درس مهدویت استاد طبسی

89/12/21

بسم الله الرحمن الرحیم

آيا دجال شخص است يا جريان است؟
بعضي از معاصرين بر اين باورند که دجال يک جريان است، همان جريان ماديگري و فرهنگ غرب، دجال است. استاد ما در کتاب حکومت جهاني حضرت مهدي (عجل‌الله) اين نظريه را مطرح مي‌کنند (بنده با ايشان شخصا در اين مورد صحبت کردم) هر چند قبلا به عنوان احتمال مطرح مي‌کردند ولي الان به عنوان قطع، نظرشان بر جريان بودن دجال است. مرحوم صدر هم به عنوان احتمال اين نظر را مطرح کرده و خودشان هم از طرفداران اين نظريه هستند.
ما فرمايشات دو بزرگوار را نقل مي‌کنيم و بعد خواهيم ديد که دجال يک شخص است نه يک جريان. قرائن و مسائلي از قبيل مبدا ظهور و پايان کار دجال، مدت حيات او، طريق کشته شدن دجال و.. با جريان بودن دجال تناسبي ندارد هرچند شخص بودن دجال تنافي ندارد که جرياني پشت سر او باشد. استاد ما مي‌فرمايد:
« هنگامي که سخن از دجال به ميان مي‌آيد معمولا طبق يک سابقه ذهني عاميانه. (اين که بگوييم سخن از دجال مرادف با سابقه ذهني عاميانه است، جاي تعجب است، چون بحث از دجال مستند به روايات است، مي‌توان در روايات دجال خدشه کرد و بگوييم که اين روايات در طرق ما نيست ولي عاميانه بودن...)
 فقط ذهن ها متوجه شخص معين يک چشمي مي‌شود که با جثه‌اي افسانه‌اي و با مرکب افسانه‌اي تر، با برنامه‌اي مخصوص به خود (اين ها جزئياتي است که در روايات عامه نقل شده و ماهم قبول نداريم ولي سخن از دجال سابقه ذهنيت عاميانه نيست) پيش از انقلابِ حضرتِ مهدي (عجل‌الله) ظاهر خواهد شد. (زمان خروج دجال هم مورد بحث است که آيا دجال قبل از حضرت مهدي (عجل‌الله) ظاهر خواهد شد و يا بعد از حضرت مهدي (عجل‌الله) ظاهر خواهد شد که رواياتي در اين زمينه وجود دارد) ولي همان گونه که از ريشه لغت دجال از يک سو و از منابع حديث از سوي ديگر استفاده مي‌شود دجال منحصر به يک فرد نيست (همان منابع حديثي که اين تفصيلات را بيان مي‌کند، شما از آن به سابقه ذهني عاميانه تعبير فرموديد، ما کرارا گفته ايم که از طرق اهل بيت و در کتب ما کمتر به تفاصيل و جزئيات دجال پرداخته شده و فقط اصل دجال آمده و تفصيلات بيشتر در کتب عامه آمده هر چند روايت است و سابقه ذهني نمي باشد) بلکه عنواني است کلي براي افراد پرتزوير و حيله گر و پرمکر و فريب و حقه باز که براي کشيدن توده هاي مردم به دنبال خود از هر وسيله‌اي استفاده مي‌کنند (شکي نيست که دجال پرمکر و تزوير و حيله گر است و اين منافاتي با شخص بودن دجال ندارد) و بر سر انقلاب سازنده‌اي که در ابعاد مختلف صورت مي‌گيرد، ظاهر مي‌شود.[1] »                  
مرحوم صدر هم در 2 جلد از کتابشان (الغيبة الکبري و تاريخ ما بعد الظهور) اين بحث را به طور مفصل دنبال مي‌کنند و به اين نتيجه مي‌رسند که:
 « ان الدجال عبارة عن مستوي حضاري ايدئولوجي معين معاد للاسلام (دجال عبارت از ايولوژي و فرهنگ خاصي که عداوت با اسلام دارد) قد سبق هناک قدناقشنا الاطروحة الاولي (در جلد دوم) و دفعناه بالبرهان [2]» (ما بوسيله برهان ثابت کرديم که دجال شخص نيست)
