بحث
راجع به تفصيلات دجال است.
آيا دجال شخص است يا جريان؟ چنانکه
گفتيم، بعضي از معاصرين اصرار دارند که دجال يک جريان است وشخص نيست. مرحوم صدر در
اين زمينه ميفرمايد: «
ولکنه ليس
رجلا معينا متصفا بهذه الصفات التي يدل عليها ظاهر هذه الاخبار... و إنما هو عبارة
عن ظواهر اجتماعية عالمية کافرة [1]»
(دجال
يک شخص معيني نيست که متصف به صفاتي که در روايات آمده، باشد بلکه دجال اشاره به
يک فرهنگ و جريان اجتماعي دنيوي کفر آميز است)
در
جلسات قبل گفتيم که اصل دجال در روايات و کتب ما مطرح شده، ولي به خصوصيات و
جزئيات و توصيفات دجال در روايات ما کمتر اشاره شده است.
إن
دل علي شيء لدل علي إهمال واضح (مولفين به تبع روايات ائمه معصومين، به تفصيلات
دجال نپرداخته اند و تفصيلات دجال، عمدتا و اكثراً روايات آن از کتب عامه است.
نکته ديگر:خروج
دجال قبل از ظهور امام زمان (عجلالله) و يا بعد از ظهور آن حضرت است؟ (مورد
اختلاف است.)
در
صورتي که خروج دجال بعد از ظهور باشد، ديگر از علائم نيست و اگر قبل از ظهور امام
عليهالسلام هم باشد باز صحبت در اين است که فاصله خروج دجال تا ظهور چه مقدار
است؟ آيا فاصله کوتاهي است و يا مدتي طولاني است؟
مرحوم
صدر با اين که در کتاب تاريخ الغيبة الکبري تصريح دارد که روايات مربوط به دجال
معمولا از طرق عامه است و در کتب ما کمتر آمده است، با استناد به روايات عامه دجال
را يک جريان دانسته و تاکيد بر مبناي خودش دارد.
بيان مرحوم صدر: «
و قد اختصت به مصادر العامة تقريبا و ليس في مصادر الامامية
إلا النزر القليل (بحث دجال تقريبا اختصاص به منابع عامه دارد و د رمصادر
شيعه به طور محدود از دجال بحث شده است)
و أما في مصادر
العامه فالاخبار عنه و عن صفاته أکثر من أن تحصي و قدنسبت اليه کثيراٌ من الضرائب
(در مصادر عامه اخبار و روايات دجال و صفات و خصوصيات او از حد شمارش خارج است.)
ما
اگر بخواهيم روايات دجال را در کتب عامه جمع آوري کنيم، تقريبا يک کتاب قطور ميشود.
لابد من تمحيصها بغضِّ النظر عن حملها علي الرمز لنري ما يتم منها و
ما لا يتم.
(دجال يک فرهنگ و جريان است و به عنوان رمز بيان شده است ولي ما بايد اين روايات
را ارزيابي کنيم که کدام روايات از نظر سندي تمام و کدام ناتمام است.)
مقتضي القواعد العامة التي عرفناها لزوم الاعتراف بخروج
الدجال إجمالا لان الاخبار الدالة علي وجوده بالغة حد التواتر القطعي بلا شک (مقتضاي
قواعد عامهاي که شناختيم، لزوم اقرار به اصل خروج دجال است زيرا رواياتي که به
اصل دجال دلالت دارد از حد تواتر قطعي هم گذشته است.)
لکن
صفاته و تفاصيل خصائصه لا تثبت، لانها واردة – في الاغلب – في أخبار آحاد لا يمکن
بالتشدد السندي الاخذ بها. و معه يکون هناک مجال کبير في حمله و حمل عدد من صفاته
علي الرمز. [2]» (ولي صفات و جزئيات
دجال ثابت نيست، چون اغلب روايات وارده در صفات و جزئيات دجال، با رعايت دقت سندي،
امکان اخذ به آن ها نمي باشد و بايد آن ها را کنار بگذاريم و با اين حال، ما اين
اوصاف و ويژگيها را حمل بر کنايه و رمز ميکنيم.)
