درس مهدویت استاد طبسی

مهدویت

93/01/23

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدمه
موضوع سخن، حکم قیام های قبل از ظهور امام زمان بود. یکی از روایاتی که بعضی برای عدم مشروعیت قیام‌ها، به آن استناد کرده‌اند، روایت« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ‏ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»[1] است. گفتیم که روایت مبتلا به مشکل سندی و دلالی است و گفتیم که منظور امام، قیام های عرضی است که مورد تایید نمی‌باشد و اگر نه، قیام های طولی مورد تایید است که به بعضی از آن‌ها (مثل قیام: یمانی، مختار، زید و شهید فخ ) اشاره کردیم و موارد دیگری را هم، بیان می‌کنیم. در جلسه قبل، مقداری نسبت به قیام حسین بن علی [معروف به شهید فخ] صحبت نمودیم و اکنون تتمه آن را بیان خواهیم کرد.
شهید فخ در بیان مرحوم مامقانی
مرحوم مامقانی در تنقیح الرجال در مورد حسین بن علی، می‌فرماید:
«و بالجملة؛ففي الوجيزة و البلغة أنّه ممدوح،و فيه ذمّ أيضا»
در وجیزه و بلغه او را مدح کرده‌اند و در مورد او، ذم هم وارد شده است.
«و أقول:لعلّ الذمّ دعوته الإمام× إلى البيعة،أو إقدامه على إراقةالدماء من دون ميزان شرعي،و لا إمامة من اللّه سبحانه»
مرحوم مامقانی می‌فرماید: شاید ذم حسین بن علی، به جهت دعوت از امام کاظم برای بیعت بوده است و یا اقدام بر کاری کرده که خون مسلمین بدون میزان شرعی ریخته شود و او دارای مقام امامت از طرف خداوند نبوده است.
«و يمكن الجواب عن ذلك بما ينفعك هن و في تراجم سائر الخارجين من أهلهذا البيت عليهم السلام بأن يقال:لا ينبغي التأمّل في أنّ خروج من خرجمنهم،كما يمكن أن يكون لطلب الملك و السلطنة و الدنيا،فكذا يمكن أن يكونلتجديد المطالبة بحقوق الأئمة عليهم السلام التي جعلها اللّه تعالى لهم إقامة للحجّةعلى الغاصبين للخلافة،و قطعا لإعذارهم يوم القيامة،و إنّ أهل البيتعليهم السلام ما زالوا يطالبون بحقّهم و يمنعون،لا أنّهم أهملوا حقّهم فبقيتالخلافة بغير مطالب بها»
مرحوم مامقانی در دفاع از قیام او و سایر اهل بیت می‌فرماید: چرا ما تامل در قیام این بزرگواران می‌نماییم؟ زیرا همانطور که ممکن است قیام شان برای دنیاطلبی باشد، ممکن است که قیام برای تجدید مطالبه حقوق اهل بیت باشد.اهل بیتی که خداوند آن‌ها را حجت بر خلق خود قرار داده است.[این قیام‌ها برای آن است که] عذری برای دیگران باقی نگذارد و گفته نشود که اهل بیت دنبال حقوق خود نبودند، بلکه آن‌ها حقوق خود را مطالبه کردند ولی دیگران، منع شان نمودند.
«و يوضح هذا المعنى الذي ذكرناه ما رواه أبو الفرج،عن يحيى بن عبد اللّه بنالحسن،أنّه قال:لما حبس أبي و آله بالمدينة،بعث إليه محمّد يقول له:يقتلرجل من آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم خير من أن يقتل بضعة عشر رجلا يريد بذلك أنّه يسلّم نفسه ليسلم أخوه و إخوته،فقال عبد اللّه لرسوله:قل له: فليأخذ في الأرض مذهبا،فو اللّه ما يحتجّ عند اللّه غدا إلاّ أنّا خلقنا و فينا منيطلب هذا الأمر»[2][3]
و آنچه، چنین معنایی را روشن می‌سازد چیزی است که ابوالفرج اصفهانی از يحيى بن عبد اللّه بن‌حسن [برادر محمد بن عبدالله و دایی شهید فخ] نقل می‌کند که او گفت: زمانی که پدرم و خانواده ام را در مدینه، زندان کردند، محمد بن عبدالله [همان شخصی است که ادعای مهدویت کرد] شخصی را فرستاد که بگوید: یک نفر از ما اهل بیت کشته شود بهتر است از اینکه چند نفر کشته شود.این‌ها،[با زندان کردن شما] می‌خواهند که ما خود را تسلیم کنیم. عبدالله بن حسن گفت:... در بین ما کسانی هستند که مطالبه حق می‌نمایند.
