ادامه روايات عامهبحث
ما راجع به جریان یأجوج و مأجوج و بررسی روایات عامه در
این زمینه بود. رسیدیم به روایتی که عبد
الرزاق در تفسیرش نقل میکند و گفتیم که از لحاظ سند اشکالات
متعددی دارد: از جمله عدم اسناد روایت به پیامبر و وجود
اشخاصی همچون کعب و حمید بن هلال در سند آن.
تهذیب
الکمال در ج5 ص263 در ارتباط با حمید بن هلال میگوید:
ابن سیرین کان لا یرضی، ابن
سیرین او را قبول نداشت و این بخاطر صدق لهجه او نبوده بلکه به
خاطر مشکلات دیگر او بوده است. بنابراین ابن سیرین که از
شخصیتهای مبرز عامه است به او اعتنا نمی کرد، جهتش هم این
بوده که حکومتی بوده «
و دخل
فی شیء من عمل السلطان» و طبق خواستهها و اراده
امویین حرف میزده است، لذاست که ابن سیرین او را
قبول نداشته. از حیث دلالت اشاره کردیم که در این نص آمده است
بعد از هلاکت یأجوج و مأجوج به دعای حضرت عیسی ع و دادن
محوریت جریانات به ایشان، ناگهان فریادی
شنیده میشود که برسید به داد کعبه و مکه، از دست شخصی به
نام ذو السویقتین. معنای این روایت این است
که یک آرامش نسبی برقرار میشود تا آنکه یأجوج و مأجوج
خروج میکنند سپس دوباره یک آرامشی بر قرار میشود تا
آنکه امنيت مکه به هم میریزد به دست شخصی به نام ذو
السویقتین. حال او کیست؟ به این روایت توجه
کنید.
روایت یازدهم:ابو
هریره در حال طواف برای ابو قتاده از پیامبر اکرم ص نقل
میکند که ایشان فرمودند:
یبایع
لرجل بین الرکن و المقام؛ بین رکن و مقام با یک
شخصیتی بیعت میشود. طبق نصوص فریقین
این شخص حضرت مهدی عج است.
و اول من یستحل
هذا البیت اهله؛ اولین کسی که حرمت شکنی
میکند و حریم بیت را میشکند خود اهل همان شهر هستند
فاذا استحلوا فلا تسال عن هلکة العرب؛ اگر حرمت
شکنی کردند بدانید که بعد از آن عربها بهلاکت کشانده میشوند
ثم یجیء الحبشة فیخربونه خرابا لا یعمر بعده
؛
از حبشه نیروهائی میآیند و کعبه را خراب میکنند
به گونهای که آباد شدنی نیست.
و
هم الذین یستخرجون کنزه؛
و اینها هستند که گنجهای کعبه را خارج میکنند.
ذوالسویقتین
که در نص کعب آمده و حریم کعبه به دست او شکسته میشود، اشاره به
جریان حبشه است. سویقه مصغر ساق و به معنای کسانی که
ساقهای کوچکی دارند میباشد. انما صغر الساق لان الغالب
علی سوق الحبشة الدقة؛ آیا آنها واقعا ساق پایشان کوچک است؟ به
هر حال این جریان که در نص کعب آمده و به پیامبر عليهالسلام
هم نسبت نمی دهد، و بعد از یأجوج و مأجوج میآیند، اشاره
به جریانی دارد که از حبشه میآیند. حال آیا در
روایات ما چنین مطلبی وجود دارد؟ یعنی بعد از ظهور
حضرت دو باره ناامنی اتفاق میافتد. به هر حال اینها که هستند و
از کجا میآیند؟ اینها را باید مطالعه کرد.
روایتی
را که خواندم حتی خود صحاح اهل سنت هم نقل نکردهاند. این نص را
طیالسی که از حیث زمان قدیمی تر است ولی از
حیث اعتبار در رده های بعد است در مسندش ص312 نقل کرده، بعد از آن ابن
حماد در فتن ج2 ص 671 و بعد هم ابن شیبه که قبل از همه صحاح است سپس احمد و
ابو یعلی نقل میکنند. از مصنفین و علمای
شیعه نیز احدی به این روایت اعتنا نکردهاند.
حال
مقصود از استحلال بیت در این روایت طبق گفته برخی استحلال
سفیانی است، یعنی توسط آنها اين اشغال انجام میشود
زیرا آنها حرمت شکنی میکنند و تلاششان این است که کعبه
را ویران کنند. اما تخریب حبشیین اصلا خلاف
روایاتی است که از فریقین رسیده مبنی بر
اینکه کعبه مکرمه تا روز قیامت باقیست. البته در احادیث
حضرت عیسی ع و دجال روایاتی هم نقل میکنند که حضرت
عیسی عليهالسلام با احباش درگیر میشود و حال آنکه در
برخی روایات دیگر نقل کرده اند که بعد از یأجوج و مأجوج
حضرت عیسی عليهالسلام و مومنین رحلت میکنند.
