روايات خاصههمه روایات عامه را که در کتب
اهل سنت راجع به یاجوج و ماجوج، ریشه آنها و سرنوشت آنها بود،
بررسی شد. و روایتی نیست که ما آن را نیاورده
باشیم. حال ببینیم خاصه نسبت به این جریان چه نقل
میکنند. شاید مفصل ترین و جامع ترین کتابی که
روایات یأجوج و مأجوج را جمع کرده کتاب نور الثقلین باشد که ما
قبلا اشاره ای به آن کردیم.
نورالثقلین چاپ دارالکتب
العلمیه ج3 ص 307 در سوره کهف ذیل آیه قالوا یا
ذالقرنین ان یاجوج و ماجوج... ده روایت میآورند که ما
آنها را بررسی میکنیم:
روایت اول: از علل الشرایع مرحوم صدوق به
سند ایشان از سهل بن زیاد
[1]
از حضرت عبدالعظیم حسنی و او هم از امام هادی(ع)
حدیثی طولانی نقل میکند که مورد بحث ما چند سطر است که
حاصلش این است که حام و یافث از اولاد حضرت نوح ع تخلفی انجام
دادند که حضرت نفرینشان کرد و این نفرین در نسل اینها اثر
گذاشته موجب بوجو آمدن یأجوج و مأجوج از نسل اینها شد.
از این روایت این
مقدار استفاده میشود که ریشه و اصل و نسب اینها به یافث
و حام بر میگردد. در این حدیث امام هادی عليهالسلام
نقل میکنند که فرزندان حضرت نوح عليهالسلام
حین صارت بهم السفینة دعی نوحا
یغیرالله صلب حام و یافث؛
او دعا کرد که نسل و صلب اینها تغییر کند، سپس ایشان مطلب
را نیاورده و میگوید روایت را در ذیل آیه و
هی تجری بهم موج کالجبال؛ بیان نموده ام، که شاهد کلام در آنجا
اینکه یأجوج و مأجوج ریشه شان به فرزندان حضرت آدم ع میرسد.
و فیه یقول
جمیع الترک[2]و
الصغالب و یأجوج و مأجوج و الصین من یافث حیث کانوا؛روایت دوم: روایتی است که روضه
کافی از مجاهد از ابن عباس نقل میکند که: سئل (حال یا از حضرت
سوال شد یا اینکه خود ابن عباس سوال کرد از) امیر
المومنین ع عن الخلق از خلق خدا سوال شد و حضرت فرمودند:
خلق الله الفا و ماتین فی
البر و الفا و ماتین فی البحر؛ مراد از خلق نوع و صنف مخلوقات است.
و اجناس بنی آدم سبعون جنسا و
الناس من ولد آدم؛ یعنی همه انسانها
فرزندان آدم هستند ما
خلا یاجوج و ماجوج؛
منظور این روایت چیست آیا اینها از جنس بشر
نیستند؟ ظاهرا مراد همین است. حد دلالت این روایت
همین مقدار است که در ارتباط با اصل و نسب و ریشه اینها بحث
میکند. اما تفاصیلی که در کتب عامه بود در کتابهای ما
نیست و معرض عنه است. ما کلام علامه را بیان میکنیم که
علمای ما واقعا قصدي داشتند در بی اعتنائی به این سنخ
روایات کما اینکه خود اهل سنت هم این سنخ روایات را اعتنا
نکرده اند مثلا گاهی روایتی را فقط ابن حماد یا تنها دو
یا سه نفر نقل میکنند. از طرفی در سند این روایت
مجاهد وجود دارد که از نظر رجالی مشکل دارد.
روایت سوم:مرحوم ابن بابویه در
تفسیرش از امام صادق ع راجع به زاد و ولد اینها روایتی را
از حضرت نقل میکند که ایشان فرمودند: لیس
منهم رجل یموت حتی یولد له من صلبه
الف ولد مذکر؛ نسل اینها به
گونه ای زیاد است که یکی از اینها نمی
میرد مگر اینکه هزار فرزند مذکر از نسلش ببینید.
هم اکثر خلق خلقوا بعد الملائکة؛
این روایت تنها در همین حد بیان میکند.
دو روایت
قبلی ریشه و نسب اینها را بیان میکرد و این
روایت تعدادشان را.
روایت چهارم: نورالثقلین این
روایت را که در ارتباط با محل سكونت یأجوج و مأجوج است به نقل از خصال
صدوق از امام صادق ع بیان میکند که:
الدنیا سبعة اقالیم، یاجوج و ماجوج، روم،
صین، زنج، قوم موسی، و اقلیم بابل ؛ دنیا
هفت منطقه است که دو منطقه از آن در دست یأجوج و مأجوج است.
