مقدمه
بحث ما راجع به بررسی روایات نهی از قیام قبل از ظهور
امام زمان بود.در جلسات قبل، دو روایت را که مستند بعضی، برای نهی
از قیام قرار گرفته بود، بیان نمودیم و فعلا در مقام تبیین
این دو روایت هستیم. توجیهات و نکات متعددی برای
این دسته از روایات – علاوه بر مشکلات سندی – شده است، که آنها را بیان
میکنیم.
نکته اول
روایات ناهیه، در مقام بیان حکم شرعی و عدم جواز قیام
در برابر باطل، نمیباشد بلکه این دسته روایات، إخبار غیبی
است که چنین قیام هائی، به نتیجه نهائی نمیرسد
هرچند در آن قیام، آثاری مترتب باشد.
نکته دوم
معارضه روایات ناهیه، با روایاتی که امام متقبل هزینه
و خرجی خانواده قیام کنندگان، شده است.
نکته سوم
روایات ناهیه که قیامها را، ابتر و بی نتیجه
میدانند با واقعیت تطبیق ندارد، زیرا قیامهائی
صورت گرفته که دارای نتیجه بوده است که از این دسته قیامها،
میتوان به قیام فاطمیین در آفریقا و قیام علویین
در یمن و ایران، اشاره نمود، هرچند برخی هم [درجواب] گفته اند که
چنین پیشگویی هایی، حمل بر غالب است،
یعنی که نوع این قیامها به پیروزی نمیرسد
و منافاتی با استثناء ات ندارد.
برخی دیگر گفته اند این نقض، وارد نیست چون این
قیامها، سراسر جهان را تسخیر نکرده بلکه محدوده خاصی داشتهاند.
البته چنین توجیهی هم صحیح نمیباشد زیرا، در
وایات ناهیه آمده است که چنین قیامها، نتیجهای
در بر ندارد و صحبتی از تسخیر جهان به عنوان هدف قیام، نشده است.
اشکال برخی دیگر، اینگونه است که قیامهایی
که عنوان نقض دارند، از علویین نمیباشد، پس اصل پیشگویی
به قوت خود باقی است.جواب این است که چنین اشکالی هم، صحیح
نمیباشد چون قیام کنندگان، جزء علویین بوده اند و نفی
علویت، تبلیغات عباسیین بوده است.
نکته چهارم
این سنخ روایات که ظاهرش، نهی از قیام است؛ از موضوعات
و جعلیاتی است که امویین و عباسیین برای
جلوگیری از قیام علویین جعل کردهاند. [عرض ما این
است که این مطلب، در حد یک احتمال قبول است. چون اینها، انگیزه
و داعی بر این امور داشته اند و کارخانه های جعل احادیث شان-
خصوصا در دوره عباسیین- سه شیفت کار میکرده است.. مرحوم علامه امینی
در سلسلةالکذابین، آمار بالغ بر 500هزار حدیث میدهد. گمان نمیکنم، همه کتب صحاح به 10هزار برسد
(یعنی 50 برابر!)، به شرح نهجالبلاغه ابنابیحدید (ج4، ص34) مراجعه نمایید،
ایشان شرح مبسوطی در این مورد دارد. ولی بخواهیم که
در خصوص روایات ناهیه هم بگوییم که این دسته، جعلی
است، نیاز به دلیل قوی دارد و این سخن در حد یک احتمال،
مورد قبول است.]
نکتهپنجم
به قرینهی «أحد مِنا » در روایات ناهیه، چنین
روایاتی در مقام بیان تکلیف ائمه است و در مقام بیان
وظیفه دیگران نمیباشد و نمیخواهد دیگران را از قیام،
نهی نماید.
سپس ما در پی چنین احتمالی برای تقویت آن،
سراغ مؤیدات و شواهد رفتیم که در جلسات قبل، چهار شاهد بیان نمودیم.
آخرین شاهد، روایتی از کتاب شریف کافی بود که مسائل
مربوط به زید شهید در آن، مطرح شده بود. قیام زید،
یکی از نقض های روایات نهی از قیام است که عمدتا
از امام صادق نقل شده است زیرا حضرت زید در همین زمان قیام
کرد و روایاتی در مشروعیت دادن قیام و تأیید زید،
وارد شده است و روایت صحیحی در مذمت وی، وارد نشده است.