«و حينئذ نقول:إنّ من كان مقصده من الخروج الملك و الدنيا،كمحمّد بنعبد اللّه بن الحسن،و عيسى بن زيد كان يمنعه إمام الوقت أشدّ المنع،و كانيدعو الإمام إلى البيعة فيمتنع،فيسمع الإمام× كلمات خشنة،و يضيّق عليه،و قد يحبسه،و كان خروجه لذلك بغير رضا الإمام×،و موجبا لفسقه و عدم أجره على عمله،و من كان منهم مقصده،الثاني،كزيد ابن علي×،و الحسين-هذا-كان يدعو الإمام× إلىالبيعة دعوة صورية حماية للحمى،فيمتنع× و لا يسيء هو معالإمام× الأدب،و يمنعه الإمام تقيّة في الظاهر،و يرضّى بفعله فيالباطن،و يترضّى عليه بعد شهادته،و يظهر أنّه لو كان نال،لسلّم الأمر إلىأهله،كما ورد في حقّ زيد بن علي عليهما السلام كما يأتي في ترجمته،و ورد فيحقّ هذا أيضا ما يفيد ذلك»
 عده‌ای از این‌ها، هدف از قیام شان، دنیاطلبی بوده است مثل محمّد بن‌عبد اللّه بن الحسن،و عيسى بن زيدکه امام عصرشان، آن‌ها را به شدت از قیام منع نمود و امام از بیعت با آن‌ها، امتناع کرد وآن‌ها نسبت به امام بی ادبی کردند و کلمات توهین آمیز زدند... و عده‌ای دیگر، مثل زید بن علی که امام را بصورت صوری دعوت به قیام می‌کرد و امام امتناع می‌نمود ولی از این‌ها، رفتار جسارت آمیزی صورت نگرفت و امام، در ظاهر زید را از قیام منع می‌کرد و در باطن راضی به فعلش بود و طلب رحمت برای او بعد از شهادتش می‌نمود. و افرادی مثل زید، اگر پیروز می‌شدند، حکومت را به اهلش واگذار می‌کردند.پس همانطور که در مورد زید شهید اینگونه وارد شده است در مورد حسین بن علی هم وارد شده است.
«فقد روى أبو الفرج في مقاتل الطالبيين: إنّه لمّا كانت بيعة الحسين بن علي-صاحب فخ- قال:أبايعكم على كتاب اللّه و سنة رسوله،و على أن يطاع اللّهو لا يعصى،و أدعوكم إلى الرضا من آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
مقاتل الطالبین می‌گوید: شهید فخ هنگام بیعت با مردم، می‌گفت: با شما بر کتاب خدا و سنت پیامبر بیعت می‌کنم و بر اینکه خداوند اطاعت شود و معصیت نشود و شما را به رضای آل محمد دعوت می‌کنم.
«و عن علي بن العباس مسندا،عن إبراهيم بن إسحاق القطّان قال: سمعت الحسين بن علي-صاحب الفخ- و يحيى بن عبد اللّه يقولان: ما خرجناحتى شاورنا موسى بن جعفر[عليهما السلام‌]، فأمرنا بالخروج»
علی بن عباس از ابراهیم بن اسحاق نقل می‌کند که صاحب فخ و یحیی بن عبدالله می‌گفتند: ما قیام نکردیم مگر اینکه با موسی بن جعفر× مشورت نمودیم، پس آن حضرت امر به خروج کرد. [ این روایت هم، نقض روایاتی است که قیام قبل از ظهور را باطل می‌دانند.]