در مقابل اين نظريه کساني هستند که دجال را فرد مي‌دانند و ما طرفدار اين نظريه هستيم. مرحوم آقاي دواني در مهدي موعود (ترجمه بحارالانوار) (که ظاهرا ترجمه را به اشاره مرحوم بروجردي در جواني نوشته اند) مي‌فرمايد:
«آنچه مسلم است موضوع دجال و مبارزه او با دولت حقه در پايان جهان، در ادبيات ايران و جهان و عرب و خارج آمده با اين تفاوت که بعضي رهبر جبهه مخالف اورا حضرت عيسي و برخي حضرت مهدي (عجل‌الله) مي‌دانند. (بعضي روايات تعمد دارند که محوريت را با حضرت عيسي عليه‌السلام  دانسته و از حضرت مهدي (عجل‌الله) سخني به ميان نياورند و مقابل دجال را عيسي عليه‌السلام  بدانند، در حالي که حضرت عيسي تحت امر حضرت مهدي عليه‌السلام  است و محوريت با حضرت مهدي (عجل‌الله) است (طبق روايات)) به هرحال تطبيق دجال و ويژگي ها و نشانه هاي او و الاغش با بعضي از اختراعات کنوني و آينده، يا رئيس دولتي مادي صرف و داراي دستگاه تبليغاتي بسيار نيرومند و غيره، چيزي نيست که بتوان برآن اعتماد کرد. [3]» (هرچند مرحوم صدر تلاش دارد که روايات اهل سنت را در مورد تفصيلات دجال بر فرهنگ ماديگري غرب تطبيق کند)
اگر ما جزئيات سخن آقاي دواني را هم نپذيريم، باز هم نظريه اول (جريان بودن دجال) را نمي پذيريم
چون روايات متعدده‌اي است که محل خروج دجال (مرو، سيستان، عراق، خله بين شام و عراق، اصفهان) را بيان مي‌کند، (هرچند مي‌توان در سند اين روايات خدشه کرد، روايات در اين زمينه متعدداست و چه بسا تا حد استفاضه مي‌رسد و طبق مبناي مرحوم خوئي در روايات مستفيض نياز به بررسي سندي ندارد.) و همچنين از جريان قتل دجال و در گيري دجال با حضرت خضر (درگيري در روايات عامه است) تواتر معنوي (نه تواترلفظي) به دست مي‌آيد که دجال يک شخصي است که شروع و پايان دارد.
چند نکته:
دجال چه وقت خروج مي‌کند؟ (قبل از ظهور حضرت مهدي (عجل‌الله) و يا بعد از حضرت مهدي (عجل‌الله))
 از روايت مناقب ابن شهر آشوب استفاده مي‌شود که دجال بعد از حضرت مهدي (عجل‌الله) خروج مي‌کند.
 روايت از ابن عباس است، اگر سند قبل از ابن عباس مشکلي نداشته باشد، روايت صحيح است چون ابن عباس مورد قبول است و معمولا روايات او از امير المومنين است. طبق بيان سيد ابن طاووس رواياتي که از ابن عباس رسيده، بيشتر آن از اميرالمومنين است، بنابراين اگر سند روايت تا ابن عباس صحيح باشد (چون ما ابن عباس را قبول داريم) طبق فرمايش سيد ابن طاووس روايت از اميرالمومنين و صحيح است. سيد ابن طاووس در سعد السعود مي‌فرمايد:
« اقول: على بن موسى بن طاوس واعلم أن عبد الله بن عباس كان تلميذ مولانا علي بن أبي طالب عليه‌السلام  ولعل أكثر الأحاديث التي رواها عن النبي كانت عن مولانا علي عن النبي (بدان که ابن عباس شاگرد مولاي ما علي بن أبي طالب عليه‌السلام  است و چه بسا اکثر رواياتي را که ابن عباس از پيامبر نقل مي‌کند، از اميرالمومنين عليه‌السلام  باشد) فلم يذكر ابن عباس مولانا عليا عليه‌السلام  لأجل ما رأي