالَ فَيَنْقَضُّ عَلَيْهِ كَأَنَّهُ عُقَابٌ كَاسِرٌ قَالَ فَيُخْرِجُهُ مِنَ النَّارِ قَالَ فَقُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع وَ مَنْ هَذَا جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ الْمُخْتَارُ قُلْتُ لَهُ وَ لِمَ عُذِّبَ بِالنَّارِ وَ قَدْ فَعَلَ مَا فَعَلَ قَالَ إِنَّهُ قَالَ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِنْهُمَا شَيْ‏ءٌ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ لَوْ أَنَّ جَبْرَئِيلَ وَ مِيكَائِيلَ كَانَ فِي قَلْبَيْهِمَا شَيْ‏ءٌ لَأَكَبَّهُمَا اللَّهُ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمَا»
[ چون روایت در جلسات قبل ترجمه شده است، به آن جا مراجعه نمایید] البته این روایت را طریحی در منتخب، طور دیگری نقل می‌کند. عوض عبارت «إنّه كان في قلبه منهما شيء... » می‌گوید:
«إنّ المختار كان يحبّ السلطنة و كان يحبّ الدنيا و زينتها و زخرفها، و أنّ حبّ الدنيا رأس كلّ خطيئة، لأنّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم قال: و الذي بعثني بالحقّ نبيّا! لو أنّ جبرئيل و ميكائيل كان في قلبهما ذرّة من حبّ الدنيا لأكبّهما اللّه على وجههما في النار»
[روشن است که این روایات، از جعلیات حکومت نسبت به مختار است.می خواهند مختار را از اعتبار ساقط کنند لذا به او برچسب دنیاطلبي می‌زنند.به همین جهت مرحوم تستری روایت دیگری را نقل می‌کنند.
بیان روایت
«و عن المجالس، عن المنهال بن عمرو: لمّا قطع المختار يدي حرملة و رجليه و أحرقه بالنار، قلت: سبحان اللّه! فقال لي: يا منهال إنّ التسبيح حسن ففيم سبّحت؟ قلت: دخلت في سفري هذا منصرفي من مكّة على عليّ بن الحسين عليهما السلام فقال: ما فعل حرملة؟ قلت: تركته حيّا بالكوفة، فرفع يديه جميعا و قال: «اللّهمّ أذقه حرّ الحديد اللّهم أذقه حرّ النار» فقال لي المختار: أسمعت عليّ بن الحسين عليهما السلام يقول هذا؟ فقلت: و اللّه! لقد سمعته يقول هذا، فنزل عن دابّته و صلّى ركعتين فأطال السجود، ثمّ قام فركب و قد احترق حرملة؛ و ركبت معه و سرنا فحاذيت داري، فقلت: أيّها الأمير! إن رأيت أن تشرّفني و تكرمني و تنزل عندي و تحرم بطعامي، فقال: تعلمني أنّ عليّ بن الحسين عليهما السلام دعا بأربع دعوات فأجابه اللّه على يدي، ثمّ تأمرني أن آكل! هذا يوم صوم شكرا للّه على ما عملته بتوفيقه»[8]
منهال می‌گوید: هنگامی که مختار دست وپای حرمله را قطع کرد و او را آتش زد، سبحان الله گفتم. مختار گفت تسبیح خوب است ولی چرا الآن گفتی؟ گفتم وقتی از مکه برمی‌گشتم خدمت امام زین العابدین رسیدم که امام سراغ حرمله را گرفتند. گفتم زنده است. امام دستها را برداشت رو گفت: اللهم اذقه حر الحدید. اللهم اذقه حر النار. حرارت آتش و آهن را به او بچشان. مختار گفت: این را از امام زین العابدین شنیدی؟ گفتم بله والله. فوراً از مركب پیاده شد و دو رکعت نماز خواند و سجده طولانی به جا آورد و چون سوار شد که برود در حالیکه کار حرمله تمام شده بود. بعد می‌گوید همینطور که با هم می‌رفتیم به درب خانه رسیدیم و من تعارف کردم که وارد بشوید و با هم صبحانه بخوریم. مختار گفت: به من خبر دادی که امام زین العابدین چهار دعا کرده و این دعاها به دست من برآورده شده و بعد می‌گویی بیا غذا بخوریم؟ امروز روز روزه است و باید به شکر انه این چهار کاری که بدست من انجام شده است، روزه باشیم.


[1] نعم تقدم في ترجمة محمد بن أبي زينب رواية صحيحة و فيها كان أبو عبد الله الحسين بن علي ع قد ابتلي بالمختار و قد ذكر في تلك الرواية رسول الله ص و الأئمة الأطهار س و أن كلا منهم كان مبتلى بكذاب يكذب عليه. .
[2] معجم‏رجال‏الحديث، خوئی، ج18، ص98.
[3] هذا و قد قال ابن داود فيما تقدم منه (478) بعد ما ذكر روايات المدح و ما روى فيه (المختار) مما ينافي ذلك، قال الكشي نسبته إلى وضع العامة أشبه.
[4] معجم‏رجال‏الحديث، خوئی، ج18، ص100.
[5] معجم‏رجال‏الحديث، خوئی، ج18، ص101.
[6] معجم‏رجال‏الحديث، خوئی، ج18، ص102.
[7] سير اعلام النبلاء.
[8] قاموس الرجال، تستری، ج10، ص6 .