مقدمهبحث ما راجع به روایت بشر نخاس
- جریان مادر امام زمان (حضرت نرجس)
× – بود.
متن را در دو جلسه قبل، خواندیم و نکاتی را در مورد متن و ترجمه
روایت، اشاره کردیم. اکنون در محور بعدی، منابع و مصادر
روایت را نقل میکنیم.
منابع و مصادر روایت:منابع و مصادر متعددی،
این روایت را نقل کرده اند، پس نشان از آن دارد که به این متن
اعتنا شده است.
منبع اول:· شیخ صدوق در کمال الدین (ج2، ص417، باب 41، ح اول)،
به سند خودش از «نوفلی»نقل میکند که: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ
عَلِيِّ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ
بْنُ عِيسَى الْوَشَّاءِ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ
الْقُمِّيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرٍ
الشَّيْبَانِيُّ قَالَ:»
همه، عبارت «حَدثنا» دارند که معلوم
میشود، جریان در جمع، مطرح شده است.
منبع دوم:· کتاب «دلایل الطبری» از محمد این رستم
طبری (چاپ جدید ص489 و چاپ قدیم ص262) است که طبری
شیعی میگوید:
حَدَّثَنَا أَبُو الْمُفَضَّلِ
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيُّ سَنَةَ خَمْسٍ
وَ ثَمَانِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ
بْنُ بَحْرٍ الرُّهْنِيُ الشَّيْبَانِيُّ، قَال
شیبانی (سال 385)
این جریان را برای آقای طبری نقل میکند
اشکال: شیبانی که روایت را
از بشر نخاس شنیده است، سال 286 است ولی، شیبانی که طبری
از او نقل روایت میکند، سال 385 میباشد. یعنی
تقریبا صد سال فاصله است.
جواب اشکال: صد سال میتواند
فاصله شود زیرا عده ای، جزء معمرین بودهاند. در بین
شیعه، ما معمرین داریم و ثلاثیات در بین اهل سنت
موجود است. بخاری که قرن سوم است به سه واسطه از پیامبر نقل کرده است.
پس بايد عمرشان زیاد باشد و ما هم در کتاب کلینی شریف،
ثلاثیات داریم.
منبع سوم:· غیبت طوسی، ص178 است که میگوید:
أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ الشَّيْبَانِيِّ عَنْ أَبِي
الْحُسَيْنِ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيِّ الرُّهْنِي «3»
قَالَ قَالَ بِشْرُ بْنُ سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ وَ هُوَ مِنْ وُلْدِ أَبِي
أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدُ مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ ع
وَ جَارُهُمَا بِسُرَّ مَنْرَأَى
«
أَخْبَرَنِي جَمَاعَةٌ»: این جماعت چند نفر است؟ گاهی جماعت، چهار نفر
و گاهی 5 نفر است که بعضی اوقات، شیخ مفید هم در
بین آن هاست. بعضی از آنها افراد معمولی نیستند و انشاء
لله درجلسات بعدی این جماعت رابررسی میکنیم. البته
شیخ طوسی با اختلافات مختصری روایت را نقل میکند
که این هم، ضرری به نقل نمی زند.
منبع چهارم:· فتال نيشابورى درروضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ج1
؛ ص252) همین مطلب را میآورد که این، همان نقل کمال
الدین است که به صورت مرسل است[البته نمی گوید ولی متن
همان است]، « قَالَ بِشْرُ بْنُ
سُلَيْمَانَ النَّخَّاسُ مِنْ وُلْدِ أَبِي أَيُّوبَ الْأَنْصَارِيِّ أَحَدِ
مَوَالِي أَبِي الْحَسَنِ وَ أَبِي مُحَمَّدٍ × »
منبع پنجم:· مناقب ابن شهر آشوب (ج4 ص440، همین مطلب را با کمی
اختصارنقل میکند )
منبع ششم:· مرحوم
نیلی در منتخب الأنوار المضيئة في ذكر القائم الحجة علیهم
السلام، ص51، فصل 5
منبع هفتم:· مرحوم فیض
در کتاب نوادر الاخبار (ص209) که همان مطلب کمال الدین است.
منبع هشتم:· حر عاملی
در اثبات الهداه، در 5 جا همین روایت را نقل میکند، (ج3 ص363)
از کمال الدین ؛ (ص365) از غبیت طوسی؛ ص408 ازکمال الدین؛
ص409 از غیبت طوسی، ؛ 495 از کمال الدین
منبع نهم:· سید هاشم
بحرانی در حلیة الابرار (ج5 ص 141)
منبع دهم:· مرحوم
مجلسی در بحارالانوار در دوجا (ج1ص6 و ص10 )از غیبت طوسی و کمال
الدین نقل میکند.
بررسی سند:در ارتباط با سند بعضی، از همان
اول اظهار عجز کرده و گفته اند که سند مشکل دارد.آیا در صورتی که راوی،
تضعیف شده باشد اگر متن، قوت داشته باشد، آیا خللی در
روایت وارد میشود؟آیا صرف مشکل در سند، سبب میشود که
متن به این قوت را کنار بگذاریم.
