مقدمهبحث ما راجع به روایت بشر نخاس
در ارتباط با جریان اسارت مادر حضرت مهدی × و خریداری شدن
ایشان توسط بشر به امر امام هادی × است. روایت بشر نخاس، از
روایاتی است که اشکالات سندی و دلالی به آن وارد شده است.
ما در جلسات قبل برای پاسخ به اشکال دلالی، مویدی برای
روایت بشر آوردیم. موید روایت بشر، روایت
الغیبة نعمانی است که ازامام زمان، تعبیر به «ابن سبیه»
شده است. اکنون، موید دیگری هم برای روایت بشر
نخاس، بیان میکنیم. این روایت را از إثبات الهداة
بالنصوص و المعجزات شیخ حر عاملی، نقل میکنیم.
(این بحث، استدراکی از قبل است)
مؤید دوم روایت
بشر نخاس: و قال: حدثنا محمّد بن عبد
الجبار قال: قلت لسيدي الحسن بن علي × يا ابن رسول اللّه جعلني اللّه فداك أحب أن أعلم من الإمام و حجة
اللّه على عباده من بعدك؟ فقال
علیهم السلام : إن الإمام و حجة
اللّه من بعدي ابني سميّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و كنيّه الذي هو
خاتم حجج اللّه و آخر خلفائه، قال: ممن هو يا ابن رسول اللّه؟ قال: من ابنة ابن
قيصر ملك الروم ألا إنه سيولد و يغيب عن الناس غيبة طويلة ثم يظهر «الحديث»
[1]«به سند خودش از فضل بن عبدالجبار نقل
میکند که خدمت امام عسکری رسیدم، گفتم: دوست دارم که
سوالی بپرسم و بدانم که امام و حجت خدا بر بندگان، بعد از شما چه کسی
است؟ امام فرمودند: امام و حجت بعد ازمن، فرزند من است.
[2]
اسم او، هم نام و هم کنیه پیامبر است. او آخرین حجت های
خدا و آخرین خلیفه خداوند در زمین است.
[3]گفت: آن فرزندی که میفرمایید،
از چه کسی است؟ [شاهد ما این جاست] امام فرمود: از از دختر پسر
قیصر روم - نوه پسری قیصر روم- است. به زودی متولد
میشود و غیبت طولانی دارد و بعد از آن، به اراده خداوند ظاهر
میشود»
پس این روایت را به عنوان
شاهد دوم واستدراک روایت بشر، قرار بدهید.
منابع دیگر
روایت: * کشف الحق اربعون خاتون آباد، ص15
(البته اضافاتی دارد: «یقتل الدجال فیملا الارض قسطا وعدلا کما
ملئت ظلما وجورا فلا یحل لاحد ان یسمی او یکنیه»
بیان نکردن کنیه حضرت، خلاف مشهور است، زیرا، عدم ذکر در مورد
نام حضرت است و تا آنجا که بنده تحقیق کرده ام، کسی نسبت به
کنیه، چنین نگفته است.
* مستدرک مرحوم نوری، ج12 ص280
* صافی، منتخب الاثر ص346
* معجم الاحادیث الامام
المهدی، ج6، ص49
بررسی روایت بشر
نخاسگفتیم که اشکالاتی بر
روایات بشر شده بود و ما تاکنون دو اشکال را بیان و سپس به پاسخ
پرداختیم. مرحوم صدر در کتاب غیبت صغری، اشکالاتی را
متذکر شده اند که یکی از آن ها، همین بود که: جریان بشر
نخاس خواب است و ما نمی توانیم به خواب استناد کنیم. خود
ایشان به این اشکال، سه جواب داده اند که ما در جلسه قبل،
مقداری راجع به آن، صحبت کردیم. ما هم یک جواب دادیم که
این جریان، خواب صرف نیست بلکه خوابی است که در
بیداری امام آن را تأیید کرده است، پس اعتماد ما
برتأیید امام است.
جواب مرحوم صدر به اشکال
رؤیامرحوم صدر در جواب از اشکال
رؤیا، سه جواب میدهند.
1.خوابی، صحیح نیست
که درخارج محقق نشود ولی اگر تحقق پیدا کرد، شکی در صحت آن
نداریم.
2. بعضی قائلند [یک نظر
است] که اگر شخصی، پیامبر و یا ائمه معصومین را در خواب
ببیند، ممکن نیست خواب او کاذب باشد. چون پیامبر فرموده است:
«من رآنا فقد رآنا»
3. ما ملزم نیستم همه
روایت را درست بدانیم، بلکه، این جریان میتواند به
عنوان رمز و اشارات باشد. یعنی که مادر امام زمان، آن جا هم [ بلاد
اولی ] ملهم و مورد عنایت بوده است، زیرا مصلحت، ایجاب
کرده است که در آنجاهم، مورد عنایت و الهام واقع میشود.
