سخن پيرامون دجال است، ضمن اين که
معناي دجال و روايات آن را در کتب خاصه (کتب اربعه و غيراربعه) بررسي کرديم، در
سير بحث به اقوال و نظرات علماي شيعه راجع به دجال منتهي شديم و بيان داشتيم که
معمولا در کتب مابه عنوان القاي حجت و افحام خصم از دجال بحث شده وبيش از اين در
غالب کتب ما از دجال سخن به ميان نيامده است. علماي ما به عنوان يک بحث حاشيهاي
به دجال پرداخته و نقل آنها غالبا از کتب عامه است.
علماي ما درمقام احتجاج با مخالفين اين
بحث را مطرح کرده اند. عامه که طولاني بودن عمر دجال را پذيرفته، پس بايد طولاني بودن
عمر امام زمان عجلالله را با وجود اين همه روايات قبول کنند.
مرحوم مجلسي در بحارالانوار روايتي را
از کمال الدين شيخ صدوق نقل ميکند که سند و طريق روايت عامي است.
ما روايت و ترجمه آن را در جلسه قبل
آورديم. (در ذيل فقط قسمتي از ترجمه روايت را که محل شاهد ماست، نقل ميکنيم،
«...سپس به اصحابش فرمود: اى مردم!
خداوند هيچ پيامبرى را به رسالت مبعوث نكرد جز آنكه قومش را از دجّال ترسانيد و
خداى تعالى آن را تا به امروز بر شما تأخير انداخته است و اگر امر بر شما مشتبه شد
بدانيد كه خداوند يك چشمي نيست و دجّال بر حمارى كه فاصله بين دو گوشش يك ميل است
خروج كند، او به همراه بهشت و دوزخ و كوهى از نان و نهرى از آب خروج مىكند و
بيشتر پيروان او يهود و زنان و اعرابند
[1] و به همه كرانههاى
زمين جز مكّه و دو طرف آن و مدينه و دو طرف آن درآيد.
[2]»
مرحوم صدوق پس از نقل روايت ميفرمايند:
(ايشان روايت را به عنوان احتجاج بر مخالفين ميآورد.)
«اهل
عناد و انكار امثال اين خبر را (كه در صحاح سته آنها آمده است) تصديق مىكنند و در
باره دجّال و غيبت و مدّت عمر طولانى و ظهورش در آخر الزّمان آنها را روايت
مىكنند امّا اخبار قائم عليه السّلام را و اينكه او مدّتى طولانى غيبت مىكند
آنگاه ظاهر مىشود و زمين را پر از عدل و داد مىنمايد از آن پس كه آكنده از ظلم و
جور شده باشد تصديق نمىكنند، با وجود آنكه پيامبر اكرم (صلیالله) و ائمّه
پس از او عليه السّلام به نام و غيبت و نسب او تصريح كردهاند و خبر از طولانى
بودن غيبت او دادهاند»
همان گونه که ذکر شد، روايت رامرحوم
مجلسي از مرحوم صدوق نقل ميکند. مرحوم مجلسي در زمينه روايت بياني دارند، ضمن
اينکه ذيل روايت، بيانات مرحوم صدوق را هم ميآورد.
بيان مرحوم مجلسي:ايشان ابتدا کلامي را از ابوسليمان نقل
ميکند:
«و قال أبو سليمان و الذي عندي أن هذه
القصة إنما جرت أيام مهادنة رسول الله ص اليهود و حلفاءهم (ابوسليمان ميگويد که
اين قصه و جريان بعداز قرارداد آتش بس بين رسول خدا و يهود مدينه اتفاق افتاده
است) و كان ابن الصياد منهم (وابن صياد{شخصي که رسول خدا طبق روايت فوق به ديدار
او ميرود} از يهود بود) أو دخيلا في جملتهم (و يا جزء حلفاي يهود بوده) و كان
يبلغ رسول الله ص خبره و ما يدعيه من الكهانة (و خبر ابن صياد و ادعاي او درکهانت
به پيامبر ميرسيده است) فامتحنه بذلك فلما كلمه علم أنه مبطل و أنه من جملة
السحرة أو الكهنة (پس پيامبر اورا امتحان کرد و بعد از ملاقات و سخن گفتن با او
متوجه ناحق و باطل بودن وي شد و اين که او از ساحران يا کاهنان است) أو ممن يأتيه
رَئِيُّ الجن (يا از کساني است که جنيان با او رفت و آمد و ارتباط داشتند) أو
يتعاهده شيطان (يا شيطان با او در رفت و آمد است) فيلقي علي لسانه بعض ما يتكلم به
(پس بعضي کلماتش در اثر القاءات شيطان است) فلما سمع منه قوله الدخ زبره و قال
اخسأ فلن تعدو قدرك (پس هنگامي که پيامبر، کلام دود را ازاو شنيد، اورا نهي کرد
و فرمود: دور شو و تو به آرزويت نمي رسي)
يريد أن ذلك شيء ألقاه إليه الشيطان
و ليس ذلك من قبل الوحي (پيامبر ميخواست به او فهماند که حرفش از القاءات شيطان
است و از طرف خداوند عزوجل نمي باشد)...
