مقدمهبحث در ارتباط با معنای غلو و نظر
بزرگان ما نسبت به کسانی است که متهم به غلو شدهاند. در این جلسه میخواهیم
راویاتی را که از ائمه طاهرینعلیهم السلام در رابطه با غالیان
وارد شده و همچنین موضع گیری های قاطع آن بزرگواران را در
برابر غلات، بیان کنیم. تعدادی از کسانی که متهم به غلو هستند
رابطه نزدیکی با ائمه داشتهاند، لذا معلوم میشود آنها مصداق غالی
نبوده اند زیرا در غیر اینصورت، ائمه طاهرینعلیهم
السلام برخورد جدی با آنها مینمودند.
بنده دو نظر از مرحوم مامقانی را
در این مورد نقل میکنم و سپس به فرمایشات ائمه طاهرینعلیهم
السلام، میپردازم. کلام مرحوم مامقانی را از کتاب مقباس
الهدایه – تتمه بحث قبل – و کتاب فواید الرجالیه، بیان
مینماییم.
ادامه کلام مرحوم
مامقانی در مقباس الهدایةمرحوم مامقانی در مقباس
الهدایة بعد از تبیین غلو و اتهامات میفرمایند:
«
ظهر الرمی بما یتضمن عیباً لا ینبغی
الاخذ به بمجرده بل لا یجوز...»از آنچه گفتیم ظاهر شد، سزاوار
نیست افراد را به خاطر عیبی که رمی نموده و متهم نمودهاند،
کنار بزنیم بلکه اخذ به رمی در مورد آن ها، جایز نیست.
زیرا :
1- ممکن است که متهم کننده و نسبت
دهنده – رامی - اشتباه کرده باشد.
2- رامی، چنین نسبتی
را از کسی اخذ کرده که به وی اعتماد داشته است و معتمَد، دچار اشتباه
شده است.
3- رامی در کتاب او مطلبی
را دیده و به همین جهت، او را متهم نموده است [ با اینکه اعتقاد
مصنف، چنین چیزی نبوده است]
# - مذاهب فاسد [مثل صوفیه
برای توجیه و تقویت کار خودشان] عده ای را هم کیش
خود خوانده اند و رامی هم چنین ادعایی را از آنها [ بدون
تحقیق و تتبع] پذیرفته است.
5- متهم شونده، روایاتی را
نقل کرده است که بعضی از کوته فکرها و یا عالم نماها، چنین
مطالبی را حمل بر غلو گوینده کرده اند [ با اینکه چنین
مطالبی مطابق واقع بوده است]
6- متهم شونده، مطالبی را نقل
میکند که جامعه، کشش چنین مطالبی را ندارد، به همین جهت
او را متهم به غلو میکنند.»
[1][در اینجا بین پرانتز عرض کنم،
بعضی از دگر اندیشان در تواریخ شان حقایق را حذف میکنند.
حقایقی که به قبای اولیای امورشان برخورد داشته باشد.
لذا مطالبی را قیچی کرده و تصریح میکند که من چنین
مواردی را نمیآورم چون مردم تحملش را ندارند! مقدمه سیره
نبوی این هشام را ببینید. میگوید کتاب من همان
تاریخ ابن اسحاق است هر چند بعضی چیزها را که مردم تحمل نمیکنند،
حذف کردهام.
آقای طبری هم باز همین
را میگوید. نامه جناب محمد ابن ابی بکر به معاویه و جوابش
را نفی نمی کند ولی میگوید، عبارات نامه را ذکر
نمی کنم، زیرا بعضی از مردم تحمل ندارند. اصل نامه را در کتاب
وقعة صفین ببینید، اصل نامه آن جا است. یک گله ای هم
از جناب طبری بکنم. شما که این نامه را نمیآوری که بعضی
از مردم تحملش را ندارند،پس چرا، ماجرای عبدالله ابن سبا را نقل میکنی
و پیروان مکتب اهل بیت را متهم میکنی که ریشه شان یهود
است! بعضی از امت اسلام را زیر سوال ببری و نوامیس و خون و
اعراضشان را به خطر بیندازی، ابوذر و عمار را زیر سوال ببری!
