سخن
را با بررسی یکی دیگر از نشانه های ظهور امام زمان
(عجلالله) آغاز میکنیم، ضمن این که بحث راجع به دجال را
تقریبا بررسی کردیم، البته زمینه بحث و کار در این
موضوع باقی است ولی فرصت بیشتری در اختیار
نداریم.
یکی
از علامات و نشانه های ظهور که در روایت آمده، خروج شعیب بن
صالح است،روایات مربوطه را بررسی میکنیم و بعد به
بررسی سفیانی و صیحه آسمانی میپردازیم،
إن شاء الله.
شعیب
بن صالح چه کسی است؟ خروج او از ری، خراسان، مرو، سمرقند و یا
طالقان است؟ چهره وی مثبت یا منفی است؟ (در بعضی
روایات آمده که شعیب با گروه مخالف است.) روایاتی که در
مورد شعیب وارد شده در کتب ما آمده و یا در کتب عامه هم آمده است؟ ما
برای بررسی موضوع شعیب، متن و سند روایات را بررسی
میکنیم. ابتدا به بررسی روایاتی که از ائمه صلوات
الله علیهم اجمعین و یا درکتب خاصه وارد شده، میپردازیم.
اولین روایت: «
وروى حذلم بن بشير (قال) قلت لعلي بن الحسين صف لي خروج
المهدي وعرفني دلائله وعلاماته، فقال عليهالسلام : يكون قبل خروجه خروج رجل يقال
له: عوف السلمي بأرض الجزيرة، ويكون مأواه بتكريت، وقتله بمسجد دمشق، ثم يكون خروج
شعيب بن صالح من سمرقند، ثم يخرج السفياني الملعون من الوادي اليابس وهو من ولد
عتبة بن أبي سفيان، فإذا ظهر السفياني اختفى المهدي ثم يخرج بعد ذلك[1]»
شيخ
الطائفه در كتاب غيبت، از حذلم بن بشير روايت كرده كه گفت به حضرت امام زين
العابدين
عليهالسلام عرض
كردم: آمدن مهدى و نشانهها و علائم او را براى من بيان فرمائيد تا بدانم چه وقت
ظهور ميكند، فرمود: پيش از آمدن او، مردى بنام عوف سلمى از جزيره خروج ميكند، او
در بتكريت سكونت دارد (بعضی او را بر صدام، طاغوت بغداد تطبیق داده
اند،
و
در مسجد دمشق كشته مىشود (پس نمي توان گفت مراد صدام است؟ چون که صدام در بغداد
کشته شد) آنگاه شعيب بن صالح از سمرقند خروج ميكند و سپس سفيانى ملعون
(سفیانی از بنی امیه و از شجره ملعونه است) از بيابان
يابس مىآيد. سفيانى از اولاد عتبة بن ابى سفيان است (در بعضی روایات
آمده از فرزندان یزید بن ابی سفیان که برادر معاویه
است)
وقتى
او خروج ميكند مهدى پنهان میشود و بعد از آن قيام ميكند. (طبق این نص
و ظاهر عبارت این است که گویا سفیانی غالب میشود
ولی مهدی (عجلالله) که ما در انتظارش هستیم مغلوب
سفیانی نمیشود مگر اینکه بگوییم این
قضیه اقترانیه است یعنی مقارن خروج سفیانی
این امر اتفاق میافتد چون در روایات داریم که آن حضرت در
هنگام ظهور از اصحاب خاص خودش، چندین بار مخفی میشوند و هردفعه
عدهای حضرت را یافته و به او ملحق میشوند، شاید از
این باب باشد)
توضیح متن روایت:1 - ظاهر
روایت این است که یکی از علائم ظهور، خروج شعیب بن
صالح از سمرقند است ولی در روایت نیامده که این خروج از
نشانه های حتمی است یا غیر حتمی.
2- در این روایت به مثبت یامنفی
بودن چهره شعیب اشارهای نشده است، (شاید بتوان به قرینه
ملعون بودن سفیانی که امام عليهالسلام برای او به کار
میبرد استفاده مثبت بودن چهره شعیب کرد.)
3 - در
متن اولیه کریت آمده ولی در نقل های بعد مثل خرائج (که من
در ضبط و دقت نقل این کتاب تامل دارم) و منتخب الأنوار المضيئة و إثبات
الهداة، تکریت نقل شده است.
4 – ارض
جزیره در روایت: ما چند جزیره داریم، ظاهراً در این
جا مراد اطراف موصل است (مراجعه کنید به معجم البلدان حموی). پس تكريت
صحيح است.
مصادر روایت:اولین
منبعی که این روایت را نقل میکند شیخ الطائفه،
مرحوم طوسی در کتاب الغيبة ص 443 است
[2].بعد
از ایشان خرائج و جرائح راوندی (ج 3 ص 1155 ب 20 ح 61) شبیه
نقل شیخ طوسی بیان میکند هر چند طبق روال خرائج،
روایت را به صورت مرسل نقل میکند و در نص خرائج به جای
تكریت، لفظ تکریت آمده است. مدرک سوم همان نص شیخ طوسی
است که مرحوم نیلی در منتخب الأنوار المضيئة: (ص 31 ف 3 عن الراوندي،
وفيه.. ومأواه تكريت.. أخذ في المهد) روایت را نقل کرده است. مدرک چهارم،
مرحوم حر عاملی در إثبات الهداة: (ج 3 ص 727 ب 34 ف 6 ح 52 عن غيبة
الطوسي، وفي سنده جذام بن بشير[هرچند مقتضای دقت و ضبط همان بیان
شیخ طوسی است] وفيه.. ومأواه تكريت) است. مرحوم مجلسی هم در
بحارالانوار: ج 52 ص 213 ب 25 ح 65 و بشارة الاسلام (ص 83 ب 5) ازغيبة طوسي
نقل میکنند.
