درس مهدویت استاد طبسی

90/01/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث ما بررسی نصوص و آثار و روایات شعیب بن صالح است. در جلسات قبل ده روایت را بررسی کردیم (بعضی از متن ها روایت نیست، بلکه گفته بعضي از صحابه و يا تابعان و يا بعضي از علماء است و به اصطلاح اثری است که به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  اسناد داده نشده است، بنابراین تعبیر روایت مسامحه است) اکنون روایت بعدی را ارزیابی می‌کنیم.
روایت یازدهم:
«ابن حماد: حدثنا محمد بن عبد الله التيهرتي، عن معاوية بن صالح، عن شريح بن عبيد وراشد بن سعد وضمرة بن حبيب ومشايخهم قالوا: ولم يسنده إلى النبي صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم، يبعث السفياني خيله وجنوده، فيبلغ عامة الشرق من أرض خراسان وأرض فارس فيثور بهم أهل المشرق فيقاتلونهم، ويكون بينهم وقعات في غير موضع، فإذا طال عليهم قتالهم إياه بايعوا رجلا من بني هاشم، وهم يومئذ في آخر الشرق فيخرج بأهل خراسان على مقدمته رجل من بني تميم. مولى لهم، أصفر، قليل اللحية، يخرج إليه في خمسة آلاف إذا بلغه خروجه فيبايعه فيصيره على مقدمته، لو استقبله الجبال الرواسي لهدها، فيلتقي هو وخيل السفياني فيهزمهم ويقتل منهم مقتلة عظيمة، ثم تكون الغلبة للسفياني، ويهرب الهاشمي، ويخرج شعيب بن صالح مختفيا إلى بيت المقدس يوطئ للمهدي منزله، إذا بلغه خروجه إلى الشام [1]»
سفیانی نیروهای سواره نظام و پیاده خود را گسیل می‌دارد پس همه شرق سرزمین خراسان و سرزمین فارس (بعضی شیراز و اطراف آن) را اشغال می‌کند، پس مردم مشرق در مقابل آن ها قیام می‌کنند و بین آن ها درگیری های پی در پی در نقاط مختلف رخ می‌دهد، پس هنگامی که جنگ بین این دو گروه طولانی می‌شود [مردم مشرق] با مردی از بنی هاشم بیعت می‌کنند [به عنوان فرمانده] آن ها در آن روز در اخر شرق هستند، پس با مردم خراسان در پیشاپیش آن ها مردی از بنی تمیم، هم پیمان بنی تمیم (عرب نیست و معمولا به ایرانی ها مولی می‌گویند، در بعضی نصوص آمده است که از بنی تمیم است) زرد رنگ و محاسن کمی دارد، وی با پنج هزار نیرو به سوی خراسانی خارج می‌شود و با او بیعت می‌کند، خراسانی هم اورا از پیش قراولان لشکر قرار می‌دهد، اگر در برابر او [مرد تمیمی] کوهها بایستند، متلاشی می‌کند، او با لشکر سفیانی روبرو می‌شود وشکست سختی به آن ها داده و کشته های زیادی از لشکر سفیانی به جا می‌گذارد، [پس از این شکست] دوباره لشکر سفیانی حمله کرده و [این دفعه] لشکر سفیانی پیروز می‌شود. [ در این هنگام] سید هاشمی فرار می‌کند و شعیب بن صالح هم فرار کرده و مخفیانه رهسپار بیت المقدس شده و در آن جا زمینه ظهور حضرت مهدی (عج)  در منزلگاهش را فراهم می‌کند، زمانی که اطلاع پيدا مي كند كه امام عليه‌السلام  قصد خروج به شام را دارد.
حد دلالت روایت:
شعیب بن صالح و خراسانی هر دو فرار می‌کنند، پس شعیب جز یک درگیری که آن هم بالاخره به شکست منتهی می‌شود، نقش دیگری در دوران غیبت ندارد و اگر نقشی را هم ایفا کند، در زمان ظهور امام عليه‌السلام  است، زمانی که امام عليه‌السلام  از مکه ظهور می‌کند و سپس به عراق می‌آید و حکومتش در عراق تثبیت می‌شود، سپس به قصد شام حرکت می‌کند (اگر حرکت به سوی شام در روایات ما باشد) در این هنگام، شعیب منزلگاه امام را آماده می‌کند، ضمن این که مشخصات روایت در مورد شعیب با مشخصات وی در روایات دیگر متفاوت است.
سند روایت:
این روایت در منابع شیعی، حتی ملاحم ابن طاووس نیامده است. ملحقات احقاق الحق مرحوم نجفی (ج27،ص 521) بر طبق روش و مبنایش در این کتاب (بیان مطالب اهل سنت در مورد اهل بیت بدون ارزیابی و بررسی موضوعات، که در واقع فقط در صدد جمع آوری مطالب بوده اند) روایت مذکور را از ابن حماد و عقد الدرر و برهان متقی هندی، نقل کرده است.
