مقدمه
موضوع صحبت ما مربوط به حکم قیامهای قبل از ظهور امام زمان بود.بعضی برای
عدم مشروعیت چنین قیامهائی به روایاتی، استناد
کردهاند که یکی از آنها، روایت
« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ
قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ
وَ جَل»[1] که از امام صادق نقل شده است. گفتیم که این روایت
از نظر سند مشکل دارد و مورد اختلاف است. سپس روایتی به همین مضمون
از امام باقر به سه سند نقل شد که آن هم، از اشکالات سندی برخوردار بود. اکنون
به سراغ دلالت روایات میرویم که آیا این دسته روایات،
دلالت بر نفی و منع و نهی از تمام قیامهای قبل از ظهور دارد؟
دلالت روایات ناهیه
آیا روایات ناهیه، دلالت بر عدم مشروعیت قیام
دارند؟ در جواب باید گفت:
اول: دعوت دو نوع است. دعوت حق و دعوت باطل. دعوت حق، برای بپا داشتن
حق و بازگرداندن حق به دست اهل بیت است که هدف زید شهید هم چنین
بود. این قیامها با چنین اهداف و انگیزهای مورد تایید
امام معصوم است. قسم دیگر آن، دعوت باطل است. در این دعوت، قیام
کننده، مردم را بسوی خودش دعوت کرده تا خودش را مطرح نماید. این
دعوت در مقابل و عرض اهل بیت است و منظور از روایت
« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ...» هم، همین است.
مؤید این جواب، روایتی است که از امام باقر وارد شده است.
«حُمَيْدُ
بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكِنْدِيِّ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ مِنْ
أَصْحَابِهِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْأَحْوَلِ وَ الْفُضَيْلِ
بْنِ يَسَارٍ عَنْ زَكَرِيَّا النَّقَّاضِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ
يَقُولُ النَّاسُ صَارُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ| بِمَنْزِلَةِ مَنِ اتَّبَعَ هَارُونَ ع وَ مَنِ اتَّبَعَ الْعِجْلَ
وَ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُمَرَ
دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّ عُثْمَانَ دَعَا فَأَبَى عَلِيٌّ
ع إِلَّا الْقُرْآنَ وَ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَدٍ يَدْعُو إِلَى أَنْ يَخْرُجَ
الدَّجَّالُ إِلَّا سَيَجِدُ مَنْ يُبَايِعُهُ وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا
طَاغُوتٌ»[2]زكرياى نقاض گويد: از امام باقر× شنيدم كه ميفرمود: مردم پس از رحلت رسول خدا همانند كسانى شدند كه جمعى
از هارون و گروهى از گوساله پيروى كردند و همانا ابو بكر مردم را (به خويش) دعوت كرد،
و على× جز به قرآن عمل نكرد، و عمر هم چنين مردم را دعوت كرد و على× جز به قرآن عمل نكرد،
و (از پى آن دو) عثمان مردم را (به بيعت خويش) خواند، و على× (همان طور) جز به قرآن
عمل نكرد و تا هنگام ظهور دجال هيچ كس نيست كه مردم را به خويش دعوت كند جز آنكه جمعى
پيرو پيدا كند، و هر كس پرچم گمراهى برافرازد سركش و باطل باشد.
پس روایت
«كُلُّ رَايَةٍ
تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ...» بوسیله این
روایت
«...وَ مَنْ رَفَعَ رَايَةَ ضَلَالَةٍ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ» قید
میخورد بنابراین منظوراز
«كُلُّ
رَايَةٍ» هر پرچمی نمیباشد بلکه
«رَايَةَ ضَلَالَةٍ» میباشد.
بیان شبهه
ملاک بطلان در این روایت، دعوتهای عرضی نیست،
بلکه ملاک، اصل قیام قبل از ظهور است. در روایت «کل رایة فی عرض رایة امام» نیامده است، پس ملاک قبلیت است.[ یعنی
هر قیامی قبل از ظهور صورت بگیرد، باطل است، گر چه قیام کننده،
بسوی خودش هم دعوت نکند.]
جواب شبهه
اول: ما احتمال قوی میدهیم که این سنخ روایات،
قضایای خارجیه است نه حقیقیه، یعنی ناظر
به آنچه در آن زمان، اتفاق افتاده است.در دوران صادقین اینگونه قیامها
زیاد بوده است.
دوم: قیامهائی که در آن زمان اتفاق افتاد و یا قبلا صورت
گرفته بود، از طرف ائمه معصومین مورد تأیید قرار گرفت که به بعضی
از آنها اشاره میشود.
أ: قیام یمانی: اکثریت، پرچم یمانی را مثبت میدانند [البته بنده،
نظر خاصی در این باره دارم] و در روایت آمده است که:
«...وَ لَيْسَ
فِي الرَّايَاتِ رَايَةٌ أَهْدَى مِنْ رَايَةِ الْيَمَانِيِّ هِيَ رَايَةُ هُدًى
لِأَنَّهُ يَدْعُو إِلَى صَاحِبِكُم...»[3]پس کسانی که میگویند هر رایتی طاغوت است، نقضش
به رایت یمانی است.