طرح يک سوال:رواياتي
را که خود اهل سنت نقل ميکنند و مرحوم صدر به اعتبار اين روايات، دجال را رمز ـ
نماد ـ ميداند، از قبيل رواياتي که در مقام تبين طول عمر دجال و يا در مقام اشاره
به قتل دجال (يا به دست حضرت مهدي (عجلالله) و يا به دست عيسي عليهالسلام و يا
در کناسه کوفه با حلق آويز شدن و يا در شام با ضربت سلاح عيسي به سر ش که ذوب ميشود)
و يا در گيري عيسي عليهالسلام با دجال ميباشد، اين روايات چگونه با جريان بودن
دجال قابل جمع است؟ فرهنگ و تمدن کفر غرب که همه را مات و مبهوت (طبق بيان مرحوم
صدر) خود ميکند، چه تناسبي با شام و يا کناسه کوفه دارد؟ و يا عباراتي از روايات
در مورد دجال مثل، « مکتوب بين عينيه کافر، يقروه کل مومن کاتب و غير کاتب» (اينکه
در پيشاني وي نوشته شده که کافر است و همگان چه با سواد و چه بي سواد آنرا مي
خواند)، « انه يدعي الربوبية، يقول أنا ربکم » و يا « ينادي بأعلي صوته...» و يا «
انه اعور » را چگونه توجيه ميکنند؟ آيا اين ها را هم حمل بر کنايه و رمز ميکنند؟
«
فيتعين أن يکون المراد الحقيقي معاني اجتماعيه. (تمام موارد را ايشان توجيه ميکند)
عبّر عنها النبي بمثل هذه التعابير طبقا للقانون «حدِّث الناس علي قدر عقولهم « با
مردم طبق فهم شان صحبت کنيد، پيامبر اکرم طبق فهم و درک مردم سخن ميگفت « نحن معاشر
الانبياء نکلم الناس علي قدر عقولهم» پيامبر طبق فهم مردم صحبت ميکردند و به همين
جهت اين گونه فرموده اند بنابراين ما توجيه ميکنيم.
«و
معه يدور الامر بين شيئين لا ثالث لهما فاما أن نرفض هذه الاخبار تماما و اما أن
نحملها علي معني رمزي مخالف لظاهرها و من الواضح رجحان الحمل علي المعني الرمزي
علي الرفض التام. (پس امر بين دو امر دور ميزند که سومي ندارد، يا تمام اين اخبار
را رها کنيم و يا حمل بر معناي کنايهاي که مخالف ظاهر روايات است، نمائيم و روشن
است که حمل روايات بر معناي رمزي رجحان دارد. و اما دليل رجحان:) و بخاصة و أن
مجموع هذه الاخبار متواتر عن النبي
[3]» (چون مجموع روايات
وارد شده از پيامبر در اين زمينه متواتر است.)
مرحوم
صدر در ابتدا ميفرمايد، روايات، ضعف سندي دارند و سپس روايات را متواتر ميدانند،
اگر واقعا متواتر است، نياز به بيان سند نمي باشد، روايات متواتر قطع آور هستند
اگرچه سندشان ضعيف باشد.
اگر
ضعف سند دارند، متواتر معنائي ندارد و حال آن که ميفرمايند: چون متواتر است بايد
اين روايات را توجيه کرد و از ظاهر رفع يد کرد.
از
طرفي چه چيز متواتر است؟ صفات دجال يا اصل دجال؟ خود ايشان ميفرمايد:که اصل دجال
متواتر است نه صفات دجال، حال اگر صفات دجال متواتر نيست چه اشکالي دارد که روايات
صفات دجال را کنار بگذاريم. ايشان همه روايات مربوط به صفات دجال را توجيه مادي ميکنند
وروايت مفصل صحيح مسلم را مويد حرف خويش قرار ميدهند، در صورتي که روايت بر خلاف
مدعاي ايشان است.
بيان مرحوم صدر در جلد سوم تاريخ مابعد الظهور: «و
قد اعطينا في التاريخ السابق اطروحتكن لفهم الدجال: احداهما تقليديه تقول ان
الدجال شخص معين طويل العمر، سيظهر في آخرالزمان من أجل إضلال الناس و فتنتهم عن
دينهم و يدل عليه قليل من الاخبار (ما در جلد دوم دو نظريه راحع به دجال بيان
کرديم: نظريه اول: تقليدي [ به قول استاد ما برداشت عوامانه] که دجال شخص معين و
با عمر طولاني است و در آخر زمان براي گمراهي مردم و إعراضشان از دين ظاهر ميشود
وتعداد کمي از روايات بر اين برداشت و نظريه دلالت دارند.)