در ارتباط با سند، عمده بحث در دو نفر
است یکی «بشر نخاس»ست و دیگری «محمد بن
بحرشیبانی» است
برسی رجالی بشر
نخاس: مرحوم خویی در معجم، متعرض
بشر نخاس شدهاند. ایشان، ابتدا روایت شیخ صدوق را نقل میکند
و سپس به روایت اشاره میکند که امام خطاب به به بشرفرمودند:
«فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ إِنِّي مُزَكِّيكَ وَ
مُشَرِّفُكَ بِفَضِيلَةٍ تَسْبِقُ بِهَا»
(شما مورد اعتماد ما اهل بيت هستيد. مىخواهم تو را به فضيلتى، مشرّف سازم كه به
وسیله آن بر ساير شيعيان در موالات ما سبقت بجويى)
آقای خویی میگوید
: این نص و تنصیص معصوم بر وثاقت در مورد بشر، اگر ثابت شود، بشر
مشکلی ندارد. ولی اگر
مشکل بشر و محمد بن
بحرشیبانی را هم، قبول کنیم و مشکل شان هم حل شود، بازدر
این روایت (طریق صدوق) چند نفر هستند که مجهول هستند. 1.
نوفلی 2. وشاء بغدادی 3. احمد ابن طاهر قمی اینها مجهول
هستند. سپس ایشان میفرماید: ما نمی توانیم، وثاقت
شخصی را از روایت خودش بپذیریم، زیرا خود بشردر
مورد خودش نقل میکند که امام فرمود: «
فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»،
زیرا مستلزم دور است.
[1]حضرت امام نکته ای بالاتر
میگوید، ایشان میفرما ید:
نقل وثاقت از طریق خود شخص،
(یعنی کسی که وثاقت خودش را نقل کند) موجب سوء ظن به وی
میشود که آقای سبحانی مطلبی را از امام
خمینی نقل میکند که :
«
اذا کان نقل
الوثاقه هو نفس الراوی فان ذلک یثیر سوء الظن حیث قام
بنقل فضائله و مدائحه»
[2]ما نمی توانیم وثاقت
شخصی را از خودش قبول کنیم، زیرا قبول این روایت
راوی، اگر وثاقت خودش را نقل کند، موجب سوء ظن به او میشود.
پس این دو بزرگوار- آقای
خویی و امام خميني - وثاقت بشر را قبول نمی کنند.
بیان مرحوم
تستریآقای
تستری
در قاموس الرجال، ابتدا از آقای وحید بهبهانی نقل میکند
که: بشرنخاس، از دوستداران امام هادی است و امام به او فرمان داده است که
مادر امام زمان علیهالسلام را خریداری نماید و در خطاب به
او فرموده «فَأَنْتُمْ ثِقَاتُنَا أَهْلَ الْبَيْتِ » (پس، آقای
بهبهانی، نظر اقای خویی را نپذیرفته است و به اشکال
دور، اعتنا نکرده و متن را قبول کرده است.)
[3]اشکال آقای
تستری:«أقول: الأصل في ما قال خبر
الإكمال في باب ما روي في «نرجس» امّ القائم -عليه السلام-إلاّ أنّ صحّته غير معلومة،
حيث إنّ في أخبار اخر أنّ امّه -عليه السلام-كانت وليدة بيت حكيمة بنت الجواد-عليه
السلام- »[4]مرحوم تستری ميفرمايد:
الف:
صحت این روایت معلوم نیست.
ب:
روایات دیگری داریم که مفادش این است که مادر امام
زمان در خانه حکیمه متولد شده وخودش فرزند کنیز بوده وجزء اسرا نبوده
است
پس آقای تستری به سند
روایت، اشکال وارد نکرده است، بلکه میگوید:روایت بشر،
معارض دارد، یعنی سند روایت را پذیرفته اند چون معارض فرع
بر قبول و فرع بر صحت روایت است، پس تعارض بین حجتین است نه
بین حجت و لاحجه.
متواضعانه به ایشان عرض میکنیم
که آیا روایتی را که نقل فرموده اید (روایت معارض)،
مشکل سندی ندارد؟ ایشان در قاموس الرجال، میفرمایند:
«و اختلف الخبر في امّ الحجّة
× هل كانت من جواريها و أنّها ربّتها و أهدتها إلى ابن أخيها العسكري × أو من اسراء
الروم الّتي اشتراها الهادي × لابنه؟ و المفهوم من إثبات المسعودي أنّ الأوّل الثبت،
حيث اقتصر على خبره، و مال الإكمال إلى الثاني حيث إنّه و إن روى الأوّل، إلاّ أنّه
قال: «ما روي في نرجس امّ القائم × و اسمها مليكة بنت يوشعا بن قيصر الملك» و روى خبره،
و هو المفهوم من أخبار عبّر فيها بأنّ الحجّة × ابن سبية، اللّهمّ إلاّ أن يقال: إنّها
أعمّ من أن تكون بلا واسطة.»[5]آیا مادر امام زمان، از
کنیزها ی حضرت حکیمه بوده است که وی، آن بانو را در خانه
تربیت کرده و بعد به پسر برادرشان (امام عسکری) هدیه کرده است و
یا اینکه مادر امام زمان، از اسرای روم (اشاره به این
روایت بشر نخاس ) میباشد؟ در این مساله، اختلاف شده است.