(علامه مجلسي) ميفرمايد: أقول اختلف
العامة في أن ابن الصياد هل هو الدجال أو غيره فذهب جماعة منهم إلى أنه غيره (جماعتي
از عامه گفته اند که ابن صياد غير از دجال است) لما روي أنه تاب عن ذلك و مات
بالمدينة و كشفوا عن وجهه حتى رأه الناس ميتا (چون روايت شده که ابن صياد {از
اعمالش} توبه کرده و در مدينه وفات نموده است{ در حاليکه طبق اعتقادات آنها دجال
زنده است}) و رووا عن أبي سعيد الخدري أيضا ما يدل علي أنه ليس بدجال (روايتي از
ابي سعيد خدري هم وارد شده است که ابن صياد غير از دجال است) و ذهب جماعة إلى أنه
هو الدجال رووه عن ابن عمر و جابر الأنصاري (و جماعتي به خاطر روايت ابن عمر و
جابر انصاري معتقدند که ابن صياد همان دجال است)
نکته: علامه
مجلسي فقط نظر علماي عامه را نقل کرده و اين به معناي قبول مطالب در نزد ايشان
نمي باشد.
علامه مجلسي اختلاف عامه در دجال بودن
ابن صياد ويا دجال نبودن وي را، براساس روايات ابو سعيد خدري (دجال غبر از ابن
صياد است) و ابن عمر و جابر انصاري (ابن صياد همان دجال است) ميداند. اکنون به
اين روايات که علامه مجلسي فقط به ذکرآخرين نفر از سلسله سنداکتفا کرده، ميپردازيم؛
روايت مصابيح السنه:روايتي را هم مصابيح السنة بغوي از ابو سعيد خدري (ابو سعيد خدري از نظر ما اعتبار دارد. در
هجمه لشکريان شام به دستور يزيد به مدينه در واقعه حره هزاران مسلمان وهزار صحابي
کشته شدند،اعمال منافي عفت نسبت به نواميس مسلمين توسط لشکر يزيد صورت گرفت، بعضي
از صحابه را مورد ضرب و جرح قرار داده و حتي بعضي را نتف لحيه (نزع وکندن ريش)
کرده که ابو سعيد خدري جزء همين افراد بود.) بيان ميکند:
روايت: «عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ،
قَالَ: صَحِبْتُ ابْنَ الصَّيَّادِ إِلَي مَكَّةَ، فَقَالَ لِي: ما لَقِيتُ مِنَ
النَّاسِ يَزْعُمُونَ، أَنِّي الدَّجَّالُ أَلَسْتَ سَمِعْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلي
الله عليه وسلم يَقُولُ: إِنَّهُ لا يُولَدُ لَهُ؟ قَالَ: قُلْتُ: بَلَي،
قَالَ: فَقَدْ وُلِدَ لِي، أَوَلَيْسَ سَمِعْتَ رَسُولَ
اللَّهِ صلي الله عليه وسلم يَقُولُ: لا يَدْخُلُ الْمَدِينَةَ وَلا مَكَّةَ،
قُلْتُ: بَلَي، قَالَ: فَقَدْ وُلِدْتُ بِالْمَدِينَةِ وَهَأَنَا أُرِيدُ مَكَّةَ،
قَالَ: ثُمَّ قَالَ لِي فِي آخِرِ قَوْلِهِ: أَمَا وَاللَّهِ إِنِّي لأَعْلَمُ
مَوْلِدَهُ، وَمَكَانَهُ وَأَيْنَ هُوَ، فَلَبَّسَنِي»
[3]ترجمه: ابوسعيد خدري گويد در مسيرم به
مکه با ابن صياد همسفر بودم، وي گفت من از مردم خسته شدم،آنها گمان ميکنند که
من دجال هستم! آيا از رسول خدا نشنيدهاي که فرمود: دجال نسل و فرزند ندارد، گفتم
(ابوسعيد خدري) بله، گفت: در حالي که من فرزند دارم. آيا از رسول خدا نشنيدهاي که
فرمود: دجال وارد مدينه و مکه نمي شود، - بله
- من در مدينه متولد شدم و اکنون
اراده رفتن به مکه را دارم.,,.............
