درس مهدویت استاد نجم‌الدین طبسی

92/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مهدویت/ بررسی ادله و روایات / ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه)

 

مقدمه

بحث ما راجع به بررسی ادله و روایات ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) است. روایت اول، روایتی بود که از امام عسکری (علیه السلام) نقل شد. روایت دوم؛ روایاتی است که حضرت حکیمه (علیها السلام) در این باره نقل می کند.

بیانی در مورد حضرت حکیمه (ع)

گویا، بعضی در اصل وجود دختری از امام جواد (علیه السلام) به نام حضرت حکیمه (علیها السلام) و بعضی هم، در اعتبار ایشان، تردید دارند. به گمانم در اصل نسبت دختری از امام جواد (علیه السلام) بنام حکیمه (علیها السلام)، هیچ تردیدی نمی باشد. اکنون کلام بزرگان را در این مورد، بررسی می کنیم.

بیان شیخ مفید در ارشاد

ظاهرا مرحوم شیخ مفید در ارشاد، با بیان دو دختر به نام‌های فاطمه و امامه برای امام جواد (علیه السلام) و عدم ذکر حکیمه (علیها السلام) به عنوان دختر امام جواد (علیه السلام) تاملی در این موضوع کرده‌اند. ایشان در ارشاد می فرماید: «وَ خَلَّفَ بَعْدَهُ مِنَ الْوُلْدِ عَلِيّاً ابْنَهُ الْإِمَامَ مِنْ بَعْدِهِ وَ مُوسَى وَ فَاطِمَةَ وَ أُمَامَةَ ابْنَتَيْهِ وَ لَمْ يُخَلِّفْ ذَكَراً غَيْرَ مَنْ سَمَّيْنَاه».[1]

بررسی عدم ذکر حکیمه در بیان شیخ مفید

چنین مطلبی از جهات مختلف قابل بررسی است :

1. شیخ مفید در جای دیگر از کتاب ارشاد، مطلبی را بر خلاف این موضوع نقل کرده و روایتی را بیان می دارند که تصریح در داشتن دختری بنام حکیمه (علیه السلام) برای امام جواد (علیه السلام) دارد. اما روایت : «أَخْبَرَنِي أَبُو الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ‌ حَدَّثَتْنِي حَكِيمَةُ بِنْتُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ هِيَ عَمَّةُ الْحَسَنِ (علیه السلام) أَنَّهَا رَأَتِ الْقَائِمَ (علیه السلام) لَيْلَةَ مَوْلِدِهِ وَ بَعْدَ ذَلِك‌»،[2] پس، ادعای در دو دختر بنام فاطمه و امامه برای امام جواد (علیه السلام) از جانب شیخ مفید، صحیح نمی باشد./ مگر اين‌كه بگوئيم: مگر اين‌كه بگوييم: حصر ذكور است نه اناث/

2. ظاهرا شیخ مفید و هرکسی که چنین حصری را بیان کرده، به استناد قول ابو عبدالله حارثی است و شیخ مفید هم حرف حارثی را نقل کرده است. (باید اعتبار این شخص مشخص گردد.)

3. شیخ مفید یکی از وجوه طائفه هستند ولی معنایش این نیست که کلام ایشان قول فصل باشد و از طرفي، دیگر بزرگان ما سخنی بر خلاف چنین ادعایی دارند. ابن شهر آشوب در مناقب خود، می فرماید:

«قَالَ ابْنُ بَابَوَيْهِ سَمَّ الْمُعْتَصِمُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام) وَ أَوْلَادُهُ عَلِيٌّ الْإِمَامُ وَ مُوسَى وَ حَكِيمَةُ وَ خَدِيجَةُ وَ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحَارِثِيُّ خَلَّفَ فَاطِمَةَ وَ أُمَامَةَ فَقَطْ وَ قَدْ كَانَ زَوَّجَهُ الْمَأْمُونُ ابْنَتَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْهَا وَلَدٌ»[3]

علامه مجلسی هم در بحارالانوار جلد 50، صفحه 8 همین مطلب را از مناقب نقل می کند.

بیان مرحوم مدرس خاتون‌آبادي در جنات الخلود

صاحب کتاب جنات الخلود - معاصر مرحوم مجلسی - نقل می کند که دو پسر و سه دختر برای امام جواد (علیه السلام) وجود دارد هر چند قول حارثی را همان قول اصح می داند. بنابراین بودن دختری بنام حکیمه برای امام جواد (علیه السلام) نقل شده و نفی نشده است.

بیان صاحب الهدایه الکبری

حسین بن حمدان در الهدایه الکبری می فرماید:

«قَالا لِي أَبُو مُحَمَّدٍ أَبُوهُ وَ كَفِيلُهُ‌ حَكِيمَةُ أُخْتُ أَبِي الْحَسَنِ وَ هِيَ الْعَمَّة»[4]

پس ایشان تصریح دارد که حکیمه (علیها السلام) دختر امام جواد (علیه السلام) است.