ب: قیام از مشرق، امام باقر
میفرماید:
«كَأَنِّي بِقَوْمٍ قَدْ خَرَجُوا بِالْمَشْرِقِ يَطْلُبُونَ
الْحَق...»[4]ج: قیام مختار، فرمایش امام زین العابدین در مورد قیام مختار، معروف
است که فرمود:
«...فقال: يا عمّ لو أنّ عبدا زنجيا تعصّب لنا أهل البيت لوجب
على الناس معاونته...»[5]زَنج: طائفهای از بلاد سودان هستند، تا همین الان، در سودان عدهای
از انسانهایی هستند که هنوز متمدن نیستند و در جنگل زندگی
میکنند و گاهی لخت و عریان بیرون میآیند. تمدنی ندارند.
حالا به 1400 سال قبل برگردید. امام میفرماید اگر چنين فردی،
در حمایت از اهل بیت پرچم دست بگیرد، همه باید کمک کنند.
د: قیام زید، [ که به تفصیل
در مورد آن، بحث کردیم]، امام صادق فرمود:
«...وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ فَإِنَّ زَيْداً
كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا
دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ...»[6]ه: قیام شهید فخ
[7]: قیام حسین
بن علی که معروف به شهید فخ است
[8]، در زمان ابتدای خلافت موسی هادی رخ داده است. موسی
پسر مهدی و مهدی پسر منصور است.تا جائی که بنده تتبع کرده ام، حتی
یک روایت در مذمت شهید فخ وارد نشده است.مادر ایشان، دختر
عبدالله بن حسن بود
[9] که عبدالله پسرش به عنوان مهدی در زمان امام صادق قیام
کرد. پس عبدالله بن حسن دایی او است. در کافی شریف یک
روایت دربارهی ایشان آمده است.
[10]مرحوم مجلسی در مرآة العقول، ضمن بحث مفصلی در ذیل این
روایت، میفرماید: «و أقول: و إن
كان أكثر هذه الأخبار من روايات الزيدية لكن لم أستبعد صحة بعضها»
[11]گرچه بیشتر این اخبار، از روایات، زیدیه است
ولکن صحت بعضی از آنها، بعید نیست. [تواتر اجمالی دارد یعنی
اجمالا بعضی از آنها از امام صادر شده و مشکل ندارد]
مرحوم مامقانی روایات را مطرح کرده و سپس مقداری، در ارتباط
با میزان اعتبار روایات بحث کرده و بعد از آن، بحث مفصلی درباره
قیامها مطرح مینماید و در آخر، شهید فخ و قیام او را
تأیید میکند.
مرحوم تستری، صاحب قاموس الرجال که معمولا ناظر به تنقیح المقال
است [و معمولا اشکال میگیرد]، فقط در یک مورد درباره بحث فخ که
تعبیر امام چیست، سخن میگوید و هیچ اشکالی وارد
نمیکند.گویا تمام حرف های مامقانی را پذیرفته است که
برای من شگفت انگیز بود که نقلی از ایشان بر خلاف نظر
مامقاني ندیدم.
بیان مرحوم خوئی در مورد شهید فخ:
أقول. ورد في عدة روايات ما يدل على حسنه، و لكنها بأجمعها ضعيفة لا يعتمد على
شيء منها.
مرحوم خوئی میفرماید: عدهای از روایات در تایید
او وارد شده است ولکن همه آنها ضعیف است و به هیچ کدام از آنها اعتماد
نمیشود. ایشان پس از اینکه روایتی از کافی را
نقل میکند، میفرماید:
«و هذه الرواية ضعيفة السند أيضا و لا يعتمد عليها»[12]اشکال به بیان مرحوم خوئی
سوال ما از مرحوم خوئی این است: مبنای شما این است
که «استفاضه ما را از بررسی سندی، بی نیاز میکند» و
حد استفاضه هم، از سه تا ده روایت میباشد.ما در مورد شهید فخ،
7 روایت در مدح ایشان داریم و یک روایت ذامه هم نداریم،
پی چگونه شما میفرمایید که به این روایات، اعتماد
نمیشود؟ در حالیکه طبق مبنای شما، باید اعتماد کرد.
