روايت مفصلي را كه در اين چند جلسه
مطرح كرديم و هنوز هم ادامه دارد، در رابطه با رجعت نبيمكرم
و حضرات معصومين: و حدود فعاليت و نقش آنها ميباشد.
اين روايت را از دو كتاب بحار الانوار و مختصر البصائر نقل كرديم. اصل اين روايت
در كتاب هداية الكبري، تأليف حسين بن حمدان خصيبى يا حضيني (متوفي: 334 ق) است،
به همين جهت در ابتدا به بررسي مولِف كتاب مذكور ميپردازيم.
سند روايت:
«حَدَّثَنِي الْأَخُ
الصَّالِحُ الرَّشِيدُ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ
الْمَطَارَآبَادِيُّ أَنَّهُ وَجَدَ بِخَطِّ أَبِيهِ الرَّجُلِ الصَّالِحِ
إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَسِّنٍ هَذَا الْحَدِيثَ الْآتِيَ ذِكْرُهُ وَ أَرَانِي
خَطَّهُ وَ كَتَبْتُهُ مِنْهُ، وَ صُورَتُهُ ؛ الْحُسَيْنُ بْنُ حَمْدَانَ، عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ وَ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِيَّيْنِ،
عَنْ أَبِي شُعَيْبٍ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْفُرَاتِ، عَنْ
مُحَمَّدِ بْنِ الْمُفَضَّلِ، عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، قَالَ: سَأَلْتُ
سَيِّدِيَ الصَّادِقَ...»بررسي اعتبار مولِف كتاب الهداية الكبري ظاهرا آقاي حسين بن حمدان خصيبي جزء
تضعيفشدهگان
است.از قدما تا كنون جز صاحب اعيان الشيعه، كسي از ايشان دفاع نكرده است.
· آقاي مامقاني (ره) در تنقيح المقال
[1]
در ابتدا نام او را مطرح ميكند: الحسين بن حمدان الخصيبي،الحضيني الحنبلائي،
جنبلائي؛ جنبلا يك شهر كوچك بين واسط و كوفه است.
· شيخ در فهرست نسبت به او گفته است: الحسين بن حمدان بن الخصيب، له
كتاب أسماء النبي صلى الله عليه وآله والأئمة عليهم السلام، ولي مدح و ذمي نسبت به
او نكرده است.
· نجاشي در مورد او ميگويد: " الحسين
بن حمدان الخصيبي (الحصيني) الجنبلائي، أبو عبد الله، كان فاسد المذهب. له كتب،
منها: كتاب الاخوان، كتاب المسائل. كتاب تاريخ الأئمة، كتاب الرسالة تخليط
[2]· ابن الغضائري به نقل قهپايي در مجمع الرجال، ميگويد:
كذاب، فاسد المذهب، صاحب مقالة ملعونة،
لا يلتفت إليه
البته بنده كرارا عرض كردهام
كه ما به كتاب ابن الغضائري اعتماد نداريم (البته خود غضائري از بزرگان ماست ولي
كتابي كه به او نسبت داده ميشود، ثابت نيست)
· مرحوم علامه حلي، در خلاصةالاقوال(ص217)، نام او را در بخش دوم
كتاب خود كه مربوط به ضعفاست، ميآورد.(بخش
اول كتاب مربوط به عدول است).
· ابن داوود، در بخش دوم كتاب خود نام ايشان را ذكر ميكند
و بيان نجاشي را در مورد ايشان، ذكر ميكند.
· مرحوم مجلسي 1دركتاب رجالياش
در وجيزه، حسين بن حمدان را تضعيف كرده و در كتاب الحاوي، ايشان را جزء ضعفا
آورده است. مرحوم مجلسي در پاورقي الحاوي، مطلبي را نقل ميكند
كه حسين بن حمدان جزء مشايخ اجازه است و شيخ اجازه بودن، اشاره به وثاقت ايشان
دارد.