من الحسد له والحيف عليه فخاف ان لا تنقل الاخبار عنه إذا أسندها إليه (ابن عباس در نقل روايت نام اميرالمومنين عليه‌السلام  را نبرده است به جهت حسد و ظلم جامعه براو، پس ابن عباس خوف از اين داشته که در صورت انتساب روايت به اميرالمومنين عليه‌السلام، مردم روايت را نقل نکنند [4]، وانما احتمل الحال مثل هذا التأويل (و علت اين احتمال که بيشتر روايات ابن عباس از اميرالمومنين است) لان مصنف كتاب الاستيعاب ذكر ما كنا أشرنا إليه ان عبد الله ابن عباس قال توفى رسول الله وانا ابن عشر سنين وقد قرأت المحكم يعني المفصل وهو اعرف بعمره وروي عن غيره انه كان له عند وفاة النبي ثلاث عشرة سنة (چون مولف کتاب استيعاب [ابن عبدالبر] از قول ابن عباس نقل کرده که هنگام وفات رسول خدا ده ساله بوده است و من همه را خواندم و روايتي ديگر نقل شده که ابن عباس هنگام وفات رسول خدا 13 ساله بوده است.) فهل ترى ابن عشر سنين وابن ثلاث عشرة سنة ممن يدرك كلما أسنده عبد الله ابن عباس عن النبي يحفظ ألفاظه وتفاصيله بغير واسطة ممن يجرى قوله مجري قول رسول الله (پس آيا يک پسر 10 يا 13 ساله مي‌تواند اين همه روايات (دوهزار و اندي روايت) را با الفاظ و تفاصيلش بدون واسطه از پيامبر نقل کند؟)
 أقول: واما آن ابن عباس كان تلميذ مولانا أمير المؤمنين علي عليه‌السلام  فهو من الأمور المشهورة بين الاسلام وقد ذكر محمد بن عمر الرازي في كتاب الأربعين ما هذا لفظه ومنها علم التفسير وابن عباس رئيس المفسرين وهو كان تلميذ علي بن أبي طالب.[5]»
اما روايت طبق نقل ابن شهر آشوب:
«تکون امور کريهية شديدة عظيمة ثم يخرج المهدي من ولدي يصلح الله امره في ليلة» (اراده خداوند عزوجل بر اين تعلق مي‌گيرد که يک شبه امر آن حضرت (عجل‌الله) سامان گيرد و آن حضرت ظهور نمايد يعني بدون علامات، امرظهور آن حضرت اتفاق مي‌افتد) و يملا الارض عدلاکما ملئت جورا و يمکث في الارض ما شاء الله (هر مقدار که خدا بخواهد حضرت مهدي عليه‌السلام  در زمين درنگ مي‌کند)
 ثم يخرج الدجال [6]» (سپس دجال خروج مي‌کند)
 ازاين عبارت استفاده مي‌شود که دجال بعد از ظهور امام زمان خروج مي‌کند، هر چند روايات ديگري هم وجود دارد که خروج دجال را قبل از ظهور امام زمان (عجل‌الله) مي‌داند مثل روايت منتخب الانوارالمضيئه از سيد بهاء الدين نجفي (م. 803):
« أما ما ورد عن الله تعالى: فمن ذلك ما جاز لي روايته عن الشيخ محمد بن بابويه (رحمه الله)، يرفعه إلى ابن عباس قال: قال رسول الله (صلي الله عليه وآله): لما عرج بي إلى ربي أتاني النداء يا محمد
قلت: لبيك لك العظمة لبيك. فأوحي إلي: يا محمد فيم اختصم الملأ الأعلي؟ قلت: إلهي لا أعلم فقال: يا محمد هل اتخذت من الآدميين وزيرا وأخا ووصيا. فقلت: إلهي ومن أتخذ؟ تخير أنت لي فأوحي الله إلي: يا محمد قد اخترت لك من الآدميين علي بن أبي طالب. فقلت إلهي ابن عمي؟ فأوحي الله إلي: يا محمد إن عليا وارثك ووارث العلم من بعدك، وصاحب لوائك لواء الحمد يوم القيامة، وصاحب حوضك، يسقي من ورد عليه من مؤمني أمتك...