بیان مرحوم مامقانی در مورد زید
مرحوم مامقانی در تنقیح المقال، درمورد زید میفرماید:
«أقول: هذا هو: زيد المجاهد المعروف، الذي تنسب إليه الزيديّة،
أخو الباقر× و حيث إنّ في أذهان بعض القاصرين منه شيئا، يلزمنا شرح حاله حسب الوسع»[1]
چون بعضی از کوته فکران، نظر منفی نسبت به زید دارند، ما
را بر آن داشت که شرح حالی از او ذکر نماییم.
«فنقول: قد عدّه الشيخ رحمه
اللّه في رجاله تارة: من أصحاب أبيه السجّاد× بالعنوان المذكور»و اخرى: من أصحاب الباقر× مضيفا إلى ما في العنوان قوله: أبو
الحسين أخوه.يعني أنّه الباقرعليه السلام.«و ثالثة: من أصحاب الصادق×
مضيفا إلى ما في العنوان قوله: أبو الحسين مدني تابعي، قتل سنة إحدى و عشرين و مائة،
(شهادت سال 121 ه)
و له اثنتان و أربعون سنة (42 سال داشت)
»طبق بیان مامقانی، مرحوم کاظمینی در تکملة الرجال
میفرماید:
«و قال في التكملة : اتّفق علماء الإسلام على جلالته و ثقته و ورعه و علمه و فضله،
و قد روي في ذلك أخبارا كثيرة، حتّى عقد ابن بابويه في العيون بابا لذلك» [2]
اتفاق عالمان اسلام، بر جلالت و وثاقت و ورع و فضل زید میباشد
و بر همین مطلب، اخبار زیادی وارد شده است. ابن بابویه،
در العیون بابی را نسبت به زید اختصاص داده است.
«و صرّح الشهيد رحمه اللّه في قواعده في بحث الأمر بالمعروف
و النهي عن المنكر بأنّ خروجه كان بإذن الإمام×.»[3]
مرحوم شهید در القواعد و الفوائد در بحث امربه معروف و نهی از منکر
میگوید که خروج زید به اجازه امام بود.
«و قال الشيخ المفيد رحمه اللّه في إرشاده :
كان زيد
بن علي بن الحسين عليهما السلام عين إخوته بعد أبي جعفر×. و أفضلهم، و كان ورعا عابدا،
فقيها سخيّا، شجاعا، و ظهر بالسيف، يأمر بالمعروف و ينهى عن المنكر، و يطلب بثارات
الحسين×»[4]
شیخ مفید در ارشاد میگوید: که زید بن علی،
بزرگ برادرانش، بعد از امام باقر بود و افضل آنها بود و پرهیزگار، فقیه،
سخاوتمند، شجاع بود و با شمشیر جنگید امر به معروف و نهی از منکر
کرد و خونخواه حسین بن علی بود.
أخبرني الشريف أبو محمّد الحسن بن محمّد، عن جدّه، عن الحسن
بن يحيى، عن الحسن بن الحسين، عن يحيى بن مساور، عن أبي الجارود
[زياد بن المنذر]، قال: قدمت المدينة فجعلت كلّما سألت عن زيد بن علي× قيل لي: ذاك
حليف القرآن.بعد به سند خودشان از ابوالجارود روایت میکند که وارد مدینه شدم،
پس، از هر کسی در مورد زید، سوال نمودم، به من گفتند: او همنشین
و ملازم قرآن است.
«و روى هشام بن هشام، قال: سألت خالد بن صفوان عن زيد بن علي×،
و كان يحدّثنا عنه، فقلت: أين لقيته؟ قال: بالرصافة[5]، قلت: أيّ رجل كان؟ قال:
كان-كما علمت-يبكي من خشية اللّه حتى تختلط دموعه بمخاطه»
هشام بن هشام میگوید: راجع به زید از خالد سوال کردم...گفت: از
ترس خدا گریه میکرد.