· مرحوم آقاي مامقاني – با داشتن سعه مشرب در توثيق – توثيق حسين بن
حمدان را نميپذيرد و ميگويد
كه شيخ اجازه بودن به معناي اصلي است كه در برابر دليل – تصريح نجاشي بر ضعف –
مقاومت نميكند.الاصل دليلٌ حيثُ لا دليل، پس در نتيجه، حسين بن حمدان ضعيف است
· ولد مرحوم مامقاني در پاورقي، حرف
پدر را تأييد ميكند و ميفرمايد: بعد از اينكه نجاشي تصريح دارد كه خصيبي، مشكل
اعتقادي دارد و از طرفي كتابش، رسالة تخليط است و بر ضعف او دليل اقامه شده است و
از طرفي، كسي هم او را تقويت نكرده است، پس چارهاي نيست كه به ضعف او حكم كنيم.
· مرحوم شوشتري [تستري] در قاموس الرجال
[3]
بعد از نقل حرفهاي مامقاني، ميگويد:
حسين بن حمدان جزء فرماندهان نيروهاي عباسي بوده كه بنا داشتند در كودتايي[296 ق]،
مقتدر عباسي را از تخت به زير كشيده و معتز عباسي را جانشين او نمايند، هر چند
موفق به اين كار نشدند.
مرحوم شوشتري، بياني را از جزري هم در
مورد حسين بن حمدان نقل ميكند كه جزري ميگويد: اين حادثه (كودتا) خيلي تعجبآور
است چون حسين بن حمدان از شيعياني است كه به اميرالمؤمنين علیهالسلام تمايل
و ارادت دارد ولي با اين حال در كودتائي شركت ميكند
كه به نفع معتز عباسي ناصبي است،. معتزي كه غلو در نصب دارد(كامل ابن أثير، ج8)
نتيجه:
دليل بر ضعف موجود است و چنين دليلي
هم، معارض ندارد (چون دليلي نيست)،پس ضعف حسين بن حمدان، ثابت است. لذا اگر اين
روايت تنها ناقلش، حسين بن حمدان باشد، مشكل سندي دارد.
مقدمه كتاب الهدايهالكبريدر مقدمه الهدايه الكبري، بحث مفصلي
نسبت به توثيق حسين بن حمدان نقل شده است. صاحب مقدمه (كه نامش معلوم نيست)، عبارتهائي
را از صاحب اعيان الشيعه در مدح خصيبي نقل ميكند:
«
و في أعيان الشيعة للعلّامة الكبير المجتهد، و المؤرخ و الأديب و
الكاتب الإمامي السيد محسن الأمين العاملي (طيّب اللّه ثراه) ترجمة للخصيبي مفادها
امتداحه و الثناء عليه،(آقاي سيد محسن امين در ترجمهي خصيبي مطالبي دارد كه مفادش مدح و ثناي خصيبي است.)و على أنه من علماء الإمامية و كل ما
نسب إليه من معاصريه و غيرهم لا أصل له و لا صحة (خصيبي از علماي شيعه است و آنچه
كه معاصرين خصيبي و ديگران به او نسبت دادهاند[ از قبيل: فاسد
المذهب، كذاب و...] صحت ندارد و بيپايه
است)
استاد: اين حرف عجيب است، نجاشي از
معاصرين خصيبي است، پس گفتههاي
او بياساس
است! ما اگر اينگونه نسبت به نجاشي رفتار كنيم ديگر سنگ روي سنگ نميايستد.نجاشي
نسبت به ديگران هم[ تخليط و فاسد المذهب و...] گفته، پس آنها
را هم ناديده بگيريم.