وجعلته وزيرك وخليفتك من بعدك علي أهلك وأمتك. عزيمة مني، لا يدخل الجنة من عاداه وأبغضه وأنكر ولايته بعدك، فمن أبغضه أبغضك، ومن أبغضك فقد أبغضني، ومن عاداه فقد عاداك، ومن عاداك فقد عاداني، ومن أحبه فقد أحبك، ومن أحبك فقد أحبني... وأعطيتك أن أُخرج من صلبه أحد عشر مهديا من ذريتك من البكر البتول، وآخر رجل منهم يصلي خلفه عيسي بن مريم، يملأ الأرض عدلا كما ملئت جورا وظلما، أنجي به من الهلكة، وأُهدي به من الضلالة، وأُبرئ به الأعمى وأشفي به المريض. فقلت: إلهي ومتى يكون ذلك؟ فأوحي الله عز وجل إلي: يكون ذلك إذا رفع العلم، وظهر الجهل، وكثر القراء، وقل العمل، وكثر القتل، وقل الفقهاء الهادون، وكثر فقهاء الضلالة الخونة، وكثر الشعراء، واتخذ أمتك قبورهم مساجد، وحليت المصاحف، وزخرفت المساجد، وكثر الجور والفساد، وظهر المنكر وأقر أمتك به، ونهي عن المعروف، وقنع الرجال بالرجال، والنساء بالنساء، وصارت الأمراء كفرة، وأولياؤهم فجرة، وأعوانهم ظلمة، وذوو الرأي فيهم فسقة و عند ثلاث خسوف: خسف بالمشرق، وخسف بالمغرب، وخسف بجزيرة العرب، وخراب البصرة علي يد رجل من ذريتك يتبعه الزنوج (بعد از علائمي که ذکر مي‌کند خروج امام زمان اتفاق مي‌افتد)، شاهد در جمله ذيل است:
وخروج رجل من ولد الحسين بن علي، وظهور الدجال يخرج بالمشرق من سجستان، وظهور السفياني.  فقلت: إلهي وما يكون بعدي من الفتن؟ فأوحي الله إلي وأخبرني ببلاء بني أمية، وفتنة ولد عمي، وما هو كائن إلى يوم القيامة...[7]»
پس قضيه زمان آمدن دجال کاملا روشن نيست، آيا بعد از ظهور و يا قبل از ظهور امام زمان (عجل‌الله) خروج مي‌کنند؟
 روايت لوامع صاحبقراني:
در روايت لوامع صاحبقراني، دجال کمي قبل ظهور آن حضرت خروج، و ده روز بيشتر عمر نمي کند، « (و روى انّه لا يصلّى فى البيداء و لا ذات الصّلاصل و لا فى وادى الشّقرة و لا فى وادى ضجنان)
در حديث صحيح منقولست از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه عليه كه مكروه است نماز كردن در سه موضع از راه مدينه مشرفه به مكه معظمه يكى منطقه بيدا است و آن مسمي است بذات الجيش كه لشكر سفيانى در آنجا به زمين فرو خواهد رفت در زمان ظهور حضرت صاحب الامر و در بعضى از روايات وارد است كه قبل از ظهور حضرت آن لشكر در اينجا به زمين فرو مى‏رود و قبل از ظهور آن حضرت صلوات اللَّه عليه به ده روز دجّال خروج خواهد كرد و اكثر لشكر او يهودان خواهند بود.[8]»
روايت صحيح مسلم: 
مرحوم صدر اين روايت را توجيهات و تاويلات خلاف ظاهر کرده اند، در حالي که ظواهر حجت است و رفع يداز ظواهر نياز به دليل دارد، يا روايت را قبول داريد و يا نداريد، اگر روايت را قبول نداريد، توجيه نکنيد و اگر روايت را قبول داريد (به هر دليلي، تواتر معنوي يا استفاضه و يا تسامح در ادله سنن، هر چند تسامح شامل احکام و تشريع است و اين موارد شامل احکام نيست مگر اين که قائل به توسعه در تسامح ادله سنن شويم و بگوييم تسامح در ادله سنن شامل قصص، مواعظ، تهديد، ترغيب و اين سنخ قضايا و جريانات و حتي مصائب اهل بيت خصوصا مصائب کربلا مي‌شود) روايت را پذيرفته ايد، پس اين توجيهات خلاف ظاهر است لذا يا بايد دليل محکم داشته باشيد براي رفع يد از ظواهر روايت و يا همين ظاهر روايت را بپذيريد.


