مقدمه
موضوع سخن، حکم قیام های قبل از ظهور امام زمان بود.بعضی
برای عدم مشروعیت چنین قیامهائی به روایاتی،
استناد کردهاند که یکی از آنها، روایت
« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ
قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ
وَ جَل»[1] است که از امام صادق نقل شده است. در جلسه قبل، مقداری در مورد سند روایت
بحث کردیم و اکنون تتمه آن را، بیان مینماییم.
بررسی سند روایت
« عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ
الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ الْمُخْتَارِ
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ...»
یکی از روات در سند روایت، حسین بن مختار است که در
ایشان اختلاف است. بعضی از معاصرین مثل مرحوم خویی و
مرحوم مامقانی و حتی مرحوم تستری، ایشان را توثیق میکنند.از طرفی دیگر،
اشخاصی مانند علامه حلی، ایشان را تضعیف کرده و به نقل از
علی بن فضال میگوید که دروغگو و متهم است. عدهای هم مثل شیخ
طوسی، رمی به وقفش نمودهاند.
بنابراین قبول او به سادگی ممکن نمیباشد ضمن اینکه
رد او هم، کار آسانی نمیباشد، خصوصا بر طبق مبنای ما که اکثار روایت،
موجب قبول روایت راوی میشود و ایشان بیش از 100 روایت
در کتب اربعه دارد. شخصیتی چون شیخ مفید ایشان را توثیق
کرده و جزء اجلاء میشمارد. پس توثیق یا عدم وثاقت حسین بن مختار
مورد بحث است و اگر سند را هم بپذیریم، باز بحث دلالت مطرح است.
البته این روایت، به همین مضمون به طریق دیگری
هم از امام باقر وارد شده است. مرحوم نعمانی در الغیبة،
سه روایت را با سه سند نقل میکند که قیام قبل از ظهور را
مردود میشمارد.
[2]روایت چهارم (روايت اول الغيبة نعماني)
«وَ أَخْبَرَنَا
عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ
رَبَاحٍ الزُّهْرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْعَبَّاسِ بْنِ عِيسَى الْحُسَيْنِيُّ
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ
الْجُهَنِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ
قَالَ: كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ رَايَةِ
الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ»
[3]عبد الواحد بن عبد اللَّه از احمد بن محمّد بن رباح زهرىّ از محمّد بن عبّاس
بن عيسى حسينىّ از حسن بن علىّ بن ابى حمزه و او از پدرش و او از مالك بن اعين جهنى
و او از ابى جعفر باقر× كه فرمود: هر پرچمى كه پيش از پرچم حضرت قائم برافراشته شود
پرچمدارش طاغوت و نا حقّ است.
*حسن بن علی بن ابی حمزه
بطائنی از پدرش نقل میکند و پدرش از بنیانگزاران واقفیه است. تا
جاییکه ابن غضائری گفته:« أصل الوقف، و أشدّ الخلق عداوة للوليّ من بعد أبي إبراهيم عليهما السّلام»
[4]، دشمن ترین دشمنان امام
رضا است.
مرحوم خوئی در مورد ایشان میفرماید:
«الجهة
الثانية في بيان حاله من جهة الوثاقة و عدمها المعروف أنه ضعيف.(معروف است که ضعیف است)
«و قيل إنه ثقة و استدل على ذلك بوجوه...»فلا يمكن الحكم
بوثاقته و بالنتيجة يعامل معه معاملة الضعيف»[5]مرحوم آقای خویی، شش وجه برای اثبات وثاقتش از
زبان دیگران، بیان میکند و در نهایت میفرمایند:
که حکم به وثاقت ایشان ممکن نمیباشد و او ضعیف است.
