مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین. و صلی الله
علی محمد و آله الطاهرین. سیما امام زماننا حجةالله فی الارضین.
موضوع سخن، راجع به مختار بود. در جلسات قبل، نسبت به قیام و شخصیت
وی مقداری صحبت نمودیم و اکنون تتمه بحث را ادامه میدهیم.
بیان مرحوم مازندرانی حائری در منتهی
المقال فی احوال الرجال
مرحوم مازندرانی حائری در مورد مختار میفرماید:
«و أمّا عدم
جواز سبّه فلا إشكال فيه و لا شبهة تعتريه و إن لم يرد في ذلك خبر، فكيف مع وروده مع
حسن الطريق كما نصّ عليه العلاّمة و قبله تحرير الطاوسي و هشام مصحّف هاشم كما ذكره
شه و بعده الفاضل عبد النبي الجزائري و بعدهما الأُستاذ العلّامة و تبع العلاّمةُ في
ذلك تحرير الطاوسي فإنّه في رجاله كذلك»در عدم جواز سب مختار و جسارت به او شکی نمیباشد گرچه روایتی
هم در جایز نبودن سب او وارد نشده باشد و حال آنکه روایت در باب نهی
از سب مختار داریم که مشکل سندی هم ندارد.علامه حلی، و قبل از او
هم، تحریر طاووسی و... به این مطلب، اشاره داشتهاند.
«و أمّا قبول
روايته على فرض تحقّقها فأنت خبير بأنّ ترحّم عالم من علمائنا على الراوي يقتضي حسنه
و قبول قوله فكيف بترحّم الصادق (عليه السّلام) على ما مرّ عن ابن عقدة»اگر روایتی نقل کند میتوانیم بپذیریم،
زیرا [در قبول روایت]، اگر عالمی ترحم [رحمه الله یا رحمةالله
علیه ] بر راویی کند، او حسن الحال است واگر چنین ترحمی
از طرف امام صادق صورت گیرد، بطریق اولی آن شخص مورد قبول است و
در مورد مختار طبق نقل ابن عقده، نسبت به مختار از جانب امام صادق، ترحم شده است.
«و قال طس بعد القدح في روايات الذمّ: إذا عرفت هذا فإنّ الرجحان
في جانب الشكر و المدح و لو لم يكن تهمة فكيف و مثله موضع أن يتّهم فيه الرواة و يستغش
فيما يقول عنه المحدّثون لعيوب تحتاج إلى نظر »[1]در تحریر طاووسی بعد از ضعیف السند دانستن روایات ذامه،
میفرماید: اگر شخص مورد اتهام نباشد،رجحان با روایات مادحه است.
و در مورد شخصیتی مثل مختار که دست به چنین کار بزرگی زده
قطعا باید در روات روایات ذامه شک کرد و آنها را مورد اتهام قرار داد.
*هتاک تر از امویین نداشتیم
و همین بس که قرآن از آنها تعبیر به شجره خبیثه و ملعونه کرده است.
وقتی احساس میکردند که دنیایشان در خطر است، خط قرمزی
نداشتند و به هر کاری دست میزدند. از همین باب میتوان، شخصیت مختار را کشف
انّي کنیم. حکومتی که با امام حسین و اهل بیت او، با نهایت
قساوت برخورد میکنند، طرفدار خاصی هم، برای مختار نیست. مختار
در چنان جو خفقانی که آگاه بر عاقبت کار خود است قیام میکند لذا،
اگر هدف اخروی نداشته باشد خلاف عقل است. اگر هدف مختار دنیا بود با آنها
همدست میشد، عاقبت امر او را ببینید که با چه وضعی
با او برخورد کردند. آیا چنین فردی طاغوت است؟ و قاتلان او بر حق
هستند؟ لذا بايد در روایات ناهیه، باید تجدید نظر کرد،. دست
آنها باز بود، همانطوری که با تبلیغات سوء، ترور شخصیت میکردند، کارخانه های جعل حدیث
شان هم فعال بود. همانطوری که در مذمت مختار و حتی مولا امیرالمومنین،
حدیث جعل میکردند، احادیثی هم که بوی قیام در برابر
ظلم ظا لمین داشته باشد، طور دیگری وانمود و جعل خواهند کرد. باید
اوضاع را خوب در نظر گرفت و بررسي كرد و شخصیت مختار و ظرف زمانی او را
هم، در نظر گرفت. همین کفایت میکند که بدانيم هدف مختار خدا بود
نه دنیا.