آیا اینها را مردم تحمل میکنند؟]
در اینجا نکته دیگری
را عرض نمایم. صلوات خداوند بر امامان ما. صلوات خدا بر جعفر ابن محمد الصادق.
چطور این مذهب را، اسلام ناب را، دین محمد را حفظ کردند. گاهی با
غلات درگیر بودند. گاهی با بعضی از خودیهایی
که اسمشان ولایتمدار بود ولی عملا نبودند، روبرو بودند. بعضی از
حرفهایی را میزدند که نباید میزدند. فکر میکرد
حکومت دست خودی است، لذا برای شیعهها و امام، مشکل ایجاد
میکردند. امام خیلی از اینها عصبانی بودند. به
این روایت توجه بفرمایید:
«
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى
عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ الْقَاسِمِ شَرِيكِ الْمُفَضَّلِ وَ كَانَ
رَجُلَ صِدْقٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ × يَقُولُ حَلَقٌ فِي
الْمَسْجِدِ يَشْهَرُونَّا وَ يَشْهَرُونَ أَنْفُسَهُمْ أُولَئِكَ لَيْسُوا مِنَّا
وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ أَنْطَلِقُ فَأُوَارِي وَ أَسْتُرُ فَيَهْتِكُونَ سِتْرِي
هَتَكَ اللَّهُ سُتُورَهُمْ يَقُولُونَ إِمَامٌ أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا
بِإِمَامٍ إِلَّا لِمَنْ أَطَاعَنِي فَأَمَّا مَنْ عَصَانِي فَلَسْتُ لَهُ
بِإِمَامٍ لِمَ يَتَعَلَّقُونَ بِاسْمِي أَ لَا يَكُفُّونَ اسْمِي مِنْ
أَفْوَاهِهِمْ فَوَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي اللَّهُ وَ إِيَّاهُمْ فِي دَارٍ»
[2]قاسم - شريك مفضل - كه مردى راستگو
بوده گويد: شنيدم از امام صادق × كه ميفرمود: حلقههائی (و گروههائى دور
هم) در مسجد،تشكيل مىشود كه هم ما و هم خود را، بر سر زبانها مشهور ميكنند.
[انگشت نما میکنند] اينان از ما
نيستند و ما هم از آنها نيستيم، من ميروم و پنهان ميشوم و پرده بر خويش مىافكنم
(كه كسى مرا نشناسد) و اينان پرده مرا ميدرند (و مرا ميان مردم مشهور ميكنند)
خدا پردهشان را بدرد، اينها (به من) ميگويند: امام. به خدا سوگند من امام
[کسی] نيستم مگر او مرا، پيروى كند ولى كسى كه نافرمانى مرا كند من امام او
نيستم، چرا اينها به نام من مىچسبند؟ چرا نام مرا از سر زبانهاى خود نمياندازند؟
به خدا سوگند كه خداوند مرا با آنها در يك خانه جمع نخواهد كرد (یعنی
خدا در روز قيامت آنها را با ما محشور نخواهد كرد، چون بر خلاف دستور من پردهدرى
كردند)
این را عرض کردم که مواظب باشیم،
نکند کاری کنیم که دل امام را به درد آوریم. اکنون به
بیان مرحوم مامقانی در فوائد الرجالیه میپردازیم.
