مقدمهموضوع
بحث ما، راجع به ادله و روایاتی بود که دلالت بر ولادت امام زمان
# داشت.
در جلسه قبل قسمتی از روایت بیست و پنجم را از کمال الدین
بیان کردیم و اکنون باقی روایت را نقل می کنیم.
ادامه
روایت بیست و پنجم «...ثُمَّ
قَالَ يَا بَصْرِيُّ هَاتِ جَوَابَاتِ الْكُتُبِ الَّتِي مَعَكَ فَدَفَعْتُهَا
إِلَيْهِ فَقُلْتُ فِي نَفْسِي هَذِهِ بَيِّنَتَانِ بَقِيَ الْهِمْيَانُ ثُمَّ
خَرَجْتُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هُوَ يَزْفِرُ فَقَالَ لَهُ حَاجِزٌ
الْوَشَّاءُ يَا سَيِّدِي مَنِ الصَّبِيُّ لِنُقِيمَ الْحُجَّةَ عَلَيْهِ فَقَالَ
وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُهُ قَطُّ وَ لَا أَعْرِفُهُ»
پس از آن ]به من[ فرمود: «جواب
نامه هايي را كه به همراه داري به من بده!» نامهها
را به او دادم و با خود گفتم اين دو نشانه ]از
نشانههاي
امامتِ ايشان است[. و جريان انبان باقي مانده است. نزد جعفر رفتم و او را ديدم كه نفس
بلند ميكشيد!
يكي از شيعيان – به نام حاجز وشّاء- از او پرسيد اين كودك كيست، تا عليه او شكايت
كنيم و شهادت دهيم؟ جعفر گفت: به خدا سوگند هرگز او را نديده و نميشناسم»
[1]«
فَنَحْنُ جُلُوسٌ إِذْ قَدِمَ نَفَرٌ
مِنْ قُمَّ فَسَأَلُوا عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ × فَعَرَفُوا مَوْتَهُ
فَقَالُوا فَمَنْ نُعَزِّي فَأَشَارَ النَّاسُ إِلَى جَعْفَرِ بْنِ عَلِيٍّ
فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ وَ عَزَّوْهُ وَ هَنَّوْهُ وَ قَالُوا إِنَّ مَعَنَا كُتُباً
وَ مَالًا فَتَقُولُ مِمَّنِ الْكُتُبُ وَ كَمِ الْمَالُ»
[ابوالاديان
ادامه ميدهد]
: ما نشسته بوديم كه گروهي از اهل قم آمدند و از امام حسن عسكري × سراغ
گرفتند و چون از شهادت آن حضرت باخبر شدند، گفتند: به چه كسي تسليت بگوئيم؟ مردم
به جعفر اشاره كردند. آنها
بر او سلام كردند و تبريك و تسليت گفتند. سپس خطاب به جعفر گفتند: همراه ما نامهها
و اموالي است. آيا ميفرمائي كه نامهها از كيست؟ و اموال
چقدر است؟
«
فَقَامَ يَنْفُضُ أَثْوَابَهُ وَ يَقُولُ تُرِيدُونَ مِنَّا
أَنْ نَعْلَمَ الْغَيْبَ قَالَ فَخَرَجَ الْخَادِمُ فَقَالَ مَعَكُمْ كُتُبُ
فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ فُلَانٍ وَ هِمْيَانٌ فِيهِ أَلْفُ دِينَارٍ وَ عَشَرَةُ
دَنَانِيرَ مِنْهَا مَطْلِيَّةٌ فَدَفَعُوا إِلَيْهِ الْكُتُبَ وَ الْمَالَ وَ
قَالُوا الَّذِي وَجَّهَ بِكَ لِأَخْذِ ذَلِكَ هُوَ الْإِمَامُ جعفر
برآشفت و از جا برخاست و گفت: آيا
از ما علم غيب ميخواهيد؟در اين حال خدمتكار ] از
اندرون [ بيرون آمد و گفت: نامههاي
فلاني و فلاني همراه شماست ] و نام و نشاني
صاحبان نامهها
را گفت [ و نيز كيسهاي
با شماست كه در آن هزار دينار است كه نقش ده دينار زير اندود است!