از
علمای شیعه حتی کسانی که سعه مشرب دارند، اعتنائی
به این روایات نکردهاند.
ما
عبارت «اول
من استحل البیت» را تطبیق بر نفس زکیه نمی
دهیم زیرا میدانیم قبل از او هم استحلال بیت بوده
است. ما مفصل بحث کردیم که این افرادی که الان در عربستان سر
کارند رومی هستند هر چند که مدعی اند، قریشی هستند، پس
جزء «من استحل» خود اینها بودند.
روایت دوازدهم:روایت
بعدی مطلبی است که زینب بنت جحش از همسران پیامبر عليهالسلام
نقل میکند که: دخل علینا رسول الله ص و هو یقول:
ویل للعرب من شر قد اقترب، فتح الیوم من
ردم یاجوج و ماجوج؛ امروز سد یأجوج و مأجوج
درزی پیدا کرده حال این درز یا بواسطه مرور زمان بوده
یا بواسطه خود آنها مثل
هذا و
حلق ابهامه بالتی تلیها فقلت: یا رسول الله ص انهلک و
فینا الصالحون؟ قال: نعم اذا کثر الخبیث.
وقتی انسانهای منحرف و بد زیاد شوند.
این
هم روایتی که مفادش وجود این دو قوم است که اگر آن را
بپذیریم معنایش آنست که آنها هستند و پشت سداند، حتی در
کتابی ذکر شده بود که اینها 16 بار به مردم زمین حمله کردهاند.
[1]
این
روایت مصادر زیادی دارد اما جالب توجه اینکه از علمای
شیعه حتی یک نفر این روایت را نیاورده است.
مخصوصا میبینیم روایاتی که رواتش امثال کعب و
عبدالله بن عمرو عاص استعلمای ما به آن روایات اعتنا نمی کنند.
مثلا در روایتی که گفته شد:
و لو انهم
ارسلوا ان الناس لیفسدوا معایشهم و لن یموت منهم احد الا ترک من
ذریته الفا فصاعدا... این سنخ روایات را امثال عبدالله
بن عمرو عاص نقل میکنند. نگاهی به کتابها بیاندازید
ببینید این شخص کیست؟ و نظر بزرگان ما راجع به
ایشان چیست؟
قاموس
در ج8 ص88 راجع به عبدالله بن عمرو عاص میگوید: نامه ای امام
حسین ع به معاویه مینویسد و در آن تمام جنایات
این جنایتکار تاریخ را بیان میکند. هنگامی
که نامه امام ع به معاویه میرسد او با پسرش مشورت میکند که به
او چه جوابی بدهم. یزید هم میگوید: اجبه تصغر
الیه نفسه، جوری جوابش را بده که تحقیر شود و تذکر فیه
اباه بشر فعله، و از پدرش یعنی امیرالمومنین ع به
بدی یاد کن.
[2]
ناگهان عبدالله بن عمرو عاص داخل شد و یزید به او گفت: أرایت
ما کتب به الحسین؟ عبدالله گفت: ماهو؟ فاقرئه
الکتاب، نامه را برایش خواند فقال و ما
یمنعک ان تجیب بما تصغر الیه نفسه؟ او همان حرف و
تفکر یزید را تکرار کرد زیرا خط یکی است. بعد راوی
میگوید: انما قال ذلک فی هوي
معاویه، یعنی برای خشنودی و در
راستاي تمايلات معاویه این حرف را زد. فقال
یزید کیف رایت رأيي؟ یزید به
پدرش گفت: دیدی چه حرف خوبی زدم!
فضحک
معاویه فقال: اما یزید فقد اشار الیّ بمثل رأيك؛
سپس عبدالله گفت: اصاب یزید، یزید درست گفت. معاویه
گفت:
اخطاتما ارایتما لو انی ذهبت لعیب علی
محقّا، ما عسیت ان اقول فیه؟ اگر قلم در دست
بگیرم در معایب علی چه میتوانم بگویم. آیا
علی عیب داشت که من در نامه ای که میخواهم جواب
حسین را بدهم، معایب پدرش را بگویم. و مثلی
لا یحسن ان یعیب بالباطل و ما لا
یعرف و متی ما عبت رجلا بما لایعرفه الناس لم یحفل به
صاحبه و لا یراه الناس شیئا وکذبوه و ما عسیت ان اعیب
حسینا. مگر میتوان نسبت به حسین
چیزی گفت
و الله ما اری
للعیب فیه موضعا. این که گفتید راهش
نیست
و لقد رایت ان اکتب الیه و اتوعده و اتهدده؛
از طریق تهدید وارد میشوم.