بیان مرحوم
مامقانی در فوائد الرجالیهایشان در این کتاب - بارها
عرض شد این کتاب بسیار، ارزش مباحثه را دارد –حدود
غلو را بطور دقیق مرزبندی کرده است. ایشان میفرماید:
«
و تلخیص المقال ان المتتبع النقید یجد ان اکثر من رمى
بالغلو بریء من الغلو فى الحقیقه[3] و ان اکثر ما یعد الیوم من
ضروریات المذهب فى اوصاف الائمه علیهم السلام کان القول به معدودا فى العهد
السابق من الغلو و ذلک نشا من ائمتناعلیهم السلام حیث انهم لما وجدوا
الشیطان دخل مع شیعتهم من هذا السبیل لاضلالهم وفاء لما حلف به من
اغواء عبادالله اجمعین حذورهم من القول فى حقهم بجمله من مراتبهم ابعادا لهم
عما هو غلو حقیقه فهم منعوا الشیعه من القول بجمله من شوونهم حفظا لشئون
الله جلت عظمته حیث کان اهم من حفظ شئونهم لانه الاصل و شئونهم فرع شانه نشات
من قربهم لدیه و منزلتهم عنده و هذا هو الجامع بین الاخبار المثبته لجمله
من الشئون لهم و النافیه لها ثم لایخفى علیک ان مثل الرمى بالغلو
فى کثره وقوع الخطا و الاشتباه فیه من اصحابنا الرمى بالوقف حیث عدوا اشتغال
الرجل بالفحص عن امامه الحاضر بعد فوت الامام السابق وقفا مع ان زمان الفحص و البحث
زمان العذر و لیس الوقف الا نفى امامه المتاخر دون التوقف الى ان تقوم الحجه
و یتم البرهان على امامته لتکون الهدایه عن بینه دون الجزاف و ان
استوفیت ما فى التراجم و استقصیت جمله وافیه من الاخبار بان لک ما
قلناه بیان الشمس فى رابعه النهار.»
[4]و خلاصه سخن این است که انسان متتبع
و دقیق در مییابد، اکثر راویانی که متهم به غلو شده
اند در حقیقت از غلو به دور، هستند. و همانا بیشتر آنچه که امروز در خصوص
اوصاف ائمه علیهم السلام از ضروریات مذهب شمرده میشود در زمان
گذشته به عنوان غلو محسوب میگردید و این مطلب از جانب خود ائمه
نشأت گرفته بود چراکه وقتی ایشان [ ائمه] دریافتند که شیطان
از این طریق بر شیعه وارد میشود تا آنان را گمراه کند زیرا
(شیطان) سوگند خورده تا همه بندگان خدا را اغوا نماید لذا ائمهعلیهم
السلام، شیعیان را برحذر داشتند تا در حق ایشان برخی از مقامات
را مطرح نکنند و خود را از آن مقامات دور داشتند حال یا به این جهت بود
که حقیقتا آن مراتب، غلو بوده ( ویا اینکه آن مقامات، غلو نبوده
ولیکن) شیعیان را از بیان برخی شؤون شان منع کردند تا
شؤون خدای عز و جل حفظ شود. چرا که حفظ شؤون خدا مهمتر از شؤون ایشان است
و شؤون خدا اصل، و شؤون ائمه فرع بر شؤون خداست و به جهت قرب و جایگاه ایشان
در نزد خدا دارای این مقامات شدهاند. و این مطلب جمع میکند
میان اخباری که اثبات برخی مقامات برای ائمهعلیهم
السلام میکند و اخباری که نفی میکند. پس بر تو پوشیده
نیست که همان طور که در اتهام غلو، برخی اصحاب ما به خطا و اشتباه بسیار
دچار شدند در اتهام وقف نیز به خطا رفتند. به طوریکه آن فردی را
که پس از فوت امام سابق به دنبال جستجوی امام فعلی اش بوده متهم به وقف
کرده اند در حالیکه شخص، در زمان فحص و بحث معذور است زیرا بدنبال اقامه
حجت و تکمیل دلیل برای تشخیص امام است تا هدایت او مبتنی
بر بینه باشد نه گزاف. و لذا چنین شخصی، امام فعلی را نفی
نکرده تا متهم به وقف گردد. اگر در تراجم به دقت نظر کنی و در اخبار جستجوی
تام نمایی این نکات همچون خورشید در وسط روز بر تو آشکار
میگردد. »
در پایان بحث، میخواهیم
روایاتی را که در رابطه با غلو است بیان کنیم که خلاصه ی
بحث ما هم، همین باشد. ائمه طاهرینعلیهم السلام مواضع شفاف و قاطعی
در رابطه با غلاة داشتند. نمی توان گفت در این حالت که چنین مواضعی
درباره غلاة وجود داشته، افرادی که ارتباط نزدیکی با امام داشتهاند،
جزء غلاة باشند.