البته نظر ما هم قبلا همین بود که پدر را - علی بن ابی حمزه
بطائنی - ضعیف میدانستیم ولی در مباحث فقهیمان، تجدید نظری کردیم
و به مناسبتی، بحث مفصلی را در مورد ایشان در خارج فقه مطرح کردیم
و از نظر خویش برگشتیم.ایشان بالغ بر 500 روایت در کتب اربعه
دارد و کسی که 500 روایت نقل میکند، بعید است اینطور
باشد که درباره اش نقل شده است پس روایاتش – به شرط عدم معارض - مقبول است.ولی
بهرحال در سنداین روایت، علی بن ابی حمزه محل بحث است و مشهور
این است که او را قبول نمیکنند. (البته اینکه ما او را ثقه بدانیم
بحث دیگری است). پس نمیتوان گفت که روایات ناهی از
قیام، اسنادش صحیح است و مشکلی ندارد، بعضی از بزرگان، از
همان ابتدا، روایت را طرح میکنند.
روایت پنجم (روايت دوم الغيبة نعماني)
«11- وَ أَخْبَرَنَا
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ بِقُمَّ
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ الرَّازِيُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ
بْنُ عَلِيٍّ الْكُوفِيُّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ
مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ الْجُهَنِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع يَقُولُ
كُلُ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ»[6]بررسی سند روایت
محمد بن حسان رازی – یکی از روات روایت - وثاقتش ثابت نیست.
و ابن غضائری تصریح دارد که او ضعیف است، هرچند ما به کتاب ایشان
و مطالبی که به ایشان نسبت میدهند، اعتمادی نداریم
و تضعیف محمد بن حسان رازی به استناد حرف او نمیباشد بلکه
میگوییم که وثاقتش برای ما ثابت نیست.
مرحوم خوئی میفرماید:
« فالرجل لم
تثبت وثاقته و إن كان ضعفه لم يثبت أيضا، فإن عبارة النجاشي لا تدل على ضعفه في نفسه
و تضعيف ابن الغضائري لا يعتمد عليه، لأن نسبة الكتاب إليه لم تثبت»[7]البته غیر از محمد بن حسان رازی، افراد دیگری هم در
روایت هستند که مجهول میباشند.
روایت ششم (روايت سوم الغيبة نعماني)
«وَ أَخْبَرَنَا
عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ الْبَنْدَنِيجِيُّ عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى الْعَلَوِيِّ
عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
الْمُغِيرَةِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ مَالِكِ بْنِ أَعْيَنَ الْجُهَنِيِّ
قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ ع يَقُولُ كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ أَوْ
قَالَ تَخْرُجُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ ع صَاحِبُهَا طَاغُوتٌ.»[8]بررسی سند روایت
در این سند هم، افرادی هستند که مشکل دارند. علی بن حمد بندنیجی،
تصریح به ضعف او شده است. مرحوم خوئی درمورد او میفرماید:«النبدينجي أبو الحسن سكن الرملة ضعيف متهافت (تناقض گو) لا يلتفت إليه
ذكره ابن الغضائري.»
[9]پس روایتی که از امام صادق نقل شده است
« كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ...»، طریق دیگری
به همین مضمون دارد که به سه سند از امام باقر نقل شده است و هر سه آن، مشکل
سندی دارد.ضمنا «مالک بن اعین جهنی» که در هر سه سند آمده است، مورد
بحث است.
بیان مرحوم مامقانی
مرحوم مامقانی میفرماید: در مورد«مالک بن اعین جهنی» سه قول است:
قول اول: روایت او صحیح است و این نظر علامه وشهید
است.
قول دوم: او ممدوح است و حدیثش حسن است، این نظر مرحوم مجلسی
است و دلیل حسن بودن حدیث او این است که توثیق صریحی
ندارد.
قول سوم: تضعیف وی است و این نظر صریح جزایری
است که مستفاد از قول شهید ثانی میباشد.
مرحوم مامقانی در اخر میفرماید:
«و الأقوى
هو الأوّل و لا اقل من الثانى»[10]اقوی همان قول اول است و یا اینکه حداقل به قول دوم ملتزم
میشویم، پس مرحوم مامقانی، ایشان را پذیرفته و توثیق
میکند.