و انما كان طاهر السريرة و
الجيب، و صحيح العقيدة، كما أن السيد الأمين (رحمه اللّه و قدّس سره) أورد في
كتابه أعيان الشيعة أقوال العلماء فيه و ردّ على المتحاملين عليه ردا جميلا، كابن
الغضائري و النجاشي و صاحب الخلاصة، و يقول السيد الأمين العاملي (قدّس سره)،[دليل اينكه خصيبي وثاقت دارد اين است
كه] انسان پاك و معتقدي است همانگونه سيد امين در اعيان الشيعه، افرادي مثل نجاشي،
ابن غضائري و علامه حلي را كه به خصيبي هجمه بردهاند،
رد كرده است
لو صحّ ما زعموا و ما
ذهبوا إليه و نسبوه له لما كان الأمير سيف الدولة المعروف و المشهور بصحة عقيدته
الإسلامية و ولائه للعترة الطاهرة و آل البيت (سلام اللّه عليهم) صلّى عليه و
ائتمّ به.اگر حرفهاي
كساني كه خصيبي را رد كردهاند،
صحيح باشد پس نبايد امير سيف الدوله كه معروف به سلامت اعتقاد و ولايتمداري
بوده، در نماز به خصيبي اقتدا كرده باشد.(دليل وثاقت: اقتدا كردن)
و في رواية التلعكبري على
انه أجيز منه لما عرف عنه من الوثاقة و الصدق بين خواص عصره،
[4]اضافه بر اين؛ خصيبي شيخِ اجازهافرادي
مثل تلعكبري بوده است كه اين نشان از معروفيت و وثاقت خصيبي است.
بيان
اعيان الشيعه در مورد خصيبي
«الحسين بن حمدان بن خصيب
الخصيبي أو الحضيني الجنبلائي أبو عبد الله.. توفي في ربيع الأول سنة 358... أقوال
العلماء فيه:... وذكر النجاشي أنه خلط وصنف في مذهب النصيرية (از غلات بوده)
واحتج لهم (مباني غلات را تقويت ميكرده) قال وكان يقول بالتناسخ والحلول (قائل به
تناسخ و حلول بوده است) ومن الغرائب في هذا الكلام قوله وصنف في مذهب النصيرية
واحتج لهم فان ظاهره نسبة ذلك إلى قول النجاشي وهو كذب عليه صريح لما سمعت من
كلامه الذي ليس لذلك فيه عين ولا اثر(اين حرفها را به نجاشي نسبت ميدهنددر حاليكه بر او دروغ ميبندند) وليس ذلك كلاما مستأنفا لقوله بعده قال وكان يقول بالتناسخ
والحلول مع أنه كذب في نفسه سواء أنسب إلى النجاشي أم لا وما كان سيف الدولة ليأتم
به وهو يقول بذلك (چگونه سيف الدوله به او اقتدا ميكند در حالي كه او قائل به
تناسخ است) ولا غرابة في افتراء هؤلاء النسب الباطلة إلى العلماء فقد قال صاحب
الشذرات أنه شهد بدمشق على الشيخ محمد بن مكي العاملي وهو من أعاظم العلماء
العاملين بانحلال العقيدة واعتقاد مذهب النصيرية واستحلال الخمر الصرف وغير ذلك من
القبائح فقتل...» [5]نتيجه آخراستناد ما به حرف نجاشي است و صِرف شيخ
اجازه بودن كفايت نميكند، چون اصلي است كه در برابر دليل نجاشي تاب مقاومت
ندارد.پس حسين بن حمدان جزء ضعفاست.
رجوع به روايت گفتيم كه بعيد است يك روايت باشد، چه
بسا تلفيق از چند روايت باشد چون حدود 50 صفحه است و از طرفي روايت به گونهاي
است كه سير منظمي در آن رعايت نشده است (مبتلا به تخليط). مثلا رجعت را بيان كرده
و بعد آن، دوباره از ظهور و يا رجعتهاي
مكررصحبت ميكند.