واقعا
تعجب است از ايشان که چنين برداشتي را وراثتي و تقليدي ميداند، در حالي که براي
مؤيد حرف خويش به روايت اهل سنت استناد ميکند، روايت تميم داري که ميگويد پس از
شکستن کشتي و رفتن به جزيره، جساسه را و...ديدم، چگونه استنادشان به اين گونه
روايات است ولي اين نظريه را تقليدي ميداند.
والاخري: ان الدجال عبارة عن مستوي حضاري ايديولوجي معين
معاد للاسلام و الاخلاص الايماني ککل. (نظريه دوم: دجال يک فرهنگ و جرياني است که
دشمني با اسلام است.) وقد سبق هناک أن ناقشنا الاطروحة الاولي و رفضناها بالبرهان
و لابد من طرح ما دل عليها من قليل الاخبار (ما در جلد دوم نظريه اول رابررسي
کرديم و با دليل نظريه اول را رد کرديم (بنده چنين برهاني از ايشان نيافتم)
بنابراين تعداد کمي از روايات که بر نظريه اول دلالت دارند، کنار ميگذاريم) و
دعمنا الاطروحة الثانية و هي التي ستکون منطلق کلامنا الان... (و از نظريه دوم
باقدرت دفاع و مطرح کرديم) ايشان از نظريه دوم دفاع کرد ولي دليلي براي نظريه دوم
ارائه نکرد.
«
يجيء الدجال» ممثل هذه الحضارة «حتي ينزل في ناحية المدينة»اي
مدينة، ليس له فيها إلا مرکز واحد غير ملفت للنظر، قد يکون هو سفارة و قد يکون
مرکز تبشير و قد يکون مدرسة أو مستشفي. (با
اين که طبق روايات، دجال وارد مدينه نمي شود،ولي استناد به روايتي ميکنند که دجال
وارد مدينه ميشود. ورود دجال به مدينه از طرق نفوذ فرهنگ و تمدن نيست، بلکه مراد
از ورود دجال به مدينه، داشتن مرکزي است که اين مرکز ميتواند سفارت، مرکز تبشير،
مدرسه و يا بيمارستاني باشد.)
پس
آمدن دجال به مدينه به معناي ورود فرهنگ اروپا به مدينه نمي باشد بلکه يک مرکز
پوششي که کارهاي شان را انجام ميدهند.
ولکن
بمضي الايام و الليالي (ترجف المدينه ثلاث رجفات) خلالها و هو کناية أو رمز عن
المصاعب و المحن التي تمر بها المجتمعات و هي محن لِلتمحيص دائما «فيخرج إليه کل
کافر و منافق» فاشل في التمحيص. و قد ذکرنا في التاريخ السابق معني ادعاء الدجال
للربوبية...فلا نعيد (بعد مدتي مدينه، سه دفعه ميلرزد وبعد از اين لرزش ها هيچ
منافق و کافري در مدينه باقي نمي مانند[طبق روايت اهل سنت] مرحوم صدر اين روايت را
اين گونه توجيه ميکند که منظور، سختيها و مصائبي است که براي جوامع بشري اتفاق
ميافتد وآن امتحاني براي غربال کردن است که منافق و کافر در آن شکست ميخورند)
«
اکثر
اتباعه أهل الطيالسة الخضر» و هم ـ حسب ما يبدوـ أهل الاموال و السمعة و السيطرة
الاحتماعية في المجتمع المسلم المنحرف(بيشتر
پيروان دجال لباس هاي خاص [طالشان] سبزرنگ دارند، [توجيه ايشان اين است که] منظور
مرفهين بي درد و دنياپرستان وکساني که دنبال مقام و شهرت هستند، ميباشندو تلاششان
اين است که بر مردم مسلط شوند.)
و «
أولادالزنا»يمکن
أن يراد بذلک أحد معنين: [و اما اين که در روايت آمده که پيروان دجال اهل زنا
هستند، چگونه با مبناي مرحوم صدرکه دجال را جريان ميداند سازگاري دارد،ايشان دو
توجيه ميکند] المعني الاول:
اولئک الذين انقطعوا عن
آبائهم عقائديا و مفاهيميا... و أصبحوا أولاداً للناس الاخرين الذين آمنوا
بربوبيتهم و و لايتهم و مبادئهم(اول:
منظور کساني هستند که از نظر عقيدتي و فکري با اسلام قطع رابطه کردند [مسلمان
نيستند] و يا کساني هستند که مسلمان و فرزندان اسلام بوده، ولي مسير راعوض کرده و
سرسفره ديگران نشسته و فرزندان ديگران شده وولي نعمتشان، دجال وريزه خوار او گشته
اند.)