[5]بیان روایات در
مورد غلاةمرحوم آقای خویی در شرح
حالمحمد بن أبي زينب مقلاص در جلد 1 #،
بطور مفصل روایاتی را در این زمینه نقل میکند که
ما بعضی از آن را بیان میکنیم.
روایت اول«
عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ × وَ ذَكَرَ الْغُلَاةَ فَقَالَ: إِنَّ فِيهِمْ مَنْ يَكْذِبُ
حَتَّى أَنَّ الشَّيْطَانَ لَيَحْتَاجُ إِلَى كَذِبِهِ»
[6]هشام بن سالم از حضرت صادق × - كه در
نزد ايشان، سخن از غاليان به ميان آمده بود- نقل میکند که فرمود: در ميان
آنها كسانى هستند كه دروغ ميگويند به نوعى كه شيطان نيز محتاج دروغ آنها مىشود.
روایت دوم «
عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُرَازِمٍ، قَالَ، قَالَ أَبُو
عَبْدِ اللَّهِ × قُلْ لِلْغَالِيَةِ تُوبُوا إِلَى اللَّهِ فَإِنَّكُمْ
فُسَّاقٌ كُفَّارٌ مُشْرِكُونَ»
[7]مرازم میگوید که امام
صادق × به من فرمود: به غلاة بگویید که توبه نمایند که فاسق و
کفار و مشرکند.
روایت سوم «
عَنْ أَبِي بَصِيرٍ، قَالَ، قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ × يَا
أَبَا مُحَمَّدٍ ابْرَأْ مِمَّنْ يَزْعَمُ أَنَّا أَرْبَابٌ قُلْتُ بَرِئَ اللَّهُ
مِنْهُ، فَقَالَ ابْرَأْ مِمَّنْ يَزْعَمُ أَنَّا أَنْبِيَاءُ قُلْتُ بَرِئَ
اللَّهُ مِنْهُ»[8]
ابو بصير میگوید که امام
صادق × به من فرمود: يا ابا محمّد، من بيزارم از كسانى كه معتقد به خدائى ما
باشند. عرض كردم خدا از آنها بيزار باشد. فرمود: بيزارم از كسانى كه خيال كنند ما
پيامبريم گفتم خدا از آنها بيزار باشد.
حدود غلو در این روایت مشخص
شده است. نسبت به ائمه ادعا داشتند که ارباب یا انبیا هستند.
روایت چهارم «
عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ،
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى: وَ لَقَدْ لَقِيتُ مُحَمَّداً
رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ × قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ
اللَّهِ | فَقَالَ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَبِّي فَقَالَ مَا لَكَ لَعَنَكَ
اللَّهُ! رَبِّي وَ رَبُّكَ اللَّهُ، أَمَا وَ اللَّهِ لَكُنْتَ مَا عَلِمْتُ
لَجَبَاناً فِي الْحَرْبِ لَئِيماً فِي السِّلْمِ»
[9]رجال كشى از حضرت صادق × نقل ميكند
كه فرمود: مردى خدمت پيامبر اكرم | آمد و گفت: سلام عليك اى خدا!، پيامبر اكرم
| فرمود: ترا چه مىشود، خداوند تو را لعنت کند. خداى من و تو اللَّه است به خدا
قسم؛ از وقتى تو را مىشناسم در جنگ ترسو و در غير جنگ بخيل و پست بودهاى.
روایت پنجم«
عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ:
مَنْ قَالَ إِنَّا أَنْبِيَاءُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ، وَ مَنْ شَكَّ فِي
ذَلِكَ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ»
[10]يكى از اصحاب، از امام صادق × نقل
كرد كه فرمود: هر كس مدعى شود ما پيامبريم بر او لعنت خدا باد هر كس در اين مورد
شك هم داشته باشد بر او لعنت باد.