«و عن عدّة من رجاله أنّهم قالوا:جاء الجند بالرؤوس إلى موسى بنعيسى العباسي،و فيها رأس الحسين بن علي و عنده جماعة من ولد الحسن و الحسين عليهما السلام فلم يسأل أحدا منهم إلاّ موسى بنجعفر عليهما السلام، قال له:هذا رأس الحسين؟ فقال:«نعم،إنّا للّه و إنّا إليهراجعون،مضى و اللّه مسلما صالحا صواما آمرا بالمعروف،ناهيا عن المنكر،ما كان في أهل بيته مثله»،فلم يجبه بشيء
سربازان تعدادی از سرهاي بريده را، برای موسی ابن عیسی عباسی آوردند. او [فرمانده عملیات کشتار بود.] در میان سرها، رأس حسین بن علی بود. و نزد موسی ابن عیسی،جماعتی از فرزندان حسن و حسین بودند[شاید احضارشان کرده بود]، کسی از افراد جز موسی بن جعفر چیزی نگفت، ایشان فرمودند: این رأس حسین بن علی است، گفت: بله؛ امام فرمودند: إنّا للّه و إنّا إليه‌راجعون، به خدا قسم، به شهادت رسید در حالیکه مسلمان و صالح و کثیر الصوم و آمر به معروف و ناهی از منکر بود، مثل او در میان اهل بیتش، پیدا نمی‌شود، پس کسی جواب او را نداد.
*پس امام کاظم، بعد از شهادت هم، مهر تایید زدند بنابر این، قیامهایی که ـ در عرض ـ نباشد و هدفش امر بمعروف و نهی از منکر و احیای مطالبه حق باشد، مورد تایید است. مرحوم مامقانی در ادامه می‌فرماید:
«و إذ قد عرفت ذلك كلّه ظهر لك كون الرجل من الثقات بشهادة الإمامموسى بن جعفر عليهما السلام بذلك في الخبر الأخير،المؤيد بما مر من كون أجرالشهيد معه أجر شهيدين،و ببكاء النبي[4]  [5]صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عليه،و إخبارالصادق× بسبق روحه[6] [7]جسده إلى الجنة..و غير ذلك،[8]و اللّه العالم«[9]
و از این مطالب بر می‌آید که که شهيد فخ از موثقین است زیرا که در خبر اخیر، امام موسی بن جعفر شهادت به ایمان او دادند و روایتی که اجر او را، اجر دو شهید می‌داند و گریه پیامبر بر او و خبر دادن امام صادق که وقتی روحش از جسد جدا شد، جلوتر از جسمش به بهشت رفت.
شخصیت حسین بن علی در کلام تکملة الرجال
آقای کاظمی در تکملة الرجال مطلبی را از وافی بالوفیات صفدی نقل می‌کند که: [ترجمه عبارت]
صاحب فخ، حسین بن علی بن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب، علوی بود و مادرش زینب است که دختر عبدالله بن حسن است.[ یعنی مادر شهید فخ، خواهر محمد بن عبدالله بن حسن است]، والد حسین – عبدالله – بسیار عبادت می‌کرد و حسین هم به نیکویی پرورش یافت و صاحب فضل گشت. شجاع و بخشنده بود.وقتی بر مهدی، وارد شد، مهدی، او را در بغداد خیلی احترام کرد و 20هزار مثقال طلا به او داد. در همان عراق همه را بین فامیلها و گرفتارها پخش کرد و مقروض به مدینه برگشت. پوشش او، قبائی بود و تشک و رواندازی داشت.وقتی پسر مهدی، هادی به حکومت رسید، استاندار مدینه را عوض کرد و یکی از فرزندان خلیفه دوم را تعیین کرد. او شروع به سخت گیری نسبت به.طالبین کرد [ طالبین يعني فرزندان علی از نسل غیر حضرت فاطمه هستند] و آن‌ها را مجبور به اقامت اجباری کرد، در این میان، فردی برای خروج از شهر، اجازه خواست، اجازه نداد و گفت باید ضامن بیاوری. حسین فخ ضامن شد. آن فرد در موعد مقرر برنگشت. حسین گفت مهلت بده تا دنبالش بروم، قبول نکرد و حرفهای تند به حسین زد و دستور داد تا به زندانش بیندازند، حسین قسم یاد کرد که او را فردا بیاورد لذا آزادش کردند. ایشان رفت و بستگانش را برای قیام، جمع کرد [زيرا که بیش از این نمی‌شود سکوت کرد.] و آن‌ها با او بیعت کردند.