بررسی جواب دوم مرحوم
صدرما میخواهیم این
جواب دوم را - خواب معصوم نمی تواند دروغ باشد - بررسی کنیم.
[4] برای تکمیل این بحث، به کتاب
شریف بحارالانوار (ج58، ص211) مراجعه نمایید. مرحوم
مجلسی، راجع به حقیقة الرویا در السماء و العالم، بسیار
عالی بحث کرده است. ایشان بعد از نقل مطالبی، کلامی را از
کراجکی که او هم از شیخ مفید، نقل میکند، بیان
میدارد. اکنون کلام ایشان را ذکر میکنیم.
رؤیا
در کلام مرحوم مجلسی از کتاب السماء و العالم«الرؤيا في المنام يكون من
أربع جهات: (رؤیا چهار قسم است) أحدها حديث النفس
بالشيء و الفكر فيه حتى يحصل كالمنطبع في النفس فيتخيل إلى النائم ذلك بعينه و
أشكاله و نتائجه و هذا معروف بالاعتبار.
1. چيزى را در خاطر آوردن و با خود
گفتن تا در نفس، نقش گيرد و سپس همان را در خواب میبیند
الجهة الثانية: من الطباع
و ما يكون من قهر بعضها لبعض فيضطرب له المزاج و يتخيل لصاحبه ما يلائم ذلك الطبع
الغالب من مأكول و مشروب و مرئي و ملبوس و مبهج و مزعج قد ترى تأثير الطبع الغالب
في اليقظة و الشاهد حتى أن من غلب عليه الصفراء يصعب عليه الصعود إلى المكان
العالي يتخيل له من وقوعه منه و يناله من الهلع و الزمع ما لا ينال غيره و من غلبت
عليه السوداء يتخيل له أنه قد صعد في الهواء و ناجته الملائكة و يظن صحة ذلك حتى
إنه ربما اعتقد في نفسه النبوة و أن الوحي يأتيه من السماء و ما أشبه ذلك.2. بر اثر غلبه چهار طبع بر يكديگر
مزاجش، پريشان شود و در خيال آيد آنچه با طبع غالب سازگار است از خوردنى و نوشيدنى
و ديدنى و پوشيدنى و شادى بخش و نفرتبار، و
بسا اثر طبع غالب در بيدارى و شهود هم باشد به گونه ای که در شخصی که
صفراء، غلبه کرده است، بالا رفتن بر بلندى دشوار است و به خيالش افتد كه از آن
سقوط کند و هول و هراسى كند كه ديگران نكنند، آنكه سوداء بر او غلبه كند خيال كند
بهواء برآمده و فرشتهها با او راز گفتند، و آن را درست پندارد تا آنجا كه خود را
پيغمبر شمارد كه از آسمانش وحى رسد و مانند آن.
و الجهة الثالثة ألطاف من
الله عز و جل لبعض خلقه من تنبيه و تيسير و إعذار و إنذار فيلقي في روعه ما ينتج
له تخييلات أمور تدعوه إلى الطاعة و الشكر على النعمة و تزجره عن المعصية و تخوفه
الآخرة و يحصل له بها مصلحة و زيادة فائدة و فكر يحدث له معرفة.3. الطاف و عنایات الهى است كه
برخى مخلوقات را فراگيرد، براى آگاهى و هشدار و اعذار و انذار، و در دلش افتد آنچه
خيالش را برانگيزد براى كارهائى كه طاعتند و شكر نعمت، و او را از نافرمانى
بازدارد و از آخرت بترساند، و مصلحتى برای او خواهد بود و سود معنوى و
انديشه معرفتآور برای او پدید میآید.
و الجهة الرابعة أسباب من
الشيطان و وسوسة يفعلها للإنسان يذكره بها أمورا تحزنه و أسبابا تغمه فيما لا
يناله أو يدعوه إلى ارتكاب محظور يكون فيه عطبه أو تخيل شبهة في دينه يكون منها
هلاكه و ذلك مختص بمن عدم التوفيق لعصيانه و كثرة تفريطه في طاعات الله سبحانه و
لن ينجو من باطل المنامات و أحلامها إلا الأنبياء و الأئمة ع و من رسخ في العلم من
الصالحين.4. از شيطان و وسوسهاى از او در دل
انسان پدید میآید كه به يادش میآورد چيزهاى اندوهبار و
غم، آنچه به او نرسد، يا واداردش بر ارتكاب گناه كه مايه هلاك او است، يا باعث
شبهههاى در دينش گردد كه نابودش سازد، و اين سزاى بىتوفيقى است بر اثر نافرمانى
و تقصير در طاعت خداوند سبحان و از خوابهاى بيهوده كسى جز انبياء و ائمه عليهم
السّلام و راسخان در علم از مردم صالح، نجات نمی یابد.