ما میبینیم
این قبیل روایات را مرحوم صدوق در كتابهائي مثل علل
الشرایع و خصال نقل میکند اما در کتبی مثل من لا یحضره
الفقیه نقل نمی کند. این کتب از نظر اعتبار با هم فرق دارند،
آنهم باتوجه به مطلبی که ایشان در مقدمه من لا یحضر میگویند
که این مطالبی که من در این کتاب نقل میکنم حجت است
بین من و بین خداوند متعال. این شهادت تنها اختصاص به من
لایحضر دارد و در کتابهای دیگر ایشان چنین
مطلبی را بیان نمی کنند و نمی فرمایند: حجت
بینی و بین الله. پس اگر ایشان اینگونه
روایات را در امثال علل و خصال نقل میکند و چنین شهادتی
نمی دهد، حتما یک هدفی را دنبال میکرده است. مثلا مرحوم
صدوق در کتاب علل الشرایع به دنبال روایاتی است که در آن علت
آمده مثلا خلق الله السماء لان السماء... چرا نماز صبح جهرا؟ لان...
یعنی ایشان به دنبال روایاتی بوده که بر این
اساس است. یا خصال که حساب دیگری دارد و آن بیان عدد است
و ایشان در آن از یکی دو تا شروع میکند تا چند هزار.
بنابراین در هر کتابی ایشان یک مبنائی را انتخاب
کرده و بر اساس آن روایات را آورده است.
عمده روایاتی که از اهل
بیت ع رسیده یا طریقش عامی است مثل روایت
مجاهد یا طریقش خاصه است که به هر حال بیش از این چهار
روایت نیست. یعنی بیان مسکن، ریشه، نسب و
تعداد آنها نه بیشتر.
شش روایت دیگر هم صاحب
تفسیر نورالثقلین مرحوم عبد علی ابن جمعه هویزی که
تقریبا معاصر مرحوم حر عاملی بوده آورده است که برخی از آنها از
عامه و برخی دیگر بیان برخی از مفسرین است. حال همه
آنها را ما به عنوان روایت تلقی کرده و بیان میکنیم.
روایت پنجم:مجمع البیان که مبنایش نقل
روایات عامه سپس نقل روایات خاصه است و گاهی هم در آخر
ترجیح میدهند. در اینجا از حویزي نقل میکنند که
خواندیم، که از پیامبر (صلاللهعلیه واله وسلم) راجع به
یأجوج و مأجوج پرسیدند که پیامبر فرمودند:
یاجوج امة و ماجوج امة؛ هرکدام
برای خودشان یک امتی هستند.
کل امة اربع ماة امة؛
تقریبا شکل هرم که هر امتی از اینها چهارصد امت است
لا یموت رجل منهم حتی
ینظر الی الف مذکر من صلبه؛
نه اينكه هزار نفرشخص عادی بلکه
کل قد حمل السلاح؛ همه باید
مفسد و جنگجو باشند
قلت
یا رسول صفه لنا قال هم ثلاثة اصناف منهم امثال الارز؛
گفتیم چیستند اینها حضرت فرمودند:
شجر طویل بالشامو منهم طویل القامة وصنف منهم
طولهم و عرضهم سواء و هولاء الذینلا
یقوم لهم جبل ولا حدید؛ نه کوه
میتواند در برابر اینها سد شود و نه آن سلاحهای آهنی
و صنف منهم یفترش احدهم
احدی اذنیه و یلتحق بالاخری؛
برخی از اینها گوشهاشان خیلی بلند است و همانند كيسه خواب
همراهشان است و هنگام خواب یک گوش آنها تشک و دیگری روانداز
میشود.
ولا
یمرون بعین و لا وحش ولا جمل ولا خنزیر الا اکلوه صالا؛
به هیچ چیز، نه آب، نه درنده، نه حلال گوشت و نه حرام گوشت رحم
نمی کنند.
فان مات
منهم احد فکلوه، مقدمتهم بالشام و ساقتهم بخرسان؛
از خراسان حرکت میکنند در حالی که پیش قراولان آنها به شام
رسیدهاند.
یشربون
انهار المشرق و بحیر الطبریة؛
در مسیرشان تمام آبها را میخورند. الذی یهون الخطب
اینکه این روایت عامی است.