آنها نامهها
و اموال را به او دادند و گفتند: آن
كه تو را براي گرفتن اينها
فرستاده، امام است.
فَدَخَلَ جَعْفَرُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَى الْمُعْتَمِدِ وَ كَشَفَ لَهُ
ذَلِكَ فَوَجَّهَ الْمُعْتَمِدُ بِخَدَمِهِ فَقَبَضُوا عَلَى صَقِيلَ الْجَارِيَةِ
فَطَالَبُوهَا بِالصَّبِيِّ فَأَنْكَرَتْهُ وَ ادَّعَتْ حَبْلًا بِهَا لِتُغَطِّيَ
حَالَ الصَّبِيِّ فَسُلِّمَتْ إِلَى ابْنِ أَبِي الشَّوَارِبِ الْقَاضِي[2] وَ بَغَتَهُمْ مَوْتُ عُبَيْدِ
اللَّهِ بْنِ يَحْيَى بْنِ خَاقَانَ[3] فَجْأَةً وَ خُرُوجُ صَاحِبِ
الزِّنْجِ بِالْبَصْرَةِ فَشُغِلُوا بِذَلِكَ عَنِ الْجَارِيَةِ فَخَرَجَتْ عَنْ
أَيْدِيهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ.»
[4]جعفر بن على
نزد معتمد خليفه رفت و موضوع را به او گزارش داد. معتمد خدام خود را فرستاد و صيقل
جاريه [مادر امام زمان × ] را گرفتند و از او
مطالبه كودك را نمودند. ولی او منكر شد و مدعى شد آبستن است، تا بدين وسيله
حال كودك را از نظر آنها مخفى سازد. صیقل جاریه را به ابن شوارب قاضى
سپردند و به ناگهان عبيد اللَّه بن يحيى بن خاقان به مرگ ناگهانی درگذشت و
صاحب الزنج در بصره شورش كرد و بدين سبب از آن كنيزك منصرف شدند و از دست آنها
گريخت وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ
رَبِّ الْعالَمِين
شخصیت جعفر
بن علی الهادی
نام جعفر در
کتب رجالی کمتر آمده است.جعفر در روایات مذموم است. روایات ائمه
اطهار
علیهم السلام، مثل روایت امام سجاد و
امام هادی و امام حسن عسکری علیهم السلام و
توقیعات امام زمان #،، حاکی از ذم
او می باشد. ما فقط یک توقیع داریم که امام # می
فرماید: «
أَمَّا سَبِيلُ عَمِّي جَعْفَرٍ وَ وُلْدِهِ فَسَبِيلُ
إِخْوَةِ يُوسُف»
[5]
(روش عمويم جعفر و فرزندانش روش برادران يوسف × است)
استفاده
ای که از این عبارت می شود این است: همان طور که
کسی نسبت به برادران یوسف بدگوئی نمی کند[ زیرا
درخواست بخشش و استغفار از پدر خویش کردند و حضرت یعقوب به آنان وعده
داد که در حقشان دعا نماید] نسبت به جعفر هم کسی بدگوئی
ننماید. البته ما در مقابل چنین توقیعی، روایات
متعددی داریم که او را مذمت کرده است. قاموس الرجال مرحوم تستری
در دو جا (ج2، ص 646 و ج12، ص114) از جعفر سخن به میان می آورد و در
جلد دوم می فرماید: «
جعفر بن علی الهادی × ،
المعروف بالکذاب»
و سپس چند روایت در مورد او نقل می کند. مرحوم تستری
روایتی را از کافی نقل می کند [البته چنین
روایتی در کافی نیامده است و در کمال الدین
شیخ صدوق ذکر شده است] که روایت این است:
«
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ
الْوَلِيدِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْفُرَاتِ قَالَ
أَخْبَرَنَا صَالِحُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ
زِيَادٍ عَنْ أُمِّهِ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَيْثَمِ
الْمَعْرُوفِ بِابْنِ سِيَابَةَ قَالَتْ كُنْتُ فِي دَارِ أَبِي الْحَسَنِ
عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيِّ ×
فِي الْوَقْتِ
الَّذِي وُلِدَ فِيهِ جَعْفَرٌ فَرَأَيْتُ أَهْلَ الدَّارِ قَدْ سُرُّوا بِهِ
فَصِرْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ × فَلَمْ أَرَهُ مَسْرُوراً بِذَلِكَ
فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي مَا لِي أَرَاكَ غَيْرَ مَسْرُورٍ بِهَذَا
الْمَوْلُودِ فَقَالَ × يَهُونُ عَلَيْكِ أَمْرُهُ فَإِنَّهُ
سَيُضِلُّ خَلْقاً كَثِيرا»
[6] فاطمه دختر
محمد بن هيثم معروف بابن سيابه گويد: در موقع تولد جعفر در خانه امام دهم × بودم،
ديدم همه اهل خانه شاد شدند. حضور امام رفتم، متوجه شدم که امام به ولادت جعفر شاد
نشده است. عرض كردم اى آقايم! چرا شما را به ولادت اين پسر شاد نمىبينم؟ فرمود:
كار او را سهل بگير، زيرا كه او خلق بسيارى را گمراه كند.
