مقدمه بحث ما راجع به بررسي رواياتي است كه
نقش پيامبر اكرم و ائمه: را در رجعت بيان مينمايد.
طبق بعضي از روايات، ابليس و اعوان او بهدست پيامبر اكرم و يا
اميرالمؤمنين علیهالسلام كشته ميشوند كه ظاهراً يك يا
دو روايت بيشتر نبود و مفاد عمدهي
روايات اين است كه شيطان در زمان قيام امام زمان علیهالسلام و بدست ايشان
كشته ميشود
و روايات متعددي در اين زمينه وارد شده كه آنها
را نقل كرديم و اكنون يك روايت باقي مانده ي ديگر را نقل ميكنيم
كه در اين صورت ظاهرا تتبع كاملي صورت گرفته و ميتوان
ادعا كرد كه استقصا كاملي در اين زمينه داشتهايم.
بعد از نقل روايت، نظر مفسرين شيعه و سني را در مورد يوم وقت المعلوم جستجو كرده و
در آخر جمع بندي نهايي را بيان خواهيم كرد.
روايت هشتم«
وَ أَخْبَرَنِي أَبُو الْحُسَيْنِ مُحَمَّدُ بْنُ هَارُونَ بْنِ
مُوسَى، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ
مُحَمَّدٍ النَّهَاوَنْدِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ
عَبْدِ الْكَرِيمِ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ
الصَّلْتِ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ
الْخَيَّاطُ عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ
علیهالسلام قَالَ: إِذَا قَامَ الْقَائِمُ اسْتَنْزَلَ الْمُؤْمِنُ
الطَّيْرَ مِنَ الْهَوَاءِ، فَيَذْبَحُهُ، فَيَشْوِيهِ، وَ يَأْكُلُ لَحْمَهُ، وَ
لَا يَكْسِرُ عَظْمَهُ، ثُمَّ يَقُولُ لَهُ: احْيَ بِإِذْنِ اللَّهِ. فَيَحْيَا وَ
يَطِيرُ؛ وَ كَذَلِكَ الظِّبَاءُ مِنَ الصَّحَارِي وَ يَكُونُ ضَوْءُ الْبِلَادِ
نُورَهُ وَ لَا يَحْتَاجُونَ إِلَى شَمْسٍ وَ لَا قَمَرٍ، وَ لَا يَكُونُ عَلَى
وَجْهِ الْأَرْضِ مُؤْذٍ، وَ لَا شَرٌّ، وَ لَا إِثْمٌ وَ لَا فَسَادٌ أَصْلًا،
لِأَنَّ الدَّعْوَةَ سَمَاوِيَّةٌ، لَيْسَتْ بِأَرَضِيَّةٍ، وَ لَا يَكُونُ
لِلشَّيْطَانِ فِيهَا وَسْوَسَةٌ، وَ لَا عَمَلٌ، وَ لَا حَسَدٌ، وَ لَا شَيْءٌ
مِنَ الْفَسَادِ وَ لَا تَشُوكُ الْأَرْضُ وَ الشَّجَرُ، وَ تَبْقَى زُرُوعُ
الْأَرْضِ قَائِمَةً، كُلَّمَا أُخِذَ مِنْهَا شَيْءٌ نَبَتَ مِنْ وَقْتِهِ، وَ
عَادَ كَحَالِهِ، وَ إِنَّ الرَّجُلَ لَيَكْسُو ابْنَهُ الثَّوْبَ فَيَطُولُ
مَعَهُ كُلَّمَا طَالَ، وَ يَتَلَوَّنُ عَلَيْهِاي لَوْنٍ أَحَبَّ وَ شَاءَ وَ
لَوْ أَنَّ الرَّجُلَ الْكَافِرَ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ، أَوْ تَوَارَى خَلْفَ
مَدَرَةٍ، أَوْ حَجَرٍ، أَوْ شَجَرٍ، لَأَنْطَقَ اللَّهُ ذَلِكَ السِّتْرَ الَّذِي
يَتَوَارَى فِيهِ، حَتَّى يَقُولَ: يَا مُؤْمِنُ، خَلْفِي كَافِرٌ فَخُذْهُ.