بیان طبری در دلائل الامامه

طبری شیعی در کتاب دلائل الامامه خود در مورد فرزندان امام جواد می فرماید:

«ذِكْرُ وُلْدِهِ (علیه السلام): أبو الحسن عليّ بن محمّد العسكري الإمام (علیه السلام) و موسى و من البنات: خديجة، و حكيمة و أمّ كلثوم»[5]

بیان طبرسی در تاج الموالید

«الفصل الخامس: في عدد أولاده‌: و كان لأبي (علیه السلام) من الأولاد: عليّ الإمام (علیه السلام) و موسى، و لم يخلف ذكرا غيرهما، و من البنات: حكيمة و خديجة، و أم كلثوم و يقال (علیها السلام) مشعر به تضعیف است) أنّ له من البنات غير من ذكرناه، فاطمة، و امامة»[6]

پس طبق ادعای بعضی، این گونه نیست که در تاریخ دختری بنام حکیمه فرزند امام جواد (علیه السلام)، ثابت نباشد.

وثاقت حضرت حکیمه

جلسه قبل مطالبی در مورد وثاقت حضرت حکیمه (علیها السلام) از علامه مجلسی و دیگران نقل شد. اما اینکه چرا در کتاب های قدما، از وثاقت حضرت حکیمه سخنی به میان نیامده است، گفتیم که ایشان شأنش اجل از این است که بخواهیم در مورد وثاقتش صحبت کنیم. آن بانو، شرفِ عظیم را نائل شده و آن شرفیابی به محضر حضرت بقیه الله است. افرادی مثل ایشان یا حضرت ابوالفضل (علیه السلام) یا زینب کبری (علیها السلام) شأنشان اجل از این است که نیاز به وثاقت داشته باشند. البته همه کتب قدما هم به دست ما نرسیده است تا بگوییم در این زمینه بحث نشده است.

روايت دوم

متن روايت حضرت حکیمه (علیها السلام) (طريق اول)

حضرت حکیمه جریان ولادت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را نقل می کند و این جریان در کتاب‌ها به چند طریق از ایشان، نقل شده است. در جلسه قبل، سند روایت حضرت حکیمه (علیها السلام) به نقل ازشیخ صدوق در کمال الدین را ذکر کردیم و گفتیم که آن بانوی مکرمه، شاهد ولادت حضرت بقیه الله (علیه السلام) بوده‌اند. اکنون متن روایت را نقل می کنیم:

«قَالَتْ بَعَثَ إِلَيَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السلام) فَقَالَ يَا عَمَّةُ اجْعَلِي إِفْطَارَكِ هَذِهِ اللَّيْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَيْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى سَيُظْهِرُ فِي هَذِهِ اللَّيْلَةِ الْحُجَّةَ وَ هُوَ حُجَّتُهُ فِي أَرْضِهِ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهُ وَ مَنْ أُمُّهُ قَالَ لِي نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ جَعَلَنِي اللَّهُ فِدَاكَ مَا بِهَا أَثَرٌ فَقَالَ هُوَ مَا أَقُولُ لَكِ قَالَتْ فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّي وَ قَالَتْ لِي يَا سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةَ أَهْلِي كَيْفَ أَمْسَيْتِ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتِ سَيِّدَتِي وَ سَيِّدَةُ أَهْلِي قَالَتْ فَأَنْكَرَتْ قَوْلِي وَ قَالَتْ مَا هَذَا يَا عَمَّةُ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا يَا بُنَيَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَهَبُ لَكِ فِي لَيْلَتِكِ هَذِهِ غُلَاماً سَيِّداً فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ قَالَتْ فَخَجِلَتْ وَ اسْتَحْيَتْ»

حكيمه دختر امام جواد (ع)گويد: امام حسن عسكرى (علیه السلام) مرا به نزد خود فراخواند و فرمود: اى عمّه! امشب افطار نزد ما باش كه شب نيمه شعبان‌ است و خداى تعالى امشب حجّت خود را كه حجّت او در روى زمين است ظاهر سازد. گويد: گفتم: مادر او كيست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فداى شما شوم اثرى در او نيست، فرمود: همين است كه به تو مى‌گويم. گويد: آمدم و چون سلام كردم و نشستم نرجس آمد كفش مرا بردارد و گفت: اى بانوى من و بانوى خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوى من و بانوى خاندان من هستى، گويد: از كلام من ناخرسند شد و گفت: اى عمّه جان! اين چه فرمايشى است؟ گويد: بدو گفتم: اى دختر جان! خداى تعالى امشب به تو فرزندى عطا فرمايد كه در دنيا و آخرت آقاست. نرجس خجالت كشيد و حيا نمود.

فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَ أَخَذْتُ مَضْجَعِي فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِي وَ هِيَ نَائِمَةٌ لَيْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَ هِيَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَ نَامَتْ

حكيمه گويد: پس از نماز عشاء، افطار كردم و در بستر خود آرميدم. در دل شب براي ادايِ نماز ]شب[ برخاستم و آن را به جاي آوردم. نرجس خوابيده بود بدون آنكه اثري از وضع حمل در او ديده شود. پس از انجام تعقيبات ]نماز[ خوابيدم. سپس هراسان بيدار شدم. او (نرجس) همچنان خواب بود. لحظاتي بعد برخاست و نماز] شب[ گزارد و دوباره خوابيد.

قَالَتْ حَكِيمَةُ وَ خَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ كَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَ هِيَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِي الشُّكُوكُ فَصَاحَ بي‌أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام)مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ لَا تَعْجَلِي يَا عَمَّةُ فَهَاكِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَ قَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَ يس فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَيْهَا فَقُلْتُ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْكِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا أَ تَحِسِّينَ شَيْئاً قَالَتْ نَعَمْ يَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا اجْمَعِي نَفْسَكِ وَ اجْمَعِي قَلْبَكِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَكِ قَالَتْ فَأَخَذَتْنِي فَتْرَةٌ وَ أَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَيِّدِي فَكَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ ع سَاجِداً يَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَيَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِيفٌ مُتَنَظِّفٌ

حكيمه ادامه مي‌دهد: از اتاق خارج شدم و در جستجوي فجر به آسمان نگريستم. ديدم كه فجر اول دميده همانند دُم گرگ يا روباه يعني عمودي بود نه افقي ولي نرجس همچنان خوابيده بود. شكي بر دلم عارض شد، ناگاه امام عسكري (علیه السلام) از جايگاه خود ندا برآورد: اي عمّه شتاب مكن، امر ]ولادت[ نزديك است. حكيمه گويد: نشستم و سوره‌هاي «حم سجده» و «يس» را تلاوت كردم. در اين ميان نرجس، پريشان حال از خواب بيدار شد. به سرعت نزد او رفتم و گفتم: [نام خدا بر تو باد – کنایه از دور بودن بلا می باشد] آيا چيزي احساس مي‌كني؟ او پاسخ داد: آري ‌اي عمّه،‌ گفتم: بر خود مسلّط باش و آرامش قلبي‌ات را حفظ كن كه اين همان است كه با تو گفتم. حكيمه گويد: من و نرجس را ضعفي فرا گرفت. پس به صداي سرورم به خود آمدم و پوشش را از روي او برداشتم، حضرتش را در حال سجده ديدم! در آغوشش گرفتم ديدم پاك و پاكيزه است.

فَصَاحَ بي‌أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام) هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي يَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَيْهِ فَوَضَعَ يَدَيْهِ تَحْتَ أَلْيَتَيْهِ وَ ظَهْرِهِ وَ وَضَعَ قَدَمَيْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ وَ أَمَرَّ يَدَهُ عَلَى عَيْنَيْهِ وَ سَمْعِهِ وَ مَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و‌آله) ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ (علیه السلام) إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ ثُمَّ أَحْجَمَ

در اين هنگام امام عسكري (علیه السلام) ندايم داد: ‌اي عمّه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وى بردم و او دو كف دستش را گشود و فرزند را در ميان آن قرار داد و دو پاى او را بر سينه خود نهاد سپس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وى كشيد، سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى، كودك[7] لب به سخن گشود و فرمود: «اشهد اَن لا اِلهَ الّا الله وحدَهُ لا شريكَ‌ لَه و اَشْهدُ اَنّ محمّداَ‌ رسولُ الله».سپس بر اميرمومنان (علیه السلام) و ساير امامان (علیهم السلام) درود فرستاد تا به نام پدر رسيد، نام پدر را كه بر زبان ‌آورد، سكوت نمود.