المعني الثاني:
ان الايمان بالاتجاه المادي الحديث، ينتج انکار عقدالزواج
وتکوين الاسرة بدونه کما عليه عدد من الناس في البلاد الاسلامية الان، فينتجون
ذرية تکون لقمة سائغة في شدق السبع المادّي الهائل.
(دوم: کساني که به فرهنگ غرب اعتقاد دارند و از فرهنگ اسلام رويگردان ميباشند،
نتيجه فرهنگ غرب اين است که ازدواج را منکر ميشوند، عقد را منکرمي شوند، انما
يحلل الکلام و انما يحرم الکلام را نمي پذيرند، همين که دو نفر راضي به زندگي با
هم هستند نيازي به عقد نمي باشد، همان طور که فعلا در غرب تشکيل خانواده ها اين
گونه است، سال ها با هم زندگي ميکنند وبعد اگر متمايل به ثبت چنين زندگي بودند،
ثبت ميکنند. پس اکثر پيروان دجال اولاد زنا هستند يعني نسلشان از اين طريق است که
پدرانشان به اين مسائل اعتقادي نداشتند.)
وليس هذا موقف الحضارة
المادية المعاصرة فقط بل موقف کل حضارة مادية علي مدي التاريخ و خاصة فيما إذا
استمرت في المستقبل عددا مهّماً من الاجيال و مفهوم «الدجال» شامل لمجموع الحضارة
المادية علي مدي التاريخ لا خصوص حضارتنا المعاصرة المحترمة!!!(و
اين مسائل فقط منحصر به فرهنگ مادي امروز نمي باشد بلکه در طول تاريخ چنين فرهنگ
هائي بوده است و استمرار پيدا ميکند و مفهوم دجال شامل همه فرهنگ هاي مادي در طول
تاريخ است و مخصوص فرهنگ معاصرين ما نمي باشد)
واذا
کان للدجال ان يعاصر ظهور المهدي و نزول المسيح أو ان يوجد قبل ذلک بقليل ليکون من
علاماته القريبة...فمعني ذلک استمرار الحضارة المادية الي ذلک الزمان، مهما کان
بعيدا... [ حال که ميگوييد دجال همان فرهنگ هاي مادي از گذشته است که تا آينده
استمرار دارد، پس معناي درگيري دجال با امام زمان چيست، ايشان ميفرمايد:] (و
هنگامي که دجال همزمان با ظهور حضرت مهد و نزول عيسي و يا مدت اندکي قبل از ظهور
خروج ميکند، فرهنگ مادي تا زمان امام مهدي (عجلالله) ادامه پيدا ميکند و هرچه
زمان غيبت امام زمان (عجلالله) طول بکشد، چنين فرهنگ و تمدني ادامه پيدا ميکند.)
و
الدجال يقتله المسيح و المهدي عليهالسلام کما سنسمع لأن نظامهما سيقضي تماما علي
الحضارة المادية و ما ملأت به الارض من الظلم و الجور و الانحراف و يتبدل الي
القسط و العدل و الانصاف و الرفاه.
[4]»
[و
اما طبق نظريه مرحوم صدر که دجال، فرهنگ و جريان مادي است، کشته شدن دجال توسط
حضرت مسيح و مهدي عليهماالسلام چگونه توجيه ميشود، ايشان ميفرمايد:] (حضرت مسيح
و مهدي با اين تفکر مادي برخورد کرده و ريشه کن مينمايد وآن فرهنگ مادي را تبديل
به عدل و انصاف و رفاه ميکنند و اين همان معناي اعدام و قتل دجال است.
روايات مورد استناد مرحوم صدر:و اما مرحوم صدر عمدتا به چند روايت عامي تمسک ميکند که
يکي از اين روايات، روايت صحيح مسلم است که ابوداوود و ابن ماجه هم اين روايت را
نقل ميکنند.