حد دلالت روايت اين روايت شكوائيههاي
حضرات معصومين را نقل ميكند
كه در دوران رجعت براي پيامبر صلیالله علیه و آله وسلم بازگو ميكنند،
پس اصل رجعت ائمه: را ميتوان از اين روايت استفاده كرد. حد دلالت روايت، همين مقدار
است. طبق اين روايت نميتوان
حاكميت ائمه: را در دوران رجعت ثابت نمود. تنها جملهاي
كه در اين روايت ميتواند كنايه از حاكميت پيامبر و على علیهالسلام (فقط
اين دو بزرگوار) باشد اين جمله است:
«لَا بُدَّ أَنْ يَطَئَانِ
الْأَرْضَ،اي وَ اللَّهِ حَتَّى مَا وَرَاءَ الْقَافِ،اي وَ اللَّهِ وَ
مَا فِي الظُّلُمَاتِ، وَ مَا فِي قَعْرِ الْبِحَارِ، حَتَّى لَا يَبْقَى مَوْضِعُ
قَدَمٍ إِلَّا وَطِئَاهُ، وَ أَقَامَا فِيهِ الدِّينَ الْوَاجِبَ لِلَّهِ تَعَالَى
پيامبر و على علیهالسلام، حتما
ميبايد قدم روى زمين بگذارند آرى بخدا آنها همه جا حتى به پشت كوه قاف و ظلمات و
قعر درياها هم ميروند تا آنجا كه جايى نمىماند جز اينكه پيغمبر و على 8 رفته و آثار
واجب دين خدا را در آنجا برپا ميدارند.
نتيجه: اينكه اگر اين روايت را هم در
حاكميت اميرالمومنين علیهالسلام بپذيريم، جمعا، دو يا سه روايت است كه در
اين زمينه وارد شده است.
بيان شكايتهاي حضرات معصومين : در روايت
شِكوَهها از حضرت زهرا علیها
السلام شروع ميشود و سپس ائمه: ديگر براي پيامبر بازگو ميكنند.
«
ثُمَّ تَبْتَدِئُ
فَاطِمَةُ علیها السلام وَ تَشْكُو مَا نَالَهَا مِنْ أَبِي بَكْرٍ وَ
عُمَرَ وَ أَخْذِ فَدَكَ مِنْهَا وَ مَشْيِهَا إِلَيْهِ فِي مَجْمَعٍ مِنَ
الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ خِطَابِهَا لَهُ فِي أَمْرِ فَدَكَ وَ مَا
رَدَّ عَلَيْهَا مِنْ قَوْلِهِ إِنَّ الْأَنْبِيَاءَ لَا تُورَثُ وَ احْتِجَاجِهَا
بِقَوْلِ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى علیهالسلام وَ قِصَّةِ دَاوُدَ وَ
سُلَيْمَانَ علیهالسلام وَ قَوْلِ عُمَرَ هَاتِي صَحِيفَتَكِ الَّتِي
ذَكَرْتِ أَنَّ أَبَاكِ كَتَبَهَا لَكِ وَ إِخْرَاجِهَا الصَّحِيفَةَ وَ أَخْذِهِ
إِيَّاهَا مِنْهَا وَ نَشْرِهِ لَهَا عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ
الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ سَائِرِ الْعَرَبِ وَ تَفْلِهِ فِيهَا وَ
تَمْزِيقِهِ إِيَّاهَا وَ بُكَائِهَا وَ رُجُوعِهَا إِلَى قَبْرِ أَبِيهَا رَسُولِ
اللَّهِ صلیالله علیه و آله وسلم بَاكِيَةً حَزِينَةً تَمْشِي عَلَى
الرَّمْضَاءِ قَدْ أَقْلَقَتْهَا وَ اسْتِغَاثَتِهَا بِاللَّهِ وَ بِأَبِيهَا
رَسُولِ اللَّهِ صلیالله علیه و آله وسلم ...»[6]آنگاه فاطمه زهراء علیها
السلام مىآيد و از ظلم اولى و دومى و غصب فدك ملك خود توسط آنها، و رفتن بهميان
مهاجرين و انصار و ايراد خطبهاش در خصوص غصب فدك، و جوابى كه خليفه در رد او گفت
- كه: پيغمبران ارث نمىگذارند، و استدلال زهرا بهگفته زكريا و يحيى و داستان
داود و سليمان و اينكه دومى بهاو گفت: آن طومارى را كه پدرت براى تو نوشت بمن
نشان بده و او در آورد و نشان داد و او آن را گرفته پيش روى قريش و مهاجرين و
انصار و سايرين پاره كرد و گريستن زهرا علیها السلام و برگشتن بطرف قبر
پدرش رسول خدا صلیالله علیه و آله وسلم در حالى كه ميگريست و
محزون بود و بخداوند و پدرش پيغمبر صلیالله علیه و آله وسلم پناه
آورده...