اولین منبع اهل سنت که این روایت را نقل کرده است، فتن ابن حماد است و ما بارها گفته ایم که ابن حماد و کتابش نزد ما اعتباری ندارد و نزد عامه هم کتابش، اعتباری ندارد. بعد از ابن حماد، عقدالدرر (ص 128، ب‍ 5)و عرف الوردی سیوطی (ج 2 ص70) از ابن حماد نقل کرده اند، سیوطی بیان اضافه‌ای دارد: قال الوليد: بلغني أن هذا الهاشمي أخو المهدي لأبيه (هاشمی خراسانی که قیام می‌کند، برادر پدری امام زمان است، پس طبق این نقل امام برادری دارد که او هم عمرش طولانی بوده است، البته این مطالب قابل قبول نیست، یکی از جهات رد قضیه ابن مهزیار از طرف شخصیت هائی مثل تستری این است که صحبت از برادر امام زمان (عج)  می‌کند، در حالي كه برای ما معهود نیست که امام عسکری عليه‌السلام  فرزندی غیر از امام زمان (عج)  داشته است) وقال بعضهم هو ابن عمه (وبعضی گفته اند که خراسانی پسر عم امام است) وقال بعضهم إنه لا يموت ولكنه بعد الهزيمة يخرج إلى مكة فإذا ظهر المهدي خرج (و بعضی گفته اند که خراسانی هم عمر طولانی دارد وبعد ازشکست از سفیانی به سوی مکه می‌رود و پس از ظهور امام مهدی خروج می‌کند، یعنی سرزمین مکه برای خراسانی امن است، در حالی که اولین درگیری امام (عج)  با خود اهل مکه است، این مطالب با هیچ روایتی قابل تطبیق نیست، ضمن این که سیوطی بعد از 900 سال از زمان پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  این روایت را نقل می‌کند) منابع بعدی، القول المختصر (ص 22 ب‍ 3 ح‍ 20) و برهان متقي (ص 121 ب‍ 4 ف‍ 2 ح‍ 26) و فرائد فوائد الفكر (ص 18 ب‍ 5) می‌باشند.
 ابن حماد طریق سند روایت را این گونه بیان می‌دارد: ابن حماد: حدثنا محمد بن عبد الله التيهرتي، عن معاوية بن صالح، عن شريح بن عبيد وراشد بن سعد وضمرة بن حبيب ومشايخهم قالوا: ولم يسنده إلى النبي صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم، ما مشایخ را نمی‌شناسیم و معاویة بن صالح که از سه نفر نقل می‌کند، به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  نسبت نمی‌دهند. از میان افراد این سند علی سبیل مثال به شریح بن عبید مراجعه کنید، شریح از نظر اهل سنت در طبقه سوم است. (طبقه اول صحابه، طبقه دوم کبار تابعین و طبقه سوم بعد از کبار تابعین[2] است) اهل سنت در مورد شریح گفته اند که وی از ابودرداء صحابی و هیچ یک از صحابه مطلبی نقل نکرده است. «محمد بن عوف فقيل له: هل سمع شريح بن عبيد من أبي الدرداء؟ فقال: لا، فقيل له: فهل سمع من أحد من أصحاب رسول الله، صلى الله عليه وسلم؟ فقال: ما أظن ذلك لأنه لا يقول في شئ سمعت»[3]
پیامبر اکرم اوائل یازده هجری رحلت کرده اند و شریح اوائل قرن دوم است، آیا شریح می‌تواند از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  نقل کند؟ طبق نقل خود اهل سنت، شریح از صحابه هم نقل نکرده، ضمن این که سخن را به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  استناد نداده اند، و اگر سخن از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  باشد، دو واسطه حذف شده و روایت مرسل می‌شود و طبق مبنای خود اهل سنت این روایت مشکل دارد.
نتیجه گیری روایت:
اولا: روایت به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  اسناد داده نشده است. ثانیا: به فرض استناد به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم، چندین واسطه حذف شده، پس روایت مرسل است. ثالثا: روایت در هیچ یک از منابع متقدم و متاخر شیعی نیامده است. رابعا: ناقل روایت ابن حماد است که مولِفا و مولَفا مشکل دارد.
از مجموع این ده روایات به این نتیجه می‌رسیم که شخصی به نام شعیب بن صالح وجود دارد و یکی از علائم ظهور امام زمان عليه‌السلام  است. اصل شعیب مطلبی است که در روایات اهل بیت (با قطع نظر از سند) بیان شده هرچند تفصیلات وويژگيهاي دیگر شعیب قابل اثبات نمی‌باشد.
