درس مهدویت استاد طبسی

90/01/21

بسم الله الرحمن الرحیم

سخن پیرامون بررسی روایات و نصوص و آثاری است که در کتب فریقین در مورد شعیب بن صالح وارد شده است. روایتی که در جلسه قبل خوانده شد، امروز به بررسی سندی و دلالی آن می‌پردازیم.
روایت ششم:
«ابن حماد: حدثنا عبد الله بن إسماعيل البصري، عن أبيه، عن الحسن قال: ولم يسنده إلى النبي صلى الله عليه وآله يخرج بالري رجل ربعة أسمر، مولى لبني تميم، كوسج يقال له شعيب بن صالح، في أربعة آلاف ثيابهم بيض وراياتهم سود، يكون على مقدمة المهدي، لا يلقاه أحد إلا فله [1]»
 (از ری مردی چهارشانه و گندمگون وهم پیمان بنی تمیم که محاسن ندارد، خروج می‌کند، به او شعیب بن صالح گفته می‌شود، شعیب همراه 4000 نفر نیرو که لباس هایشان سفید و پرچم هایشان سیاه است، خروج می‌کند، شعیب جزء پرچمداران لشکر مهدی عليه‌السلام  است و با هرکسی روبرو شود او را شکست می‌دهد.)
روایت را ابن حماد نقل می‌کند و از شیعه هم فقط ابن طاووس در ملاحم از ابن حماد، نقل می‌کند، هرچند تفاوتی در نقل وجود دارد که این تفاوت ضرری به اصل مطلب نمی‌زند، در متن ابن حماد آمده که «لا يلقاه أحد إلا فله» (شعیب با هرکسی روبرو شود او را شکست می‌دهد) ولی در نقل ابن طاووس این گونه آمده که: «لا يلقاه أحدا إلا قتله» (با هر مخالفی روبرو شود، مخالف شعیب کشته می‌شود)
حد دلالت روایت:
مردی از ری (شايد تهران فعلی) با خصوصیات مذکور در روایت خروج می‌کند، ولی این که خروجش قبل از ظهور امام عليه‌السلام  است و یا از علائم (حتمی) باشد،در روایت به آن اشاره‌ای نشده است، ضمناً علما به این روایت اعتناء چندانی نکرده اند علاوه بر اين كه متن مذکور، روایت نیست، بلکه اثری از حسن بصری است که استناد به پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  نداده است.
حسن بصری چقدر اعتبار دارد؟ کسی که به جنگ های امام عليه‌السلام  و خود امام عليه‌السلام  اعتراض می‌کند؟ وقتی امام علی عليه‌السلام  به او می‌فرماید که برای وضو گرفتن، اسراف در آب نکن، او در جواب امام عليه‌السلام  می‌گوید: این همه خون ریختی، اسراف نبود (نعوذبالله)، حسن بصری به کسی این سخن را می‌گوید که پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  در موردش فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَار» و یا «تقاتل على التّأويل كما قاتلت على التّنزيل» بالاخره حسن بصری نسبت به جنگ های علی عليه‌السلام  معترض است که چرا خون منافقین و خوارج ریخته شد، روايت این شخص چقدر می‌تواند، اعتبار داشته باشد؟
بر فرض که بگوییم حسن بصری ثقه است (همان گونه که بعضی از معاصرین سعی دارند که حسن بصری را ثقه قلمداد کنند هرچند تلاش ایشان[با نهایت احترام به آنان] بیجا است.) ولی حسن بصری از تابعین است و در دوران خلیفه دوم به دنیا آمده است، پس نمی‌تواند از پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  روایت نقل کند بنابراین نقل وی، مرسل می‌شود مگر طبق مبانی بعضی از اهل سنت که اگر صحابی به پیامبر نسبت ندهد، روایت مرفوعه می‌شود، ولی آیا تابعی هم این گونه است؟
نتیجه روایت:
روایت علاوه بر این که از ابن حماد نقل شده (مولِفا و مولَفا اشکال دارد)، سند آن به حسن بصری برمی گردد که از نظر ما اعتبار ندارد.
