روايات عامهبحث
راجع به قوم یأجوج و مأجوج و خروج آنها من کل حدب ینسلون و
سرازیر شدنشان و هجمه بر مردم بود که گفتیم از مسلمات است، ولی
این اتفاق چه وقت خواهد بود؟ آیا جزء علامات ظهور و قبل از آن است؟
یا اینکه مربوط به بعد از ظهور و از علامات قیامت است؟ با بیاناتی
که ذیل آیه شریفه و روایاتی که از
فریقین مخصوصا از اهل سنت استفاده میشود که این اتفاق
مربوط به بعد از ظهور است. که اگر این باشد یعنی بعد از ظهور
دوباره ناامنی و کشتار و بی قانونی و بی عدالتی
است؟ و حکومتهای بعد از حضرت چگونه خواهند بود؟ که باید بحث شود.
از
بیانات برخی شراح استفاده میشود که خروج یأجوج و مأجوج
قبل از ظهور است که البته فعلا تصریحی جز بیان مرحوم
مازندرانی ندیدهام. مرحوم مازندرانی در ج11شرح اصول کافی
ص378 ذیل خطبه امام الموحدین علی بن ابی طالب عليهالسلام
که فرمودند: و
قرب الوعد و انقضت المدة و بدا لکم النجم ذوالذنب او المذنب؛ شروع
به بیان و شرح این عبارات میکنند و میگویند: و
قرب الوعد بظهور الحجة یعنی نزدیک شدن ظهور مهدی عليهالسلام
و انقضت المدة، ای المقرر لغیبته؛ یعنی مدت زمانی
که خداوند مقرر و اراده کرده بودند که حضرت در پس پرده غیبت باشند
منقضی شد، یا اکثرش یا بعضی از آن تمام شده و
چیزی جز آن نمانده است. سپس ایشان میگویند: لابد
من وقوع هذه الامور قبل ظهور ولده الطیب الهادی؛ و به
طور حتم این امور باید قبل از ظهور حضرت مهدی عليهالسلام واقع
شود، ثم
اخبر بقرب زمان ظهوره بناء علی ما هو آت فهو قریب و ان لم یقل
ان ظهوره مقارن... وبدا لکم النجم ذو الذنب او المذنب؛ اگر ستاره
دنباله دار دیده شد. مرحوم مازندارانی در ادامه میگوید: هذه
علامة اخری و قد طلع فی زماننا سنة خمس و سبعین بعد الالف؛
نجم
ذو ذنب من قبل المشرق وامتد الی شهر
واحد وکان ضوئه و امتداده اقل من ذلک سپس ایشان میگوید
این علامت یعنی ستاره دنباله دار یحتمل
بعیدا ان یراد به العجل او الوقت المعلوم؛ که اگر
این باشد، یکون اشارة الی خروج الدجال؛
پس دجال طبق بیان ایشان جزء علائم ظهور است. او
یأجوج و مأجوج مع عسکرهما؛ پس و طبق بیان ایشان
خروج یأجوج و مأجوج نیز از علائم ظهور است که البته باید دنبال
مستندات نیز بگردیم و اینکه در کتب روائی چه تعداد
روایت و با چه تفصیلاتی بیان گردیده است.
این
بود بیان برخی شراح، ولی از نصوصی که در کتب اهل سنت آمده
استفاده میشود که این واقعه یعنی خروج آن دو قوم در زمان
حیات خود حضرت است هرچند که محوریت روایات عامه حضرت
عیسی عليهالسلام بیان شده اما لازم بیّن آن، این
است که این اتفاق در زمان حیات حضرت خواهد بود زیرا حضرت
عیسی عليهالسلام در زمان حیات حضرت مهدی عليهالسلام
رحلت میکنند.