روایت
دیگری که مرحوم تستری در جلد دوم قاموس خود ذکر می کند،
روایتی است که از امام سجاد × وارد
شده است. این روایت علت لقب صادق را به امام ششم × بیان
می کند. روایت مفصل است و ما فقط شاهد در روایت را ذکر می
کنیم.
«...
فَقَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ
قَالَ إِذَا وُلِدَ ابْنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَسَمُّوهُ الصَّادِقَ فَإِنَّ الْخَامِسَ مِنْ
وُلْدِهِ الَّذِي اسْمُهُ جَعْفَرٌ يَدَّعِي الْإِمَامَةَ اجْتِرَاءً عَلَى
اللَّهِ وَ كَذِباً عَلَيْهِ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ جَعْفَرٌ الْكَذَّابُ
الْمُفْتَرِي عَلَى اللَّهِ الْمُدَّعِي لِمَا لَيْسَ لَهُ بِأَهْلٍ الْمُخَالِفُ
عَلَى أَبِيهِ وَ الْحَاسِدُ لِأَخِيهِ ذَلِكَ الَّذِي يَكْشِفُ سِرَّ اللَّهِ
عِنْدَ غَيْبَةِ وَلِيِّ اللَّهِ ثُمَّ بَكَى
عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بُكَاءً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ كَأَنِّي بِجَعْفَرٍ
الْكَذَّابِ وَ قَدْ حَمَلَ طَاغِيَةَ زَمَانِهِ عَلَى تَفْتِيشِ أَمْرِ وَلِيِّ
اللَّهِ وَ الْمُغَيَّبِ فِي حِفْظِ اللَّهِ وَ التَّوْكِيلِ بِحَرَمِ أَبِيهِ
جَهْلًا مِنْهُ بِوِلَادَتِهِ وَ حِرْصاً عَلَى قَتْلِهِ إِنْ ظَفِرَ بِهِ طَمَعاً
فِي مِيرَاثِ أَبِيهِ حَتَّى يَأْخُذَ بِغَيْرِ حَقِّهِ...»امام
سجاد × فرمود:
پدرم از پدرش مرا حديث كرد كه رسول خدا | فرموده:
«وقتى فرزندم جعفر بن محمّد بن علىّ بن حسين بن علىّ بن أبى طالب متولّد شد، نام
او را صادق گذارید كه پنجمين از فرزندان او همان كه نامش جعفر است گستاخانه
بر خدا و از سر كذب و دروغ، ادّعاى امامت مىكند. پس نام او نزد خداوند جعفر كذّاب
است. همو كه بر خدا افترا بسته و ادّعاى چيزى كه براى او نيست را مىكند، مخالف
پدر شده و بر برادرش حسد مىورزد. اين همان است كه پرده الهى را هنگام غيبت ولىّ
خدا پاره مىكند.
سپس حضرت
سجّاد ×
به
شدّت گريست. بعد فرمود: گويا جعفر كذّاب را مىبينم كه طاغى زمانش را وادار مىكند
تا در امر ولىّ اللَّه و پنهان در حفظ خدا و موكّل بر حرم پدرش را تفتيش كند. به
خاطر جهلى كه بر ولادت او دارد و حرصى كه بر قتل او دارد، اگر به او دسترسى يابد و
طمعى كه به ميراث او دارد، تا آن را به ناحقّ غصب نمايد.