روایت هفتم:
«ابن حماد: حدثنا محمد بن عبد الله أبو عبد الله التيهرتي، عن عبد الرحمن بن زياد بن أنعم، عن مسلم بن يسار، عن سعيد بن المسيب قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: تخرج من المشرق رايات سود لبني العباس، ثم يمكثون ما شاء الله، ثم تخرج رايات سود صغار تقاتل رجلا من ولد أبي سفيان وأصحابه، من قبل المشرق يؤدون الطاعة إلى المهدي[2]»
پرچم ها سیاه به طرفداری بنی عباس از جانب مشرق خارج می‌شود، سپس آن مقدار که خدا بخواهد درنگ می‌کنند (132 – 656،که قریب 500 سال حکومت عباسیان طول کشید) سپس پرچم های سیاه کوچکی که از جانب مشرق می‌آید و با مردی از فرزندان ابی سفیان و یاران او می‌جنگند و مطیع مهدی (عج)  می‌شوند.
توضیح دلالی و سندی روایت:
این روایت اشاره‌ای به شعیب بن صالح ندارد، ضمن این که افرادی مثل سعيد بن مسيب در سند روایت، از کسانی است که در تشییع جنازه امام سجاد عليه‌السلام  به بهانه نماز مستحب خواندن حاضر نمی‌شود، از طرفی سعید از تابعین است و نمی‌تواند از پیامبر اکرم نقل نماید.
روایت هشتم:
«ابن حماد: حدثنا الوليد بن مسلم، عن أبي عبد الله، عن عبد الكريم أي أمية عن محمد بن الحنفية قال: ولم يسنده إلى النبي صلى الله عليه وآله: تخرج راية سوداء لبني العباس، ثم تخرج من خراسان أخرى سوداء قلانسهم سود وثيابهم بيض على مقدمتهم رجل يقال له شعيب بن صالح، أو صالح بن شعيب، من تميم، يهزمون أصحاب السفياني، حتى تنزل بيت المقدس، توطئ للمهدي سلطانه، ويمد إليه ثلاثمائة من الشام. يكون بين خروجه وبين أن يسلم الامر للمهدي اثنان وسبعون شهرا[3]» (محمّد بن حنفيه ميگويد: بيرق سياهى از بنى عباس خروج ميكند آنگاه از خراسان بيرقهاى سياهى خروج ميكنند كه كلاه آنها سياه و لباسشان سفيد خواهد بود. جلو آنها مردى از (بنى) تميم (عرب هستند) كه آن را شعيب بن صالح يا صالح بن شعيب ميگويند، اصحاب سفيانى را شكست ميدهد تا اينكه وارد بيت المقدس شود و سلطنت آن را براى مهدى عليه‌السلام  مسخر نمايد و سيصد نفر از شام بسوى او حاضر خواهند شد (نیروهای کمکی) بين خروج آن و بين اينكه تسليم امر مهدى عليه‌السلام  شود هفتاد و دو ماه خواهد بود.)
حد دلالت روایت:
این روایت تصریح و ظهور در حتمی بودن شعیب به عنوان یکی از علائم ظهور ندارد اما طبق این روایت به عنوان چهره‌ای مثبت و زمینه ساز حکومت امام عليه‌السلام  که سرلوحه برنامه وی درگیری با نواصب است، معرفی می‌شود. محل استقرار شعیب شام و ظهور او از خراسان است. پایگاه های او دربیت المقدس و فاصله بین خروج او و ظهور امام عليه‌السلام  6 سال [72 ماه] است. خصوصیات شعیب به استفاضه نمی‌رسد بلکه روایات در این زمینه با هم تعارض دارند، بلکه اصل شعیب شاید به استفاضه برسد.
مصادر روایت:
اولین کسی که این روایت را نقل کرده است ابن حماد در فتن (ج 1ص 310) است. بعد او ملاحم ابن المنادى (ص 207)، الداني (ص 98)، عقد الدرر (ص 126 ب‍ 5) ار سنن دانی، عرف السيوطي الحاوي از ابن حماد، (ج 2 ص 67) الفتاوى الحديثية ابن حجر (ص 31)، القول المختصر ابن حجر (ص 6 ب‍ 1 ح‍ 18) و برهان متقي هندی (ص 151 ب‍ 7 ح‍ 17) این روایت را در منابع خودشان ذکر کرده اند.
