روايت جابر
جعفي (هجوم ترك ـ اصهب و ابقع)
بسم الله
الرحمن الرحيم الحمدالله رب العالمين...
بحث ما راجع
به صیحه وندای آسمانی بود و بررسی روایات در
این زمینه که رسیدیم به روايت جابر بن یزید
از امام باقر علیه السلام
[1] که در این
روایت سه بار از صیحه و ندا سخن به میان آمده با اختلاف عبارات
و مضامین و این سبب شد که ما خود روایت را بررسی
کنیم طرقش را ببینیم، کسانیکه این روایت را
نقل کرده اند متعرض شدیم و دلیل توجه و اهتمام به این
روایت بوده.
در این
روایت برخورد کردیم به بعضی از کلمات که نیاز به
توضیح بود مثل اسامی شهرها، بعض طوائف، بعضی از ملیتها و
بعضی از اشخاص که برای توضیح و فهم روایت باید به
اینها بپردازیم.
یکی
از بحثهایی که در روایت آمده و باید در موردش بحث
کنیم مساله هجوم ترك به جزیره است «
سَيُقْبِلُ إِخْوَانُ التُّرْكِ حَتَّى يَنْزِلُوا الْجَزِيرَة».
خود
جزیره را تبیین کردیم، شمال عراق (أقور) یک احتمال
بود، جزیره العرب احتمال ديگري بود وسایر احتمالات که البته این
دو بیشتر بارزند.
اما خود ترک و
اتراک چه کسانی اند؟
از
لابلای شروح نهج البلاغه، تواریخ، نصوص و روایات به اینجا
رسیدیم، به ظن قوی (هرچند به قطع هم نرسیم) که اتراک و
ترک همان «مجان
المطرقه»
[2] هستند. قومی
هستند از اقصای چین (چین و مغولستان). این مطلب را در
کتابها هم ببینید...
کتا ب«الکامل
فی التاریخ»
[3] در جلد آخر حوادث 617
را نگاه کنید. ایشان یک بحث مفصلی
راجع به
چنگیزخان و قوم تاتار دارد میگوید: «
فلو قال القائل ان العالم منذ خلق الله آدم الی الان
(اگر کسی ادعا کند از روز خلقت خداوند (عزوجل) تا امروز )
لم یبتلوا بمثلها (مصیبتی مثل
مصیبت چنگیز برای عالم پیش نیامده )
لکان صادقا. فان التواریخ لم تتضمن ما یقاربها ولو ما
یدانیها(تاریخ
اصلا سراغ ندارد حادثه ای که نظیر این حادثه یا
نزدیک به آن باشد هر حادثه ای که در تاریخ اتفاق افتاده
[4]).
و من اعظم ما یذکرون من الحوادث(از عظیم ترین حوادثی که در
تاریخ بازگو میشود جریان «بخت النصر» و برخوردش با بنی
اسرائیل است)
من القتل و تخریب بیت
المقدس، و ما بیت المقدس بالنسبه الی ما خرب هؤلاء الملاعین من
البلاد(اصلا کارهای
بخت النصر با چنگیز قابل قیاس نیست
)
التی کل مدینه منها اضعاف بیت المقدس(هر شهری که اینها خراب کردند چند
برابر بیت المقدس است)
و ما بنواسرائیل
بالنسبه الی من قتلوا (مگر
خود بنی اسرائیل چقدر بودند در برابر کشته هایی که
چنگیز از مسلمین گرفت)
فان اهل مدینه
واحده ممن قتلوا اکثر من بنی اسرائیل(تنها جمعیت یک شهر از صدها شهری
که چنگیز ویران کرد بیش از تمام بنی اسرائیل است)
لعل الخلق لا یرون مثل هذه الحادثه الی ان ینقرض
العالم وتفنی الدنیا (شاید تا انقراض عالم هم
چنین حادثه ای را نبینند)
الا
یأجوج و مأجوج (اینها هم چنین کاری خواهند
کرد).