روایت ششم «
عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ، عَمَّنْ
حَدَّثَهُ مِنْ أَصْحَابِنَا، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَمِعْتُهُ
يَقُولُ لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِيرَةَ بْنَ سَعِيدٍ إِنَّهُ كَانَ يَكْذِبُ
عَلَى أَبِي فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِيدِ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَالَ
فِينَا مَا لَا نَقُولُهُ فِي أَنْفُسِنَا، وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ أَزَالَنَا
عَنِ الْعُبُودِيَّةِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَنَا وَ إِلَيْهِ مَآبُنَا وَ
مَعَادُنَا وَ بِيَدِهِ نَوَاصِينَا»
[11]ابن مسكان از شخصى نقل كرد كه از يكى
از صحابه از حضرت صادق × نقل كرد كه ميفرمود: خدا لعنت كند مغيرة بن سعيد را،
او بر پدرم دروغ مىبست. خداوند او را مبتلا به حرارت آهن كرد. خدا لعنت كند كسى
را كه در باره ما چيزى را بگويد كه ما خود در باره خويش نميگوئيم و خدا لعنت كند
كسى را كه ما را از بندگى خدائى كه ما را خلق كرده و بسوى او بازگشت ما است و
اختيار ما به دست او است، خارج كند.
روایت هفتم«
عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ وَ يَعْقُوبُ بْنُ
يَزِيدَ وَ الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ
إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ، عَنْ حصن [خَضِرِ] بْنِ عَمْرٍو
النَّخَعِيِّ، قَالَ، كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ × فَقَالَ
لَهُ رَجُلٌ: جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أَبَا مَنْصُورٍ حَدَّثَنِي أَنَّهُ رُفِعَ
إِلَى رَبِّهِ وَ مَسَحَ × عَلَى رَأْسِهِ وَ قَالَ لَهُ بِالْفَارِسِيَّةِ
يَا پِسَرُ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ × حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي
أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ | قَالَ: إِنَّ إِبْلِيسَ اتَّخَذَ عَرْشاً فِيمَا بَيْنَ
السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، وَ اتَّخَذَ زَبَانِيَةً كَعَدَدِ الْمَلَائِكَةِ
فَإِذَا دَعَا رَجُلًا فَأَجَابَهُ وَ وَطِئَ عَقِبَهُ وَ تَخَطَّتْ إِلَيْهِ
الْأَقْدَامُ، تَرَاءَى لَهُ إِبْلِيسُ وَ رُفِعَ إِلَيْهِ، وَ إِنَّ أَبَا
مَنْصُورٍ كَانَ رَسُولَ إِبْلِيسَ، لَعَنَ اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ، لَعَنَ
اللَّهُ أَبَا مَنْصُورٍ ثَلَاثاً»[12]حفص بن عمرو خثعمى گويد: من در نزد
امام صادق × نشسته بودم كه مردى به آن حضرت عرض كرد: قربانت گردم ابو منصور به من
گفت كه او را به طرف خداوند بردهاند و خداوند دست بر سر او كشيده و به فارسى به
او گفته است، ای پسر.
امام × فرمود: پدرم از جدش رسول خدا
| روايت مىكند كه فرمود: شيطان تختى در بين زمين و آسمان براى خود گذاشته و به
اندازه فرشتگان براى خود كارمندان و خدمتگزارانى دارد. شيطان هر گاه بخواهد مردى
را به طرف خود فرا خواند نخست او را دعوت مىكند، هنگامى كه او شيطان را پاسخ گفت
و دنبالش حركت كرد و در راه او گام نهاد، شيطان خود را به او نشان مىدهد و بطرف
خود مىبرد و ابو منصور هم فرستاده ابليس است و خداوند او را لعنت كند و امام ×،
اين گفته را سه بار تكرار كردند.