 از شیعه فقط ملاحم ابن طاووس (ص 49 ب‍ 38) این روایت را از ابن حماد نقل می‌کند هر چند تفاوت اندکی در نقل وجود دارد که در صورت اختلاف بین کتاب ابن طاووس و متن ابن حماد، متن مقدم می‌شود به شرط این که متن تصحیح شده باشد. در متن ابن طاووس به جای شعيب بن صالح، عبارت سعيد بن صالح آمده است. ملحقات احقاق الحق مرحوم نجفی (مبنایش جمع آوری متونی است که در کتب اهل سنت آمده است) هم این روایت را ذکر کرده است.
سند روایت:
«ابن حماد: حدثنا الوليد بن مسلم، عن أبي عبد الله، عن عبد الكريم أي أمية عن محمد بن الحنفية قال: ولم يسنده إلى النبي صلى الله عليه وآله...»
ابن حماد که مولِفا و مولَفا در نظر ما مشکل دارد، و راوي دوم يعني عبدالکریم را هم در کتب رجالی نیافتم.
محمد بن حنفیه در كتب عامه:
ایشان نزد اهل سنت معتبر است. اهل سنت ناگزیرند محمدبن حنفیه را قبول کنند زیرا روایاتی در بخاری و... منسوب به محمدبن حنفیه و از او نقل می‌کنند که اين دسته از روایات به نفع آنان است. بخاری هر حدیثی که ذره‌ای افضلیت مولا امیرالمومنین را بر دیگران بیان کند، نقل نمی‌کند اما از آن طرف احادیثی که برتری دیگران را می‌رساند در صحیح خود نقل می‌کند و توجه چندانی به سند آن ندارد، حدیث غدیری که از دو لب مبارک پیامبر صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  در میان بيش از صدهزار نفر بیان شده، نقل نمی‌کند زیرا «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه دارد، ولی حدیث عبدالله بن عمر را نقل می‌کند که می‌گوید: در زمان ما احدی بالاتر از فلانی نبود و سپس بالاتر از دومی و سپس بالاتر از سومی نبود و بعد می‌گوید، و بقیه اصحاب همه با هم برابر بودند، یعنی علی بن ابی طالب هم مثل دیگران است و فضیلتی بر صحابی دیگر ندارد.[4]
و یا روایتی را از محمدبن حنفیه نقل می‌کند که از پدرش امیر المومنین سوال می‌کند که بهترین مردم بعد از رسول خدا صل‌الله‌عليه‌و‌اله‌وسلم  چه کسی است؟ علی عليه‌السلام  می‌فرماید: ابوبکر، - بعد او چه کسی است؟ - عمر، سپس می‌گوید: ترسیدم، پدرم نفر سوم را عثمان بگوید (پیش دستی کردم و گفتم) جایگاه و مرتبه شما چگونه است؟ پدرم فرمود: من هم مثل مسلمین دیگر هستم.[5] (یعنی مقام مربوط به آن هاست)
پس بخاری و دیگران از اهل سنت نمی‌توانند محمدبن حنفیه را قبول نکنند، زیرا روایاتی را که به ایشان نسبت می‌دهند در راستای تثبیت مبانی اهل سنت است.
محمدبن حنفیه در کتب شیعه:
در کتب ما، محمدبن حنفیه مورد بحث است و اگر بخواهیم در مورد ایشان مفصل بحث کنیم نیاز به چندین جلسه داریم (برای مطالعه رجوع کنید به کتاب ایام مکیه اینجانب) ولی جملاتی به طور مختصر در مورد محمدبن حنفیه ذکر کنیم. (از نظر بنده در جلالت و بزرگواری و ثاقت ایشان هیچ شکی نداریم، ایشان فوق وثاقت است.)
مرحوم خوئی در معجم الرجال (بعد از این که جریان مناظره محمدبن حنفیه با امام سجاد عليه‌السلام  را راجع به اولی بودن به امامت نقل می‌کند، [که محمدبن حنفیه مدعی امامت است] سپس امام عليه‌السلام  وی را برای محاکمه به کنار حجرالاسود دعوت می‌کند و حجرالاسود به زبان عربی فصیح، امام سجاد عليه‌السلام  را امام معرفی می‌کند.) می‌فرماید:
 أقول: الرواية صحيحة السند ودالة على إيمانه، وقوله بإمامة علي بن الحسين عليه السلام.