[1]. حکومت جهاني حضرت مهدي (عج)، مکارم شيرازي، ص171 / اين بحث در کتاب تا ظهور تأليف استاد طبسي، ص 372 آمده.
[2]. الغيبة الکبري، شهيد صدر، ج3، ص141.
[3]. مهدي موعود، ترجمه بحارالانوار.، ص969 / تاظهور، طبسي، ص 373
[4]. مطلبي را عالم سني مصري مي گويد: اي علي با شما به انصاف رعايت نکردند، چرا کلمات و قضاوت هاي تو در کتب ما کم است (بالاخره او 5 سال حاکم جامعه اسلامي بود. ) ايشان مي گويد: بني اميه سياستشان برجسارت و گستاخي نسبت به امير المومنين بود، علنا سب و لعن اميرالمومنين(ع) مي کردند. اين حکومت اجازه نمي داد که کلمات و حکايات علي(ع) در جامعه و حوزه ها نقل شود و به همين جهت بود که سال ها قبر علي(ع) مخفي بود تا زمان صادق آل محمد، که ايشان هنگام تشرفشان به نجف اشرف مکان شريف قبر را نشان دادند. علت مخفي بودن قبر علتش اين بود که چون حکومتي که زبانش را از جسارت به مولا نگه نمي داشت در صورت معلوم بودن قبر، دستش از جسارت قبر کوتاه نمي ماند. در دوران امام صادق چون دوران ضعف بني اميه بود، لذا حضرت قبر را نشان دادند.
[5]. سعد السعود، السيد ابن طاووس، ص266.
[6]. مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص292 .
[7]. منتخب الأنوار المضيئة، السيد بهاء الدين النجفي، ص45 – 50
ترجمه روايت: از ابن عباس حديث كند كه گفت: رسول خدا صلّي اللَّه عليه و اله فرمود: چون مرا نزد پروردگارم بردند ندا آمد: اي محمد! گفتم: لبيك اي‏ پروردگار با عظمت لبيك، پس خداوند به من وحي فرمود: اي محمد براي چه در ملأ اعلي مخصوص گرديدي؟ عرض كردم: پروردگارا نمي‏دانم، فرمود: اي محمد آيا از آدميان برادر و وزير و وصيّي پس از خودت گرفته‏اي؟ عرض كردم: بار پروردگارا چه كسي را بگيرم؟ خدايا تو برايم انتخاب فرما؛ پس خداوند به من وحي فرمود: اي محمد من برايت از آدميان علي بن ابي طالب را برگزيدم. عرض كردم: پروردگارا! پسر عمم را مي‏فرمائي؟ خدا به من وحي فرمود: اي محمد به راستي علي وارث تو و وارث علمت پس از تو و پرچمدارت، پرچم حمد، در روز قيامت است، و او صاحب حوض تو است كه هر مؤمني از امتت كه بر آن وارد شود سيرابش كند، سپس به من وحي فرمود: اي محمد من بر خود قسم ياد كرده‏ام قسمي درست كه نياشامد از اين حوض دشمن تو و دشمن اهل بيت و نژاد پاكيزه‏ات، به درستي و به حق گويم: اي محمد كه هر آينه همه امتت را به بهشت برم جز آنكه نخواهد. عرض كردم: پروردگارا آيا كسي هست كه نخواهد به بهشت رود؟ خداوند به من وحي فرمود: آري، عرض كردم: چگونه نخواهد؟ خداوند به من وحي فرمود: اي محمد تو را از خلق خود انتخاب كردم و برايت وصيّي پس از تو برگزيدم، و او را به منزله هارون‏ از موسي قرار دادم، جز اينكه پيغمبري پس از تو نيست، و محبت او را در دل تو نهادم، و او را پدر فرزندانت كردم، پس حق او بر امتت پس از تو چون حق تو بر ايشان است در زمان زندگانيت، هر كه حقش را انكار كند حق تو را انكار كرده و هر كه از دوستي او سرباز زند از ورود به بهشت سرباز زده، پس حمد خداي را سجده كنان به شكرانه اين نعمت به جاي آوردم، در