سند روایت:پس
به این روایت توجه چندانی نشده، و فقط همین چند مدرک
روایت را نقل کرده اند.، اگر شیخ طوسی هم این روایت
را با سند نقل کرده باشد، باز مشکل در حذلم است، نامی از حذلم بن بشیر
در هیچ یک از منابع رجالی ما نیامده است، فقط فرزند مرحوم
مامقانی درتعلیقه بر تنقیح المقال، نام ایشان را میآورد
و میفرمایند: حذلم موضوعا (نمی دانیم که حذلم و یا
جذلم و یا جذام است) و حکما (شخصیت ایشان) مجهول است
[3]. نتیجه گیری: روایت
از نظر سند، مشکل دارد و از لحاظ دلالت، حد دلالتش این است که خروج
شعیب از سمرقند از علائم ظهور حضرت مهدی (عجلالله) (البته نه از
علائم قطعی و حتمی) است. دلالتی برمثبت بودن چهره شعیب در
این روایت نمیباشد.
روایت دوم:«حدثنا
سعيد أبو عثمان، عن جابر (جابر بن عبدالله انصاری یا جابر جعفی؟
ظاهرا جابر جعفی است، هر کدام که باشد از نظر بنده مشکلی ندارد هر چند
که بعضی در جابر جعفی تاملی کرده اند.) عن أبي جعفر قال: يبث
السفياني جنوده في الآفاق بعد دخوله الكوفة وبغداد (سفیانی بعد از
تصرف کوفه و بغداد، لشکریانش را به شرق و غرب گسیل میدهد، حدود
فعالیت سفیانی چقدر است؟ طبق این روایت محدوده
فعالیت او شرق و غرب عالم است ولی طبق روایات دیگر حدود
فعالیت او محدود به شام و عراق و بخش جنوبی ایران و حجاز است.)
فيبلغه فزعة من وراء النهر من أهل خراسان (پس به سفیانی خبر میرسد
که گروهی از وراء النهر از خراسان به سوی او لشکر کشی میکنند)
فيقتل أهل المشرق عليهم قتلا ويذهب جهم فإذا بلغه ذلك بعث جيشا عظيما إلى إصطخر
(مسجد سلیمان) عليهم رجل من بني أمية (پس اهل مشرق با آن ها مقاتله میکنند
و...پس هنگامی که سفیانی این خبر را میفهمد، لشکر
بزرگی به اصطخر میفرستد که فرمانده این نیروها
فردی از بنی امیه است) فتكون لهم وقعة بقومش ووقعة بدولات الري،
ووقعة بتخوم زرع (پس درگیری این ها در محورهاي شهر قومش و دولات
ری و تخوم زرع رخ میدهد) فعند ذلك يأمر السفياني بقتل أهل
الكوفة وأهل المدينة (در این هنگام سفیانی دستور
به کشتن اهل کوفه و مدینه میدهد) وعند ذلك تقبل الرايات السود من
خراسان على جميع الناس (در این هنگام پرچم های سیاه از خراسان
بر همه مردم برافراشته میشود، یعنی اميد و فرجی خواهد
بود. روایت از امام باقر عليهالسلام است و قضیه ابو مسلم
خراسانی در زمان امام صادق عليهالسلام بود بنابراین هیچ
بعید نیست که روایت اشاره به آن جریان داشته باشد.) شاب
من بني هاشم بكفه اليمنى خال (فرمانده این گروه خراسانی، جوانی
از بنی هاشم است که در کف دست راستش، خال است هر چند بعضی متاسفانه
عبارت را خلل بیان میدارند) يسهل الله أمره وطريقه (خداوند کار و
مسیرش را آسان میکند) ثم تكون له وقعة بتخوم خراسان (برای
وی جنگی در اعماق خراسان شايد صورت میگیرد، اعماق خراسان
همان صحرای طبس است که به یزد منتهی میشود.) ويسير
الهاشمي في طريق الري (و سپس این جوان هاشمی به طرف تهران میآید)
فيسرح
رجلا من بني تميم من الموالي يقال له شعيب بن صالح إلى إصطخر إلى الأموي (پس
ایشان مردی از بنی تمیم از موالی[غیر عرب]
بنام شعیب بن صالح را به منطقه اصطخر به سوی امویین روانه
میسازد) فيلتقي هو والمهدي والهاشمي ببيضاء إصطخر (پس شعیب و حضرت
مهدی (عجلالله) و جوان هاشمی در بیضا اصطخر تجمع میکنند)
فتكون بينهما ملحمة عظيمة حتى تطأ الخيل الدماء إلى أرصاغها (پس بین
این دو گروه جنگ بزرگی روی میدهد،آن چنان که پای
اسبان (رصغ: حدفاصل بین پا و ساق پا) در خون مینشیند) ثم تأتيه
جنود من سجستان عظيمة عليهم رجل من بني عدي فيظهر الله أنصاره وجنوده (سپس
لشکری از سیستان به فرماندهی مردی از بنی عدی
برای مقابله میرسد که خداوند یاران و سربازانش را
یاری و غالب میسازد.) ثم تكون وقعة بالمدائن بعد وقعتي الري،
وفي عاقر قوفا وقعة صيلمية يخبر عنها كل ناج. ثم يكون بعدها ذبح عظيم ببابل،
ووقعة، في أرض من أرض نصيبين، ثم يخرج على الأخوص قوم من سوادهم، وهم العصب،
عامتهم من الكوفة والبصرة حتى يستنقذوا ما في يديه من سبي كوفان
[4]»
إن شاء الله روایت را در جلسه بعد دنبال میکنیم.
وآخر
دعوا نا أن الحمد لله رب العالمین