روایت هشتم «
عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ، قَالَ، دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ
اللَّهِ × فَقَالَ: مَا فَعَلَ بَزِيعٌ فَقُلْتُ لَهُ قُتِلَ، فَقَالَ: الْحَمْدُ
لِلَّهِ، أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ لِهَؤُلَاءِ الْمُغِيرِيَّةِ شَيْءٌ خَيْراً مِنَ
الْقَتْلِ لِأَنَّهُمْ لَا يَتُوبُونَ أَبَداً.»[13]
ابی یعفور میگوید
که بر امام صادق ×، وارد شدم. امام فرمود: بزیع در چه حالی است؟
گفتم: کشته شد. امام فرمود: خداوند را سپاس. برای این گروه
مغیریه، چیزی بهتر از مرگ نیست، زیرا
اینها هرگز بسوی خداوند بر نمی گردند.
روایت نهم«
عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ، قُلْتُ لِأَبِي
عَبْدِ اللَّهِ × إِنَّ قَوْماً يَزْعُمُونَ أَنَّكُمْ آلِهَةٌ يَتْلُونَ
عَلَيْنَا بِذَلِكَ قُرْآناً يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ
اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ، قَالَ: يَا سَدِيرُ سَمْعِي
وَ بَصَرِي وَ شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي مِنْ هَؤُلَاءِ بِرَاءٌ،
بَرِئَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ رَسُولُهُ، مَا هَؤُلَاءِ عَلَى دِينِي وَ دِينُ آبَائِي،
وَ اللَّهِ لَا يَجْمَعُنِي وَ إِيَّاهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا وَ هُوَ
عَلَيْهِمْ سَاخِطٌ، قَالَ، قُلْتُ فَمَا أَنْتُمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ
خُزَّانُ عِلْمِ اللَّهِ وَ تَرَاجِمَةُ وَحْيِ اللَّهِ وَ نَحْنُ قَوْمٌ
مَعْصُومُونَ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِنَا وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِنَا نَحْنُ
الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ عَلَى مَنْ دُونَ السَّمَاءِ وَ فَوْقَ الْأَرْضِ قَالَ
الْحُسَيْنُ بْنُ إِشْكِيبَ وَ سَمِعْتُ مِنْ أَبِي طَالِبٍ عَنْ سَدِيرٍ إِنْ
شَاءَ اللَّهُ»[14]حنان بن سدير از
پدرش نقل كرد كه به حضرت صادق × گفتم: گروهى مىگويند شما خدا هستيد! و از قرآن
نيز شاهد مىآورند «
يا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ وَ
اعْمَلُوا صالِحاً إِنِّي بِما تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ» امام صادق × فرمود: ای سدير! گوش و چشم و موى و
پوست و گوشت و خون من از اين اشخاص بيزار است. خدا و پيامبرش هم، از آنها
بيزارند. اينها بر دين من و پدران من نيستند، به خدا قسم من و آنها در روز قيامت
جمع نخواهيم شد مگر اينكه خداوند بر آنها خشمگين است. عرض كردم: فدايت شوم، پس شما
چه هستيد؟ فرمود: ما گنجينه علم خدا و مترجم وحى او هستیم. ما گروهى معصوم
هستيم كه خداوند، دستور فرمانبردارى و نهى از مخالفت با ما را داده است. ما حجت
بالغه خدا، بر هر كه پائينتر از آسمان و روى زمين است، هستيم.
نتیجه بحث:راوی روایت که محمد بن بحر
شیبانی میباشد و در غیبت صغری میزیسته
است، غالی نمی باشد. چون هیچ یک از مواضعی که نسبت
به غلاة، - از سوی ائمه طاهرینعلیهم السلام - اتخاذ میشده،
نسبت به وی صورت نگرفته است و منشأ اتهام غلو نسبت به محمد بن بحر
شیبانی، یکی از شش موردی است که مرحوم
مامقانی بیان کرده بودند. لذا مشکل روایت بشر نخاس - که عمده
اشکال آن غالی بودن محمد بن بحر شیبانی میباشد – برطرف
میشود و اگر مشکل دیگری نداشته باشد [ که به نظر بنده مشکل
سندی دیگری ندارد]، روایت مورد قبول است.