سخن پیرامون بررسی
روایات دجال درکتب امامیه است، هرچند طریق آن خاصه نباشد.
درجلسه قبل روایتی رامطرح کردیم که این روایت را
ابن میثم بحرانی درشرح نهج البلاغه خود (ج 1، ص 289 و 290) مرسلا از
امیرالمومنین عليهالسلام نقل میکند وقبل ازایشان
کسی روایت را نقل نکرده است. مرحوم مجلسی هم روایت را
درجلد 32 بحارالانوار که مربوط به ملاحم وفتن است، ذکرکرده است.
امیرالمومنین عليهالسلام
این سخنان را بعد ازفتح بصره درمیان انبوه جمعیت درمسجدجامع
شهربصره بیان کرده است، حضرت ابتدا افرادی را که کمک نکردند
ویاسکوت کردند ویا با دشمن همکاری نمودند، توبیخ میکند.
حضرت درسخنانش حوادثی را نسبت به
بصره بیان کردند مثل اینکه رودخانه درشهرطغیان میکند،
(كأني أنظر إلى قريتكم هذه وقد طبقها الماء حتى ما يرى منها إلا شرف المسجد، كأنه
جؤجؤ طير في لجة بحر) دراین هنگام احنف بن قیس ازحضرت سوال میکند:
يا أمير المؤمنين ومتى يكون ذلك (زمان حادثه چه موقعی است؟) حضرت اشاره
ای به جواب کردند وسپس به طرف راست خود متوجه شدند وسوال کردند: «ثم التفت عن يمينه فقال: كم بينكم وبين الأبلة. فقال
له المنذر بن الجارود: فداك أبي وأمي أربعة فراسخ»
حضرت به منذر فرمودند: صدقت فوالذي بعث محمدا وأكرمه بالنبوة وخصه بالرسالة وعجل
بروحه إلى الجنة لقد سمعت منه كما تسمعون مني أن قال: يا علي هل علمت أن بين التي
تسمى البصرة والتي تسمى الأبلة أربعة فراسخ وقد يكون في التي تسمى الأبلة موضع
أصحاب العشور يقتل في ذلك الموضع من أمتي سبعون ألفا شهيدهم يومئذ بمنزلة شهداء
بدر (حضرت با استناد به سخن پیامبر از شهادت هفتاد هزار نفر از امت
پیامبر در سرزمین أبلة خبردادند که درمقام مانند شهدای بدر
میباشند) در این هنگام منذربن جارود دوباره سوال کرد که چه کسی
اینان رامی کشد؟ (يا
أمير المؤمنين ومن يقتلهم فداك أبي وأمي) حضرت درجواب منذر میفرماید:
قال: يقتلهم إخوان الجن وهم جيل كأنهم الشياطين سود ألوانهم منتنة أرواحهم، شديد
كلبهم، قليل سلبهم، (حضرت دوباره مقام
شهدا رابیان کردند) طوبى
لمن قتلهم وطوبى لمن قتلوه ينفر لجهادهم في ذلك الزمان قوم هم أذلة عند المتكبرين
(نزدمستکبرین کوچک هستند) من
أهل ذلك الزمان مجهولون في الأرض معروفون في السماء تبكي السماء عليهم وسكانها
والأرض وسكانها ثم هملت عيناه بالبكاء
(خودحضرت هم شروع به گریه میکند) دراینجا دوباره منذر
سوالی میکند که حضرت شروع به پاسخ دادن مینماید.