روایت ششم:مطلبی است که مرحوم قمی
ذیل آیه و اذا جاء وعد ربی جعله دکاً راجع به جریان و
حرکت اینها بیان میکنند که هنگامی که آخر الزمان شد انهدم ذلک السد؛
سدی که یأجوج و مأجوج در پشت آن محصورند ومحبوسند شکسته میشود و خرج یأجوج و مأجوج الی الدنیا
و اکلوا الناس؛ مردم را میخورند. در
روایت قبلی عبارت لا یمرون بوحش و لا جمل و لاخنزیر بود
در حالی که ایشان در اینجا میفرمایند: اینها
مردم را میخورند. به هر حال در همین حد که اینها مفسدند و به
جان مردم حمله میکنند، بیشتر استفاده نمی شود.
روایت هفتم:مرحوم طبرسی در مجمع
البیان حدیثی را بدون اشاره به سند و اینکه گوینده
آن کیست؟ ذکر میکند که:
انهم يدأبون في حفره نهارهم؛
این روایت عامی بوده و در کتب ما نیست. در این
روایت این مطلب امده که یأجوج و مأجوج هر روز تلاش میکنند
که ضخامت دیواره سد را که عرضش 50 فرسخ (تقریبا300 کیلومتر) است
تراشيده و کم کنند. کسانی که لا یقوم لهم جبل و لا حدید؛ هر روز
کارشان کم کردن ضخامت دیواره سد است.
یدأبون فی حفره نهارهم؛
هر روز اول وقت تا غروب آفتاب مشغول این کارند و
کادوا یبصرون شعاع الشمس،
و این کار را تا جائی ادامه میدهند که حتی شعاع
خورشید را از طرف سد میبینند
قالوا نرجع غدا و نفتحه ولا یستثنون
میگویند فردا بر میگردیم و ادامه میدهیم و
انشاءالله نمی گویند
فیعودون من الغد؛ وقتی
برمی گردند دوباره میبینند همه آنچه را که از سد کنده بودند سر
جایش برگشته
حتی
اذا جاء وعد الله قالوا غدا نفتح و نخرج انشاءالله فیعودون الیه و هو
کهیئته بالامس؛ میبینند
خاکهائی که کنده اند برنگشته
فیحفرونه و یخرجون علی الناس؛
به مردم حمله میکنند
فینشفون المیاه؛
آب را هر جا که هست خشک میکنند.
و یتحصن الناس في حصونهم؛
در آن هنگاممردم مهمترین کاری که
میتوانند انجام دهند اینست که خودشان را در لانهای محافظت کنند
و پناه ميگيرند
فیرمون
سهامهم... که نقل شد سپس این
روایت در ادامه سرنوشت آنها را بیان میکند که با خدا اعلان جنگ
میکنند و خدا آنها را نابود میکند سپس پیامبر (صلاللهعلیه
واله وسلم) قسم میخورد که
والذی نفس محمد ص بیدهدواب
الارض لتسمن وتسکر من لحومهم؛ حشرات از گوشت
اینها آنقدر میخورند که سمین شوند.
روایت هشتم: این روایت را مرحوم
شیخ طوسی در امالی نقل میکند. قبلا گفتیم که
کتابی تحت عنوان ترتیب الامالی، چند امالی را
(امالی شیخ مفید، شیخ صدوق و شیخ طوسی) را با
هم منضم کرده که با تتبعی که بنده در تمام ده جلد آن داشتم تنها همین
یک روایت راجع به یأجوج و مأجوج آمده بود که آن هم از
حذیفه بن الیمان به سند عامه است. پس مرحوم شیخ الطائفه که خود
کتاب الغیبه نوشته و از کتابهای محوری در باب مهدویت و
علائم ظهور است، بنده روایتی راجع به یأجوج و مأجوج
ندیدم.
این روایت تقریبا
همان روایت مجمع البیان است که از پیامبر (صلاللهعلیه واله
وسلم) از زمان این اتفاق (خروج یاجوج و ماجوج) سوال میشود که
ایشان میفرمایند: حین
لا یبقی من الدنیا الا مثل صبابة الاناء؛
یعنی هنگامی که از دنیا به مقدار قطره ای که از ظرف
آب باقی مانده باشد. حال آیا این اتفاق قبل از ظهور حضرت است
یا بعد از آن؟ که باید مطرح و بحث شود. و اینکه آیا
این مطلب با روایات ما و اعتقادات ما سازگاری دارد یا
خیر؟
روایت نهم: این روایت از خصال صدوق از
ابو الطفیل عامر بن واثله است که اجمالا بگویم که شخصيت او را مطالعه
کنید بسیار با ارزش است. او آخرین صحابی از صحابه رسول
الله ص است که در سال صد هجری به بعد فوت شده است او از نظر اعتقادی
اعتقادات ما شیعیان را دارد و کان یقول بالرجعة
[3]
مخالفین نسبت به مختار (که نظر بنده بر شهادت اوست؛ يعني جزء شهدا است) و
طرفداران او خیلی هجمه میبرند، این شخص طرفدار مختار
بوده و پرچم دار او بوده است. کسانی که میگویند باید
برای صحابه حریم قائل شد و نباید به آنها توهین کرد خود
به آنها توهین میکنند. او مناظرات و مباحثاتی با رئیس
شجره ملعونه دارد که خیلی جالب است و در بردارند مباحث مهمی
است.