[5]واما الدجال فانه یبقی علی من اتبعه
(آنها که از او تبعیت میکنند حق حیات و زندگی دارند) و
یهلک من خالفه (آنهایی که با او مخالفت میکنند میکشد
و همه را نمیکشد)
و هؤلاء لم یبقوا
علی احد (اما چنگیزیان کسی را باقی
نگذاشتند)
بل قتلوا النساء و الرجال و الاطفال و شقوا بطون الحوامل وقتلوا
الأجنه (جنین های داخل رحم را هم کشتند)
[6]لهذه الحادثه التی استنار شررها و عم ضررها
(این حادثه ای که شعله ور شد و همه جا را گرفت) و
صارت فی البلادکالسحاب استدبرته الریح (مثل ابری که باد
پشت سرش باشد با سرعت همه جا را فرا گرفت)
فان
قوما خرجوا مناطراف الصین (عاملین جنایت از
چین بودند
) فقصدوا
بلاد ترکستان (از آنجا شروع کردند بعد هم رفتند
کاشغر، بلا ساغون بعد هم ماوراء النهر، سمرقند، بخارا و...) یملکون
(اشغال میکردند)
ویفعلون باهلها...
(چه کارها که نکردند بعد هم آمدند خراسان و تخریب و قتل)
ثم الی الری (اطراف تهران، ری،
همدان و بلد الجبل)
و ما فیها من البلاد الی
حد العراق (بعد هم اذریایجان و أرانیه)
یخربونها، یقتلون اکثر اهلها الا الشرید
(مگر فراریها که نادرا اتفاق میافتاد) النادر.
هذا ما لم یسمع بمثله
(نظیر نداشته)
انهم لایحتاجون الی
میرة[7]مدد
یأتیهم (احتیاج به تدارکات و کمکی نداشتند)
[8]
فان معهم اغنام، بقر، خیل و غیر ذلک من الدواب
یاکلون لحومها لا غیر.اما دوابهم
(اسبهایی اینها داشتند)
تحفر
بحوافرها (زمین را مشکافتند)
و
تأکل عروق النبات لاتعرف الشعیر
(از ریشه میکندند)
فهم
اذا نزلوا منزلا لایحتاجون الی شیء.اما دیانتهم فانهم یسجدون للشمس عند طلوعها(آفتاب پرست بودند)
لایحرمون
شیئا (چیزی را حرام نمیدانستند)
فانهم یأکلون جمیع الدواب حتی الکلاب و
الخنازیر (سگ و خوک هم میخوردند)
ولایعرفون
نکاحا (اصلا نکاحی مطرح نبوده)
بل
المرئه یأتیها غیر واحد من الرجال (چند
شوهر داشت)
فاذا جاء الولد لایعرف اباه (پدر نامعلوم
بود
) لقد
بُلی الاسلام و المسلمون فی هذه المده بمصائب لم یبتلی
بها احد من الامم (احدی از امم چنین
مصیبتی برایش پیش نیامده بود)
التتر
اقبلوا من المشرق.در
صفحه 572 –
خروج
التتر الی ترکستان و ما وراء النهرفی هذه السنه ظهر التتر الی بلاد الاسلام و هم نوع
کثیر من الترک، مساکنهم شمال جبال طغماج(البته مختصر
ابی الفداء میگوید طوغاج)
من
نحو الصین. طبق این
نقلها به احتمال قوی اتراک و ترک در روایات که «
اترک الترک ما ترکوک»
مراد اینها هستند.
در کتاب ابن
ابی الحدید مفصلاً راجع به اینها بحث دارد و میگوید:
اشتباهی بود که خوارزم شاه سلجوقی مرتکب شد و تاوانش را همه مسلمانها
پرداختند.