نکاتی مختصر درمورد شخصیت
منذربن جارود
(منذربن جارود ازطرف حضرت امیر
عليهالسلام ولایتی
به اوسپره شد، ولی خیانت کرد، حضرت نامه ای به اونوشت واورامذمت
و پدرش را مدح نمود. سپس منذر راعزل وبعد احضارش کرد ومبلغ 30000 دینار
جریمه اش کرده واوراروانه زندان نمود، دراین هنگام صعصعه وساطت کرد
وبه حضرت گفت که خواهرش به خاطر زندانی برادرش؛ گریه امانش نمی
دهد، ضمن اینکه خود صعصعه متعهد شد بدهی منذر را درصورت عدم پرداخت او
بپردازد. حضرت به صعصعه فرمود: چرا وی را ضمانت میکنی
درحالیکه اوخود رابدهکارنمی داند. حضرت فرمود اوراقسم بده که
بدهی ندارد واختلاس نکرده است، منذر گفت: اوقسم میخورد؛ حضرت فرمود
من هم گمانم این است که او قسم میخورد، و بعد اوصاف و اخلاقيات زشت
او را برایش بیان نمودند که اوانسان متکبری است...وبالاخره
منذررا قسم دادند وآزادش کردند. نامه هائی که امام حسین عليهالسلام
به افراد بصره نوشت 5 نامه بود که چهارنفرازآنهاخیانت نکردند[خصوصا یک
نفرشان که رسالتش رابه خوبی انجام داد وامام اورادعاکردندآمنک الله
یوم الفزع الاکبر] ویک نفری که خیانت کرد همین
منذربن جارود بود، که هنگام دریافت نامه امام نزداستاندار بصره رفت،
استانداربصره دران زمان عبیدالله بن زیاد، دامادوی بود،
منذرنامه رابه ابن زیاد رساند، ابن زیادنامه رسان رابلافاصله دستگير و
به شهادت رساند لذا اولین شهید جریانات کربلا ازغیرِاهل
بیت جناب سدوسی است.برای اطلاع ازاحوالات بیشتر منذر به
قاموس الرجال مرحوم تستری و كتاب الايام المكيه تاليف اينجانب مراجعه
نمایید)
اماباقی روایت: دراینجا
منذر دوباره ازحضرت سوالی میکند، قال
له المنذر يا أمير المؤمنين: وما الذي يصيبهم من قبل الغرق مما ذكرت، وما الويح،
وما الويل؟ حضرت جواب میدهند: هما بابان فالويح باب الرحمة، والويل باب العذاب يا
ابن الجارود نعم ثارات عظيمة منها عصبة يقتل بعضها بعضا، ومنها فتنة تكون بها خراب
منازل وخراب ديار وانتهاك أموال وقتل رجال وسبي نساء يذبحن ذبحا يا ويل أمرهن حديث
عجب (اوضاع تعجب آوری است)، منها أن يستحل بها الدجال الأكبر (دجال
اکبر قید توضیحی یااحترازی است که درصورت
احترازی بودن معنایش این است که دجالهای اصغری هم
هستندولی آنکه مورد بحث است دجال اکبر است)
الأعور الممسوح العين
اليمنى والأخرى كأنها ممزوجة بالدم لكأنها في الحمرة علقة تأتي الحدقة كهيئة حبة
العنب الطافية على الماء فيتبعه من أهلها عدة من قتل بالأبلة من الشهداء أناجيلهم
في صدورهم (پیروان دجال از
صلیبیان ومشرکین هستند قران درمورد آنها میفرماید:
{
لَتُبْلَوُنَّ
في أَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا
الْكِتابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَ مِنَ الَّذينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً وَ إِنْ
تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ } (آل
عمران،186)
يقتل من يقتل ويهرب من يهرب ثم رجف ثم
قذف ثم خسف ثم مسخ ثم الجوع الأغبر ثم الموت الأحمر وهو الغرق...
[1]شاهد درجملات (منها أن يستحل بها الدجال
الأكبر دجال...) روایت است که اوصاف دجال و حدود فعالیت او در (بصره)
وهوادارانش را که ازاهل کتاب میباشند ذکر میکند.
روایت دوازدهم: ..
ثم عيسى بن
مريم، روح الله وكلمته، وكان عمره في الدنيا ثلاثة وثلاثين سنة، ثم رفعه الله إلى
السماء ويهبط إلى الأرض بدمشق، وهو الذي يقتل الدجال [2]مصادرروایت: روایت رافقط تفسیرقمی
(ج 2 ص 268 – 272) نقل میکند که: حدثني الحسين بن عبد الله السكيني، عن أبي
سعيد البجلي (النحلي) عن عبد الملك بن هارون، عن أبي عبد الله عليهالسلام، عن
آبائه عليهم السلام.. في قصة محاورة الإمام الحسن السبط مع ملك الروم قال عليهالسلام
وبعدازایشان مرحوم مجلسی در
بحارالانوار (ج 14 ص 247 ب 18 ح27) ازتفسیر قمی نقل میکند.
(البته نه درجلدهای مربوط به مهدویت)
روایتِ امام صادق عليهالسلام را
تفسیر قمی نقل کرده که: في قصة محاورة الإمام الحسن السبط مع ملك
الروم قال عليهالسلام (امام حسن عليهالسلام ازطرف امیرالمومنین
عليهالسلام ماموربه عزيمت به روم شد که دراین ماموریت، محاوره
ای بین امام حسن عليهالسلام و ملک روم صورت گرفت وسوالاتی
ازحضرت شدکه یکی ازسوالات درمورد حضرت عیسی بود که امام
حسن عليهالسلام فرمودند..)