 (مرحوم خوئی می‌فرماید: این روایت از نظر سندی صحیح است و مشکلی ندارد و دلالت بر ایمان قوی محمدبن حنفیه وولایت مداری ایشان دارد[6].)
مرحوم مجلسی در مرآة العقول ج4 ص 86 پس از نقل روایت و ارزیابی سند آن، (منبع اصلی این روایت کتاب کافی شریف است) روایت را صحیح می‌داند و بعد می‌فرماید:
«و اعلم أن الأخبار في حال محمد بن الحنفية مختلفة (اخبار و روایات در شخصیت محمدبن حنفیه مختلف است) فمنها ما يؤول إلى جلالة قدره كما هو المشهور عند الإمامية (بعضی از روایات اشاره به جلیل القدر بودن ایشان دارد، همان طوری که مشهور نزد امامیه این گونه است) و منها ما يدل على صدور بعض الزلات منه و هذا الخبر منها (و بعضی از روایات دلالت بر لغزش هائی از ایشان دارد مثل همین روایتی که ادعای امامت را از وی نقل می‌کند) فإن ادعاء الإمامة بغير حق كفر لا سيما مع العلم بالإمام (زیرا ادعای امامت به غیر حق خصوصا در صورتی که امام را بشناسد، کفر است) فإنه ظاهر أنه كان قد سمع مرارا من أبيه و أخويه عليهم‌السلام  النص على الاثني عشر عليهم‌السلام  (چون محمدبن حنفیه کراراً از پدر و دو برادرش عليهم‌السلام  تصریح بر امامت 12 امام را شنیده است) و قد مر أنه كان حاضرا عند وصية أمير المؤمنين عليه السلام و قد نص على علي بن الحسين عليه السلام بمحضره (و قبلا گفتیم که ایشان هنگام وصیت امیرمومنان عليه‌السلام  [موقع شهادت] حاضر بوده است و تصریح پدر بر امامت علی بن حسین را شنیده اند، [پس این روایت مشکل دارد، هرچند می‌توان تاویل کرد])
 و قد يأول هذا بأن هذا الدعوى كان على سبيل المصلحة لئلا تنخدع ضعفة الشيعة بأنه أكبر و أقرب و أولى بالإمامة
 (می توان روایت را این گونه تاویل کرد که این ادعای امامت بر طریق مصلحت بوده است [به قول امروزی ها اگر تعبیر صحیح باشد، جنگ زرگری بوده است] تا ضعفای شیعه گول نخورند که او فرزند بزرگتر علی عليه‌السلام  است و اولی به امامت است.) و تأخره عن الحسين صلوات الله عليه أيضا مما يطعن به فيه (اما چرا محمدبن حنفیه در کربلا شرکت نکرد؟ واین عدم شرکت در کربلا از نقاط ضعفی است که ایشان نسبت داده می‌شود، بنده در کتاب ایام مکیه در این مورد مفصل بحث کرده ام)
و يحتمل أن يكون رخصه عليه السلام لبعض المصالح (احتمال دارد که امام عليه‌السلام  به خاطر بعضی از مصلحت ها به ایشان اجازه عدم شرکت را داده است، هرچند مرحوم مجلسی به عنوان احتمال بیان می‌کند ولی بنده نص را در این مورد دیده ام، اين قضیه را نقل می‌کند که امام عليه‌السلام  به ایشان اجازه داده است. و أما ادعاء المختار و أصحابه من الكيسانية إمامته و مهدويته و غيبته فالظاهر أنها كانت بغير رضاه بل بغير خبره و اطلاعه (واما ادعای مختار و یاران او از کیسانیه در مورد امامت و مهدویت و غایب شدن محمدبن حنفیه، ظاهراً به غیر رضایت ایشان بوده و ایشان از این مسائل بی خبر بوده است.[7]
 و بالجملة حسن القول فيهم أو ترك التعرض لهم أحسن من القدح فيهم و الله يعلم[8]. (وبالاخره این که در مورد محمدبن حنفیه یا خوب سخن بگویید و یا در مورد ایشان سکوت نمایید که سکوت بهتر از قدح و ذم ایشان است. والله یعلم)



[1]. معجم أحاديث الإمام المهدي. عليه‌السلام، ج 2، ص 225
[2]. معجم الاحاديث المهدي، ج2، ص222.