اين هنگام منادي ندا كرد: اي محمد! سر بردار و بخواه از من تا به تو بدهم. عرض كردم: خداوندا همه امّت مرا به ولايت علي بن ابي طالب مجتمع نما تا در قيامت همگي نزد حوض بر من وارد شوند، خداوند به من وحي فرمود: اي محمد من پيش از آنكه بندگانم را بيافرينم در باره آنها حكم كرده‏ام و قضاوت و حكم من در باره آنها گذرا است، تا هر كه را خواهم بدان هلاك نمايم و هر كه را خواهم بدان هدايت كنم، و من علم تو را به وي دادم و او را وزير و جانشين پس از تو بر خاندان و امّتت قرار دادم، و اين امري حتمي است از جانب من بر اينكه داخل بهشت نكنم هر كس كه او را مبغوض داشته و دشمن دارد و پس از تو منكر ولايتش گردد، پس هر كه او را مبغوض دارد تو را مبغوض داشته، و هر كه تو را مبغوض دارد مرا مبغوض داشته است، هر كه او را دوست بدارد تو را دوست داشته و هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است، و من اين فضيلت را براي او قرار دادم، و به تو عطا كردم كه از صلبش يازده مهدي باشند كه همه‏شان از نژاد تو از (دخترت فاطمه) بكر بتول هستند، و آخرين مرد ايشان كسي است كه عيسي بن مريم پشت سرش نماز كند، و زمين را از عدل و داد پر كند چنانچه از ظلم و جور پر شده باشد، به وسيله او (گمراهان را) از هلاكت برهانم؛ و از گمراهي هدايت كنم، و به وسيله او (كوران را) از كوري بهبود بخشم، و (مريضان را) از مرض شفا عنايت كنم. عرض كردم: پروردگارا اين در چه زمان است؟ خداي عز و جل به من وحي فرمود: اين آن زمان است كه دانش و علم برداشته شود؛ و ناداني و جهل ظاهر گردد، خوانندگان (قرآن) بسيار ولي عمل بدان كم گردد و كشتار بسيار شود، فقيهان راهنما و هادي كم شوند ولي فقيهان گمراهي و خيانتكار بسيار شوند، شعراء زياد گردند؛ امّتت گورستانها را مسجد گيرند، قرآنها زينت شود، و مساجد به زيور آراسته گردد، ظلم و فساد زياد شود، و منكر آشكار گردد و امتت بدان امر كنند و از كار نيك نهي كنند، مردان به مردان و زنان به زنان اكتفا كنند، اميران (و فرماندهان) كافر گردند، و دوستانشان از نابكاران و ياورانشان از ستمكاران و صاحبان رأي از فاسقان باشند؛ در اين هنگام سه خسف‏ (و فرو رفتن) در زمين واقع شود، يكي به مشرق و يكي به مغرب و يكي به جزيرة العرب، و بصره به دست يكي از ذريه تو كه زنجيان پيرويش كنند خراب گردد، و مردي از فرزندان حسين بن علي خروج كند، و دجال از مشرق سجستان خروج كند، و سفياني ظاهر گردد، عرض كردم: پروردگارا چه زماني بعد از من فتنه‏ها بر پا شود؟ خداوند به من وحي فرموده و مرا از سلطنت بني اميه و فتنه فرزندان عمويم عباس آگاه فرمود، و از آنچه باشد و تا روز قيامت خواهد بود به من خبر داد، و من هم همين كه به زمين فرود آمدم به پسر عمويم سفارش كردم، و اداي رسالت كردم، و ستايش براي خداوند سزاوار است چنان كه پيغمبران او را ستايش كردند، و چنانچه هر چيزي پيش از من و هر چه او آفريده است تا روز قيامت ستايشش كنند.  (ترجمه از رسولي محلاتي) .
[8]. لوامع صاحبقراني، المشتهر بشرح الفقيه‏ ج‏3، ص 285، مجلسي اول ( م. 1070 ) .