فکر
عبدالله بن عمرو عاص ص همان تفکر یزید است. امیر المومنین
ع در حیات شریفشان موضع خود را در برابر این شخص بیان
کردهاند.
صاحب
قاموس ج6 ص 535 میگوید: خرج عبدالله من عند عثمان
(این روایت است نه تاریخ و در صفوة الصاحب و در تفسیر
عیاشی البته با بیانی روشن تر آمده است) ظاهرا عثمان و
دیگران نشسته بودند که قرآن را جمع آوری کنند،
عبدالله بن عمرو عاص از جلسه که بیرون آمد لقی
علیا فقال یا علی بیّتنا اللیلة، نبیت هذه
اللیلة فی امر نرجو ان یثبّت الله لهذه الامة؛
این چه جلسه ای است که به مصلحت امت است و علی ع در آن حضور
ندارد؟! حضرت فرمودند:
لن یخفی
علیّ ما انتم علیه فیه؛ هرگز
تصمیماتی که به خیالات خود برای امت گرفتید بر من
مخفی نمی ماند. میخواهید بگویم چکار کردید؟
حرّفتم و غیرتم و بدلتم تسعة ماة حرف، ثلاث ماة حرفتم، ثلاث ماة
غیرتم، و ثلاث ماة بدلتم؛ شما برای مصالح کرسی خودتان
تصمیماتی گرفتید، بعد هم میگویید مصالح امت.
فویل للذین یکتبون الکتاب ثم يقولون هذا من عند الله.
کتاب
سیر اعلام النبلاء ذهبی در جلد 3، صفحه 79 نسبت به عبدالله بن عمرو
عاص مباحث مفصلی دارد که واقعا خواندنی است. ذهبی ابتدا از
عبدالله تجلیل کرده و یک «عین» جلوی نامش به معنای
اینکه همه صحاح از او نقل میکند میگزارد سپس میگوید:
لیس ابوه اکبر منه الا باحدی عشر سنة، پدرش بیش از یازده
سال از او بزرگتر نبوده است. ذهبی سپس میگوید: له مناقب، مقام
راسخ فی العلم و العمل، حمل عن النبی ص علما جما یبلغ ما اسنده
سبع ماة؛ هفتصد حدیث که بخاری و مسلم متفقا هفت روایت و
بخاری اضافه بر آن 8 تا که مجموع روایات بخاری از او پانزده روایت
میشود. و مسلم مجموعا 27 روایت از عبدالله نقل میکنند. عبدالله
از این تعداد روایت، از حضرت علی عليهالسلام هیچ
روایتی نقل نمی کند و از خلیفه اول و دوم و معاذ و... نقل
میکند اما اسمی از علی عليهالسلام نیست.
ذهبی
به اینجا میرسد که عبدالله میگوید: شبی در خواب
دیدم (زمینه سازی برای جا انداختن تورات) که گویا یک
انگشتم روغن و دیگری عسل است و هر دو را میخوردم هنگامی
که بیدار شدم برای پیامبر عليهالسلام بازگو گردم و او فرمود:
تو دو کتاب میخوانی، یکی قرآن و دیگری
تورات. لذا او یک شب قرآن و یک شب تورات میخواند. (وقتی
گفته میشود این جریانات و اين افراد ریشه یهودی
دارند، مراد همین است، حال برای اینکه کم نیاورند
میگویند: ریشه شیعه عبدالله بن سبا است. یک
شخصیت خيالي که خدا رحمت کند مرحوم عسکری را که کتابی نوشت و به
مدت یکسال در روزنامه های سعودی بر سر اینکه عبدالله بن
سبا هست یا خيالي است مناقشه شد و او همه مناقشات را جمع كرده و در يك كتاب
به چاپ رساند. ذهبی بعد از اینکه اشکال سندی به این
جریان وارد میکند میگوید: لا يشرع لاحد بعد نزول القرآن
ان یقرء التورات؛ اصلا جایز نیست خواندن تورات و حفظ آن. و اما
در مورد اینکه پیامبر عليهالسلام اجازه داده که او یک شب قرآن
و یک شب تورات بخواند، مطلب دروغی است و عبدالله این کار را
نمی کرده است.
امثال
این مطالب در کتابهای دسته اول اهل سنت آمده و عبدالله بن عمرو با
تورات آشنائی داشته و مطالب را بیان میکرده و به خورد مردم
میداده است و خواهید دید خیلی از روایات
قیام ساعت و علائم را او با آن اموي یزیدی نقل میکند،
کسی که در میمنه لشکر معاویه قرار داشته است.