«و قد كان شيخي رضي الله عنه قال لي إن كل من كثر علمه و اتسع فهمه
قلّت مناماته فإن رأى مع ذلك مناما و كان جسمه من العوارض سليما فلا يكون منامه
إلا حقا يريد بسلامة الجسم عدم الأمراض المهيجة للطباع و غلبة بعضها على ما تقدم
به البيان و السكران أيضا لا يصح منامه و كذلك الممتلئ من الطعام لأنه كالسكران و
لذلك قيل إن المنامات قل ما يصح في ليالي شهر رمضانو استادم هميشه ميگفت: : هر کس که
علمش زیاد شود، رؤیاهایش کم میشود، واگر کسی علمش
زیاد شود و خواب ببیند و مشکل عارضه بدنی هم نداشته باشد
خوابهایی که میببیند حق است. و منظورش از تندرستى، دچار
نبودن به بيماريهاى مهيج چهار طبع و اعتدال مزاج است چنانچه بيان شد، خواب مست و
كسى كه شكمش پر از خوراك است كه مانند مست است، حق نمی باشد، از اين رو
گفتهاند خوابهاى ماه رمضان كمتر درست درآيند.
فأما منامات الأنبياء ع
فلا تكون إلا صادقة و هي وحي في الحقيقة و منامات الأئمة ع جارية مجرى الوحي و إن
لم تسم وحيا و لا تكون قط إلا حقا و صدقا و إذا صح منام المؤمن فإنه من قبل الله
تعالى كما ذكرناهاما خواب انبياء، همیشه صادق است
و در حقيقت وحى است و خواب های ائمه هم، جاری مجری وحی
است، گرچه نام وحی بر آن نمی گذاریم. و چون خواب مؤمن صادق باشد
از طرف خداوند تعالى است، چنانچه گفتيم.
[شاهد – در جواب فرمایش مرحوم
صدر که فرمودند: بعضی قائلند که اگر شخصی،
پیامبر و یا ائمه معصومین را در خواب ببیند، ممکن
نیست خواب او کاذب باشد. چون پیامبر فرموده است: «من رآنا فقد رآنا» -
از
اینجا شروع میشود]
«... و أما رؤية الإنسان للنبي ص أو لأحد الأئمة ع في المنام فإن ذلك
عندي على ثلاثة أقسام قسم أقطع على صحته و قسم أقطع على بطلانه و قسم أجوز فيه
الصحة و البطلان فلا أقطع فيه على حال»و اما اينكه، انسان، پيغمبر صلى اللَّه
عليه و آله و سلم يا يكى از ائمه عليهم السّلام را در خواب بيند، این خوابها
در نزد من سه گونه است: 1.قطع به صحت 2.قطع به بطلان 3. نه صحت ونه بطلان
«فأما الذي أقطع على صحته
فهو كل منام رأى فيه النبي ص أو أحد الأئمة ع و هو الفاعل لطاعة أو آمر بها و ناه
عن معصية أو مبين لقبحها و قائل لحق أو داع إليه و زاجر عن باطل أو ذام لمن هو
عليه»خوابی را که قطع به صحت آن دارم،
این است كه در خواب بيند پيغمبر يا امام در حال
انجام طاعت الهی است و يا نهى از گناه كند و يا زشتى آن را بيان كند و به
حقى دعوت كند يا حقى گويد، يا از باطلى بازدارد يا بدكار را نكوهش كند. [ پس
کسی که این خواب راببیند صحیح است و حکم به صحت آن،
میشود، مثل حضرت نرجس که در خواب دیدند که پیامبر از
ایشان، برای فرزندش خواستگاری میکند و یا خواب
حضرت زهرا را دیدند که ایشان، فرمودند: تا زمانی که به
نصرانیت هستی، فرزندم را ملاقات نمی کنی، اینها
همه، امر بر طاعت است، پس خواب نرجس، صادق و حق است.]
« و أما الذي أقطع على
بطلانه فهو كل ما كان ضد ذلك لعلمنا أن النبي ص و الإمام ع صاحبا حق و صاحب الحق
بعيد عن الباطل و أما الذي أجوز فيه الصحة و البطلان فهو المنام الذي يرى فيه
النبي و الإمام ع و ليس هو آمرا و لا ناهيا و لا على حال يختص بالديانات مثل أن
يراه راكبا أو ماشيا أو جالسا و نحو ذلك »و اما خوابی
را که قطع به بطلان آن دارم، خوابی است که
ضد این باشد. [ مثلا، امام«نعوذ بالله» شخصی را به باطل دعوت کند و
یا از کار حقی باز دارد این خواب، باطل است زیرا
اینها مظهر حق اند و با حق هستند و حق، از باطل دور است واگر کسی
باشد که بگوید امام امر به باطل کرده، اشتباه محض است.]