نتيجه: طبق روايت ابوسعيد خدري، دجال غير
از ابن صياد است.
مطلبي را هم نافع بن ازرق (نا فع بن
ازرق کسي است که اکثر روايات موطا مالک از ايشان است، مشکل عقيدتي دارد و جزء
خوارج است، و نسبت به اميرالمومنين و حسنين عليم السلام نظر منفي دارد و علنا
جسارت ميکند.) از ابن عمر نقل ميکند:
وقال نافع: كان عبد الله يقول: لا
والله ما أشك أن المسيح الدجال ابن الصياد.
نافع ازابن عمر نقل ميکند: به خدا قسم
شک ندارم که مسيح دجال همان ابن صياد است.
نتيجه: طبق بيان ابن عمر دجال همان ابن
صياد است.
بيان بعض معاصرين: با اين که بيشتر احاديث دجال را عامه
نقل کرده و هم چنين روال قدماي ما بي اعتنائي به بحث دجال، و عبور گذرا از آن
بوده است، ولي در متون بعضي از کتاب هاي معاصرين نسبت به دجال بحث فراوان و
اهميت خاصي داده شده است،، فاضل معاصر ميگويد:
الدجال الاعور (دجال
يک چشمي) احاديثه في مصادر السنة کثيرة جدا و في مصادر الشيعة قليلة (احاديث
دجال در منابع اهل سنت بسيار ولي در منابع شيعه کم است) و تتفق تقريبا علي أنه من
علائم الساعة وأنه مولود و موجود منذ عهد رسول الله (روايات شيعه و عامه و اتفاق
هردو اين است که دجال از علائم قيامت و از زمان رسول خدا تا کنون زنده است.)
- آيا طبق بيان فاضل معاصر واقعا همين
گونه است که دجال در روايات شيعه جزء علائم قيامت است !؟ آيا در روايات خاصه
آمده که دجال از زمان رسول خدا زنده است و يا اينکه چنين بحثي از کتب عامه نقل
شده است؟!
وأنه يستعمل عجائب
السحر فيغري أتباعه و يضلهم و يدعي الربوبية (دجال
شگرد جادوگري دارد و پيروان خودش را فريب و گمراهشان ميکند و ادعاي ربوبيت ميکند)
و أن المهدي و المسيح يقاتلانه (امام مهدي و حضرت مسيح با او ميجنگند) و تتضمن
أحاديثه غرائب غير مألوفه تحيط بشخصيته و حرکته و أفعاله (احاديث دجال مطالبي دارد
که عقل سليم آنها را قبول نمي کند)
راجع به دجال احتمالاتي وجود دارد:
احتمال اول: دجال شخص حقيقي است و و جود خارجي
دارد..
و
أقوي الاحتمالات أن يکون شخصا حقيقيا (احتمال
قوي تر اين است که دجال شخص حقيقي است)
- ما إن شاء الله بحث خواهيم کرد که
دجال شخص است يا جريان؟)
يستغل التطورالذي تصل
اليه العلوم الطبيعية في ظل الدولة الاسلامية بقيادة المهدي عليهالسلام في
أساليب من السحر (دجال از پيشرفت علم و تکنولوژي
در زمان دولت امام مهدي عجلالله سوء استفا ده کرده و سحر و جادو گري را به کار
ميگيرد) کما يستغل ردة الفعل السلبيه للرفاهيه العامة التي يعيشها الناس (گاهي
مسائل رفاهي نتيجه معکوس دارد، منظور اين که دجال و همراهان او از امکانات دوران
ظهور براي گمراهي مردم استفاده ميکنند، مثل معروفي است که حيوان وقتي گرسنگي
درنده ميشود و انسان وقت سيري درنده خو ميگردد.)
- گويا از اين بيان منظور مولف وجود
دجال بعد از ظهور است، در حالي که در بعض روايات، وجود دجال را قبل ظهور معرفي
کرده و ما اين مبنا را در کلمات خودمان آورده ايم.