ثُمَّ قَالَ أَبُو مُحَمَّدٍ (علیه السلام) يَا عَمَّةُ اذْهَبِي بِهِ إِلَى أُمِّهِ لِيُسَلِّمَ عَلَيْهَا وَ أْتِينِي بِهِ فَذَهَبْتُ بِهِ فَسَلَّمَ عَلَيْهَا وَ رَدَدْتُهُ فَوَضَعْتُهُ فِي الْمَجْلِسِ ثُمَّ قَالَ يَا عَمَّةُ إِذَا كَانَ يَوْمُ السَّابِعِ فَأْتِينَا قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا أَصْبَحْتُ جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ (علیه السلام) وَ كَشَفْتُ السِّتْرَ لِأَتَفَقَّدَ سَيِّدِي (علیه السلام) فَلَمْ أَرَهُ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا فَعَلَ سَيِّدِي فَقَالَ يَا عَمَّةُ اسْتَوْدَعْنَاهُ الَّذِي اسْتَوْدَعَتْهُ أُمُّ مُوسَى (علیه السلام)

سپس ابو محمّد (علیه السلام)فرمود: اى عمّه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند آنگاه به نزد من آور، پس او را بردم و بر مادر سلام كرد و او را بازگردانيده و در مجلس نهادم سپس فرمود: اى عمّه! چون روز هفتم فرا رسيد نزد ما بيا. حكيمه گويد: چون صبح شد آمدم تا بر ابو محمّد سلام كنم و پرده را كنار زدم تا از سرورم تفقّدى كنم و او را نديدم، گفتم: فداى شما شوم، سرورم چه مى‌شد؟ فرمود: اى عمّه! او را به آن كسى سپردم كه مادر موسى، موسى را به وى سپرد.

قَالَتْ حَكِيمَةُ فَلَمَّا كَانَ فِي الْيَوْمِ السَّابِعِ جِئْتُ فَسَلَّمْتُ وَ جَلَسْتُ فَقَالَ هَلُمِّي إِلَيَّ ابْنِي فَجِئْتُ بِسَيِّدِي (علیه السلام) وَ هُوَ فِي الْخِرْقَةِ فَفَعَلَ بِهِ كَفَعْلَتِهِ الْأُولَى ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِي فِيهِ كَأَنَّهُ يُغَذِّيهِ لَبَناً أَوْ عَسَلًا ثُمَّ قَالَ تَكَلَّمْ يَا بُنَيَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ ثَنَّى بِالصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ حَتَّى وَقَفَ عَلَى أَبِيهِ (علیه السلام) ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ بسم الله الرحمن الرحيم وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِينَ وَ نُمَكِّنَ‌ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما كانُوا يَحْذَرُونَ قَالَ مُوسَى فَسَأَلْتُ عُقْبَةَ الْخَادِمَ عَنْ هَذِهِ فَقَالَتْ صَدَقَتْ حَكِيمَة»[8]

حكيمه گويد: چون روز هفتم فرا رسيد آمدم و سلام كردم و نشستم فرمود: فرزندم را به نزد من آور! و من سرورم را آوردم و او در خرقه‌اى بود و با او همان انجام داد كه اوّل بار انجام داده بود، سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گويا شير و عسل به وى مى‌داد، سپس فرمود: اى فرزندم! سخن گوى! و او گفت: أشهد أن لا إله إلّا اللَّه‌ و درود بر حضرت محمّد (صلی الله علیه و‌آله) و امير المؤمنين (علیه السلام) و ائمّه طاهرين (علیهم السلام) فرستاد و تا آنكه به نام پدر بزرگوارش رسيد، سپس اين آيه را تلاوت نمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ و ما اراده مى‌كنيم كه بر مستضعفان زمين منّت نهاده و آنان را ائمّه و وارثين قرار دهيم و آنان‌ را متمكّن در زمين ساخته و به فرعون و هامان و لشكريان آنها آنچه كه از آن برحذر بودند بنمايانيم.

موسى بن محمّد (علیه السلام) راوى اين روايت) گويد: از عقبه خادم از اين قضيّه پرسش كردم، گفت: حكيمه راست گفته است.


[1] 1. شیخ مفید، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‌2، ص295.
[2] 2. همان، ج‌2، ص351.
[3] 1. ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب (ع)، ج‌4، ص380 ( یکی از فضلای معاصر در جلسه می فرماید که چه بسا، حکیمه لقب باشد. اگر این مطلب ثابت شود دیگر مشکلی نیست چون در روایات ممکن است به عنوان لقب وارد شده است؛ هرچند این بیان فقط صرف احتمال است.).
[4] 2. الهداية الكبرى‌، خصيبى، حسين بن حمدان، ‌ ص387.
[5] 1. طبری، دلائل الإمامة، ص397.
[6] . طبرسی، تاج المواليد، ص102.
[7] . اگر ما فضائل اهل بیت – مثل سخن گفتن حضرت در کودکی- را بگوییم سلفی ها بلافاصله تکذیب می کنند؛ در حالی که خودشان مثل ابن حزم قائلند که فلانی در هنگام ولادت به پرندگان کیش می گفت . صاحب کتاب الامامه و السیاسه از دینوری می گوید که این ها مشکل‌شان با کیست؟ با روافض است یا با امیرالمومنین؟! چرا فضائل حضرت را انکار می کنند؟ و.
[8] 1. شیخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ج‌2، ص، 425.