فَيَأْخُذُهُ وَ يَقْتُلُهُ وَ لَا يَكُونُ لِإِبْلِيسَ هَيْكَلٌ يَسْكُنُ فِيهِ-
وَ الْهَيْكَلُ: الْبَدَنُ- وَ يُصَافِحُ الْمُؤْمِنُونَ الْمَلَائِكَةَ، وَ
يُوحَى إِلَيْهِمْ، وَ يُحْيَوْنَ- وَ يَجْتَمِعُونَ- الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ:
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَا يَكُونُ الْمُؤْمِنُ إِلَّا بِالْكُوفَةِ،
أَوْ يَحِنُّ إِلَيْهَا»
[1]در عصر حکومت مهدی، مؤمنين
پرندگان را از هوا به زير ميكشند
و آنها را ذبح میکنند
و گوشتهای
آنها را کباب و میخورند
ولی استخوانش را سالم ميگذارند
به آنها میگويند:
به اذن خداوند زنده شو؛ پس آنها زنده ميشوند و پرواز میکنند،
هم چنين است آهویهای
صحرا، و نور سرزمينها
بوسيله نور او (مومن يا امام) تامين ميشود و ديگر مردم به نور خورشيد و ماه نيازي
ندارند. برروي زمين جنبندهي
اذيتگر
و فسادكننده نميباشد و بدي و گناه تمام ميشود زيرا اين دعوت و حكومت زميني نميباشد
بلكه آسماني است (حمايت از طرف خداوند)، در آن زمان شيطان وسوسه و حسادت و عمل
فتنهانگيزي
ندارد و زمين و درختان، خاري نداشته و در همهجاي
زمين سرسبزي وجود دارد و هرچيزي چيده شود بلافاصله جايگزين آن ميشود و به حالت
اول برمي گردد و لباسي كه پدر براي پسرش ميخرد تا هر مدتي كه پسر بپوشد براي او
مناسب است (اگرچه او بزرگ شود و رشيد گردد باز لباس متناسب اندام او خواهد بود،
بعضي از اين مسائل براي ما روشن نيست،هرچه نسبت به آن دوران بگوييم باز خيلي
بالاتر از اينحرفهاست)
و رنگ لباسهم
به اختيار اوست(به هر رنگي كه دوست داشته باشد،رنگ لباس تغيير ميكند). در آن زمان
اگر كافر، داخل سوراخ سوسماري شود و يا پشت سنگ و يا درختي پنهان گردد، خداوند آن
شيء را به نُطق وا ميدارد و ميگويداي
مومن! كافري در پشت من مخفي شده است، او را دستگيركن و مومن او را ميگيرد و ميكشد.(كافر
در دوران امام زمان علیهالسلام جايگاهي ندارد). و براي ابليس جايي و بدني
نميماند
كه در آن ساكن شود (و به وسوسهاش
ادامه دهد) و مومنين با ملائكه مصافحه ميكنند و به آنها
وحي ميشود. (البته نه از سِنخ وحي انبياء بلكه شبيه وحي به مادر موسي) و مردگان
به اذن خدا زنده ميشوند.
شاهد روايتروايت، در مورد ابليس دو عبارت «
إِذَا قَامَ الْقَائِمُ...وَ لَا يَكُونُ لِلشَّيْطَانِ فِيهَا وَسْوَسَةٌ، وَ لَا عَمَلٌ، وَ
لَا حَسَدٌ، وَ لَا شَيْءٌ مِنَ الْفَسَاد» و «وَ
لَا يَكُونُ لِإِبْلِيسَ هَيْكَلٌ يَسْكُنُ فِيهِ»
دارد.
طبق اين روايت در دوران حضرت مهدي
علیهالسلام،ابليس ديگر نقشي ندارد و وجودش كالعدم است پس اگر شيطان در آن
دوران، داراي تاثير و فساد وحسادت باشد با اين روايت قابل جمع نميباشد. شايد در
دلالت روايت بتوان اشكالي وارد كرد كه چگونه ممكن است شيطان باشد ولي فسادي از او
سرنزند.