ما
از عامه نصوصی را نقل کردیم اما نصوص بعدی:
روایت سوم: این
روایت را ابتدا کتاب تاریخ دمشق در ج1ص225 از نواسب بن سمعان از
پیامبر اکرم ص بعد کنز العمال ج14 ص621 از ابن عساکر بعد تهذیب ابن
عساکر که ابن بدران تلخیص کرده ج1ص49 نقل کرده بدون نسبت دادن به
پیامبر عليهالسلام اما متنی که به پیامبر نسبت داده شده:
اریت ان ابن مریم عليهالسلام یخرج من یمنة
المغارة البیضاء شرقی دمشق واضع یده علی اجنحة
الملکین بین ریطتین ممشقتین اذا ادنی راسه
قطر و اذا رفع راسه تحادر منه جمان کاللولو تمشی و علیه السکینة
والارض تقبض له ما ادرک نفسه من کافر مات و یدرک نفسه حینما ادرک بصره
حتی یدرک بصره فی حصونهم و قریاتهم حتی یدرک
الدجال عند باب لد فیموت ثم یعمد الی عصابة من المسلمین
عصمهم الله بالاسلام و یترک الکفار ینتفون لحاهم و جلودهم... و من
مس ابن مریم کان من ارفع الناس قدرا و یعظم مبیته؛ هر کس دستش
به حضرت عیسی برسد و متبرک شود، جزء کسانی که عظیم القدر
هستند میشود و یمسح علی وجوههم و یحدثهم بدرجاتهم من
الجنة؛ شبیه تعابیری که در روایات ما درباره حضرت
مهدی عليهالسلام آمده است که اذا قام مهدینا وضع یده
علی رئوس العباد، با مومنین گفتگو میکند. فبیناهم فرحون
اذ خرجت یاجوج و ماجوج؛ در بهترین اوقات ناگهان این دو با
نیروهایشان وارد میشوند فیوحی الی
المسیح: انی قد اخرجت عباد لی لا تستطیع قتلهم الا انا
فاحرض عبادی الی الطور؛ در شان حضرت عیسی عليهالسلام
شکی نیست اما بحث در صحت اینگونه نصوص است. طور یعنی
جبل و برخی تعبیر طور نمیکنند مگر اینکه پر از درخت
باشد. ولا یقال للاجرد اگر آن کوه بدون درخت باشد به آن طور نمیگویند.
در اینجا چنين آمده که خداوند به حضرت عیسی عليهالسلام
میفرماید: آنها را به کوه طور
[1] ببر
تا در امان باشید. ببینید محوریت را در روایات به
چه چیزی داده اند؟ اینست که وقتی کعب میگوید:
هر روز کعبه برای بیت المقدس سجده میکند، امام ناراحت شده و
میگوید: کذبت و هو.
قبل
از اینکه این روایات را تکمیل کنیم
ببینیم این سنخ روایات را چه کسانی نقل میکنند،
مبادا که ارسال مسلمات تلقی شود. باز تاکید میکنم که ما در اصل
خروج یأجوج و مأجوج تشکیک نمیکنیم، زیرا آیه
است و کسی منکر آن نمیشود ولی تفصیلاتی که
ایشان میدهند بوی اسرائیلیات میدهد.
وقتی روات اینگونه روایات را مطالعه کنیم میبینیم
یا خودشان یهودی بوده اند یا از وابستگان آنها بودهاند.
دو نمونه:
تبیع ابن عامر:ابن
سعد میگوید: تبیع ابن عامر حمیری اسلم فی
زمن ابی بکر و روی عن کعب فی الطبقة الثانیة من
تابعی اهل الشام، جالب اینکه امثال ذهبی هم نسبت به
روایات شامیها تردید دارند با اینکه خود او شامی
است.
تبیع
ناپسری کعب است. زیرا کعب با زنی ازدواج میکند که
تبیع پسرش بوده است، به عبارتی او ربیب کعب محسوب میشده
است. و کان عالما قد قرا الکتب و سمع من کعب علما کثیرا؛ ما قبلا کعب را
بررسی کردیم که کان دلیلا للنبی فعرض الاسلام فلم
یسلم راهنمای پیامبر بوده حتی توفی النبی ص.
و
کان (تبیع)یقص عند اصحاب رسول الله؛ مینشست برای اصحاب
قصه میگفت از کجا؟ عن ابی هریره عن رسول الله.
[2]
ببینید وقتی محدثین ما اینها باشند چه بلائی
سر روایات خواهد آمد. او برای اصحاب رسول الله قصه میگفت. و
کان من الهان، الهان کان لبنی قریظة، یعنی جزء طائفه
یهود بوده است.
وهب بن منبه:وهب
بن منبه تابعی بوده است. و مرحوم نجاشی در مورد او میگوید:
او از مستثنیات ابن الولید بوده است و هرکه را ابن الولید
استثنا کند ضعیف است و نمیتوان به او اعتماد کرد. اما در کتب رجالي
عامه بسیار از او تجلیل شده است با اینکه هم مشکل اعتقادی
داشته و هم تحصیلات او در دانشگاه اسلامی نبوده بلکه فکرش فکر
اسرائيليات بوده است. نسبت به تفکراتش گفته اند: او قدری بوده است
یعنی جزء مفوضه بوده و کارها را به خود نسبت میداده اند و
میگویند: ما شاء الله لا یکون و ما شاء ابلیس
یکون. سپس میگویند او بر گشته اما خود او میگوید:
قرات ثلاثین کتابا نزلت علی ثلاثین نبیا؛
یعنی سی کتاب آسمانی را مطالعه کرده ام یعنی
زمان پیامبر اکرم جز قرآن که بر پیامبر نازل شده کتاب
دیگری بوده است؟ این حرف را به غیر از کعب شخص
دیگری بیان نکرده آنهم کعب الاحبار هنگام مرگش میگوید:
این کتاب را به دریا بیاندازید. از او میپرسند مگر
این کتاب چیست؟ میگوید تورات است. ذهبی وقتی
به این کلام بر خورد میکند تعجب میکند و ميگويد: چه كسي
میتواند ادعا کند که تورات حضرت موسی «کما انزل» دست او بوده است.