مرحوم مجلسی، عبارت امام کاظم به شهید فخ را به
گونهای توضیح میدهد که افاده مدح،صد در صد است. این روایت
در کافی شریف آمده است. اما بیان روایت:
« وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
جَعْفَرِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْمُفَضَّلِ
مَوْلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: لَمَّا خَرَجَ الْحُسَيْنُ
بْنُ عَلِيٍّ الْمَقْتُولُ- بِفَخٍ وَ احْتَوَى عَلَى الْمَدِينَةِ دَعَا مُوسَى
بْنَ جَعْفَرٍ إِلَى الْبَيْعَةِ فَأَتَاهُ فَقَالَ لَهُ يَا ابْنَ عَمِّ لَا تُكَلِّفْنِي
مَا كَلَّفَ ابْنُ عَمِّكَ عَمَّكَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ فَيَخْرُجَ مِنِّي مَا لَا
أُرِيدُ كَمَا خَرَجَ مِنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُنْ يُرِيدُ فَقَالَ لَهُ
الْحُسَيْنُ إِنَّمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ أَمْراً فَإِنْ أَرَدْتَهُ دَخَلْتَ فِيهِ
وَ إِنْ كَرِهْتَهُ لَمْ أَحْمِلْكَ عَلَيْهِ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ ثُمَّ وَدَّعَهُ
فَقَالَ لَهُ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ حِينَ وَدَّعَهُ يَا ابْنَ عَمِّ
إِنَّكَ مَقْتُولٌ فَأَجِدَّ الضِّرَابَ فَإِنَّ الْقَوْمَ فُسَّاقٌ يُظْهِرُونَ إِيمَاناً
وَ يَسْتُرُونَ شِرْكاً وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ أَحْتَسِبُكُمْ
عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ ثُمَّ خَرَجَ الْحُسَيْنُ وَ كَانَ مِنْ أَمْرِهِ مَا
كَانَ قُتِلُوا كُلُّهُمْ كَمَا قَالَ ع»[13]
عبد اللَّه بن مفضل گويد: چون حسين بن على مقتول در فخ، خروج كرد و مدينه را
به تصرف در آورد، موسى بن جعفر را براى بيعت طلب كرد، حضرت تشريف آورد و به او فرمود:
پسر عمو! به من تكليفى مكن كه پسر عمويت (محمد بن عبد اللَّه) به عمويت امام صادق كرد،
تا از من چيزى كه نميخواهم سر زند؟ چنان كه از امام صادق× چيزى سرزد كه نميخواست. حسين به حضرت
عرض كرد: مطلبى بود كه من به شما عرض كردم: اگر خواهى در آن وارد شو و اگر نخواهى شما
را بر آن مجبور نميكنم، خدا ياور است و سپس خداحافظى كرد.
ابو الحسن موسى بن جعفر هنگام خداحافظى به او فرمود: پسر عمو! تو كشته خواهى
شد، پس نيكو جنگ كن [ضربت را جدى بزن] زيرا اين مردم فاسقند، اظهار ايمان ميكنند و
در دل مشركند و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ من مصيبت شما جماعت را [خويشانم را] به حساب خدا ميگذارم،
سپس حسين خروج كرد و كارش بدان جا رسيد كه رسيد، يعنى همگى كشته شدند، چنانچه آن حضرت× فرمود.
غیر از امام [ چون امام تکلیف
خودش را دارد] هرکسی بود همین کار را میکرد که شهید فخ کرد. استاندار
مدینه چطور با اهل بیت برخورد میکرد؟ هر روز باید خودشان را
معرفی میکردند و حاضری میزدند. دائم بازداشت و تحقیر
و شکنجه نسبت به اهل بیت روا میداشت.حسین بن علی [شهید
فخ] برای دفع ظلم و جلوگیری از منکر قیام کرد. این همه
روایت در باب نهی از منکر وارد شده است و قیام شهید فخ هم،
یکی از مصداق های مبارزه با منکر بود، پس اینطور نیست
که هر قیامی مردود باشد. قیامهای در راه امر به معروف و نهی
از منکر مورد تاییدند. [شاهد در جمله امام کاظم به حسین بن علی
است:
«أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ»]
بیان مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در ذیل عبارت
«أَحْتَسِبُكُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ عُصْبَةٍ»میفرماید:
«أحتسبكم عند
الله"اي أطلب أجر مصيبتكم من الله، و أصبر فيها طلبا للأجر، أو أظنكم عند الله
في الدرجات العالية، بناء على أن غرضهم النهي عن المنكر لا دعوى الإمامة، و الأول أظهر،
و من بيان للضمير البارز في أحتسبكم»[14]امام میفرماید: من نزد خداوند، بوسیله صبر بر مصیبت
شما، طلب اجرمی کنم یا گمان دارم که شما نزد خداوند، درجات عالیه
دارید، چون اینها هدف شان، نهی از منکر بوده است نه ادعای
امامت،
از این عبارت امام، تأیید قیام استفاده میشود.
اگر این قیام، مورد رضایت نبود چگونه امام درخواست درجات
میکند؟ البته مرحوم مجلسی روایت را ضعیف میداند. مرحوم
مازندرانی هم میفرماید:
«قوله (احتسبكم عند اللّه من عصبة) أى اعدكم عند اللّه من عصبة
و اعتدا جرا نوى به وجه اللّه تعالى»[15]