نسبت به عامر ظاهرا مشکلی
نیست اما مشکل در اشخاص قبل و بعد از اوست. اولا اینکه معلوم
نیست این روایت از حذیفة بن یمان معروف باشد که اگر
باشد شکی در اعتبارش نیست. درباره این شخص نیز باید
مطالعه نمود و همه بالاتفاق میگویند که لیستی از
منافقین از طرف پیامبر اکرم ص در دستش بوده و حتی خود اهل سنت
میگویند: هر کسی فوت میکرد اگر حذیفه در
تشییع جنازه اش شرکت میکرد، خلفا نیز شرکت میکردند
و اگر او شرکت نمی کرد بقیه نیز شرکت نمی کردند،
زیرا ملاک شناخت مومن و منافق در آن زمان ایشان بوده است. این
مطلبی است که امثال ابن عبدالبر میگویند که: اوصی
الی ولدیه که من شاید درک نکنم حکومت مولی امیر
المومنین ع را (ظاهرا او در همان ابتدای خلافت مولی علی ع
فوت شد، او سخنرانی بسیار مهم و غرائی در مدائن در دفاع از
ولایت داشته که حتما ببینید
[4])
اما به شما سفارش میکنم که با او بیعت کنید، لذا فرزندان او با
حضرت بیعت کردند و هردو آنها در جنگ صفین شهید شدند. و
این نکته ایست که شخصی که لیست منافقین را در دست
داشته، نسبت به غیر از حكومت و امامت حضرت علی ع هیچ گاه
چنین سفارشی را نسبت به هیچ یک از حکام نداشته است. حال
اگر حذیفه همین ایشان باشد مشکلی نیست.
حذیفه میگوید:
نشسته بودیم که پیامبر (صلاللهعلیه واله وسلم) وارد شد و از
ما پرسید راجع به چه چیزی بحث میکنید؟
گفتیم: راجع به قیامت بحث میکنیم، سپس حضرت فرمودند:
انکم لا ترون الساعة حتی تروا
قبلها عشر آیات طلوع الشمس من مغربها، الدجال[5]دابة
الارض[6] و ثلاثة خسوف یکون فی
الارض خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف بجزیرة العرب و خروج
عیسی بن مریم[7]و خروج
یأجوج و مأجوج و یکون فی آخر الزمان نار تخرج من یمن؛
آیا حمل بر ظاهر کنیم یعنی واقعا آتشی از یمن
بر پا میشود یا اینکه مراد شروع جریانی است از
یمن که ریشه وهابیت را از بین میبرد؟
من قعر الارض لا تدع خلفها احداً الا
تسوق الناس المحشر کلما قاموا قامت ثم تسوقهم الی المحشر.روایت دهم: از پیامبر (صلاللهعلیه واله
وسلم) و به همین مضمون است که:
عشر علامات بین یدی الساعة خمس بالمشرق و خمس
بالمغرب فذکر الدابة و الدجال و طلوع الشمس من مغربها و عیسی بن
مریم ع و یاجوج و ماجوج؛ اینها
از مشرق و
یغلبهم و یغرقهم فی البحر ولم یذکر
تمام الآیات؛ و از این ده
علامت تنها این پنج تا را بیان میکند.
[8]
نتیجه بحث:به این ترتیب از مجموع
روایات ما در کتب شیعه، ده روايت است كه چهار روایت از اهل
بیت ع (یا از طریق اهل سنت یا از طریق خاصه) بود که
هیچ کدامشان آن تفاصیل اهل سنت را نداشت و شش روایت هم از اهل
سنت.
در ادامه قبل از اینکه این
بحث را به پایان ببریم باید بحث مختصری راجع به سد و
ذی القرنین از کتاب تفسیر علامه طباطبائي خواهیم داشته
باشیم و بعد از آن وارد بحث دیگری میشویم که
این روایات متعددی که میگویند: در آخر الزمان هرج
و مرج و ناامنی میشود آیا با روایات ما مطابقت دارد
یا خیر؟ و بطور کلی آیا بعد از حضرت مهدی ع هرج و
مرج میشود یا بالاخره حکومت عدل و عدالت تا قیام قیامت
هست؟ که باید مطرح کنیم.