«و اعتقد كثير من الشيعة فيه الإمامة، و كان سبب اعتقادهم ذلك
فيه خروجه بالسيف يدعو إلى الرضا من آل محمّد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فظنّوه
يريد بذلك نفسه، و لم يكن يريدها به، لمعرفته باستحقاق أخيه× للإمامة من قبله، و وصيّته
عند وفاته إلى أبي عبد اللّه× و كان سبب خروج أبي الحسين زيد بن علي رضي اللّه عنه
[بعد الذي ذكرناه من غرضه في الطلب بدم الحسين×] » شیخ مفید میفرماید: عدهای از شیعیان اعتقاد داشتند
که زید، امام است و سبب چنین اعتقادی، خروج زید با شمشیر
بود که مردم را دعوت به رضا از آل محمد میکرد.، پس مردم گمان کردند که او،
دیگران را دعوت به خود میکند. [باید فرق بگذارید بین
دعوت به خود و دعوت الی المعصوم.] در حالیکه چنین نبود، چون زید
معرفت به استحقاق برادرش، به امامت داشت و میدانست که برادرش ـ امام باقر×
ـ وصیت به امامت امام صادق کرده است. و سبب خروج او – علاوه بر امر به معروف و نهی
از منکر – خونخواهی از خون امام حسین بود.
«أنّه دخل
على هشام بن عبد الملك، و قد جمع له هشام أهل الشام، و أمر أن يتضايقوا في المجلس حتّى
لا يتمكّن من الوصول إلى قربه، فقال له زيد: إنّه ليس من عباد اللّه أحد فوق أن يوصي
بتقوى اللّه، و لا من عباده أحد دون أن يوصي بتقوى اللّه، و أنا أوصيك بتقوى اللّه
يا أمير المؤمنين! فاتّقه. »زید، وارد بر هشام بن عبدالملک شد در حالیکه اطراف او، عدهای
از شامیان بودند. هشام به اطرافیان دستور داد که نزدیک هم [فشرده]
بنشینند تا زید نتواند نزدیک هشام شود. [ میخواست او را تحقیر
کند]، زید به هشام گفت: هیچ کس از بندگان خدا، از توصیه به تقوا
بی نیاز نیست، پس من تو را به تقوا سفارش میکنم.
«فقال له [هشام]: أنت المؤهّل نفسك للخلافة، الراجي لها؟ ! و
ما أنت و ذاك، لا أمّ لك، و إنّما أنت ابن أمة!»هشام گفت: تو را چه به خلافتای بی مادر (استغفرالله) تو بچهی
کنیزی.
«فقال له زيد: إني لا أعلم
أحدا أعظم منزلة عند اللّه من نبيّه صلى اللّه
عليه و آله و سلّم، و هو ابن أمة، فلو كان ذلك يقصر عن منتهى غاية لم يبعث، و هو إسماعيل
بن إبراهيم عليهما السلام، فالنبوّة أعظم منزلة عند اللّه أم الخلافة يا هشام؟ و بعد:
فما يقصر برجل أبوه رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم، و هو ابن علي بن أبي
طالب× أن يكون ابن أمة؟ »زید گفت: کسی را از پیامبران نزد خدا بالاتر نمیبینم، در حالیکه تعدادی
از آنها، ابن امه بودند. اسماعیل اینگونه بود. نبوت بالاتر است یا
خلافت؟
[6] سپس زید گفت: تو عیب کسی میکنی
که پدرش پیامبر و فرزند علی بن ابیطالب است.