[3]. معجم الاحاديث المهدي، ج2، ص4-223.
[4]. عن ابن عمر قال كنا في زمن النبي صلي الله عليه وسلم لا نعدل بأبي بكر أحدا ثم عمر ثم عثمان ثم نترك أصحاب النبي صلي الله عليه وسلم لا نفاضل بينهم (صحيح البخاري، البخاري، ج4، ص203).
[5].حدثنا أبو يعلي عن محمد بن الحنفية قال قلت لأبي أي الناس خير بعد رسول الله صلي الله عليه وسلم قال أبو بكر قلت ثم من قال ثم عمر وخشيت أن يقول عثمان قلت ثم أنت قال ما انا الا رجل من المسلمين (صحيح البخاري، البخاري، ج4، ص‌195).
[6]. (معجم رجال الحديث، السيد الخوئي، ج17، ص54 – 56)
روي محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن ابن محبوب، عن علي بن رئاب، عن أبي عبيدة وزرارة جميعا، عن أبي جعفر عليه السلام، قال: لما قتل الحسين عليه السلام أرسل محمد بن الحنفية إلي علي بن الحسين عليه السلام، فخلي به، فقال له: يا ابن أخي قد علمت أن رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم دفع الوصية والإمامة من بعده إلي أمير المؤمنين عليه السلام، ثم إلي الحسن عليه السلام، ثم إلي الحسين عليه السلام، وقد قتل أبوك رضي الله عنه، وصلي علي روحه ولم يوص، وأنا عمك وصنو أبيك، وولادتي من علي عليه السلام في سني وقدمي أحق بها منك في حداثتك، فلا تنازعني في الوصية والإمامة، ولا تحاجني، فقال علي بن الحسين عليه السلام: يا عم، اتق الله ولا تدع ما ليس لك بحق، إني أعظك أن تكون من الجاهلين، إن أبي، يا عم، صلوات الله عليه أوصي إلي قبل أن يتوجه إلي العراق، وعهد إلي في ذلك قبل أن يستشهد بساعة، وهذا سلاح رسول الله صلي الله عليه وآله عندي، فلا تتعرض لهذا، فإني أخاف عليك نقص العمر وتشتت الحال، إن الله عز وجل جعل الوصية والإمامة في عقب الحسين عليه السلام، فإذا أردت أن تعلم ذلك، فانطلق بنا إلي الحجر الأسود حتي نتحاكم إليه ونسأله عن ذلك، قال أبو جعفر عليه السلام: وكان الكلام بينهما بمكة فانطلقا، حتي أتيا الحجر الأسود، فقال علي بن الحسين عليه السلام لمحمد بن الحنفية: ابدأ أنت فابتهل إلي الله عز وجل وسله أن ينطق لك الحجر، ثم سل، فابتهل محمد في الدعاء، وسأل الله ثم دعا الحجر، فلم يجبه، فقال علي بن الحسين: يا عم لو كنت وصيا وإماما لأجابك، قال له محمد: فادع الله أنت يا ابن أخي، وسله، فدعا الله عز وجل علي بن الحسين عليه السلام بما أراد، ثم قال: أسألك بالذي جعل فيك ميثاق الأنبياء وميثاق الأوصياء وميثاق الناس أجمعين لما أخبرتنا من الوصي والامام بعد الحسين بن علي عليه السلام ؟ قال: فتحرك الحجر حتي كاد أن يزول عن موضعه، ثم أنطقه الله عز وجل بلسان عربي مبين، فقال: اللهم إن الوصية والإمامة بعد الحسين بن علي عليه السلام إلي علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب وابن فاطمة بنت رسول الله صلي الله عليه وآله، قال: فانصرف محمد بن علي وهو يتولي علي بن الحسين عليه السلام. أقول: الرواية صحيحة السند ودالة علي إيمانه، وقوله بإمامة علي بن الحسين عليه السلام.

[7]. ضمناً مرحوم خوئي مي‌فرمايند كه ادعاي مهدويت وامامت بعد از كشته شدن مختار بوده و ربطي به مختارهم نداشته است. .
[8]. مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول، علامه مجلسي، ج‏4، ص86.