مصادر روايت· دلائل الإمامة: ص 246، طبري محمد بن جرير شيعي
· نوادر المعجزات
في مناقب الأئمة الهداة :،طبرى محمد بن جرير، ص388
· إثبات الهداة: ج
3 ص 573 ب32 ف48 ح706 - أوله، كما
في دلائل الإمامة، عن كتاب مناقب فاطمة وولدها
· حلية الأبرار: ج
2 ص 635 ب40 - كما في
دلائل الإمامة، عن مسند فاطمة، وفي سنده " الحناط " بدل " الخياط
" وفيه ".. تبقى الزروع قائمة ". وفي: ص 681 - 682 ب49 - بعضه كما في
دلائل الإمامة، عن مسند فاطمة
سند روايتدر سند روايت، شخصي بنام محمد بن علي بن عبدالله خياط
وجود دارد كه در كتب رجالي تا جايي كه بنده تحقيق كردم نامي از ايشان برده نشده
است. مرحوم علي نمازي شاهرودي
[2]
(متوفي 1364 ش) در مستدركات علم رجال الحديث ج7 ص236 در مورد ايشان ميفرمايد: «لم
يذكروه »، البته معناي «لم يذكروه» مرحوم نمازي اين است كه در سه كتابي (معجم آقاي
خوئي، تنقيحالمقال
مامقاني و جامعالروات
اردبيلي) كه محور بحث ايشان است، نام محمد بن علي بن عبدالله خياط، ذكر نشده است
ولي باز ميتوان
حدس زد كه نام وي در جاي ديگر هم نيامده است چون اين بزرگواران بصورت جامع بحث
نمودهاند.
پس از نظر سند ممكن است جاي بحث داشته
باشد ولي باز، قوت متن دارد و سطر سطر اين روايت، شواهد دارد.
سخن مفسرين در يوم وقت معلومبيان آلوسي:ايشان در تفسير خود در ذيل آيه «
قالَ أَنْظِرْني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ، قالَ إِنَّكَ
مِنَ الْمُنْظَرينَ » سوره اعراف در مورد مورد يوم وقت معلوم ميگويد:
«
فقيل: قال:
أَنْظِرْنِياي أمهلني و لا تمتني إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَاي آدم عليه
السلام و ذريته و هو وقت النفخة الثانية، و أراد بذلك أن يجد فسحة في الإغواء و
أخذ الثأر و نجاة من الموت إذ لا موت بعد البعث»
(حال كه مرا از درگاه خودت راندي، پس
به من مهلت بده و مرا تا روز قيامت كه آدم و ذريهاو
را مبعوث ميكني، نميران و منظور شيطان از اين درخواست، يافتن فرصتي براي گمراهي
انسانها
و انتقام از آنها
و نجات از مرگ بود زيرا بعد از قيامت ديگر، مرگي نيست)
«
قالَ «استئناف كما مر» إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ ظاهره إلى يوم
يبعثون حيث وقع في مقابلة كلامه لكن في سورة الحجر و ص التقييد بيوم الوقت المعلوم
و اختلف في المراد منه»
(ظاهر آيه اين است كه شيطان تا قيامت
هست، چون او از خدا مهلت خواست وخداوند اجابت فرمود يعني آيه قيدي ندارد، ولي اين
آيه در سوره حجر و صاد به يوم وقت معلوم مقيد شده است، پس به همين جهت در« يوم وقت
معلوم» اختلاف كردهاند.)
«فالمشهور أنه يوم النفخة الأولى دون
يوم البعث لأنه ليس بيوم موت،و جوّز بعضهم أن يكون المراد منه يوم البعث و لا يلزم
أن لا يموت فلعله يموت أول اليوم و يبعث مع الخلق في
تضاعيفه»
(مشهور اين است كه مراد از يوم وقت
معلوم، نفخه اولي است كه همه ميميرند
و اين نفخه غير از قيامت است و بعضي گفته اند كه مراد از يوم وقت معلوم، روز قيامت
است – يعني تا روز قيامت شيطان زنده باشد – و اگر گفته شود مگر كسي در قيامت ميميرد؟
شايد مراد اين باشد كه در اول قيامت بميرد و سپس با مردم زنده گردد.)
