مقدمهبحث ما راجع به نقل و بررسی ادله
ولادت امام زمان # است. در ادامه نقل روایات، روایت سعد اشعری
را بیان کردیم و گفتیم که این روایت، از نظر بزرگان
ما بین رد و قبول است.بعضی از بزرگان به این روایت،
اشکالاتی وارد کرده اند که از جمله آن ها، اشکالات سندی میباشد.یکی
از اشکالات وارده این است که ملاقات سعدبن عبدالله اشعری با امام
عسکری علیهم السلام، ثابت نیست. منشأ چنین اشکالی
به نجاشی، برمی گردد.ایشان میفرماید: «
رأيت بعض أصحابنا يضعّفون لقاءه لأبي
محمّد × و يقولون: هذه حكاية موضوعة عليه»
[1]
مرحوم خوئی در معجم، وقتی به
تبیین شخصیت سعد میپردازد، چند اشکال وارد میکند
که یکی از آن ها، همین اشکال است.
بیان مرحوم
خوئی «
بقي الكلام
في جهات: الأولى: أن ابن داود ذكر سعد بن عبد الله أبي خلف الأشعري القمي، في كلا
القسمين الأول و الثاني[2] و هذا مما لم يعرف له وجه، فإن سعد بن عبد الله ممن لا كلام و لا
إشكال في وثاقته و من الغريب احتمال بعضهم أن ذلك لتضعيف بعض الأصحاب- على ما ذكره
النجاشي - لقاءه للعسكري علیهم السلام، وجه الغرابة أن هذا لا يكون قدحا
في سعد و إنما هو تكذيب لمن يدعي أن سعدا لقي أبا محمد × نعم لو ثبت جزما أن سعدا
ادعى ذلك كان هذا تكذيبا لسعد، لكنه لم يثبت على ما ستعرف»
[3]اول: ابن داوود، سعد بن عبدالله
اشعری را در دوقسم رجال خود (عدول و ضعفا) ذکر کرده است. از آن جا که
جای هیچ تردیدی در وثاقت سعد بن عبدالله اشعری
نمی باشد، دلیل ذکر نام او در قسم دوم رجال ابن داوود – قسمت ضعفا –
معلوم نمی باشد. و عجیب این است که بعضی میخواهند
به جهت تشکیک افرادی – مثل نجاشی - در ملاقات سعد با امام
عسکری علیهم السلام، او را تضعیف نمایند. در حالی
که انکار چنین ملاقاتی، به وثاقت سعد ضرری نمی زند و فقط
تکذیب، راوی چنین ملاقات میباشد.البته اگر بطور قطع،
ثابت شود که سعد ادعای ملاقات با امام عسکری × را کرده است، این
روایت تکذیب سعد میباشد ولکن چنین ادعایی –
از طرف سعد – ثابت نشده است.
*
ولی ما در جواب مرحوم خوئی میگوییم: که سعد
ادعای چنین ملاقاتی را کرده است. مرحوم خوئی میفرماید:
«...
فإن
سعد بن عبد الله ممن لا كلام و لا إشكال في وثاقته»، اگر کسی که هیچ تردیدی در وثاقت او
نیست، ادعای ملاقات با امام عسکری × را نماید، چرا کلام
او را نپذیریم؟ چرا بخاطر کلام بعضی که آن هم مجهول میباشند،
کلام یک ثقه را طرح نماییم؟ زیرا نجاشی فرموده:«
رأيت
بعض أصحابنا يضعّفون لقاءه لأبي محمّد × و يقولون: هذه حكاية موضوعة عليه»
و ما نفی کننده ملاقات را نمی شناسیم و به فرض هم که نفی
کننده ملاقات شناخته شود، کلام ایشان با کلام سعد بن عبدالله اشعری که
ثقه است، تعارض میکند. در
اینجا بعضی اشکال دیگری وارد میکنند که ما اشکال و
جواب را از کلام حضرت آقای صافی، صاحب منتخب الاثر میآوریم.
بیان منتخب الاثرآقای صافی
یکی دیگر از اشکالات وارده به حدیث سعد را بیان
کرده و جواب میدهند.