«فوثب هشام عن مجلسه، و دعا
قهرمانه، و قال: لا يبيتنّ هذا في عسكري، فخرج زيد و هو يقول: إنّه لم يكره قوم قطّ
حرّ السيوف إلاّ ذلّوا»هشام از جا بلند شد و يكي از جلادان و مأمورين را صدا کرد که این شخص
را بیرون کنید.زید خارج میشد در حالیکه میگفت:
کسانی که روحیه جهاد و شمشیر ندارند، باید منتظر ذلت
باشند [یعنی با تو، فقط با زبان شمشیر باید سخن گفت، باید
گفت. آل محمد اینها هستند، کبیرهم لا یقاس و صغیرهم جمرة
لا تداس؟ بزرگ شان قابل قیاس نیست و کوچک هایشان هم شراره آتش هستند]
«فلمّا وصل
الكوفة اجتمع إليه أهلها، فلم يزالوا به حتّى بايعوه على الحرب، ثمّ نقضوا بيعته و
أسلموه، فقتل رحمه اللّه، و صلب بينهم أربع سنين لا ينكر أحد منهم، و لا يغيّر بيد
و لا لسان»هنگامی که زید به کوفه برگشتند، اهل کوفه اطراف او را گرفتند و
با او برای جنگیدن، بیعت کردند سپس بیعت خودشان را شکستند.
پس زید به شهادت رسيد و چهار سال پیکر مطهر او بر دار آویخته بود...
تاریخ را نگاه کنید که چگونه دفنش کردند، حکومت پیدایش کرد
و جنازه اش را اتش زدند.
«و لمّا قتل بلغ ذلك أبا عبد
اللّه الصادق× كلّ مبلغ، و حزن له حزنا شديدا عظيما، حتى بان عليه. و فرّق من ماله
في عيال من أصيب مع زيد من أصحابه ألف دينار.. [إلى أن قال]: و كان مقتله يوم الاثنين
لليلتين خلتا من صفر سنة عشرين و مائة، و كان سنّه يومئذ اثنتين و أربعين سنة و هنگامی که کشته شد، خبر شهادتش را به امام صادق دادند، امام بسیار
غمگین شدند. امام به خانواده شهدای همراه زید از مال خودش، هزار
دینار دادند. روز شهادت او دوم صفر از سال 120 بود در حالیکه 42 سال داشت.
[اینها، بیانات شیخ مفید طبق نقل مامقانی بود]
«و عدّه ابن داود من رجاله...
ثم قال: شهد له الصادق× بالوفاء و ترحّم عليه»ابن داوود در رجالش میگوید: امام صادق، وفاداری او را امضا
کرد و بر او ترحم نمود. (رحمه الله برای او گفت)
«و ذكر في
عمدة الطالب نحوا ممّا في الإرشاد.. إلى قوله: لا يكره قوم قطّ حرّ السيوف إلاّ ذلّوا.
ثمّ قال: فحملت كلمته إلى هشام، فقال: ألستم تزعمون أنّ أهل هذا البيت قد بادوا؟ و
لعمري ما انقرضوا من مثل هذا خلفهم.»عمدة الطالب همان مطالب شیخ مفید را گفته است مگر اینکه گفته
است که زید جمله: «لا يكره قوم قطّ حرّ السيوف إلاّ ذلّوا» را در بیرون
قصر هشام گفت و جاسوسها، خبر را به هشام گفتند. آیا گمان نمیکنید
که اهل بیت از بین رفتند؟ [بعد از حوادث کربلا سعی کردند همه را،
قتلعام کنند] به خدا قسم اینها از بین نرفتند.
«فلمّا رجع زيد إلى الكوفة،
أقبلت الشيعة تختلف إليه [و غيرهم من المحكمة] يبايعونه حتّى أحصى ديوانه خمسة عشر
ألف رجل من أهل الكوفة سوى أهل المدائن و البصرة و واسط و الموصل و خراسان و الري و
جرجان و الجزيرة. انتهى.»
هنگامی که زید به کوفه برگشت، شیعیان به او رو آوردند،
تا اینکه 15000 نفر از مردان کوفه، - غیر از مدائن، بصره، واسط،
والموصل و خراسان و الری و جرجان و الجزیره- با او بیعت کردند.
[همین که بتواند در اوج اقتدار شجره ملعونه 15 هزار نفر را فقط در کوفه جمع و
مسلح کند موضوعیت دارد، جدای از اینکه نیروهایش، سر
بیعت، ایستادگی نمایند یا بیعت را بشکنند.]