بیان مرحوم مامقانی در تنقیح المقال فی
علم الرجال
مرحوم مامقانی در تنقیح المقال فی علم الرجال در مورد مختار
میفرماید
«الجهة الثانية
فى انّ حكومته هل كانت على باطل ام كان مرخّصا فى ذلك من قبل علىّ بن الحسين× الظاهر
الثانى لخبر ابن نما المتقدم و لرضا الأئمّة× بافعاله
من قتل بنى اميّة و سبيهم و اسرهم و نهب اموالهم و غير ذلك كما مرّت الإشارة الى ذلك
فى الأخبار المزبورة فى مدحه النّاطقة بتشكّرهم× فعله و جزائهم
ايّاه خيرا و الترحّم عليه مرارا عديدة فى مجلس واحد و عن رسالة ابن نما انّه قال فبعث
براس ابن زياد الى علىّ بن الحسين× فادخل عليه و هو يتغدّى فقال× ادخلت
على ابن زياد و هو يتغدّى و راس ابى بين يديه فقلت اللهمّ لا تمتنى حتّى ترينى راس
ابن زياد و انا اتغدّى فالحمد للّه الّذى اجاب دعوتى و قال ايضا فلمّا راى الرّؤس محمّد
بن الحنفيّة خرّ ساجدا و دعى للمختار و قال جزاه اللّه خير الجزاء فقد ادرك لنا ثارنا
و وجب حقّه على كلّ من ولد عبد المطّلب ابن هاشم» جهت دوم: آیا حکومت مختار ناحق بوده و یا با اذن امام سجاد بوده
است؟ ظاهر دومی است [ حکومت حق بوده است] به جهت: خبر ابن نما که گذشت و رضایت
ائمه طاهرین به افعال مختار - مثل کشتن بنی امیه و اسارت شان و غارت
اموال آنها و... – که بوسیله تشکر از فعل او و ترحم بر او به دفعات مختلف،
صورت گرفته است و اینکه ائمه در برابر کار او، خدا جزای خیرش دهد
را میگفتند و یا طبق بیان ابن نما در رساله اش که گفته بود: وقتی
سر ابن زیاد را آوردند، امام مشغول تناول طعام بودند و امام فرمودند که ابن زیاد
مشغول غذا خوردن بود که سر پدرم، جلوی او بود. آنجا من دعا کردم که خدایا
همین صحنه را برای من پیش بیاور که مشغول غذا خوردن باشم و
سر ابن زیاد را بیاورند. وقتی سرها را نزد محمد بن حنفیه آوردند
او به سجده افتاد و برای مختار دعا کرد که خداوند به او جزای خیر
دهد. جناب مختار به گردن تمام سادات بلکه تمام فرزندان عبدالمطلب حق دارد.
«و عن مجالس
الشيخ ره و ابن نما عن المنهال بن عمرو قال و لمّا قطع المختار يدى حرملة بن كاهل و
رجليه و احرقه بالنّار قلت سبحان اللّه فقال...و از مجالس شیخ و ابن نما نقل شده است که امام، پس از
انتقام مختار از قاتلین، برای او دعا کردند.«و الرّوايات
المزبورة نقلها عن الكشى المتضمّنة لدعاء السجاد و الباقر× ايضاً
تدلّ على المطلوب و قصور السّند فيها غير ضائر بعد تعاضدها و كونها مرويّة فى الكتب
المعتبرة الكثيرة مع سلامتها عن معارض يعتمد عليه و هى بمجموعها تفيد الثابت حجيّته
فى احوال الرّجال، فتلخّص من جميع ما ذكرنا انّ الرّجل امامىّ المذهب فانّ سلطنته برخصة
من الإمام×»علاوه بر مواردی
که ذکر شد و همچنین روایاتی که از کشی در مدح مختار وارد شده
است، دلالت بر اعتبار مختار دارد و اگر بگوییم سند این روایات،ضعیف
است، باز ضرری نمیزند. زیرا معارضی که قابل اعتماد باشد،
وجود ندارد [چون تعارض باید بین حجتین باشد و این روایات
ذامه مشکل دارد و لا حجت است لذا نمیتواند
با حجت تعارض کند]، پس خلاصه کلام این است که مختار شیعی بوده و
حکومتش به اذن امام بوده است.
البته مرحوم
مامقانی بعد از این، بیانی دارند که قابل تأمل است.ایشان
میفرماید:
«و انّ وثاقته غير ثابتة نعم هو ممدوح مدحا مدرجا له فى الحسان و لو لا الاّ
ترحّم مولينا الباقر× عليه
ثلث مرّات فى كلام واحد لكفى فى ادراجه فى الحسان»[2]ممکن است که مختار در رتبهی ثقات نباشد ولی در رتبه حسان که هست.