«
أيضا أنّه قال: و لم قال الشيخ في رجاله في «سعد» بعد عنوانه
في أصحاب العسكري × عاصره و لم أعلم أنّه روى عنه؟» [ اگر خبر سعد بن
عبدالله اشعری صحیح است] پس چرا شیخ طوسی در رجالش در
مورد سعد میگوید: وی معاصر امام عسکری × بوده ومن
نمی دانم از آن حضرت، نقل روایت کرده باشد؟
«
و جوابه أيضا يظهر ممّا
ذكرناه، و أنّ هذا يرجع إلى عدم ظفر الشيخ بما رواه الصدوق[4]و لذا لم يروه في غيبته و قال: لم أعلم
أنّه روى عنه. فالإشكالان يرتضعان من ثدي واحد، و الجواب عنهما يرجع إلى أمر واحد،
و هو عدم ظفر الشيخ بكتاب «كمال الدين» قبل تأليف رجاله، أو لم يكن عنده حال تأليفه
ككتاب غيبته» (وجواب
از آنچه بیان کردیم، ظاهر میشود و اینکه شیخ
طوسی، به هنگام تالیف کتاب رجالی خود به روایت سعد، دست
نیافته است و به همین جهت، آن را در کتاب غیبت خود ذکر نکرده
است و گفته است که من نمی دانم [آیا سعد] از امام عسکری
علیهم السلام، نقل روایت کرده است؟ پس آبشخور این دو اشکال،
یکی است و جواب از آن دو هم، یکسان میباشد و آن جواب
این است که: شیخ به کتاب کمال الدین، هنگام نوشتن رجال خود –
مثل کتاب غیبتش- دسترسی نداشته و یا اینکه در نزد او
حاضر نبوده است.
«
هذا مضافا
إلى أنّه ربّما يقال كما أفاده سيدنا الاستاذ أعلى اللّه في الفردوس
مقامه-: إنّ الشيخ في تأليف رجاله لم يصل إلى نهاية مراده من استيعاب البحوث و
تراجم الرجال، و هذا المعروف عندنا برجاله ليس إلاّ ما كتب مقدّمة و تهيئة لما كان
بصدده من التأليف.»
[5]آقای صافی
میفرماید، علاوه بر موارد مذکور، ممکن است گفته شود - همان گونه که
استاد ما آیت الله بروجردی; فرموده است – شیخ طوسی در کتاب رجال خود، به
نهایت هدفش که بحث جامع و فراگیر در مورد رجال و تراجم بوده،
نرسیده است. از این رو آن کتاب مقدمه ای برای تالیف
کتاب دیگری، بوده است و آن هم نوشته نشده است (کتاب ناتمام است)
ادامه کلام مرحوم خوئیمرحوم خوئی، پس از
بیان وثاقت سعد بن عبدالله اشعری، حکایت دیدار سعد با
امام عسکری × را طبق روایت شیخ صدوق، بیان میدارد
و سپس در مورد سند روایت میفرماید:
«
و هذه
الرواية ضعيفة السند جدا فإن محمد بن بحر بن سهل الشيباني لم يوثق و هو متهم
بالغلو و غيره من رجال سند الرواية مجاهيل، على أنها قد اشتملت على أمرين لا يمكن
تصديقهما: أحدهما حكايتها صد الحجة × أباه من الكتابة و الإمام × كان يشغله برد
الرمانة الذهبية! إذ يقبح صدور ذلك من الصبي المميز فكيف ممن هو عالم بالغيب و
بجواب المسائل الصعبة؟ الثانية: حكايتها عن موت أحمد بن إسحاق في زمان العسكري ×
مع أنك عرفت في ترجمته أنه عاش إلى ما بعد العسكري علیهم السلام »[6]مرحوم خويى مىگويد: «اين روايت، واقعا ضعيف السند است بهگونهاى كه:
الف- محمد بن بحر شيبانى
توثيق نشده و متّهم به غلوّ است.
ب- رجال ديگر اين سند، از
افراد مجهول الحال هستند.
از طرفی دیگر،
حديث مذكور مشتمل بر دو امری است که تصدیق آنها ممکن نیست.
1- حضرت حجّت × مانع از
نوشتن پدرش مىشد. امام × او را با پرتاب توپى طلايى، مشغول مىكرد؛ با اينكه اينگونه
كارها، از كودكى كه خوب و بد را مىفهمد قبيح است، چه رسد به كسى كه عالم به غيب
باشد و مسايل بسيار دشوار و مشكل را پاسخ دهد كه اين امر قابل قبول نيست.