«و أقول: ينبغي نقل شطر من الأخبار و الآثار
الواردة فيه، حتّى تكون على طمأنينة من حاله و جلالته»
مرحوم مامقانی میفرماید: در اینجا شایسته است
که مقداری از اخبار و روایات در مورد او را ذکر نماییم تا
مطمئن شوید که چقدر جلیل القدر است. مرحوم مامقانی روایت اول
را به نقل از کشی، از امام باقر روایت میکند.
روايات مدح قيام زيد
روایت 1
«مُحَمَّدُ
بْنُ مَسْعُودٍ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الشَّاذَانِيُّ وَ كَتَبَ بِهِ
إِلَيَّ، قَالَ حَدَّثَنِي الْفَضْلُ، قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو
يَعْقُوبَ الْمُقْرِي وَ كَانَ مِنْ كِبَارِ الزَّيْدِيَّةِ، قَالَ أَخْبَرَنَا عَمْرُو
بْنُ خَالِدٍ وَ كَانَ مِنْ رُؤَسَاءِ الزَّيْدِيَّةِ، عَنْ أَبِي الْجَارُودِ وَ كَانَ
رَأْسَ الزَّيْدِيَّةِ، قَالَ كُنْتُ عِنْدَ أَبِي جَعْفَرٍ×
جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ× فَلَمَّا
نَظَرَ إِلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ× قَالَ هَذَا سَيِّدُ أَهْلِ بَيْتِي وَ الطَّالِبُ
بِأَوْتَارِهِم»[7] [8]
در رجال كشی آمده است که عمرو بن خالد كه از رؤساى زيديه است از ابى الجارود
كه او نيز جزء سران اين دسته محسوب مىشود نقل كرد كه گفت خدمت حضرت باقر بودم،
زيد آمد همين كه چشم امام به او افتاد فرمود اين سرور خانواده من است و انتقامگيرنده
خون آنها است.
البته ممکن است که بعضی در این روایت تامل داشته باشند چون
راوی آن، عمرو بن خالد است كه از رؤساى زيديه است.
روایت 2
«حَدَّثَنِي نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، قَالَ حَدَّثَنَا
إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ، قَالَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ إِسْمَاعِيلَ،
قَالَ أَخْبَرَنِي فُضَيْلٌ الرَّسَّانُ، قَالَ دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ×
بَعْدَ مَا قُتِلَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ، فَأُدْخِلْتُ بَيْتاً
جَوْفَ بَيْتٍ فَقَالَ لِي يَا فُضَيْلُ قُتِلَ عَمِّي زَيْدٌ قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ
فِدَاكَ، قَالَ رَحِمَهُ اللَّهُ أَمَا إِنَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ كَانَ عَارِفاً
وَ كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً، أَمَا إِنَّهُ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى، أَمَا إِنَّهُ
لَوْ مَلَكَ لَعَرَفَ كَيْفَ يَضَعُهَا...»[9] [10]
فضيل رسان گفت: پس از شهادت زيد بن على، خدمت حضرت صادق
رسيدم، مرا داخل اطاق عقب برده فرمود: فضيل، عمويم شهيد شد؟
عرض كردم: آرى فدايت شوم. فرمود: خدا او را رحمت كند، مؤمن و
عارف و عالم و راستگو بود اگر پيروز ميشد
به عهد خود وفا ميكرد اگر زمامدار ميشد ميدانست بايد چه كند و در اختيار كه بسپارد.
أقول: يظهر من هذا أنّ غرض زيد رحمه اللّه من الخروج إخراج الخلافة
عن أيدي المتغلّبين ليضعها في مستحقّها، و كان قد صدّق بإمامة أبي جعفر و أبي عبد اللّه
عليهما السلام، و لكنّه كان يخفي ذلك حتى عن أتباعه، لئلاّ يتضرّر بذلك أبو عبد اللّه×.»[11]مرحوم مامقانی میفرماید: از این مطالب ظاهر
میشود که هدف زید از قیام، بیرون کردن خلافت از دست غاصبان
و قرار دادن خلافت در دست شایستگان آن بود. او امامت امام باقر و امام صادق را
تصدیق میکرد ولیکن چنین تصدیقی را از پیروانش
هم، مخفی مینمود تا به امام صادق، ضرری وارد نشود.