زیرا اگر هیچ مدحی برای او وارد نشده باشد جز مدح امام باقر
که سه بار در کلام واحدی، او را مدح نمودهاند، برای قرار گرفتن او در
درجه حسان، کفایت میکند.
*به نظر بنده هم، جناب مختار از سلامت
عقیده برخوردار بود و تا آخر عمرهم، اینگونه باقی ماند، چرا با وجود
این همه روایات مادحه، باز مختار را زیر سوال میبرند؟ برخی
وقتی میخواهند هارون الرشید با آن همه جنایات را تبرئه
کنند، هارونی که پیامبر اکرم از او تعبیر به عفریت نموده است،
پس چرا مختار با این همه مدح را کنار میزنند؟
بیان مسعودی در مروج الذهب و معادن الجوهر
«و تتبع مصعب
الشيعة بالقتل بالكوفة و غيرها، و أتى بحرم المختار فدعاهن إلى البراءة منه، ففعلن
إلا حرمتين له إحداهما بنت سَمُرَةَ بن جندب الفزاري، و الثانية ابنة النعمان بن بشير
الأنصاري، و قالتا: كيف نتبرأ من رجل يقول ربي الله? كان صائم نهاره قائم ليله، قد
بذل دمه للّه و لرسوله في طلب قَتَلَةِ ابن بنت رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم و
أهله و شيعته، فأمكنه اللّه منهم حتى شفى النفوس»[3]مصعب، شیعیان را در کوفه و غیرکوفه به قتل میرساند.
زنان و نوامیس
[4] مختار را نزد او آوردند مصعب از آنها خواست تا از مختار بیزاری
بجویند. همه آنها، جز دو نفر از همسرانش – بنت سمرة بن جندب و بنت نعمان بن
بشیر انصاری – از مختار تبری جستند. این دو گفتند: چگونه از فردی
تبری بجوییم که موحد بود و اهل قیام و صیام بود و کسی
بود که جانش را در راه کشتن قاتلان حسین نثار کرد و توانست با کشتن آنها، جانها
را خنک سازد.
بیان طبری در تاریخ طبری
طبری در تاریخ خود در مورد جریان مختار میگوید:
«و تجرّد المختار
لقتلة الحسين× فقال: ما من ديننا ترك قوم قتلوا الحسين× يمشون أحياءا في الدنيا آمنين!
بئس ناصر آل محمّد! أنا إذن الكذّاب كما سمّوني، فإنّي أستعين باللّه عليهم؛ الحمد
للّه الذي جعلني سيفا ضربهم به و رمحا طعنهم به، و طالب و ترهم و القائم بحقّهم؛ إنّه
كان حقّا على اللّه أن يقتل من قتلهم و أن يذلّ من جهل حقّهم؛ و قال: اطلبوا لي قتلة
الحسين× فإنّه لا يسوغ لي الطعام و الشراب حتّى اطهّر الأرض منهم»[5]طبری میگوید: وقتی که مختار آماده کشتن قاتلان حسین
شد، گفت: دین ما اجازه نمیدهد که قاتلان حسین، آزادانه و در آرامش
زندگی کنند و اگر ساکت بنشینیم، بد یاری برای
آل محمد هستیم...خداوند مرا شمشیر و نیزه قرار داد تا بر جان قاتلان
بتازم، خداوند را شکر میکنم که مرا را خونخواه قاتلان قرار داد. بعد فرمود:
بروید دنبال قاتلان حسین، زیرا برای من خوردن و آشامیدن
حرام است تا زمین را از لوث وجود قاتلان پاک نمایم
*این جملات را شخص متعصبی
مثل طبری نقل میکند، گویا نتوانسته اینها را قیچی
و سانسور کند. قیام مختار در کوفه، در مقابل حکومتی که شرق و غرب عالم
در دستش است، آیا میتواند انگیزه دنیایی داشته
باشد؟ به چه دلیل، مختار را رد میکنیم؟ آیا به خاطر یک
روایت که میگوید: هر پرچمی قبل از قیام، طاغوت است،
این همه روایت را که راجع به مختار و زید شهید و شهید
فخ و... داریم [به خاطر یک روایت] رد مینماییم؟
چرا در یک روایت تامل نمیکنیم و یا آن را توجیه
نمیکنیم؟ [در پاورقي عرض کنم؛ روایتی در کتاب بخاری
هست که میگوید: حضرت ابراهیم سه تا دروغ گفته است! مگر میشود که ابراهیم اولوالعزم
هم، دروغ بگوید؟ میگوید: ولی روایت صحیح است! گویا
تکذیب راوی برای شان، خیلی آسانتر از تکذیب پیامبر
است. اینجا هم همین است. این همه روایت را به جهت یک
روایت، کنار میزنند؟]