مالک بن اعین جهنی در کلام مرحوم خوئی
مرحوم خوئی در جلد 14 معجم، بحث مفصلی راجع به«مالک بن اعین
جهنی» دارند. ایشان فرمایشات شیخ طوسی،برقی و
کشی را راجع به ایشان نقل میکند، ولی در هیچ کدام،
توثیقی نسبت به «مالک بن اعین جهنی» نشده است.
مبنا ی مرحوم خوئی در ابتدا این بود که هر راوی از
روات کامل الزیارة، ثقه است.البته باید به این نکته توجه کرد که
منظور ابن قولویه[مؤلف کامل الزیارات] توثیق مشايخ بلاواسطه است
و یا توثیق کل اسناد میباشد؟ ما مدتی اصرار داشتيم که توثیق
کل اسناد است و فرقی بین توثیق عام و توثیق خاص نمیباشد
ولی بعد از تحقیق، متوجه شدیم که توثیق ابن قولویه فقط
اختصاص به مشایخ خودش و کسانی که از آنها نقل میکند، دارد و مشايخ با واسطه را در
بر نمیگیرد.بنابراین «مالک بن اعین جهنی» توثیق
خاصی ندارد و کسی که میخواهد او را توثیق کند باید
مبنای [قبل] مرحوم خویی را داشته باشد و ایشان هم، ظاهرا بر
همین مبنا، استناد میکنند.ایشان میفرماید:
«أقول: المتحصل
مما ذكرنا أن مالك بن أعين الجهني لا ينبغي الشك في كونه شيعيا إماميا حسن العقيدة،
و هو ثقة بشهادة ابن قولويه، و عليه فرواياته معتبرة.»[11]پس «مالک بن اعین جهنی» در طریق دوم این روایت،
به استناد مبنای قبلی مرحوم خویی، ثقه است. هر چند خود ایشان،
از این مبنا برگشتند و در چاپهای بعد عبارات را تغییر دادند
که در این صورت،«مالک بن اعین جهنی» توثیقی ندارد.
مرحوم خویی روایاتی، راجع به «مالک بن اعین جهنی»
نقل میکنند که عمدتا خودش راوی است. از این روایات
میخواهند استفاده کنند که«مالک بن اعین جهنی» هم حسن
العقیده و هم معتبر است.
روایات مربوط به «مالک بن اعین جهنی» در
کلام مرحوم خوئی
روایت 1
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ قَالَ
أَبُو جَعْفَرٍ ع يَا مَالِكُ أَنْتُمْ شِيعَتُنَا أَ لَا تَرَى أَنَّكَ تُفْرِطُ
فِي أَمْرِنَا إِنَّهُ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ اللَّهِ فَكَمَا لَا يُقْدَرُ عَلَى
صِفَةِ اللَّهِ كَذَلِكَ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَتِنَا وَ كَمَا لَا يُقْدَرُ عَلَى
صِفَتِنَا كَذَلِكَ لَا يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ الْمُؤْمِنِ إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَلْقَى
الْمُؤْمِنَ فَيُصَافِحُهُ فَلَا يَزَالُ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهِمَا وَ الذُّنُوبُ
تَتَحَاتُّ عَنْ وُجُوهِهِمَا كَمَا يَتَحَاتُّ الْوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ حَتَّى يَفْتَرِقَا
فَكَيْفَ يُقْدَرُ عَلَى صِفَةِ مَنْ هُوَ كَذَلِكَ.»[12]مالك جهنى گويد: امام باقر× فرمود: اى مالك گمان مبر كه شما شيعيان در باره
ما مبالغه ميكنيد، همانا خدا را نتوان وصف كرد، و چنان كه خدا را نتوان وصف كرد، ما
را نيز نتوان وصف نمود و چنان كه ما را نتوان وصف نمود، مؤمن را نيز نتوان وصف نمود،
زيرا مؤمن با مؤمن ملاقات ميكند و به او دست ميدهد، پس همواره خدا به آنها توجه فرمايد
و گناهان از رخسارشان مانند برگ درخت فرو ريزد تا از يك ديگر جدا شوند، پس چگونه وصف
كسى كه چنين باشد، توان كرد.