شاهد درروایت جمله (...وهو الذي
يقتل الدجال) است.ازاین روایت و روایتی که دجال درکناسه
کوفه به دارآویخته میشود ویاروایت اهل سنت که دجال
دردمشق کشته میشود، استفاده میشود که دجال شخص است نه جریان
(اگرسند هردوروایت صحیح باشد اشکال درمکان قتل او است ولی نسبت
به قاتل دجال اگرحضرت عیسی هم باشد، ایشان ازفرماندهان بزرگ
سپاه امام زمان عليهالسلام بوده وبه فرمان امام عليهالسلام کارراانجام
میدهد)
مفاد متن روایت این است که:
قاتلِ دجال، حضرت عیسی دردمشق است ودیگراینکه دجال شخص
است.
نکات: نکته اول: صاحب
وسائل الشیعه ومرحوم خوئی تفسیر قمی راتایید
میکنند وروایات تفسیرقمی رامروی ازثقات میدانند
(پس طبق این نظر، روایت مذکورمشکلی ندارد)
نکته دوم: شکی
نیست که علی بن ابراهیم قمی صاحب تفسیر ازثقات است.
ایشان روایاتش درکتب اربعه 7068 روایت است که این مطلب
دال برجلالت ووثاقت عظیم ایشان دارد.
نکته سوم: در7140
روایت، سند روایت به جناب قمی منتهی میشود.
نکته چهارم: راوی
این تفسیر شخصی بنام عباس بن محمد که با سه واسطه به امام کاظم
منتهی میشود ولی درکتب رجالی، ایشان توثیق
ندارد (مگرطبق مبنای بعضي که امامزادگان نیازبه توثیق ندارند)
نکته پنجم: تفسیر
مجموعه ای ازروایات است که خود قمی املا کرده و شاگردش نوشته، و
روایاتی که شاگردش از ابیجارود از امام عليهالسلام نقل
میکند، لذا در صورت تفکیک درتفسیربحثی نمی باشد.
نکته ششم: ابی
جارود توثیق ندارد (پس هم راوی تفسیر[عباس بن محمد] وهم
ابی جارود توثیق نشدهاند. عده ای (مانند مرحوم خوئی)
قائلند که تمام روات و افرادی که دراین کتاب آمده، ثقه هستند، مرحوم
خوئی دلیل ثقه بودن این افراد رابه استناد کلام صاحب
تفسیرقمی میداند. جناب قمی درمقدمه تفسیر خود
میفرمایند: «نحن
ذاكرون و مخبرون بما ينتهي إلينا و رواة مشايخنا و ثقاتنا عن الذين فرض الله
طاعتهم و أوجب ولايتهم و لا يقبل عمل إلا بهم و هم الذين وصفهم الله تبارك و تعالى
و فرض سؤالهم و الأخذ منهم فقال «
فَسْئَلُوا أَهْلَ
الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» فعلمهم عن رسول الله... »
[3]
طبق بیان مرحوم خوئی،
رواتی که توثیق ندارند ونامشان درتفسیر قمی آمده،
توثیق میشوند چون توثیق کلی مرحوم قمی منحل به
توثیقات متعدد میشود. بنابراین مشکل ابراهیم بن هاشم و
ابی جارود هم حل میشود، پس اگر این مبنا را
بپذیریم تمام مشایخ چه باواسطه و چه بی واسطه همه ثقه
می شوند، ولی مشکل اینکه ایا تمام اين تفسیراز
مرحوم قمی است ویاقسمتی ازآن مربوط به شاگردش است؛ باقی
میماند.
روایت سيزدهم: معجم
أحاديث الإمام المهدي عليهالسلام
(..
يا خيثمة
سيأتي على الناس زمان لا يعرفون الله ما هو التوحيد، حتى يكون خروج الدجال، وحتى
ينزل عيسى بن مريم من السماء ويقتل الله الدجال على يده، ويصلي بهم رجل منا أهل
البيت، ألا ترى أن عيسى لا يصلي خلفنا وهو نبي إلا ونحن أفضل منه[4]اینجا یک بحثی
است که انبیا افضل هستند یاائمه؟ (البته غیرازوجود نازنین
خاتم الانبیاء که ایشان اشرف همه انبیاوائمه علیهمالسلام
هستند) مرحوم مجلسی بعدازاینکه هشتادروایت را نقل میکند
میفرماید: أئمتنااشرف من اولوالعزم فکیف بغیرهم.