[5] اما بيان
روايت: (ما
روايت را از صحيح مسلم نقل ميکنيم)
عن
نواس بن سمعان، قال: ذكر رسول الله صلي الله عليه وسلم الدجال ذات غداة فخفض فيه
ورفع (يک روز صبح رسول خدا از د جال سخن گفت و جزئيات و تفصيلات اورا شرح داد) حتى
ظنناه في طائفة النخل فلما رحنا إليه عرف ذلك فينا (تااين که گمان کرديم در نزديکي
ما در نخلستان است پس هنگامي که ما به سوي او رفتيم...) فقال: ما شأنكم؟ (پيامبر
فرمود، چه كاري داريد و براي چه آمده ايد) قلنا: يا رسول الله ذكرت الدجال غداة،
فخفضت فيه ورفعت، حتى ظنناه في طائفة النخل (گفتيم يا رسول الله، صبح از دجال سخن
گفتي و جزئيات اورا شرح دادي تا اين که ما گمان کرديم درنخلستان است) فقال: غير
الدجال أخوفني عليكم (از غير دجال برشما بيشتر ميترسم) إن يخرج وأنا فيكم فأنا
حجيجه دونكم، وإن يخرج ولست فيكم فامرؤ حجيج نفسه، والله خليفتي علي كل مسلم، إنه
شاب قطط (دجال جوان و موي فرفري دارد) عينه طافئة (يک چشمي است) كأني أشبُّهه،
بعبد العزي بن قطن (گويا اورا شبيه عبد عزي بن قطن ميبينم) فمن أدركه منكم فليقرأ
عليه فواتيح سورة الكهف (پس هرکه اورا درک كرد اوائل سوره کهف را بخواند) إنه خارج
من خلة بين الشام والعراق، فعاث يمينا وعاث شمالا (شرق و غرب را فساد فرا ميگيرد)
يا عباد الله فاثبتوا (اي بندگان ثابت قدم باشيد) قلنا: يا رسول الله وما لبثه في
الأرض؟ (گفتيم يا رسول الله؛ مدت توقفش در زمين چقدر است؟) قال: أربعون يوما، يوم
كسنة ويوم كشهر، ويوم كجمعة، وسائر أيامه كأيامكم (فرمود: 40 روز، يک روز مثل يک
سال، و يک روز آن مثل يک ماه، و يک روز آن مثل يک هفته، و مابقي ايامش مثل ايام
شما...
[6]»
در
اين روايت که مورد استناد مرحوم صدر است، (إنه شاب قطط (دجال جوان و موي فرفري
دارد) عينه طافئة (يک چشمي است) كأني أشبهه، بعبد العزي بن قطن (گويا اورا شبيه
عبد عزي بن قطن ميبينم)...
جوان
بودن و مو فرفري داشتن و شبيه عبد عزي بودن را چگونه توجيه ميکنيد؟ آيا ميتوان
گفت که آن فرهنگ مادي شبيه به اين شخص است؟ اين روايت، آدرس محل خروج دجال را ميدهد:
إنه خارج من خلة بين الشام والعراق، (دجال از مرز بين شام و عراق خارج ميشود)،
چگونه توجيه کنيم؟ عبارت:يا عباد الله فاثبتوا (اي بندگان خدا ثابت قدم باشيد)
قلنا: يا رسول الله وما لبثه في الأرض؟ (گفتيم يا رسول الله؛ مدت توقفش در زمين
چقدر است؟) قال: أربعون يوما، يوم كسنة ويوم كشهر، ويوم كجمعة، وسائر أيامه
كأيامكم (فرمود: 40 روز، يک روز مثل يک سال، و يک روز آن مثل يک ماه، و يک روز آن
مثل يک هفته، و مابقي ايامش مثل ايام شما که مجموع عمرش برابر 439 ميشود) شما
گفتيد، دجال همان فرهنگ مادي است،از گذشته شروع شده و تا زمان ظهور استمرار دارد،
چگونه اين فرهنگ را بر مدت عمر دجال که 439 روز است، تطبيق ميدهيد؟
اگر
بنا باشد به طور کلي دست از ظواهر بکشيم و باب توجيه را باز کنيم ديگر سنگي روي
سنگي قرار نمي گيرد،
[7] پس رفع يد از ظواهر
بايد مستند به دليل محکمي باشد و الا بايد ظواهر را اخذ کنيم.
نتيجه بحث: دجال
به نظر ما شخص است نه جريان و رواياتي راکه قائلين به جريان بودن دجال بيان ميکنند،
به شخص بودن دجال نزديک تر است تا جريان، هر چند شخص بودن دجال منافاتي ندارد که
اين شخص يک فکر و طرح و ايده و ايدئولوژي خاصي داشته باشد.