روز دهم ذی القعده (سال 169) قیام کرد [ هنوز امام کاظم زندانی نشده بودند] هرکس، چیزی درخواست می‌کرد به او می‌داد. خیلی مرید و علاقه مند داشت. هرچه از پدر و مادر به او، ارث رسیده بود فروخت و به مردم داد. قیام که کرد، استاندار فرار کرد و مدینه به دست ایشان افتاد و ایرانیها و و حُجاج عجم از او حمایت کردند. به طرف مکه حرکت کرد و نزدیک فخ که رسید، درگیر شد و...سرانجام به شهادت رسیدند.
پس از شهادت، فرمانده جنايتكار عملیات سر مطهر وی را نزد هادی آورد و آن را مقابل او – با نحو مغرورانه‌ای – پرت کرد. موسی هادی از این عمل، ناراحت شد و گفت: با سر او مدارا کن که این سر طالوت و جالوت نمی‌باشد.[10] [11]


[1] كافي، کلینی، ج‏8، ص295 .
[2] تنقيح المقال، مامقانی، ج22، ص285.
[3] مقاتل الطالبين، ابو الفرج الاصفهاني، ص147 (مكتبة الرضي).
[4] «و عن محمّد بن علي الباقر عليه السّلام قال: مرّ النبيّ صلّى اللّه عليه و اله بفخ فنزل‏ فصلّى‏ ركعتين‏ و لمّا صلّى‏ الثانية بكى و هو في الصلاة فبكى الناس و قالوا: بكينا لبكائك يا رسول اللّه قال: نزل‏ على جبرئيل لمّا صلّيت الركعة الاولى، فقال لي: يا محمّد إنّ رجلا من ولدك يقتل في هذا المكان و أجر الشهيد معه أجر شهيدين‏» .
[5] رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص308.
[6] «و عن النضر بن قرواش قال: أكريت جعفر بن محمّد عليه السّلام من المدينة، فلمّا رحلنا من بطن مر، قال لي: إذا انتهيت إلى فخ فأعلمني فإنّي أخشى أن تغلبني عيني، فلمّا بلغت حركت المحمل فجلس فقال: حلّ محملي. فتنحّيت‏ عن‏ الجادّة و أنخت بعيره فتوضّأ و صلّى ثمّ ركب فقلت: جعلت فداك أفهو من مناسك الحجّ؟ قال: لا و لكن يقتل هاهنا رجل من أهل بيتي في عصابة تسبق أرواحهم أجسادهم في الجنّة»
[7] رياض الأبرار في مناقب الأئمة الأطهار، ج‏2، ص309.
[8] تنقیح المقال، مامقانی، ج22، ص285.
[9] پس علت تایید قیام‌ها مقابله با ظلم و ستم و نهی از منکر بوده است، به این‌ها، تصریح شده است، اینطور نیست که ما استنباط کنیم در طول تاریخ علما و فقهایی بودند که از جان مایه گذاشتند. شرف الدین را ببینید که با فرانسویها درگیر شد و کتابخانه اش را آتش زدند و آواره‌اش كردند. اینها برای دنیا اینکار را نمی.‌کردند.
[10] تكملة الرجال، ج2، ص415.
[11] الوافي بالوفيات، الصفدي، ج12، ص454.