روایت دوازدهم:    
« مشارق البرسي مرسلا، قال (ومن خطبة له عليه السلام تسمى التطنجية، ظاهرها أنيق، وباطنها عميق، فليحذر قارئها من سوء ظنه، فإن فيها من تنزيه الخالق ما لا يطيقه أحد من الخلائق، خطبها أمير المؤمنين عليه السلام بين الكوفة والمدينة، فقال: (خطبه امیرالمومنین که تطنجیه نامیده می‌شود، ظاهر خطبه محکم و باطنش ژرف و عمیق است، پس باید که خواننده این خطبه از سوء ظن نسبت به صدور خطبه از امام عليه‌السلام  بر حذر باشد، چون در این خطبه توصیف و تنزیه خالق به گونه‌ای است که کسی را توان چنین تنزیهی نیست، حضرت این خطبه را بین کوفه و مدینه [پس از قتل عمار و اويس قرني، ج2، ص35] فرموده اند،) بُرسی اوائل خطبه را ذکر نکرده واز این جا شروع می‌کند که: يا جابر إذا صاح الناقوس[4]، وكبس الكابوس[5]، وتكلم الجاموس[6]، فعند ذلك عجائب وأي عجائب إذا أنارت النار ببصرى، وظهرت الراية العثمانية بوادي سوداء، واضطربت البصرة وغلب بعضهم بعضا، وصبا كل قوم إلى قوم، وتحركت عساكر خراسان، ونبع شعيب بن صالح التميمي من بطن الطالقان...‌»[7]
ای جابر [عبدالله انصاری] هنگامی که ناقوس به صدا آمد و کابوس جامعه را فرا گرفته و پوشانيد و جاموس سخن گفت، هنگامی که این سه علامت (ناقوس و کابوس و جاموس) پدیدار شد، منتظر عجائب باشید، و چه عجائبی است وقتی که آتشی بصری (اطراف دمشق است و جائی که جریان راهب با پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  اتفاق افتاد و الان هم در سوریه چنین مکانی موجود است) را روشن کند و پرچم های عثمانی در وادی سوداء ظاهر گردد و بصره آشوب می‌شود و بعضی بر بعضی پیروز می‌شوند و هر قومی به قوم دیگر یورش می‌برند (اکنون وهابیت وحشی به پیروان مکتب اهل بیت [بحرین] حمله کرده و جاهلیت قرون وسطی را تکرار می‌کنند و متاسفانه بعضی کشورها هم نیرو می‌فرستند) و به سفاكان و حسني كمك مي كنند و نیروهای خراسان به حرکت در می‌آیند و شعیب بن صالح هم از مرکز طالقان (اطراف تهران) قیام می‌کند. إن شاء الله در جلسه آینده، ادامه روایت و بحث را بر حول سه محور دنبال می‌کنیم:
محور اول: کتاب حافظ رجب بُرسی
محور دوم: مدرک کتاب حافظ برسی، کتاب مجموع الرائق است، مولف اين کتاب چه کسی است و چقدر اعتبار دارد؟ چون برسی خطبه را از مجموع الرائق نقل می‌کند.
محور سوم: این خطبه چقدر اعتبار دارد و نظر علمای ما نسبت به این خطبه چگونه است؟





[1]. معجم الاحاديث الامام المهدي. عليه‌السلام، ج2، ص232
[2]. تقريب التذهيب، ج1، المقدمة.
[3] . معجم البلدان، حموي، ج5، ص174.
[4]. النَّاقُوس: مِضْراب النصاري الذي يضربونه لأَوقات الصلاة.، (لسان العرب، ج‏6، ص‏240(
[5]. و كَبَس المرأَة: نكحها مرة. و كابُوس: اسم يكنُون به عن النكاح. و الكابُوس: ما يقع علي النائم بالليل، و يقال: هو مقدَمة الصَّرَع؛ قال بعض اللغويين: و لا أَحسبه عربيّاً إِنما هو النِّيدِلان، و هو الباروك و الجاثُوم (لسان العرب، ج‏6، ص 192).
[6]. جَمَس و جَمَدَ بمعني واحد و به معناي سخت و محكم و غير قابل هضم است. و سئل عمر، رضي اللَّه عنه، عن فأْرَة وقعت في سمن، فقال: إِن كان جامِساً أُلْقيَ ما حوله و أُكلَ، و إِن كان مائعاً أُريقَ كله... (جمس و جمد به معناي يکسان است يعني جامد بودن، از عمر در مورد موشي که در روغن افتاد سوال شد، گفت: اگر روغن جامد [جامس] باشد اطاف آن دور ريخته مي‌شود و باقي آن خورده مي‌شود، و اگر روغن مايع باشد، همه آن دور ريخته مي‌شود.) قال ابن الأَثير: قاله الخطابي، قال: و قال الزمخشري الجَمْسُ، بالفتح، الجامد، و بالضم: جمع جُمْسَة، و هي البُسْرَة التي أَرْطَبت كلُّها و هي صُلْبَةٌ لم تنهضم بَعْدُ (جُمس آن خرمائي است که نرم شده است هرچند اصل آن سخت و محکم غير قابل هضم است) (لسان العرب، ج‏6، ص 42).
[7]. معجم أحاديث الإمام المهدي. عليه‌السلام، ج4، ص 34 / مشارق البرسي، ص 166 - 170