اشتباه هم
این بود که در حدود و ثغور بلاد اسلامی یک کشورهایی
بودند که انها در گیر بودند
با اتراک،
خوارزم شاه آمد با اینها در گیر شد، بلادشان را گرفت آنها را کشت و
متفرق کرد در واقع سد را این آقا شکست و بلاد اسلامی را روبروی
تتار و مغول قرار داد.
بعد میگوید:
«
نحن نذکر طرفا من اخبارهم (اخبار تتر)» در ذیل «
الاصل منها فی وصف الاتراک»
در وصف و توصیف اتراک ذیل فرمایش امیرالمومنین
علیه السلام «
كَأَنِّي أَرَاهُمْ
قَوْماً كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الْمَجَانُ الْمُطْرَقَةُ
[الْمُطَرَّقَةُ] [9]فنقول (کلام
ابن ابی الحدید)
إنا على كثرة اشتغالنا
بالتواريخ و بالكتب المتضمنة أصناف الأمم(اطلاعات
تاریخی ما زیاد است در عین حال)
لم
نجد ذكر هذه الأمة أصلا (راجع به اینها در تاریخ
چیزی نیامده) و
لكنا
وجدنا ذكر أصناف الترك من القفجاق و اليمك و البرلو و التفريه و اليتبه و الروس و
الخطا و القرغز و التركمان (اینها را در
تاریخ دیده ایم)
و لم يمر بنا في كتاب ذكر هذه الأمة سوى كتاب واحد و هو كتاب مروج
الذهب للمسعودي فإنه ذكرهم هكذا بهذا اللفظ التتر و الناس اليوم يقولون التتار
بألف و هذه الأمة كانت في أقاصي بلاد المشرق (خاور دور)
في جبال طمغاج من حدود
الصين (در چین)
(پس آن
ترکی که اشغال میکنند جزیره را اینهایند)
[10]و
بينهم و بين بلاد الإسلام التي ما وراء النهر ما يزيد على مسير ستة أشهر...مفصل
گرفتاری هایشان را بیان میکند که چه برسر امت اسلام
آوردندبعد میگوید:
«
فنهض بمن معه من أقاصي الصين
(وقتی چنگیز دید تجار کشته شدند و مشکلاتی از ناحیه
سلجوقیان پیش آمد قیام کرد، همان روایت پیامبر اکرم
صلیالله
علیه و آله وسلم طبق
نقل اهل سنت «اترکوهم ما
ترکوک» در گیر نشوید، اما در
گیر شدند آنها هم آمدند و بلاد اسلامی را به خاک و خون کشیدند)
حتى صار إلى حدود أعمال تركستان...»
خلاصه:
به نظر من تا این مقدار کفایت میکند.اتراک در این
روایت احتمال قوی دارد که همان اطراف چین باشد، و روایات
دیگر را باید بررسی کرد
[11]باز در
روایت دو اسم آمده یکی «اصهب» و یکی «أبقع»، اما
اینها که هستند؟ نام اشخاص است؟ فرمانده جریانی هستند یا
اشاره به جریانی است...؟
کلامی
از سرور الایمان
[12] برایتان نقل کنم
ثم یختلفون عند ذلک علی ثلاث
رايات: راية الأصهب، و راية الأبقع، و راية السفياني.شام سه گروه
میشوند، سه هسته قدرت و با هم در گیر هستند.شام هم اشاره شد که
وقتی شام
گفته شد منظور
دمشق نیست و نه سوریه بلکه کل آن مناطق را میگویند شام.
عبارتی که از بلدان ابن فقیه نقل کردم میگوید از کوفه تا
فلسطین را میگویند شام.
حدود
جغرافیایی شام بیش از این چیزی است که
در ذهن ماست.