«و في كتاب العرائس عن كعب
الأحبار أن إبليس إنما يذوق طعم الموت يوم الحشر و ذكر في كيفية موته و قبض
عزرائيل روحه ما يقتضي منه العجب، و لم يرتض ذلك الفاضل السفاريني وقال في كتابه البحور
الزاخرة: أخرج نعيم بن حماد في الفتن و الحاكم في المستدرك عن ابن مسعود رضي الله
تعالى عنه أنه قال: لا يلبثون- يعني الناس- بعد يأجوج و ماجوج حتى تطلع الشمس من
مغربها فتجف الأقلام و تطوى الصحف فلا يقبل من أحد توبة و يخر إبليس ساجدا ينادي
إلهي مرني أن أسجد لمن شئت و تجتمع إليه الشياطين فتقول يا سيدنا إلى من نفزع؟
فيقول: إنما سألت ربي أن ينظرني إلى يوم البعث فانظرني إلى يوم الوقت المعلوم و قد
طلعت الشمس من مغربها و هذا يوم الوقت المعلوم و تصير الشياطين ظاهرة في الأرض حتى
يقول الرجل: هذا قريني الذي كان فالحمد لله الذي أخزاه و لا يزال إبليس ساجدا
باكيا حتى تخرج الدابة فتقتله و هو ساجد»(سپس آلوسي ميگويد،
در كتاب عرائس از كعب الاحبار روايتي عجيب نقل شده كه من آن را نميپذيرم
و سفاريني هم چنين نظري را قبول نكرده ضمن اينكه ايشان در كتاب البحور
الزاخرة،روايتي را از عبدالله بن مسعود نقل ميكند
كه شيطان قبل از قيامت به زمان طولاني كشته ميشود
و سرش را ميبُرند
و من اين سخن را ميپذيرم.
[3]
و اما ترجمه روايت ابن مسعود:
مردم بعد از يأجوج و ماجوج زنده نميمانند
و وقتي، خورشيد از مغرب طلوع كرد ديگر قلم تكليف برداشته ميشود
و پروندهها
بسته ميشود
و ديگر از كسي توبه پذيرفته نميشود.
ابليس در آن موقع،سجده ميكند
و ميگويد
خدايا براي چه كسي سجده كنم، بر هر كسي كه تو ميخواهي
حاضرم سجده كنم.در اين هنگام شياطين به او ميگويند،
- بعد از اينكار
تو- ما به چه كسي پناه ببريم.شيطان ميگويد از خدا خواستم
كه مرا تا روز بعث مهلت دهد ولي خداوند مرا تا روز معلوم مهلت داد و امروز روز وقت
معلوم است و همه شياطين در زمين ظاهر گردند تا اينكه انسانها
گويند: اين همزاد من بود كه خدا او را رسوايش كرد و همين طور شيطان بصورت گريان و
در حالت سجده است تا دابةالارض
[4]
خارج شود و شيطان را ميكشد.)
«و منه يعلم أن المراد
باليوم المعلوم ما صرح به اللعين و هو قبل يوم النفخة الأولى بكثير، و هذا قول لم
نر أحدا من المفسرين ذكره[5] و هو الذي ارتضاه هذا الفاضل و قال: إن الخبر في حكم المرفوع لأنه
لا يقال من قبل الرأي و ليس ابن مسعود ككعب الأحبار ممن يتلقى من كتب أهل الكتابو أنت تعلم أنه إن صحت نسبة
هذا الخبر إلى ابن مسعود ينبغي أن لا يعدل إلى القول بما يخالفه و لكن في صحة
نسبته إليه رضي الله تعالى عنه عندي تردد.»
[6](از اين روايت معلوم ميشود كه روز
معلوم براي شيطان، با نفخه اولي فاصله زيادي دارد و زمان زيادي بر مردم ميگذرد كه
آنها
بدون شيطان هستند و اين قول در رأي هيچ كدام از مفسرين –البته مفسرين اهل سنت –
نيامده و سفاريني آن را پذيرفته است و گفته است كه اين خبر عبدالله بن مسعود،صحيح
است و ايشان از نزد خودش چنين روايتي را نگفته است و ابن مسعود مثل كعبالاحبار
نميباشد كه سخنان خودش را از اهل كتاب گرفته باشد-يعني ابن مسعود از پيامبر
گرفته است – و تو ميداني
كه اگر صحت اين خبر به ابن مسعود ثابت شود گريزي از پذيرش چنين خبري نميباشد –
يعني وقت معلوم قبل از نفحه اولي است – هر چند در نسبت اين خبر به ابن مسعود براي
من (آلوسي) ترديد است.)