حتي یکی از این كتابها را از استادش نپذیرفته اند حال شاگرد
او ادعا میکند که سی تا از آنها دست او بوده است.
وهب
بن منبه میگوید: من غدری بودم سابقا حتی قرات بضع و
سبعین کتابا من کتب الانبیاء؛ بضعه از یک تا نه را گویند
یعنی هفتاد و اندی کتاب از کتبی که بر انبیاء نازل
شده است را خوانده ام. بعد میگوید: من به این رسیده ام
که من جعل لنفسه شیئا من المشیة فقد کفر؛ یعنی باید
مجبره باشيم و نه مفوضه باشیم.
روایاتی
را که در ارتباط با یأجوج و مأجوج است و این سنخ ادبیات و محتوا
را بیان کرده اند، معمولا کسانی اند که فارغ التحصیل دانشگاه
کعب الاحباراند. و یا فارغ التحصیل دانشگاه وهب بودهاند.
اما
ادامه روایت: فاحرز عبادی الی الطور؛
ببینید نقش را به کدام زمین میدهند. فیمر
صدر یأجوج و مأجوج علی بحیرة طبریة فیشربونها ثم
یقبل آخرهم فیرکزون رماحهم فیقولون: لقد کان ههنا مرة ماء؛
اینجا روزی آب بود.
حتی
اذا کانوا حیال بیت المقدس قالوا: قد قتلنا من فی الارض؛ دقت
کنید، کسانی که سالم اند کسانی هستند که به طور رفتهاند.
فهلموا نقتل من فی السماء فیرمون نبلهم الی
السماء فیردها الله مخضوبة بالدم فیقولون: قد قتلنا من فی
السماء فیتحصن ابن مریم واصحابه حتی یکون راس الثور وراس
الجمل خیرا من ماة دینارالیوم.[3] این
یکی از روایاتی است که عامه نقل کردهاند. از این
روایت استفاده کردیم که جریان یأجوج و مأجوج در زمان
حیات حضرت عیسی عليهالسلام است. البته طبق این
نصی که هیچ یک از کتابهای شیعه و حتی اهل سنت
هم به آن اعتنا نکرده اند، جز تاریخ دمشق و کنزالعمال، که مخصوصا دومی
کتاب مستندی نیست و ما تعجب میکنیم از برخی که
وقتی میخواهند حدیثی را نقل کنند آدرس به کنز میدهند.
اگر مرادتان قانع کردن طرف مقابل است که آنها اصلا به این کتاب اعتقاد
ندارند، زیرا این کتاب به شهادت مقدمه خود کتاب کنز همان تنظیم
شده کتاب جامع الاحادیث سیوطی است. اما اگر میخواهید
شیعه را مجاب کنید، آنها منابع معتبري دارند. تلاش بزرگان شیعه
بر تفکیک احادیث اهل سنت از احادیث دیگران بوده است، در
حالیکه این حدیث را فقط یک نفر با این
خصوصیات نقل کرده است.
روایت چهارم: این
روایت درباره سرنوشت یأجوج و مأجوج است که حدیث مفصلی
است. راوی آن عبدالله است. ظاهرا همان عبدالله ابن عمرو عاص باشد،
زیرا او از نظر سنی با پدرش تنها 11 سال کوچکتر بوده است. به هر حال
عبدالله بن عمرو عاص اسرائیلیات را وارد میکرده
ببینید او چه نقل میکند. در این روایات اشاره
ای به حضرت مهدی عليهالسلام نیست.
اذا قتل عیسی الدجال و من معه مکث الناس؛ وقتی
جهان بواسطه حضرت عیسی عليهالسلام از دست دجال خلاص شده، حتی
یکسر سد یأجوج و مأجوج فیموجون فی الارض و یفسدون؛
شروع به ایجاد فساد میکنند، لا یمرون بشیء الا افسدوه و
اهلکوه لا یمرون بماء و لا عین ولا نهر الا نزفوه ویمرون بدجلة
و الفرات فمن کان منهم اسفل دجلة او اسفل الفرات قال: قد کان ههنا مرة ماء فمن
بلغه هذا الحدیث فلا یهدمن حصنا بالمدینة بالشام و لا
بالجزیرة فانه حصن للمسلمین من یأجوج و مأجوج طور سینا...
[4] اگر
قوم یأجوج و مأجوج بیایند فقط طور سینا منطقه امن است؟!!