روایت 2
«عَنْهُ عَنِ
ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ
ع يَا مَالِكُ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ تُقِيمُوا الصَّلَاةَ وَ تُؤْتُوا الزَّكَاةَ
وَ تَكُفُّوا وَ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ يَا مَالِكُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ قَوْمٍ ائْتَمُّوا
بِإِمَامٍ فِي الدُّنْيَا إِلَّا جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَلْعَنُهُمْ وَ يَلْعَنُونَهُ
إِلَّا أَنْتُمْ وَ مَنْ كَانَ عَلَى مِثْلِ حَالِكُمْ يَا مَالِكُ إِنَّ الْمَيِّتَ
وَ اللَّهِ مِنْكُمْ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ لَشَهِيدٌ بِمَنْزِلَةِ الضَّارِبِ بِسَيْفِهِ
فِي سَبِيلِ اللَّهِ.»[13]مالك جهنى گويد: امام صادق× به من فرمود: اى مالك آيا خوشنود نيستيد كه نماز بخوانيد و
زكات بپردازيد و خوددار (از گناهان) باشيد و به بهشت برويد؟ اى مالك هيچ مردمى نيستند
كه در دين از كسى پيروى كنند جز آنكه روز قيامت آن پيشوا، آن مردم را لعنت كند و آنان
نيز، او را لعنت كنند، جز شما و هر كه هم عقيده شما است، اى مالك براستى كه بخدا سوگند
هر كه از شما بر اين امر (و عقيده) بميرد شهيد مرده و همانند آن كسى است كه در راه
خدا شمشير زده است.
*این روایت، مدح «مالک بن اعین جهنی» است و اشاره به سلامت عقیدهی
مالک دارد. اما، روای خودش است. ما مضمون روایت را با تمام وجود میپذیریم و کاری
به سندش هم نداریم، چون صلب عقائد ما اینست. ولی اگر راوی،
روایتی را در مدح خودش نقل کند، مرحوم خویی میگویند: مستلزم دور است،ولی
امام خميني تعبیر دیگری دارد: «یسیر سوء الظن» نسبت
به او سوء ظن، پیدا میکنیم.
روایت 3
«وَ عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ كُنْتُ قَاعِداً
عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ فَنَظَرْتُ إِلَيْهِ وَ جَعَلْتُ أُفَكِّرُ فِي نَفْسِي وَ
أَقُولُ لَقَدْ عَظَّمَكَ اللَّهُ وَ كَرَّمَكَ وَ جَعَلَكَ حُجَّةً عَلَى خَلْقِهِ
فَالْتَفَتَ إِلَيَّ وَ قَالَ يَا مَالِكُ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِمَّا تَذْهَبُ إِلَيْهِ.»[14]مالك جهنى گويد كه: من در خدمت أبى جعفر× نشسته بودم پس به جانب آن حضرت نظر كردم
و در دل خود ميگفتم: كه چه بزرگ ساخته خداى تعالى تو را و گرامى گردانيده تو را و
قرار داده تو را حجت بر خلق خود، ان حضرت، بجانب من نگاه فرمود و گفت: اى مالك امر
بزرگتر از آن است كه تو بر آن ميروى.
* این روایت را مرحوم اربلی
(692) در کتاب
کشف الغمة نقل میکند.هم مرحوم اربلی شخص بزرگی است. کتاب او هم، انصافا ارزشمند
است. مرحوم اربلی در بین عامه زندگی میکرد و برای اینکه آنها
به کتابهای ما توجه کنند، با ادبیاتی خاص نوشته است. با تعبیرات
و ادبیات خاص خودش، حرفش را زده است.هیچ اشاره به جریان مقتل حسین× نکرده ولی فقط، دو سطر حرف
زده که هرکس آن روضه را ببیند، واقعا منقلب میشود.
[15]
مرحوم آقای امینی نسبت به ایشان میفرماید:«حميت به الثغور المذهب»
[16] یعنی مرزبان
مذهب ما بود. سفارش متواضعانه دارم که این کتاب جزء برنامه شما باشد.البته، تایید
یک کتاب به معنای تایید کل محتویات ان، نیست.