از آنجا که مسعودی فقط، خبر
ولیده بودن خانه حکیمه را نقل کرده است، استفاده میشود که نظر
اول را میپذیرد [ نمی دانم
منظور جناب تستری از این کلام چیست؟ چون یکی از
مصادر بشر نخاس، مسعودی میباشد.] ولی آقای صدوق، نظرش
این است که مادر امام زمان، از اسراء بوده است، هر چند روایت اول –
ولیده بودن خانه حکیمه – را هم نقل کرده است.
آنچه از روایات هم فهمیده
میشود - و حرف شیخ صدوق را تأیید میکند- نظر دوم
(اسیر بودن مادر امام زمان) است، زیرا در روایات از حضرت حجت،
تعبیر به «ابن سبیه» شده است.
مگر بگوییم: مادرش
سبیه بوده است، لذا اگر این توجیه را بپذیریم،
دیگر روایت ابن سبیه با روایت ولیده بودن مادر امام
زمان منافاتی، ندارد. در این صورت، حضرت نرجس، در خانه حکیمه
بوده ولي مادرش به اسارت برده شده است نه خودش. [به نظر ما اصلا،
نیازی به توجیه جناب تستری نمی باشد.]
پس مرحوم تستری، درجلد دوازدهم
قاموس، ترجیحی را اختیار نکرد و در جلد دوم، صحت روایت
بشرنخاس را زیر سوال میبرد و قائل است که روایت بشر، معارض
دارد. گویا مرحوم تستری میخواهد، روایت بشر نخاس را رد
کند و ما ان شاء الله در جلسه بعد، روایا تی که کنیز بودن حضرت
نرجس را تأیید میکند، بیان میکنیم
[6].
تعابیری مثل: «ابن امه سوداء»«ابن سیده الاماء» و « ابن
خیره الاماء»، دال بر این مطلب دارد.
آقای نمازی در مستدرکات
علم رجال از «بشرنخاس» تمجید میکند و ظاهرش این است که
روایت «بشر نخاس» را پذبرفته است.
مرحوم حایری در
منتهی المقال، ابتدا سخن وحید بهبهانی را نقل میکند
ولی توضیح یا ردی بر کلام او ندارد، هر چند ظاهرش
این است که کلام را پذیرفته باشد.
[7]مرحوم مامقانی هم، پس از
اینکه، حرف وحید بهبهانی را نقل میکند، راجع به بشر نخاس
میگوید:
بشر ثقه و شخصیت بزرگی است
و تعجب است از اینکه کلام وی را، نقل نکردهاند.
[8]نتیجه:درکتب قدما نقلی از او به
میان نیامده است ولی متأخرالمتأخرین [ چون امثال علامه
حلی، جزء متاخرین هستند، از این اصطلاح استفاده میکنیم]
و معاصرین مانند: بهبهانی و حائری و خویی در
این شخص اختلاف نظر دارند. بهبهانی و حائری، او را قبول
میکنند. مرحوم خویی، اشکال دور را مطرح میکند و مرحوم
تستری هم، قائل به معارض است. آقایان، نمازی و مامقانی
هم، روایت را میپذیرند.
به نظر بنده، این شخص اگر از
ثقات هم نباشد ممدوح و حسن است و فرمایش مرحوم مامقانی، بعید
نیست که در مورد بشر میفرماید: «فرجل من الثقات...»
یعنی که بشر نخاس، ثقه است، .
ما حتی اگر از نظر سندی هم
به ثقه بودن راوی نرسیم، از قوت متن میتوانیم به اعتبار
راوی پی ببریم. پس متن، قوی است و ما از قوت متن به
اعتبار روایت [ حداقل] میرسیم.
حضرت امام میفرمود: بعضی
از متون، نشان از آن دارد که از معصوم، صادر نشده است و بعضی دیگر به
خاطر قوت متن آن، مشخص است که از معصوم صادر شده است، گر چه مشکل سندی داشته
باشد. مثلا زیارت جامعه کبیره، گرچه مشکل سندی دارد، ولی
ما به خاطر قوت متن، به آن اعتناء میکنیم.
روایت بشر را بزرگانی مثل
شیخ طوسی و شیخ صدوق و طبری که در بیان اظهار
اعتقادات و جزئیات هستند، نقل میکنند و حاشیه ای هم بر
آن، نمی زنند، پس معلوم میشود که با توجه به چنین
قرائنی، این روایت را تلقی به قبول کردهاند.
پس، اعتنای بزرگان و قرائن صحت
روایت، موجب تلقی به قبول روایت نزد بزرگان شده است.