«و أما الذي أجوز فيه
الصحة و البطلان فهو المنام الذي يرى فيه النبي و الإمام ع و ليس هو آمرا و لا
ناهيا و لا على حال يختص بالديانات مثل أن يراه راكبا أو ماشيا أو جالسا و نحو
ذلك »و اما خوابی كه ممكن است درست يا
نادرست باشد اين است كه پيغمبر يا امام را در حال عادى بيند كه جنبه مذهبى ندارد
مانند اينكه در خواب بيند سوار است يا راه ميرود و يا نشسته و مانند آن.
[ پس خواب حضرت نرجس، از قسم اول است
که یقین به صحت آن میباشد.]
«و أما الخبر الذي -
يُرْوَى عَنِ النَّبِيِّ ص مِنْ قَوْلِهِ مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَآنِي فَإِنَّ
الشَّيْطَانَ لَا يَتَشَبَّهُ بي- فإنه إذا كان المراد به المنام يحمل على
التخصيص دون أن يكون في كل حال و يكون المراد به القسم الأول من الثلاثة الأقسام
لأن الشيطان لا يتشبه بالنبي ص في شيء من الحق و الطاعات»و اما خبر مروىّ از پيغمبر صلى اللَّه
عليه و آله كه: هر كه مرا بيند مرا ديده است زيرا شيطان شبيه من نميشود» اگر مقصود
ديدن در خواب باشد مخصوص به همان قسم اول است نه در هر سه قسم، زيرا شيطان مانند
پيغمبر در حق و طاعت نمی شود.
«و أما «مَا رُوِيَ
عَنْهُ ص مِنْ قَوْلِهِ مَنْ رَآنِي نَائِماً رَآنِي يَقْظَان» فإنه يحتمل وجهين
أحدهما أن يكون المراد به رؤية المنام و يكون خاصا كالخبر الأول على القسم الذي
قدمناه و الثاني أن يكون أراد به رؤية اليقظة دون المنام و يكون قوله نائما حالا
للنبي و ليست حالا لمن رآه فكأنه قال من رآني و أنا نائم فكأنما رآني و أنا منتبه
و الفائدة في هذا المقال أن يعلمهم بأنه يدرك في الحالتين إدراكا واحدا فيمنعهم
ذلك إذا حضروا عنده و هو نائم أن
يفيضوا فيما لا يحسن أن يذكروه بحضرته و هو منتبه»و اما آنچه از آن حضرت صلى اللَّه عليه
و آله روايت است كه «هر كه مرا در خواب بيند در بيدارى ديده» دو وجه دارد. اول:
آنكه مقصود خواب ديدن باشد و مخصوص قسم اول باشد مانند خبر گذشته.
دوّم: اينكه مقصود ديدن پیامبر
در بيدارى باشد نه در خواب وامّا نائم، وصف پيغمبر باشد نه کسی که خواب
میبیند، بدين معنى كه هر كه مرا بيند، در حالیکه من، در خوابم
مانند اين است مرا در بیدای دیده است. و فایده اش، اين
است كه به آنها بفهماند او در خواب و بيدارى - هر دو- ادراک و دریافت يكسان
دارد و چون در حال خواب هم در حضور او باشند، مثل بیداری، رعايت ادب
كنند.
«- وَ قَدْ رُوِيَ عَنْهُ
ع أَنَّهُ غَفَا ثُمَّ قَامَ يُصَلِّي مِنْ غَيْرِ تَجْدِيدِ وُضُوءٍ فَسُئِلَ
عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِنِّي لَسْتُ كَأَحَدِكُمْ تَنَامُ عَيْنَايَ وَ لَا يَنَامُ
قَلْبِي و از آن حضرت صلى اللَّه عليه و آله
روايت است كه چرتى زد و برخاست و بىتجديد وضوء نماز خواند، و از او پرسش شد،
فرمود: من مانند شماها نيستم چشمم ميخوابد و دلم بيدار است.
«و جميع هذه الروايات أخبار
آحاد فإن سلمت فعلى هذا المنهاج»[5]و همه اين روايات، خبرواحدند و اگر
پذيرفته شوند بر اين روش تفسير میشوند. [ یعنی ما در مورد روایت
«مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَآنِي» بحث سندی نکردیم، لذا اگر روایت از
نظر سندی مشکلی نداشته باشد، توجیه اش این است که ما
گفتیم.]
نتیجه:
ما روایت بشر نخاس را میپذیریم و اشکال رؤیا بودن
را هم، جواب میدهیم – البته جواب ما؛ غیر از جواب ایشان
است، چون مرحوم صدر از طریق «من رآنی فقد رآنی» جواب دادهاند.
– و قائلیم که چنین رؤیایی، شاهد صدق دارد و در
بیداری امام، آن را تأیید کردهاند.