[1]امام
عسکری فرزندش امام زمان × را به همه افراد نشان نمی داد و افرادی
که در نزد حضرت دارای جایگاه و عظمت بودند، موفق به این دیدار
می شدند. امام عسکری × به احمد بن اسحاق می فرماید: «فَقَالَ
يَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا كَرَامَتُكَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى حُجَجِهِ
مَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ ابْنِي هَذَا» و یا نامه ای که امام عسکری
× به احمد بن اسحاق می نویسد و می فرماید: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ إِسْحَاقَ الْقُمِّيُّ قَالَ
لَمَّا وُلِدَ الْخَلَفُ الصَّالِحُ × وَرَدَ عَنْ مَوْلَانَا أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِيٍّ × إِلَى جَدِّي أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ كِتَابٌ فَإِذَا فِيهِ مَكْتُوبٌ
بِخَطِّ يَدِهِ ع الَّذِي كَانَ تَرِدُ بِهِ التَّوْقِيعَاتُ عَلَيْهِ وَ فِيهِ وُلِدَ
لَنَا مَوْلُودٌ فَلْيَكُنْ عِنْدَكَ مَسْتُوراً وَ عَنْ جَمِيعِ النَّاسِ مَكْتُوماً
فَإِنَّا لَمْ نُظْهِرْ عَلَيْهِ إِلَّا الْأَقْرَبَ لِقَرَابَتِهِ وَ الْوَلِيَّ لِوَلَايَتِهِ
أَحْبَبْنَا إِعْلَامَكَ لِيَسُرَّكَ اللَّهُ بهُ مِثْلَ مَا سَرَّنَا بِهِ وَ السَّلَام. ( احمد بن حسن بن اسحق قمى گويد: چون خلف صالح متولد شد، از مولايم امام
حسن عسكرى × به جدم احمد بن اسحق نامهاى رسيد و به خط خود
در آن نوشته بود- همان خطى كه توقيعات با آن صادر مي شد- كه براى ما فرزندى متولد شده.
نزد تو مستور بماند و از همه مردم پنهان باشد؛ زيرا ما از آن مطلع نكنيم مگر خويشان
محرم يا دوستان صميمى. شما را بدان اعلام كرديم تا خدا تو را بدان شاد كند، چنانچه
ما را بدان شاد كرد و السلام)، پس جعفر جزء اولیاء نبود و اگر نه موفق به دیدار
امام زمان × می شد.
[2]سیر
اعلام النبلا، ابن آشوب، ج11، ص104 ابن شوارب قاضی، اگر
محمد بن عبدالملک اموی بصری باشد، متولد 150 و متوفی 244 است. ذهبی
از او بسیار تعریف می کند. وقتی بحث مخلوق بودن قرآن در زمان
متوکل رونق گرفت، متوکل همه علما و فقها را به سامرا دعوت کرد که یکی از
آن ها ابن شوارب بود. منظور روایت ابن شوارب قاضی نمی باشد، بلکه
این شخص پسری به نام حسن بن ابی الشوارب دارد که مراد روایت،
وی می باشد. او وقتی قضاوت را به عهده گرفت (طبق بیان ذهبی)،
پدر از کار فرزند خود در اندیشه شد و گفت که می ترسم به وسیله شغلت
وارد دوزخ گردی. فرزندانی از ابن شوارب قضاوت می کردند که یکی
از آن ها همین فرزندش است که متوفی 261 است. پس منظور روایت حسن
بن ابی الشوارب است.
[3].عبید الله بن یحیی بن خاقان در ابتدا وزیر
متوکل و سپس وزیر معتمد بود. مشکلاتی برایش پیش آمد. او را
به مدت 5 سال تبعید کردند و بالاخره در سال 263 در گذشت. (برای اطلاع بیشتر
به بحارالانوار، ج 50، ص 329 مراجعه نمایید.).
[4]کمال
الدین، الشیخ صدوق، ج2، ص475.
[5]کمال الدین و النعمه، . الشیخ صدوق، ج2، ص484
[6]کمال
الدین و النعمه، . الشیخ
صدوق، ج1، ص321