2- در این
روایت آمده است که احمد بن اسحاق در زمان امام عسکری علیهم
السلام، از دنیا رفته است، در حالی که ثابت شده است که او بعد از
امام عسکری علیهم السلام، در قید حیات بوده است.
ولي ما قبلا گفتیم
که این روایت دو طریق دارد،
يكى طريق شيخ صدوق در كمال الدين و ديگرى طريق طبرى در دلائل الامامه؛ اکنون طریق شیخ صدوق را بررسی میکنیم.
سند روایت طبق طریق شیخ صدوق در کمال الدین این
چنین است:
«
حَدَّثَنَا
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ حَاتِمٍ النَّوْفَلِيُّ الْمَعْرُوفُ
بِالْكِرْمَانِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى
الْوَشَّاءُ الْبَغْدَادِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ طَاهِرٍ الْقُمِّيُّ
قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ الشَّيْبَانِيُّ قَالَ
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَسْرُورٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْقُمِّيِّ
قَالَ...»
[7]افراد سند روایت
شیخ صدوق: 1- محمّد بن
على بن محمّد بن حاتم نوفلى معروف به كرمانى است. آقاى نمازى، در
مستدركات علم الرجال مىگويد: شيخ صدوق، از وى با رضايتمندى
[8]
و طلب رحمت، نقل روايت كرده است. مرحوم نمازی، از كمال الدين، چهار مورد و
از عيون، يك مورد را به عنوان شاهد، آدرس مىدهد كه در آنجا ترضى (جلب رضايت) و
ترحّم (رحمت طلبيدن) كرده است.
[9][10]
[11]«آقاى مامقانى، در تنقيح المقال مىگويد:
شيخ صدوق، از وى، با ترضى و ترحّم نقل مىكند و حداقل چيزى كه از اين ترضى و ترحّم
استفاده مىشود، اعلا درجه حسن است»
[12]* نظر بنده این است که شیخ بودن (یک یا دو
روایت از شخصی، نقل کردن) دلیل بر وثاقت نیست آري کثرت
روایت ثقه از یک شخص، دلیل بر وثاقت است و در این مورد،
به کثرت نرسیده است. ما ترضی را هم فقط، حمل بر حسن - نه اعلا درجه
حسن و نه دلیل بر وثاقت - میکنیم.
مرحوم شوشترى (اشکال بر صغری) مىگويد:
شيخ صدوق، از نوفلى در عيون، آخر باب هفتم حديث نقل مىكند؛ ولى بر او ترضى نكرده
است.
[13][14]* به نظر میرسد که چنین اشکالی وارد نباشد
زیرا در جاهای مختلف ترضی و ترحم طلبیدن، کفایت
میکند، لذا عدم ترضی در یک مورد ضرری به اصل کلام
نمی زند.
* بنابر این اگر مبناى آقاى مامقانى را بپذيريم، ترضّى و
ترحّم شيخ صدوق، برای ما كفايت مىكند؛ ولى اگر مبناى آقاى خويى را بپذيريم،
نمىتوانيم روايت نوفلى را قبول كنيم؛ چون به نظر آقاى خويى، ترضّى و ترحّم بر هر
مؤمنى مطلوب و مستحب و حتّى بر فاسق نيز جايز است. مثلا، امام صادق علیهم
السلام براى سيّد حميرى طلب رحمت كرده است.
[15]
البته روشن نیست که چرا مرحوم خوئی چنین استد لالی کرده
است زیرا سید حمیری - طبق روايتى - از كرده خود پشيمان
شده و توبه كرده بود.
نتیجه: محمّد بن على بن
محمّد بن حاتم نوفلى معروف به كرمانى که شیخ مرحوم صدوق است توثیق
خاصی ندارد و فقط، ترضی و ترحم در مورد او شده است، لذا باید
طبق مبنا، نسبت به او عمل کنیم.
٢.
احمد
بن عيسى وشّا (یکی
دیگر از افراد در سند روایت شیخ صدوق)
آقاى نمازى مىگويد: «
لم يذكروه»
[16]
نام وى در كتب رجالى-البته منظور فقط سه كتاب جامع الرواة و تنقيح المقال و معجم
رجال الحديث است. - بيان نشده است. بنابراين، مهمل است.
٣.