هر کتابی ممکن است مطالبی داشته باشد، ولی کتاب ارزشمندی است.
*از این روایت هم، سلامت عقیده
مالك جهنى، برداشت میشود. البته روایت دیگری وجود دارد که دال
بر عدم سلامت عقیده وی میباشد:
روایت 4
«عَنْ مَالِكٍ الْجُهَنِيِّ قَالَ كُنَّا بِالْمَدِينَةِ
حِينَ أُجْلِبَتِ الشِّيعَةُ وَ صَارُوا فِرَقاً فَتَنَحَّيْنَا عَنِ الْمَدِينَةِ
نَاحِيَةً ثُمَ خَلَّوْنَا فَجَعَلْنَا نَذْكُرُ فَضَائِلَهُمْ وَ مَا قَالَتْ الشِّيعَةُ
إِلَى أَنْ خَطَرَ بِبَالِنَا الرُّبُوبِيَّةُ فَمَا شَعَرْنَا بِشَيْءٍ إِذَا نَحْنُ
بِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ وَاقِفٌ عَلَى حِمَارٍ فَلَمْ نَدْرِ مِنْ أَيْنَ جَاءَ فَقَالَ
يَا مَالِكُ وَ يَا خَالِدُ مَتَى أَحْدَثْتُمَا الْكَلَامَ فِي الرُّبُوبِيَّةِ فَقُلْنَا
مَا خَطَرَ بِبَالِنَا إِلَّا السَّاعَةَ فَقَالَ اعْلَمَا أَنَّ لَنَا رَبّاً يَكْلَؤُنَا
بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ نَعْبُدُهُ يَا مَالِكُ وَ يَا خَالِدُ قُولُوا فِينَا مَا
شِئْتُمْ وَ اجْعَلُونَا مَخْلُوقِينَ فَكَرَّرَهَا عَلَيْنَا مِرَاراً وَ هُوَ وَاقِفٌ
عَلَى حِمَارِه»[17]مالك جهنى روايت كند كه ما جماعت شيعيان در مدينه بوديم[لذا هنگام زد و خورد]
از آن جا بيرون آمديم و چند فرقه شديم و از مدينه دور گشتيم، سپس با يكديگر در فضائل
ائمه طاهرین چيزها ميگفتيم و بعضى از شيعیان، چيزى [در مورد ائمه] گفتند
که از آن، در خاطر ما ربوبيت خطور كرد. متوجه چیزی نبودیم که ناگاه
أبى عبد اللَّه× را سوار بر دراز گوشى دیددیم و ندانستيم كه از كجا مىآيد فرمود:
يا مالك و يا خالد از كجا، كلام را در ربوبيت را شروع نموده اید؟گفتيم كه: در
خاطر ما خطور نكرده بود مگر اين زمان فرمود كه: بدانيد كه ما را پروردگاريست كه نگاه
ميدارد ما را در شب و روز كه ما او را ميپرستيم، أى مالك و أى خالد بگوئيد در باب
ما آنچه ميخواهيد أما ما را مخلوق دانيد، و اين كلام را بر ما مكرر فرمود و بر دراز
گوش نشسته بود.
روایاتی که خود ایشان – مالک جهنی - نقل میکند، سلامت عقیده را میرساند، مگر روایت اخیر
که امام،خطورات ذهنی آنها را، تصحیح کردند.آیا از این روایات،
توثیق ایشان هم، استفاده میشود؟ از روایت اول، وثاقت ایشان
ثابت میشود، ولی راوی روایت، خودش است و طریق دوم روایت
هم، مورد اختلاف است.
مرحوم خوئی و مامقانی، ایشان را قبول میکنند ولی
ما توثیقی پیدا نکردیم و چیزی که وثاقت ایشان
را از آن، استفاده کنیم جز همین روایاتی که راوی خودش
است، نداریم. پس طریق دوم هم مشکل سندی دارد.