اما اصهب و
ابقع و... اینها چه کسانی اند؟
آقای
نیلی (م 803) در کتاب سرور الایمان از امام باقر علیه
السلام روایت مفصلی را نقل میکند
[13]«
و من ذلك ما جاز لي روايته عن أحمد بن محمّد الإياديّ، يرفعه إلى
يزيد، عن أبي جعفر عليه السّلام، قال: يا يزيد، اتّق جمع الأصهب- قلت: و ما
الأصهب؟ قال: الأبقع. قلت: و ما الأبقع؟ قال: الأبرص- و اتّق السفياني، و اتّق
الشريدين من ولد فلان [و فلان]، يأتيان مكّة يقسمان بها الأموال، يتشبّهان
بالقائم، و اتّق الشّذّاذ من آل محمّد. قلت: و ما تريد بالشذاذ من آل محمّد صلّى
اللّه عليه و آله؟ قال: الزيديّة؛ الطائفة المستبدّةو الفرقة الذاهبة.» که به
یزید میفرمایند: «
یا یزید اتق جمع الاصهب»
پرهیز کن. عرض کردم اصهب کیست؟ فرمود همان أبقع است. گفتم أبقع
کیست؟ فرمود: «أبرص است» کسی که گرفتار بیماری برص باشد.
طبق این نقل اصهب و ابقع یکیاند، بحث سندی بماند.
در لغت هم
کتاب نهایه ابن اثیر را دیدیم هم مجمع البحرین را
دیدیم و کتابهای دیگر را
میگویند
« أصهب، کسی است که پوست بدنش، رنگ صورتش «
الذی یخالط بیاضه حمره»
سفیدی متمایل به سرخی باشد.
ابقع
کیست:قيل:
الأَبْقَع
ما خالط بياضه لون آخر[14].
(سفیدی مخلوط است با رنگی دیگر)
ومنه
الحديث «يوشك أن يستعمل عليكم بُقْعَان الشام»
(منسوب به
پیامبر است) ترس این است که طایفه أبقع بر شما گماشته شود (بر
شما حکومت کنند)
أراد عبيدها و مماليكها،
(آن زیر دستها آنهایی که عبید و مملوک هستند یا به
بهانه کار یا خدمت گذاری آمده اند تبدیل شوند به همه کاره کشور)
سمّوا بذلك (چرا به اینها ایبقع میگویند)
لاختلاط ألوانهم، فإن الغالب عليهم البياض و الصّفرة
(غالب بر رنگهای اینها سفیدی و زردی است)
و قال القتيبى: البُقْعَان الذين فيهم سواد و بياض
(سفیدی و سیاهی)
لا
يقال لمن كان أبيض من غير سواد يخالطه أبقع(سفید
که متمایل به سیاهی نباشد را أبقع نمیگویند)،
و المعنىأن العرب تنكح إماء الروم (عربها با زنهای
رومی ازدواج میکنند)
فيستعمل على الشام
أولادهم (بچه های رومی حاکمان بلاد میشوند)
و هم بين سواد العرب و بياض الروم.رومیها
معمولا سفیدند (حتی موی سرشان بخاطر کمبود آفتاب سفید
میشود)، عربها هم سیاه، بچه های سفید متمایل به
سیاه متولد میشوند.
اما کسی
نیست که تطبیق بدهد این سه رایت را (به افراد خاص و...).
اینها معمولا کنایات است.
اینکه
میفرماید: یا جابر در آن سال اختلاف کثیر در تمام
زمین از ناحیه مغرب پیش میآید
«
اول ارض تخرب ارض الشام»
جولانگاه غربی هاست « ثم یختلفون... علی ثلاث رایات...
در مورد اصهب
چیزی روشن نشد فقط گفت که چهره اش متمایل به زردی است
این سه
در شام محور قدرتند.
فَيَلْتَقِي السُّفْيَانِيُّ
بِالْأَبْقَعِ (سفیانی با أبقع
درگیر میشود: سفید متمایل به زرد یا سیاه،
که أبقعها بچه های روم هستند. پس طبق اين نقل سفیانی با
رومیها درگیر میشود)
[15]والسلام
علیکم ورحمه الله وبرکاته