احمد بن طاهر قمّىآقاى نمازى مىگويد: «لم يذكروه»، ولى
در كتابهاى حديثى، چند نمونه حديث از وى نقل شده است: يكى از آنها در كمال الدين
شيخ صدوق در ارتباط با ميلاد حضرت حجّت × است و ديگرى حديث مفصلى است و مسائلى در
آن مطرح شده است.همچنین در باب ٣٣ ، ص
٣۵٢ ، ح ۵ «باسناده عنه... عن
الصادق × » حديث گريه آن حضرت را هنگامى كه در کتاب جفر، ميلاد حضرت حجّت و غيبتاش
و گرفتارى شيعه را مىبيند، بيان مىدارد.
*
نکته: آیا قائل شویم که
این روایت (مثل مرحوم خوئی) سندش ضعیف است. آیا به
خاطر نیامدن نام آنها در کتب رجالی، روایت کنار گذاشته
میشود؟ بعضی –
با احترامی که برای بزرگان قائلم - فقط دنبال کلمه ای مانند
«ثقة» میباشند که در صورت عدم آن، حکم به ضعف روایت دهند. باید
گفت که اولا: چند گونه توثیق داریم. 1- توثیق خاص (تصریح
به وثاقت شده است) 2- توثیق عام (مثلا مولف در مقدمه کتاب میگوید:
أروی عن الثقات) مثل حرف ابن مشهدی، ابن قمی و...
ثانیا: گاهی میبینیم
شخصیتی مثل شیخ صدوق در موضوعی بسیار مهم
روایتی را نقل میکند که در سندش چنین افرادی هستند
لذا اگر قطع پیدا نکنیم که این افراد در نظر صدوق ثقه هستند
لااقل ظن برای ما حاصل میشود –
جدای از قوت متن –
که مورد وثوق بودهاند.
بیان منتخب الاثرآقای صافی در مورد رجال
روایت میفرماید:
«
أمّا محمّد
بن علي بن محمد بن حاتم النوفلي المعروف بالكرماني فهو من مشايخ الصدوق، روى عنه و
كنّاه بأبي بكر مترضّيا عليه (کرمانی
از مشایخ شیخ صدوق و شیخ، نسبت به او طلب ترضی کرده است)
في الجزء الثاني الباب ۴٣ من «كمال الدين»
في ذكر من شاهد القائم × و رآه و كلّمه الحديث السادس، فهو مرضيّ موثوق به، و في
هذا الجزء الباب ۴١ ، الحديث الأول* آقای صافی مثل مامقانی و بالاتر از او،
ترضی را نشان از وثاقت میداند (چون مامقانی، ترضی را نشان
از حد اعلای حسن میداند)
«
وأمّا أحمد بن عيسى الوشّاء البغدادي
أبو العباس، و شيخه أحمد ابن طاهر القمّي فأسند إليهما الصدوق أيضا في «كمال
الدين» في الجزء الثاني باب ۴١ باب ما روي في نرجس أمّ
القائم علیهما السلام و اسمها مليكة بنت يشوعا بن قيصر الملك
(شیخ صدوق در کمال الدین از احمد بن عیسی وشاء
بغدادی و شیخ او ابن طاهر قمی، روایت مادر امام زمان
علیهما السلام و نام او را، نقل میکند )
«
و الظاهر
معرفته بحالهما و اعتماده عليهما، و ذلك لأنّه لم يرو في هذا الباب الذي هو من
الأبواب المهمّة من كتابه إلاّ حديثا واحدا، و هو ما رواه عن شيخه محمد بن علي بن
حاتم النوفلي، عن أبي العباس أحمد بن عيسى الوشّاء البغدادي، عن أحمد ابن طاهر، بل
يظهر من ذلك كمال وثاقتهما عنده، و اعتماده على صدقهما و أمانتهما»
[17](ظاهر حال این است که شیخ
صدوق، عارف به احوال این دو- احمد بن عیسی وشاء بغدادی و
شیخ او ابن طاهر قمی- میباشد و به آنها اعتماد داشته است،
زیرا شیخ صدوق در باب مهمی که مربوط به مادر امام زمان و نام او
میباشد، تنها یک حدیث آورده که همین دو نفر در رجال آن،
هستند.پس باید گفت که این دو در نزد شیخ از کمال وثاقت،
برخوردار بوده و شیخ به صداقت آنها ایمان داشته است.