فيغري أتباعه
بالمحرمات و الاباحيه و يلبس عليهم السحر و الشعوذه (پس
پيروانش را به وسيله محرمات و اباحي گري گمراه کرده و برايشان مخفي کاري و سحر و
شعبده انجام ميدهد)
و علي هذا فإن
الطابع الاسطوري الذي تتصف به أحاديثه يکون له أساس من الصحه (افسانه
هائي که براي دجال ذکر ميکنند دور از واقعيت نيست)
- در حالي که ايشان ابتدا ميگويد
حرف هاي در مورد دجال اسطوره است ولي دوباره ميگويد که صحيح است ولي (به نظرما)
خيلي از آنها مورد بحث است.
و ان أضاف عليه بعض
الرواة (اگر چه بعض روات چيز هائي به آن
اضافه کردهاند)
احتمال دوم: دجال همان شيطان است
و يليه في القوة أن
يکون الدجال هو الشيطان إبليس الذي طلب من الله أن ينظره إلي يوم يبعثون فأجابه
عزوجل«
فإنک من المنظرين إلي يوم الوقت المعلوم»
و قد ورد أن قتله في يوم الوقت المعلوم يکون علي يد المهدي عليهالسلام (و احتمال
دارد دجال همان ابليس باشد که از خداوند تا روز قيامت مهلت خواست و خداوند در
جوابش فرمود: تو تا روز وقت معلوم از مهلت داد ه شده گان هستي و در روايت آمده که
قتل دجال به دست حضرت مهدي عليهالسلام در روز وقت معلوم است
(منظور اينکه روز وقت معلوم همان دوران ظهور است)
احتمال سوم: دجال همان سفيا ني است.
و يوجد احتمال آخر أن يکون الدجال نفس
السفياني و قد وقع التضخيم في أوصافه و أحاديثه (قضيه را از حد گذرانده ند و بزرگ
کرده اند)
طريق تطبيق دجال بر سفياني: و قد ذکرت بعض الروايات أن السفياني يبدو أعور وليس بأعور... (در
بعض روايات آمده که سفياني به نظر ميرسد که يک چشمي است، ولي يک چشمي نيست و از
آن طرف در بعض روايات از يک چشمي بودن دجال سخن به ميان آمده است پس اين دو برهم
تطبيق ميکنند)
ولکن يبقي هذاالاحتمال ضعيفا لأن أکثر
الصفات الواردة في الدجال لا تنطبق علي السفياني و منها إدعاء الربوبية و عجائب
السحر (ولکن اين احتمال ضعيف است، چون بيشتر روايات دجال از قبيل ادعاي ربوبيت و
جادوگري وي قابل تطبيق بر سفياني نمي باشد)
- ما در کتاب تا ظهور بيان کرديم که
سفياني با جريان دجال فرق دارد سفياني محدوده حرکت او محدود است (شام و عراق و
حجاز و بخشي از جنوب ايران) و سرلوحه برنامه او دشمني با اهل بيت و تشيع است ولي
دجال ادعاي ربوبيت ميکند و حدود حرکت او در سطح وسيع همه دنيا جز يکي دو مکان است
(ر.ک به کتاب تا ظهور تاليف طبسي ج2 ص 376)
پس اگر در روايت ما از دجال بسيار صحبت
نشده، چون دجال عنواني براي سفياني است، بنده اين معنا را در کلمات مرحوم آقاي
ملاصالح مازندراني ديدم، البته ايشان هم به قطع و يقين معناي مذکور را اراده
نکرده است.
احتمال چهارم: دجال يک جريان است.
و احتمال اخر
أن يکون الدجّال أو الدجّالة تعبيرا
مجازيا عن إغراء الحضارة المادية (تمدن
غربيها)
الکاذبة المزيفه أواغراء الدنيا و رفاهيتها
الکاذبه... و هو أيضا ضعيف لصراحة الأحاديث بأنه شخص حقيقي من نوع خاص يقود حرکة عسکرية
و اضلالية في آخر الزماندجال يک جريان است (نظر حضرات آيات
مرحوم صدر و مکارم شيرازي و استاد ما همين است)
و ينبغي التحرز في بحث
أحاديث الدجال من أمرين: (و شايسته است در بحث دجال از دو امر دوري گردد) أحدهما
أن غالبية أحاديثه تقريبا عن کعب الاحبار (اول
اين که اغلب احاديث دجال ار کعب الاحبار است.)
- ما بارها بيان کرده ايم که کعب و
کتابش (مولِفا و مولَفا) نزد ما مشکل دارد.
والثاني: أن من عقائد اليهود أن المسيح المنتظر
عندهم يقتل الدجال[4]
(از عقايد يهود اين است که مسيح منتظر، دجال را به قتل ميرساند)